#مناجات_با_خدا
#شب_هشتم_ماه_مبارک_رمضان
#روضه_حضرت_علی_اکبر
گره افتاده در کارم ز لطف و مرحمت وا کن
شبِ هشتم بیا با حالِ من قدری مدارا کن
پر و بالی شکسته از معاصی پیشت آوردم
مرا یا جابرالعظم الکسیر امشب مداوا کن
شدم مرده دل از اعمالِ نافرجامِ بیهوده
خدایا این دلِ وامانده را یک روزه احیا کن
به فضل تو پناه آوردهام یا نور و یا قدوّس
تو بخشنده ترین بخشندهای من را تماشا کن
مسیرم گم شده افتادهام در جادهی غفلت
به نورِ فضلِ خود گم گشته را در راه، پیدا کن
به هر در میزنم نفسَم نمیگردد جدا از من
رهایم کن ز نفسم، از گنه من را مُبَّرا کن
ز خجلت سر به زیر انداختم شرمندهام از تو
دوباره عفو کن من را، شکستم توبه، رسوا کن
عُقابِ مرگ سایه بر سرم افکنده میترسم
گرفتی دستِ من امروز، قدری فکرِ فردا کن
جدایم کن از این دنیای وانفسا، زمین گیرم
مرا امشب اسیرِ روضهی فرزندِ لیلا کن
زمین افتاد از مرکب، حسین آمد به بالینش
صدا زد ای عصایِ پیریِ من فکر بابا کن
نمیخواهد برای من ز روی خاک برخیزی
تنت پاشیده از هم ای پسر، کمتر تقلّا کن
#کربلایی_رضا_باقریان
@majmaozakerine
📋#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#متن_روضه / *بخش سوم صوت*
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیدری ۲:
شب هشتم محرم ▪️▪️▪️▪️🥀🥀
ای لَبَت خشکتر از، ساحل دریا پسرم
خجلم از تو نشد، آب محیا پسرم
دیدی آخر، همه زانو زدنم را دیدن
کمکم کن، منِ افتاده ز پا را پسرم
مثل تسبیح تنت، یکصدویک دانه شده
با تنت ذکر گرفتم، که خدایا پسرم
چه داغی نشوندی/ توو دل من
نمون روی خاکا / با این بدن
پاشو بار دیگه / قدم بزن
برای بابا
دل از دیدن تو /نمیشه سیر
بابات اومده/ ناتوان و پیر
ببین خم شدم / دستمو بگیر
عصای بابا
از خیمه رفتی و / بردی دل منو
دریای من گرفت / غم ساحل منو
میگردم از غمت / دشت ستاره رو
پیدا نمیکنم / اون جسم پاره رو
پر از سوت و کف شد / دور و برت
زمین میخورم / پیش پیکرت
سرم خم شد از غم/ روی سرت
نفرین به دنیا
گل من چه پرپر / آوردنت
گلابم چقد بد / فشردنت
عبا کم اومد واسه / بردنت
ای اِرباً اِربا
نامرد مردما / بدجور کشتنت
هی جمع میکنم / منها میشه تنت
پاشو نگات کنم / حتی یه بار علی
بابای پیرتو / تنها نذار علی
بهاری که دیده / خزونش و
نفسهاش بریده / اَمونش و
نشسته کنار / جوونش و
روضه میخونه
حسین مونده با / سوز گریههاش
علی و / پریشونی باباش
کسی دل / نمیسوزونه براش
دلش چه خونه
ای میوهی دلم / وقت رسیدنت
این لشکر حسود / از شاخه چیدنت
از داغ دیدنت / موهام سفید شده
تو زخم خوردی و / بابات شهید شده
میخوام أِربأ اربا رو برات معنا کنم.
میدونی یعنی چی؟!
همچین که افتاد رو گردن اسب؛
تا نیزه زدن تا شمشیر به فرقش زدن این خونا داره جاری میشه خودش و انداخت رو گردن اسب که نیفته؛ این خونا اومد جلو چشم اسب و گرفت اسب تربیت شدهست باید برگرده سمت خیمهها
اما راهو اسب گم کرد.
عوض این که بره سمت خیمهها رفت توو دشمن گفتن برین کنار تا بیاد..
کوچه رو باز کردن،این طرف و اون طرفه کوچه...
