eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
38.9هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
359 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال مطالب کانال #صدقه_جاریه می‌باشد https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ا🏴▪️🏴 ▪️ 🏴 🔲 🏴 ▪️ 🏴 ▪️🏴 ا 🏴 شب هشتم : مصیبت جگرسوز حضرت علی اکبر (علیه السلام) . از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است. اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد. نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت. اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند. مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا» ا▪️▪️🔲▪️▪️ا الا لعنة الله على القوم الظالمين ا▪️▪️🔲▪️▪️ا
🔹سپه سالار لشکر امام بود 🔸همه ی لشکر دشمن دوست داشتند بگویند ما هم در قتل عباس شریک بودیم 🔹بهانه های مختلفی داشتند،جایزه، اسم و رسم ، مقام و... 🔸هرکس میتوانست و هرچقدر میتوانستند جسمش را زدند و غارت کردند. علیه السلام @majmaozakerine ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
  حرم تشنه‌ی آبشاری که داری و زینب اسیرِ و قاری که داری دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است از این جذبه‌ی اقتداری که داری تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست همه گِردِ تو در مداری که داری علی هستی از اَلفَراری که دارند علی هستی از تار و ماری که داری  پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو بگو با دل بی قراری که داری امیری حسین فنعم الامیری اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد دعاهای زینب حرم را بگیرد برای سرودن از آقاییِ تو خدا باید اینجا قلم را بگیرد زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت کفِ خاکی از این قدم را بگیرد گره‌های کور مرا می‌گشاید اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ  مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد امیری حسین فنعم الامیری  کسی پیش امواج دریا نماند به پیش تو طوفان صحرا نماند به لشکر بگویید اگر می‌تواند که حیرانِ آن قد و بالا نماند به جبریل گویید اگر می‌تواند که مبهوت آن چشم زیبا نماند چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان چنان میزند سر سری جا نماند چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند امیری حسین فنعم الامیری  دگر این برادر برادر ندارد چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی مگر این حرم چند دختر ندارد؟ گرفته است زهرا به دامن سرت را کسی تا نگوید که مادر ندارد نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ ⭕️ سلالة‌السادات جناب آقای سیدعلی صفوی كاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از جناب آقای هارونی نقل كرد كه گفتند: یكی از عزیزان سقای هیئتی كه در ایام محرم (عاشورا) دور می‌زد و آب به دست بچه‌ها می‌داد، نقل می‌كند خدا یك پسر به من داد كه یازده سال فلج بود. یكی از شبها كه مقارن با شب تاسوعا بود وقتی می‌خواستم از خانه بیرون بیایم، مشك آب روی دوشم بود؛ یكدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا كجا می‌روی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری كه از خدا گرفتم، یك بار مرا با خودت به هیئت نبرده‌ای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد. می‌گوید: خیلی پریشان شدم. مشك آب را روی یك دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی كه هیئت می‌خواست حركت كند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جمله‌ای را به من گفته كه دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچه‌ام را شفا داد كه داد، والا فردا می‌آیم وسط هیئتها این مشك آب را پاره می‌كنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس(ع) را كنار می‌گذارم این را گفتم و هیئت حركت كرد. نیمه‌های شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود كه من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچه‌ام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است كه زده‌ام، اگر عملی نشد فردا مشك را پاره می‌كنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه می‌كردم و هم پسرم. می‌گوید: گریه بسیار كردم، یكدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم! من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه می‌كردم تا اینكه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم كه پسرم مرا صدا می‌زند و می‌گوید: بابا، بیا اربابت كمكم كرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا. آمدم در را باز كردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میكردم كه یك دفعه اتاق روشن شد دیدم یك نفر كنار من ایستاده به من می‌گوید بلند شو! گفتم : نمی‌توانم برخیزم. گفت: یك بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یك بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نكرد و شفایم داد! ناقل داستان می‌گوید: پسرم را بلند كرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیكه با صدای بلند می‌گفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بی‌وفا نیست، بچه‌ام را شفا داد. @majmaozakerine ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌠☫﷽☫🌠 ای که حاجت ز حسین می طلبی دقت کن..... پرچم شاه به سمت حرم عباس است.
