#حسین_جانم❤️
تمام زندگے و هستےام فداے حسین
چرا بمانم اگر نیستم براے حسین
بگو بہ مرغ اجل روے بام ما منشین
ڪه چند روز دگر مانده تا اربعین حسین
8#روز تا #اربعین💔
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🏴🚩
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 تقویم شیعه🏴
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۰۷ شهریور ۱۴۰۲
میلادی: Tuesday - 29 August 2023
قمری: الثلاثاء، 12 صفر 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹جریان حکمین در جنگ صفین، 38ه-ق
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا اربعین حسینی
▪️16 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️18 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️23 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️26 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...🏴
غزل امام زمان عج
اشک است همدم دلِ هجران کشیده ها
آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده ها
روزی اشک ما همه در چشم های توست
ای ناله دارِ تنگِ غروب و سپیده ها
تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق
نازِ تو می کشند گریبان دریدهها
میگفت عاشقی که تو را در بغل گرفت
مائیم و اشک حسرتی و این شنیدهها
آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر
چشم انتظار تو همه قامت خمیده ها
ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا
ما را دعا کنی وسط برگزیده ها
تا میشویم لحظهای دلتنگ کربلا
دل را حرم کنیم به این اشک دیده ها
ره وا کنید قافله سالار می رسد
زینب برای دیدن دلدار می رسد
#قاسم_نعمتی
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹
دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر
زینب خسته و جان بر لبت آمد مادر
از سفر قافلهی نور دو عینت برگشت
زینبت با خبرِ داغ حسینت برگشت
یاد داری که از این شهر که خواهر میرفت
تک و تنها که نه ،با چند برادر میرفت
یاد داری که عزیز تو چه احساسی داشت
وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت
یاد داری که چگونه من از اینجا رفتم؟
با حسین و علیِاکبرِ لیلا رفتم
بین این قافله مادر ،علی اصغر بود
شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود
ولی اکنون چه ز گلزار مدینه مانده؟
چند تا بانوی دلخون و حزینه مانده
مردها هیچ ،ز زنها هم اگر میپرسی
فقط این زینب و لیلا و سکینه مانده
نوهات گوشهی ویرانهی غربت جا ماند
سر ِخاک پسرت نیز عروست جا ماند
باوفا ماند که در کرب و بلا گریه کند
یک دل سیر برای شهدا گریه کند
ولی اکنون منم و شرح فراق و دردم
دیگر از جان و جهان بعد حسین دلسردم
آه…مادر چه قدَر حرف برایت دارم
بنِگر با چه قَدَر خاطره بر میگردم
جای سوغات سفر ،موی سفید و دلِ خون…
…با تن نیلی و این قدّ کمان آوردم
ساقهی این گل یاس تو زمانی خم شد
که ز سر سایهی آن سروِ روانم کم شد
کربلا بود و تنش بیسر و عریان افتاد
جای تشییع ، ه زیر سمِ اسبان افتاد
باد میآمد و میخورد به گلبرگ تنش
پخش میشد همه سمتی قطعات بدنش
پنجهی گرگ چنان زخم به رویش انداخت
که ندیدم اثر از یوسف و از پیرهنش
سه شب و روز رها بود به خاک صحرا
غسلش از خون گلو ریگِ بیابان کفنش
خواستم تا بنِشینم به برش در گودال
اشک ریزم به گل تشنه و پرپر شدنش
خواستم تا بنِشینم به برش ،بوسه دهم
به رگِ حنجر خونین و به اعضای تنش
ولی افسوس که گودال پر از غوغا شد
بین کعب نی و سیلی سر ِمن دعوا شد
روی نیزه سر محبوب خدا را بردند
کو به کو پشت سرش ما اسرا را بردند
سرِ او را که ز تن برده و دورش کردند
میهمان شب جانسوز تنورش کردند
چه بگویم که سرِ یار کجا جای گرفت
عوض دامن من طشت طلا جای گرفت
چه قَدَر سنگ به پیشانی و لبهایش خورد
چه قَدَر چوب به دندان سَنایایش خورد
روی نی وقت تلاوت که لبش وا میشد
نوک سرنیزه هم از حنجره پیدا میشد
کاش میشد که نشان داد کبودیها را
تا که معلوم کنم ظلم یهودیها را
خوب که جانب ما سنگ پرانی کردند
تازه گرد آمده و چشم چرانی کردند
کوفه گرچه صدقه لقمهی نان میدادند
در عوض شام ز طعنه دِقِمان میدادند
خارجیزاده صدا کرده و مارا مردُم
کوچه کوچه همه با دست نشان میدادند
غارتیها به اهالی لب بام رسید
گوئیا جایزه بر سنگ زنان میدادند
تا بیُفتند رئوس شهدا مخصوصاً
نیزهها را همگی تُند تکان میدادند
پسرت را اگر از تیغ و سنانها کُشتند
آخ مادر ،که مرا زخم زبانها کُشتند
علی صالحی
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹
مدینه می طلبد با برادرم باشم
چه خوب بود که همراه مادرم باشم
مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد
روا نبود که من بی برادرم باشم
رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم
دلا بکوش که همدرد باورم باشم
فضای شهر بدون حسین تاریک است
نشد به سایۀ خورشید انورم باشم
مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود
چگونه روای سالار بی سرم باشم
مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری
ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم
بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست
چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم
هزار شکر که ما را اسیر دید خدا
همانکه خواست نگهدار معجرم باشم
مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها
گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم
ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند
هنوز غمزدۀ حال مضطرم باشم
مدینه ! باغ و بهارم خزان شده یکجا
منم که شاهد گلهای پرپرم باشم
مدینه ! زیور و خلخال دختران کَندَند
چگونه راویِ غمهای دیگرم باشم
مدینه ! امّ بنین را بگو مدد بدهد
که سوگوار امیر دلاورم باشم
خبر کنید به دیدار ، امّ لیلا را
که داغدار تنِ چاک اکبرم باشم
رباب را ننشانید زیر سایه که گفت :
تمام عمر عزادار همسرم باشم
مرا بدیدنِ گهواره هیچ حاجت نیست
که فکر غارت گهوار اصغرم باشم
رها کنید اهالی ! که تا سحر ، امشب
به گریه معتکفِ جدّ اطهرم باشم
دلم هوای مناجات دلبرم کرده
کجاست قاری زینب که محترم باشم
به قبر مخفی مادر گریز باید زد
که نوحه خوان حریم پیمبرم باشم
دعا کنید گرفتار فتنه گر نشوید
که من اسیر همین خصم کافرم باشم
محمود ژولیده
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹
آمدم از سفر ،مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علی اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چنین که برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
کن نظر بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر سرِ دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم خاکی است یا جدّاه
سو ندارد ز گریه چشمانم
پینه بسته ببین به دستانم
خاطرت هست ناله ها کردم
دست در سر تو را صدا کردم
از حرم سویِ او دویدم من
هر چه نادیدنیست دیدم من
من غروبی پر از بلا دیدم
شاه را زیر دست و پا دیدم
آن چه را کس ندیده من دیدم
صحنۀ دست و پا زدن دیدم
خنجری کُند و حنجری دیدم
تَه گودال پیکری دیدم
آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین
جملۀ آخرم به اُمّ بنین
پسرت تکیه گاه زینب بود
مرد بود و سپاه زینب بود
پسر تو ز زین اسب افتاد
ضربه هایِ عمود کار دستش داد
او زمین خورده و بلند نشد
سرِ او روی نیزه بند نشد
قاسم نعمتی
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین