eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج حسین سیب سرخی4_6030615781346117199.mp3
زمان: حجم: 4.61M
زمینه: چون نی باهزاران نوا ▪️سالروز حرکت کاروان حسینی 🎤حاج حسین سیب سرخی آرشیو سال1393 @majmaozakerine
مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگـر سـر بـرای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون ناله زینب است «طرماح» یک لحظه محمل مران! خدا را که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ چشم انتظار به هر محملی نغمۀ «یارب» است شما هم چو مرغ شب ای ناقه‌ها بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـه‌ها شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب تشنه سر  پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نـوای جـرس آتش دل شده مدینه دعا کن برای حسین که خالی بوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر ام‌البنین که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان بوَد روز و شب اشک «میثم» روان  
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
زینب ، آنکه زمانه تحقیرش شد مریم شاگرد درس تفسیرش شد امروز مهار ناقه اش دست حسین شش ماه نشد شمر عنان گیرش شد
گفته بودم، که به هر جا بروی می آیم گر چه آواره به صحرا بشوی می آیم گفته بودم، به سفر یا به حضر یار توام در غم و درد و بلا، مونس و غمخوار توام زینب آن نیست که تنها بگذارد بروی ترسم ای یوسفِ من، طعمه گرگان بشوی مادرم پیرهنی بافته بر قامت تو بر تنت کن، که عدو نشکند این حرمت تو آری امنیتِ مظلوم دگر رفته ز دست کار خونبار شده، پیکر و سر رفته ز دست دانم ای سرورِ من، وقت قیام است حسین نوبت ریختنِ خونِ امام است حسین کاش یک مو ز سرت کم نشود، سرورِ من کاش جای تنِ تو نیزه خورد پیکر من خواب دیدی که ترا خوانده شهادت، آری و مرا خوانده خدا بهرِ اسارت، آری تو که اَسرارِ دلِ خواهر خود میدانی مو پریشان شدنِ من به غمت اَرزانی وقت آن است که بار و بُنه را بربندیم چندتا معجرِ محکم، همه بر سر بندیم وقتِ آن است که بر امر تو معطوف شویم شاهدِ کعب نی و روضه ی مکشوف شویم دانم آخر ز غمت خونِ جگر میریزم دست و پا میزنی و خاک به سر میریزم وقت آن است که در نیمه شب اقدام کنی با همه اهل حرم یاریِ اسلام کنی باید از شهر مدینه بروی سوی قتال یا ز محراب و ز مسجد بروی تا گودال مقتلِ سرخِ تو پیداست، بیا تا برویم "کربلا منتظر ماست بیا تا برویم" من در این نهضتِ خون، بر تو کمک خواهم داد زیر خنجر بروی، تن به کتک خواهم داد چون روَد رَاسِ تو بر نیزه، قسم بر حسنم سرِ خود را به لبِ چوبه ی محمل بزنم زیر چکمه نروی، دین خدا میمیرد به اسیری نروم، کرب و بلا میمیرد همه اصحاب و بنی هاشم اگر کشته شوند کشته ها روی هم ای یار اگر پشته شوند ذره ای بعدِ تو از پای نخواهیم نشست تا نفَس داریم بر جای نخواهیم نشست
چرا هستی غرق تاب و تب حسین جونمو میرسونی به لب حسین یه سؤال ازت دارم، فقط بگو چرا داری میری نیمه شب حسین حالا که داریم میریم سفر داداش بیا از این کوچه کن حذر داداش یاد خنده ی مغیره افتادم که میزد مادرو بی خبر داداش یادته که توی کوچه شد سپر یادته میزدنش چهل نفر بیا تا باهم براش گریه کنیم برا اینکه زدنش از پشت سر مثل مادر تورو خیلی میزنن گل یاسو رنگ نیلی می زنن اونا که دس رو مادر کردن بلند توی گودال منو سیلی می زنن کاشکی کعبه حجرالاسود نشه کاشکی راه حنجر تو سد نشه کاشکی بین ازدحام توو قتلگاه مرکب از روی تن تو رد نشه کاشکی قلبتو نسوزونن حسین کاش تنت رو برنگردونن حسین منو از قتلگا بیرون میکنن وحشیا دورتو میمونن حسین کاشکی ناموس تو آواره نشه کاشکی ناموس تو بیچاره نشه چادر فاطمه روی سرمه کاشکی این یادگاری پاره نشه
🏴 🏴 ✍شاعر:استاد محمد مبشری ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ یک کاروان ماه و ستاره بین راهند مهتاب و جمع کهکشان مات نگاهند نیمه شب است و خائف از ظلم عدویند این ها تمامی حامل سِرّی مگویند از خاندان شور و عشق و نور هستند نورند و در ستر زمان مستور هستند این پاره های قلب پیغمبر روان اند آزرده از جور و جفاهای زمان اند در روشنی سرچشمه ی خورشید هستند در ناامیدی منشأ امید هستند اما چه حیف از مردمان یاری ندارند بر ناقه های بی قراری ها سوارند دلواپسی از چشم طفلان می تراود از این سفر شام غریبان می تراود هر اختری بر حالشان دارد نظاره مهتاب گرید بر غریبیِ ستاره گر سوی کعبه می رود اکنون شبانه این کاروان تا کربلا گردد روانه اکنون روند و بار دیگر باز گردند با مقتل خونین شان همراز گردند این کاروان یک کودک یک ماهه دارد بر شانه های مادرش سر می گذارد اکنون که باشد یکسره مدهوش بابا روزی سرش افتد