eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
لبریز غم و درد و محن میمیرم یاسم ، چه کنم ، بنفشه تن میمیرم ای فاتح خیبر و یل بدر و حنین زانو به بغل نگیر من میمیرم ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد تاریخ  غریبی  مرا  باور  کرد در حفظ گل  امانتت  کوشیدم اما چه کنم مغیره اش پرپر کرد   نبینم دست بر پهلو بگیری به درد و غصه هر دم خو بگیری الهی بشکند دست هرآنکس که باعث شد تو از من رو بگیری
گفتی که دهم غسل شبانه بدنت را تا آنکه نبینم کبودی تنت را صد شکر که بر آرزوی خویش رسیدی در بر بگرفتی تو حسین و حسنت را دیدم که هنوزم چکد از سینه تو خون در قبر گشودم چو بند کفنت را با من که نگفتی که عدو با تو چها کرد گو با پدرت اینهمه رنج و محنت را گردیده عزاخانه تو خانه حیدر بر گرد و صفایی بده بیت الحزنت را پیراهن خونین تو شد روضه زینب پنهان نکنم از چه از او پیرهنت را زین صحنه دلم سوخت که زینب به حسینت می داد نشان حالت شانه زدنت را طفلان تو از گریه توانم کنم آرام اما نتوانم کنم آرام حسنت را از سینه کشم آه چو در خاطرم آید در کوچه زمین خوردن و پرپر شدنت را غمدیده مخور غم که خدای تو به محشر بخشد به گل روی حسین سینه زنت را
شب غریب و شب بی‌ستاره‌ای دارم به ماه از سر حسرت نظاره‌ای دارم مگر توان، گُل خورشید را به گِل پوشاند؟ چسان به خاک سپارم؟ چه چاره‌ای دارم؟ ز روی دختر من درد و داغ می‌بارد چه هاله گِرد رخ ماهپاره‌ای دارم تنی کبود و دو کودک میان یک حجره ضریح و زائر و دارالزّیاره‌ای دارم دو گوشوارۀ عرش برین،حسین و حسن کنار مادر بی‌گوشواره‌ای دارم
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟ شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود
امشب تن زهرای خودرا غسل دادم ازخانه ی من تکیه گاه و یاورم رفت شستم کنار نیمه های پیکر خود بااشگ دیده نیمه های دیگرم رفت شستم من آهسته مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درم رفت این چشم من شدباخبرازغصه هایت بی گوشواره بود وآن نیلوفرم رفت مخفی مکن زهرا زمن آن بغض سینه در آستینم بغضهای حنجرم رفت پهلوی زهرایم ورم کرده به خانه حق دارد او ناله کند چون دلبرم رفت زینب رسدباگریه های کودکانه بوسد تورا گوید که بابا مادرم رفت آن نیمه شب بر شانه های خود گرفتم مهتاب هجده ساله ییغمبرم رفت درگوشه ای از این زمین دفنت نمودم ازاین زمین تا آسمانها همسرم رفت غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
... 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شهرخاموش وعلی درجنب وجوش تــابـوت زهـرای خود دارد به دوش شهر آرام و علی در زاری است ای مـدینه خیـز وقت یاری است شهر در خواب و علی بیدار ماند یــاور بـی یـاوران بـی یــار مـاند ای مدینه زین مصیبت خون ببار غمگسـار خلـق شـد بی غمگسار ای مدینه چیست تقصیر علی؟ کین چنین گـردیده تقدیر علی زیـر بـار درد حـیدر خـم شـده این غـریب شهر بی همدم شده ای مدینه خون بباری از دوعین چون شدی راضی یتیم گرددحسین فـاطمه در اوج غـربت شد کفن سـر به دیـوار غـریبی زد حسن ای مدینه آنکه جانش برلب است این یتیمه چار ساله زینب است مـادری هستند طفـلان علـی جـان زهـراینـد و هم جان علی ای مدینه جـرم زهرا گو چه بود؟ باکدامین دست شد رویش کبود استخوان صورت و پهلو و دست بـا لگد بـا مُشت بـاسیلی شکست بـا علی چـون کرده ای ای روزگار تـا بـه کـی گـرید به خلـوت زار زار شهـر مـی دادنــد آزار علـی هفت تَـن تنهـا شـدند یـار علی داشت باخودحیدرآن شب زمزمه فـاطمـه یـا فـاطمه یـا فـاطمه این مصیبت از دل اوصبر برد جسم زهـرا را کنـار قبـر بـرد تا زمین دیده که تنهاشد علی نـاتـوان از داغ زهـرا شـد علی سینه اش چون سینهٔ زهراشکافت دست پیغمبربه یاری اش شتافت وای من حیدراگرچه خسته بود دست وپایش راخجالت بسته بود وقت تَلقین شدعلی بی تاب وصبر هی سرش کوبیده بر دیوار قبر نـاله زد از عمـر سیـرم فـاطمـه کـن دعـا من هم بمیـرم فاطمه آسمان امشب برایت گریه کرد چشم«مداح»درعزایت گریه کرد 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح» @ @majmaozakerine