Shab18Safar1400[02].mp3
6.45M
🎙تو آسمون هایی، پیش خدایی (زمینه) 🔺بانوای: حاج سید مجید بنی فاطمه @majmaozakerine
Shab18Safar1400[06].mp3
2.2M
🎙ابالفضل باوفا، علمدار لشکرم (واحد تند) 🔺بانوای: حاج سید مجید بنی فاطمه @majmaozakerine
Shab18Safar1400[01].mp3
23.35M
🎙چه می خواهد شکسته دل ... (روضه) 🔺بانوای: حاج سید مجید بنی فاطمه @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹وقتی به آب رسید... 🔸فَذَکَرَ عَطَشِ الحُسَین علیه السلام... ▪️ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ▪️ای بی خبر زلذت و شرب مدام ما... علیه السلام ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ نوحه ترکی (ای سپه سالار لشگر شیر نخلستان ابوافضل)۲ شیعلر سسلر همیشه (جان سنه قوربان ابوالفضل)۲ سن که گشدون باش و جان نان بیر مرام اعظم اوسته روز محشر پرچمونده نصب اولار هر پرچم اوسته تا قیامت غیرتونن سایه سالدون عالم اوسته ای فدای راه جانان یاور قرآن ابوالفضل (جان سنه قوربان ابوالفضل)۲ (ای سپه سالار لشگر شیر نخلستان ابولفضل)۲ (شیعلر سسلر همیشه جان سنه قوربان ابوالفضل)۲ (جان سنه قوربان ابوافضل)۲ سن منه باب الحوائج کیم گلیبدیر باشون اوسته ای مه تابان ابوالفضل (جان سنه قوربان ابوالفضل)۲ (ای سپه سالار لشگر شیر نخلستان ابوافضل)۲ (شیعلر سسلر همیشه جان سنه قوربان ابوالفضل)۲ وار یری ماه منیری اوزگونوم قیزلارسوروشسا شرح حالینان حرم نه یا اونو صغرا سوروشسا گلمسون مطلب خیاله نه دیوم قیزلار سوروشسا مشک خالی مدرکیمنی الده وار قوربان ابوالفضل جان سنه قوربان ابوالفضل ای سپه سالار لشگر شیر نخلستان ابوالفضل شیعلر سسلر همیشه جان سنه قوربان ابوالفضل زنده یادحاج ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ▪️بیا علمدار کربلا علم بزن علم بزن با مشک آبت تو خیمه ها قدم بزن قدم بزن▪️ تموم طفلان کنج حرم با لب تشنه منتظرن نیامدی سقای حسین همه ز تو بی خبرن ساقی طفلان تشنه لب آب روان به ما بده بیا علمدار با وفا به خیمه ها صفا بده ▪️بیا علمدار کربلا علم بزن علم بزن با مشک آبت تو خیمه ها قدم بزن قدم بزن▪️ تو تک علمدار لشکری به لشکر من دلاوری ای با وفا یاور حسین تو بهترین برادری ناله ی ادرک اخا زدی شکسته از غم کمرم خبر نداری چی اومده تو خاک غربت به سرم یگانه پرچم دار حسین عباس یل ام البنین چرا کنار علقمه شد قامت تو نقش زمین ▪️بیا علمدار کربلا علم بزن علم بزن با مشک آبت تو خیمه ها قدم بزن قدم بزن▪️ چرا فتاده علم زمین واویلا واویلا لبای خشک مرا ببین ای سقا ای سقا چرا دو دستت جدا شده برادرم برادرم چرا به خون غوطه ور شدی دلاورم دلاورم بلند شو از جا امید من حسینتو تنها نزار بی تو می میرم ز بی کسی نفس بکش دووم بیار ▪️بیا علمدار کربلا علم بزن علم بزن با مشک آبت تو خیمه ها قدم بزن قدم بزن▪️
4_5929070981963318138.mp3
7.83M
بیا علمدار کربلا علم بزن زنجیر زنی شب نهم
🏴 اشعار ____ به تمنای لب تو قلب دریا سوخته  صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته چشمهایت را که دیدم چشمهایم تار شد تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته تیرها نه درمیاید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگردیم خیمه قبل آنکه بشنوی درمیان شعله ها گیسوی زنها سوخته تو نباشی دخترانم را اراذل میزنند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته 🔸شاعر: _____________________ 🔹
زمینه_شام_تاره_روزم_قمرم_شکسته_.mp3
3.97M
سبک:زمینه سوزناک آقا اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و آقا اباالفضل العباس(علیه السلام) متن: شام تاره روزم... مداح:کربلایی 🔴 با حال مناسب گوش کنید. شام تاره روزم، قمرم شکسته دیگه چاره‌ای نیست، کمرم شکسته دست تو افتاده و بال و پرم شکسته قلت حیلتی، یعنی از زندگی سیر شدم بالا سر تو پیر شدم/با غیرت قلت حیلتی، یعنی چاره ای نمیمونه گوشواره‌ای نمیمونه/با غیرت تو میدونی، که چقدر رو خیمه‌گاهم، حساسم تا نمردم، یه کاری کن نفس بکش، عباسم علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا سیدی غم تو، با دلم عجینه خجالت میکشم، از روی سکینه نبرم به خیمه‌ها که خواهشم همینه شکِ پاره و، علم افتاده قاتلم خیلی شور میزنه دلم/وای زینب دستم شد قلم، نگرانم برای حرم میمیرم اگه خواهرم/وای زینب کاش نبینم، از رو نیزه که اسیره، واویلا وای عنان، مرکبش رو کی میگیره، واویلا نهم_محرم # @majmaozakerine
اگه همه عالم سر یل ام البنین بیفته تا من علمدارم محاله علم رو زمین بیفته امونم رو بریدن با اون امان نامه علی العباس حسینم تنهاست رو لبهامه می ترسم بعد من جرات پیدا کنن                  می ترسم با بچه هامون بد تا کنن می ترسم که معجر از سرا وا کنن خدا یه کاری کن نریزه زمین ابروی سقا نذار که شرمنده بشم جلوی بچه های زهرا من و زخم عمود اهن پرم از درد توی خیمه رقیه میگه عمو برگرد می ترسم که زینبم اواره بشه                             می ترسم رقیه بی گوشواره بشه می ترسم مادری بی شیر خواره بشه بیا حسین جانم خودت روی دامن بگیر سرم رو تا وقتی من زندم نبر طرف خیمه پیکرم رو حلالم کن که مشک و خیمه نیاورد مثه زهرا با صورت روی زمین خوردم می ترسم از قافله و بازار شام                          می ترسم از نا محرم ها و ازدحام می ترسم از زینب و از بزم حرام @majmaozakerine