به روی دوش بابا لین قافله یک دختر دردانه دارد خوش یادگاری بهر یک ویرانه دارد ساقی جمع کاروان میر و سپهدار افتد میان علقمه دست علمدار اینان سرود عاشقی جانانه خوانند اینان نماز عشق را مستانه خوانند روزی ببینی که همه خوش آرمیدند روزی بیایی که همه در خون تپیدند ترسم که اِی در حرم تنها بمانی ترسم ز اهل کاروان تو جا بمانی باید که دل در دست دلداری سپردن باید علم دست علمداری سپردن باید که سلمان بود وقت دل سپاری باید قدم جا پای مولایت گذاری وقتی بماند عشق در اوج غریبی باید شدن همچون زهیر و چون حبیبی هر کس حسینی گردد این دور و زمانه تا روز محشر می شود بس جاودانه باید دل خود را ز شیطان پس بگیری باید برای غربت یارت بمیری باید بمیری زنده ی محبوب گردی باید جدا از بد شوی تا خوب گردی راز جدایی از حسین ، جرم و گناه است او نور نور است و دل ما بس سیاه است چشمی که گریان پی شود بر غربت یار حیف است افتد بر گناه و روی اغیار باید برای کربلا توّاب گردید باید به دور حضرت مهتاب گردید یعنی اباالفضلی شدن راه نجات است واللهِ اشکِ بر حسین آب حیات است هر جا که بر پا گشته بزم روضه خوانی صاحب عزایش هست مامی قد کمانی @majmaozakerine
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی روح الله کمایی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ کاروانی به راه افتاده مادری ناله ها سرداده شد حسین راهیِ کربلا واویلا واویلا واویلا **** نسیمی جانفزا.... **** آمده بدرقه یک مادر می زند شانه مویِ اکبر کن تماشا به چشمان تر وداعِ اکبر ولیلا را واویلا واویلا واویلا **** می کند گریه ام البنبن گوید عباس من دلغمین همه حرفم به تو باشد این جان تو جانِ پورِ زهرا واویلا واویلا واویلا **** بِکِش ناز همه دخترها جان ِ تو جانِ این خواهرها نشکند غرور معجرها لحظة بی کسی در صحرا واویلا واویلا واویلا **** دورِ گهوارة اصغر باش دائما دورِ این مادر باش فکرِ این رباب مضطر باش پُرنگهداری تو مشکش را واویلا واویلا واویلا **** شب جمعه شد وغوغا شد روضه خوانِ حرم زهرا شد واویلا واویلا واویلا **** مادرت روضه بر پا کرده برایت ظرفِ آب آورده کرده با گریه محشر بر پا واویلا واویلا واویلا **** بُنَی بُنَی جان من دورِ تو حلقه میزد دشمن وای از آن غارت پیراهن بر سر جسم تو شد دعوا واویلا واویلا واویلا **** رویِ نیزه سرت را بردند با کتک خواهرت را بردند معجر دخترت را بردند وای از آن غروب عاشورا واویلا واویلا واویلا @majmaozakerine
🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی محمد مبشری ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ یک کاروان ماه و ستاره بین راهند مهتاب و جمع کهکشان مات نگاهند نیمه شب است و خائف از ظلم عدویند این ها تمامی حامل سِرّی مگویند از خاندان شور و عشق و نور هستند نورند و در ستر زمان مستور هستند این پاره های قلب پیغمبر روان اند آزرده از جور و جفاهای زمان اند در روشنی سرچشمه ی خورشید هستند در ناامیدی منشأ امید هستند اما چه حیف از مردمان یاری ندارند بر ناقه های بی قراری ها سوارند دلواپسی از چشم طفلان می تراود از این سفر شام غریبان می تراود هر اختری بر حالشان دارد نظاره مهتاب گرید بر غریبیِ ستاره گر سوی کعبه می رود اکنون شبانه این کاروان تا کربلا گردد روانه اکنون روند و بار دیگر باز گردند با مقتل خونین شان همراز گردند این کاروان یک کودک یک ماهه دارد بر شانه های مادرش سر می گذارد اکنون که باشد یکسره مدهوش بابا روزی سرش افتد به روی دوش بابا لین قافله یک دختر دردانه دارد خوش یادگاری بهر یک ویرانه دارد ساقی جمع کاروان میر و سپهدار افتد میان علقمه دست علمدار اینان سرود عاشقی جانانه خوانند اینان نماز عشق را مستانه خوانند روزی ببینی که همه خوش آرمیدند روزی بیایی که همه در خون تپیدند ترسم که اِی در حرم تنها بمانی ترسم ز اهل کاروان تو جا بمانی باید که دل در دست دلداری سپردن باید علم دست علمداری سپردن باید که سلمان بود وقت دل سپاری باید قدم جا پای مولایت گذاری وقتی بماند عشق در اوج غریبی باید شدن همچون زهیر و چون حبیبی هر کس حسینی گردد این دور و زمانه تا روز محشر می شود بس جاودانه باید دل خود را ز شیطان پس بگیری باید برای غربت یارت بمیری باید بمیری زنده ی محبوب گردی باید جدا از بد شوی تا خوب گردی راز جدایی از حسین ، جرم و گناه است او نور نور است و دل ما بس سیاه است چشمی که گریان پی شود بر غربت یار حیف است افتد بر گناه و روی اغیار باید برای کربلا توّاب گردید باید به دور حضرت مهتاب گردید یعنی اباالفضلی شدن راه نجات است واللهِ اشکِ بر حسین آب حیات است هر جا که بر پا گشته بزم روضه خوانی صاحب عزایش هست مامی قد کمانی @majmaozakerine