... 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شهرخاموش وعلی درجنب وجوش تــابـوت زهـرای خود دارد به دوش شهر آرام و علی در زاری است ای مـدینه خیـز وقت یاری است شهر در خواب و علی بیدار ماند یــاور بـی یـاوران بـی یــار مـاند ای مدینه زین مصیبت خون ببار غمگسـار خلـق شـد بی غمگسار ای مدینه چیست تقصیر علی؟ کین چنین گـردیده تقدیر علی زیـر بـار درد حـیدر خـم شـده این غـریب شهر بی همدم شده ای مدینه خون بباری از دوعین چون شدی راضی یتیم گرددحسین فـاطمه در اوج غـربت شد کفن سـر به دیـوار غـریبی زد حسن ای مدینه آنکه جانش برلب است این یتیمه چار ساله زینب است مـادری هستند طفـلان علـی جـان زهـراینـد و هم جان علی ای مدینه جـرم زهرا گو چه بود؟ باکدامین دست شد رویش کبود استخوان صورت و پهلو و دست بـا لگد بـا مُشت بـاسیلی شکست بـا علی چـون کرده ای ای روزگار تـا بـه کـی گـرید به خلـوت زار زار شهـر مـی دادنــد آزار علـی هفت تَـن تنهـا شـدند یـار علی داشت باخودحیدرآن شب زمزمه فـاطمـه یـا فـاطمه یـا فـاطمه این مصیبت از دل اوصبر برد جسم زهـرا را کنـار قبـر بـرد تا زمین دیده که تنهاشد علی نـاتـوان از داغ زهـرا شـد علی سینه اش چون سینهٔ زهراشکافت دست پیغمبربه یاری اش شتافت وای من حیدراگرچه خسته بود دست وپایش راخجالت بسته بود وقت تَلقین شدعلی بی تاب وصبر هی سرش کوبیده بر دیوار قبر نـاله زد از عمـر سیـرم فـاطمـه کـن دعـا من هم بمیـرم فاطمه آسمان امشب برایت گریه کرد چشم«مداح»درعزایت گریه کرد 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح» @majmaozakerine
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.m4a
4.74M
: خوش اومدی توازسفربابا 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 ببین که در تاب و تبم زهرا اومـده جـونم بــه لبـم زهــرا داره مـی میـره زینبـم زهــرا                  گذاشتی رفتی مُشت غـریبی ام دگر وا شد بی توعلی بی کس وتنهاشد قَدِ مـن از مصیبـتت تــا شـد                     بگوچه سازم فاطمه داغ توچه جانکاه است سینه ی خسته ام پرازآه است مرگ منم بعد تو در راه است                          خدانگهدار بـس کـه مـدینه کـرده تحـقیرم چون تومنم ازاین جهان سیرم پــاره شـده رشـته ی تــدبیـرم                       بگوچه سازم؟ تــو پشــت در بــا لــگـد افتـادی محسن شش ماهه توهم دادی نشـد کـنم مـن از تــو امــدادی                         برات بمیرم تـا کـه تـو را به مُغتَسَل بُــردم مـوقـه ی شُسـتن تنت مُــردم ندیده ای چه غصه ها خوردم                     گذاشتی رفتی خـونه بـدون تـو بـرام قبرست بـاور نـدارم رفـته ای از دسـت پشت من ازداغ غمت بشکست                       بگوچه سازم بعد تو همدم غمم چاهـه شاهداشک دیده ام ماهـه صــدای نــالـه ی دلـم آهـه                          خدانگهدار گریه ی بچه هامو تا دیدن نمک به زخم سینه پاشیدن پیش چشام گل مرا چیدن                  فغان ازاین غم 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح» @majmaozakerine
  همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان، گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...
نیمه شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان این طرف، خیل رُسُل دنبال او آن طرف احمد به استقبال او ظاهراً تشییع یک پیکر، ولی باطناً تشییع زهرا و علی چشم، نور از دست داده، پا، رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی آه آه، ای همرهان!، آهسته‌تر می‌برید اسرار را، سر بسته‌تر این تنِ آزرده باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیلۀ قدر من است من هلال از داغ و این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام‌تر هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر زین گل من باغ رضوان نفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید
ای معجرت نجابت و ای چادرت حجاب در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم " وضو بگیر! دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب لبریزِ مهربانی تو می شود پدر وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت از اشک توست آبروی عترت و کتاب گرچه شکست بازوی انسیه باغلاف با آنکه بسته بود ید الله با طناب کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟ کی موج خسته می شود از قهر پیچ و تاب؟ وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟ مولا سوال کرد که ای محرم علی آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟ مولا سوال کرد و در آن غسلِ نیمه شب معلوم شد سوال علی نیست بی جواب!
. طی شد زمان دیدار ، علی خدا نگهدار خانه نشینِ بی یار ، علی خدا نگهدار در موسم جوانی ، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار ، علی خدا نگهدار من می شوم زدستِ اهلِ مدینه راحت تو می شوی گرفتار ، علی خدا نگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار ، علی خدا نگهدار چرا تو سر به زیری ، زانو بغل نگیری ... منم به تو بدهکار ، علی خدا نگهدار حلال کن نمودم ، در این سه ماهِ آخر من زحمت تو بسیار ، علی خدا نگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم افتاد دستم از کار ، علی خدا نگهدار فکر دل تو بودم ، اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار ، علی خدا نگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار ، علی خدا نگهدار تابوت یار خود را ، مانند بار شیشه با احتیاط بردار ، علی خدا نگهدار تا چشم تو نیفتد ، بر صورتم ، شبانه تنم به خاک بسپار ، علی خدا نگهدار . . شبها به جای مادر ، بالاسرِ حسینم یک ظرف آب بگذار ، زینب خدا نگهدار قرار بعدی ما باشد میان گودال کنار جسم خونبار ، زینب خدا نگهدار سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی معجر اضافه بردار ، زینب خدا نگهدار پیشنهاد .................................................................
آن شب که دفن کرد علی بی صدا تو را خون گريه كرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمي‌شكست اي آشيانِ درد، علي داشت تا تو را اي مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفي تو را زين درد سوختيم كه اي زُهره ی منير كتمان كند به خلوت شب، مرتضي تو را ناموسِ دردهاي علي بودي و چو اشك پيدا نخواست غيرتِ شير خدا تو را دفن شبانه ی تو كه با خواهش تو بود فرياد روشني‌ است ز چندين جفا تو را تا كفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهي نبود بهتر از اين، مرحبا تو را! يك عمر در گلوي تو بغض، استخوان شكست در سايه داشت گرچه علي چون هما تو را دزديد ناله‌هاي تو را اشكِ سرخ‌روي از بس كه سرمه ريخت به شيون، حيا تو را اي مهربان، كنيزك غم تا تو را شناخت دامن رها نكرد به رسم وفا تو را خم كرد اي يگانه سپيدارِ باغِ وحي اين هيجده بهارِ پر از ماجرا، تو را تحريف دين، فراق پدر، غربتِ علي انداخت اين سه دردِ مجسّم ز پا تو را نامت نهاد فاطمه ، كان فاطرِ غيور مي‌خواست از تمامي عالم، جدا تو را در شطّ اشك، روح تو هر چند غوطه خورد رفع عطش نكرد، فراتِ دعا تو را دادند در بهاي فدك آخر اي دريغ گلخانه‌اي به گستره ی كربلا تو را گلخانه ی مزار تو را عاشقي نيافت اي جان عاشقان حسيني فدا تو را پهلو شكسته‌اي و علي با فرشتگان با گريه مي‌برند به دارالشفا تو را دارالشفاي درد جهان، خانه ی علي ا‌ست زين خانه مي‌برند ندانم كجا تو را؟! غافل مشو «فريد» از اين مژده ی زلال كاين حال هديه‌اي‌ است ز خيرالنسا تو را
پای تن مجروح زهرا با سر افتاد از دست این غم خون ز چشمان تر افتاد در زیر بار این مصیبت کوه خم شد تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد می شست جای بوسه های مصطفی را بند کفن تا بسته شد پیغمبر افتاد درهم شده اوضاع و احوال عوالم وقتی که حورا بین دیوار و در افتاد  فضه شهادت می دهد در این نود روز هر جا زمین افتاد مادر دختر افتاد این روزهای آخری از شدت درد خیلی غریبانه میان بستر افتاد تا آسمانها صوت الرحمن او رفت روی زمین آیه به آیه کوثر افتاد او بار شیشه داشت و میزد مغیره قنفذ رسید از راه و شیشه آخر افتاد شانه به شانه با اجل همراه می شد سایه به سایه مرگ با زهرا در افتاد از جنگ برگشته علی یا از سر قبر پشت سر تابوت مرد خیبر افتاد
. طی شد زمان دیدار ، علی خدا نگهدار خانه نشینِ بی یار ، علی خدا نگهدار در موسم جوانی ، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار ، علی خدا نگهدار من می شوم زدستِ اهلِ مدینه راحت تو می شوی گرفتار ، علی خدا نگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار ، علی خدا نگهدار چرا تو سر به زیری ، زانو بغل نگیری ... منم به تو بدهکار ، علی خدا نگهدار حلال کن نمودم ، در این سه ماهِ آخر من زحمت تو بسیار ، علی خدا نگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم افتاد دستم از کار ، علی خدا نگهدار فکر دل تو بودم ، اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار ، علی خدا نگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار ، علی خدا نگهدار تابوت یار خود را ، مانند بار شیشه با احتیاط بردار ، علی خدا نگهدار تا چشم تو نیفتد ، بر صورتم ، شبانه تنم به خاک بسپار ، علی خدا نگهدار . . شبها به جای مادر ، بالاسرِ حسینم یک ظرف آب بگذار ، زینب خدا نگهدار قرار بعدی ما باشد میان گودال کنار جسم خونبار ، زینب خدا نگهدار سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی معجر اضافه بردار ، زینب خدا نگهدار پیشنهاد .................................................................
آن شب که دفن کرد علی بی صدا تو را خون گريه كرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمي‌شكست اي آشيانِ درد، علي داشت تا تو را اي مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفي تو را زين درد سوختيم كه اي زُهره ی منير كتمان كند به خلوت شب، مرتضي تو را ناموسِ دردهاي علي بودي و چو اشك پيدا نخواست غيرتِ شير خدا تو را دفن شبانه ی تو كه با خواهش تو بود فرياد روشني‌ است ز چندين جفا تو را تا كفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهي نبود بهتر از اين، مرحبا تو را! يك عمر در گلوي تو بغض، استخوان شكست در سايه داشت گرچه علي چون هما تو را دزديد ناله‌هاي تو را اشكِ سرخ‌روي از بس كه سرمه ريخت به شيون، حيا تو را اي مهربان، كنيزك غم تا تو را شناخت دامن رها نكرد به رسم وفا تو را خم كرد اي يگانه سپيدارِ باغِ وحي اين هيجده بهارِ پر از ماجرا، تو را تحريف دين، فراق پدر، غربتِ علي انداخت اين سه دردِ مجسّم ز پا تو را نامت نهاد فاطمه ، كان فاطرِ غيور مي‌خواست از تمامي عالم، جدا تو را در شطّ اشك، روح تو هر چند غوطه خورد رفع عطش نكرد، فراتِ دعا تو را دادند در بهاي فدك آخر اي دريغ گلخانه‌اي به گستره ی كربلا تو را گلخانه ی مزار تو را عاشقي نيافت اي جان عاشقان حسيني فدا تو را پهلو شكسته‌اي و علي با فرشتگان با گريه مي‌برند به دارالشفا تو را دارالشفاي درد جهان، خانه ی علي ا‌ست زين خانه مي‌برند ندانم كجا تو را؟! غافل مشو «فريد» از اين مژده ی زلال كاين حال هديه‌اي‌ است ز خيرالنسا تو را
پای تن مجروح زهرا با سر افتاد از دست این غم خون ز چشمان تر افتاد در زیر بار این مصیبت کوه خم شد تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد می شست جای بوسه های مصطفی را بند کفن تا بسته شد پیغمبر افتاد درهم شده اوضاع و احوال عوالم وقتی که حورا بین دیوار و در افتاد  فضه شهادت می دهد در این نود روز هر جا زمین افتاد مادر دختر افتاد این روزهای آخری از شدت درد خیلی غریبانه میان بستر افتاد تا آسمانها صوت الرحمن او رفت روی زمین آیه به آیه کوثر افتاد او بار شیشه داشت و میزد مغیره قنفذ رسید از راه و شیشه آخر افتاد شانه به شانه با اجل همراه می شد سایه به سایه مرگ با زهرا در افتاد از جنگ برگشته علی یا از سر قبر پشت سر تابوت مرد خیبر افتاد
دانی ز چه رو سرشک، مأنوس علی است؟ یا آه چرا به سینه، محبوس علی است؟ یک مرد نبود تا بگوید: نامرد! این زن که تو می‌زنیش ناموس علی است
غم داری و با مرتضی چیزی نگفتی از آنهمه رنج و بلا چیزی نگفتی همسایه ها مرگ تو را می خواستند و در حقشان غیر از دعا چیزی نگفتی من محرمت بودم ولی شرمنده کردی کردی مراعات مرا چیزی نگفتی اندازه ی یک مرد جنگی زخم دیدی اما جلوی بچه ها چیزی نگفتی دستاس را شستی که چشم من نیوفتد از زحمت زخمت چرا چیزی نگفتی شانه ز درد شانه ات بالا نیامد با زینب از این ماجرا چیزی نگفتی دیدی که قلبم سوخته شکوه نکردی سیلی که خوردی بی هوا چیزی نگفتی حیدر فدای غیرتت بانوی حیدر افتاده بودی زیر پا چیزی نگفتی این زد تو را،آن زد تورا، اما عزیزم تو مادری کردی به ما چیزی نگفتی زانوی حیدر با تن تابوت لرزید جز رفتنت این روزها چیزی نگفتی کابوس تو پیراهن خونیست ،درخواب جز یا حسین و کربلا چیزی نگفتی
حیدر و هرکس داره بی نیازه عالمیه عالم بی نیازی ... نه ساله من چیزی ازت نخواستم الان میخوام تابوتمو  بسازی بهت نگفتم چرا رو گرفتم به غیرتت بر نخوره عزیزم از رو لباسم منو غسل بدی کاش پیکرم از زخمه پره عزیزم ... مرگم رو خواستم با دله شکسته خدا هم این حاجتو زود بهم داد النگوهامو به فقیرا دادم ... غلاف یه دستبند کبود بهم داد وصیتای فاطمه زیاد نیست خبر دارم آخه دل تو خونه تابوتمو یه کم هلال درست کن کسی نبینه قامتم کمونه .... از پر کاه سبکترم  می خواستم به شونه هات فشار نیاره جسمم ببخش اگه موقع غسلم علی اشک چشاتو در میاره جسمم ... دستای من بالا نمیاد امروز مشکل دست منو حل کن علی دلش برای بغلام تنگ نشده دخترمو به جام بغل کن علی بالا سر حسین شبا آب بزار شونه ی موهای سرش با زینب ... بوسه گرفتن از چشاش با توئه  بوسه ی زیر حنجرش با زینب ....
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه . . وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه . . دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
1733067567507_-2147483648_-212763.ogg
2.04M
زمینه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان امام حسن علیه السلام سخته غربت سخته بی کسی سخته با غم باشی همنشین سخته شاهد باشی مادرت می خوره زمین ۲ نگید چرا خرابه حال و روزم نگید چرا محاسنم سفیده حکایت کوچه و ماجراشو جز من و مادر احدی ندیده پیرم کرده سایه ی دستای بی جوون مادرم صدای خسته و لرزون مادرم چشای زخمی و گریون مادرم ای وااای ای وای مادر جوونم ـــــــــــــــــــــ تلخه فکرش تلخه این فشار تلخه محنت تلخه این عذاب تلخه هر شب بازم اون روزو میبینی توو خواب ۲ نگید چرا همیشه غصه داره شب غم حسن سحر نداره از اتفاقی که تو کوچه افتاد حتی بابام علی خبر نداره دق کردم با روضه ی غصه ی بی حد کوچه ها صدای سیلی دشمن بی حیا چادری که باشه روش جای رد پا ای واای ای وای مادر جوونم وحید محمدی آذر ۱۴٠۳ @beithayesookhte