' اینایی که اسارت بودن برا ما تعریف میکردن که کوچه باز میکردن همه با چوب باتوم وایمیسادن همه رو میزدن '
ایناهم کوچه باز کردن، شمشیرا رو آوردن هرکی هرچی داشت رفت آورد؛
یهو ابیعبدالله دید این نیزهها داره بالا میره؛ شمشیرا داره بالا میره...
یا اللّه حرفم تمام؛
اینجا یه جا بود توو کوچه یه جوون گیر افتاد، اما یه جوون دیگرم من سراغ دارم توو یه کوچهی دیگه گیر افتاد...
اینجا فرقش اینه، این جوون مَرده میتونه تحمل کنه اما اون جوون...
همچین که این دست رفت بالا مادر ما نقش زمین شد....
#شب_هشتم
#روضه
@majmaozakerine
📋 روضه علی اکبر(ع) در شب جمعه کربلا
#متن_روضه ( بخش دوم صوت)
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون مداح از مازندران راه افتاد. خودشو رسوند کربلا. همچین که چند فرسخی حرم رسید؛ دفتر شعرشو درآورد. گفت باز میکنم؛ هرچی اومد میخونم. تا دفتر رو باز کرد روضه علی اکبر(ع) اومد. شروع کرد روضه رو بخونه و وارد حرم بشه.
شب تو عالم رؤیا خواب ابی عبدالله (ع) رو دید. دو سه تا چیز بهش فرمود. اول بهش فرمود:«سلام ما رو به چایی ریز هیئتتون برسونید. ما حواسمون به همه هست.» آی اونایی که برا ابی عبدالله(ع) کار میکنید! هرکی یادش بره؛ مادرش یادش نمی ره.
قیامت که میشه همه تونو با اسم صدا میزنه. میگه تو بیا. تو بیا. روایت میگه:« مثل مرغی که از لابه لای سنگ ها دونه رو پیدا میکنه و جدا میکنه یکی یکی گریه کن های حسینشو جدا میکنه. میگه تو بیا... تو برا حسین ام گریه کردی.»
@majmaozakerine
ملائکه میان عرضه میدارن:« بی بی جان! بهشت رو برای شما آذین بستن. شما قدم تو بهشت بگذارید.» میفرماید: من پامو تو بهشت نمی ذارم تا تک تک گریه کن هام نرن من نمیام.
نکته ی آخری که أبی عبدالله به اون فرد مداح فرمودند این بود:« فلانی! دیگه اگه شب جمعه زائر ما شدی تو حرم ما اومدی روضه جَوون ما رو نخون.
_چرا آقا جان؟ نکنه بی ادبی کردم.
فرمودند:« نه. شب های جمعه مادرمون فاطمه مهمون ماست. مادر ما طاقت این روضه رو نداره.»
من اینجوری فهم کردم از این جمله: کسی که خودش درد پهلو کشیده باشه می فهمه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی:
📋 جان داد وقتی باغبان خسته فهمید
#سبک_روضه (بخش اول صوت)
#متن_روضه
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان داد وقتی، باغبان خسته فهمید
یک لشگر از روی گل باغش گذر کرد
با اکبر او نیزه کاری کرد مثلِ
کاری که با پهلوی زهرا میخ در کرد
می ریخت بیرون از دهانش لخته ی خون
حال پسر،حال پدر را مُحتضَر کرد
*تا اومد بالا سر جوونش هرچی صدا میزنه ولدی! جوابشو نمیده.
گفت علی جان ! تاحالا نشده بود صدات کنم جوابمو ندی. من حسین ام.
یه روزیم علی اومد بالا سر زهراش هرچی صدا زد فاطمه جان! دید جوابش رو نمی ده. گفت زهرا جان ! من علی ام چرا جوابمو نمی دی؟
پاشو نگاه کن همه دارن بهم میخندن. علی جان!پاشو نگاه کن همه دارن هلهله میکنن کف میزنن.*
بالای جسم اکبر خود داد می زد
زینب که آمد کار اورا سخت تر کرد
پیش جوانش داشت جان می داد اما
محض حجاب خواهرش صرف نظر کرد
*حسین جان! پاشو نگاه کن نامحرم ها دارند منو نگاهم میکنن. ابی عبدالله هم یه نگاه به علی اش کرد.
(اون عالم بزرگوار تا به اینجای روضه رسید؛ گفت میخواهید بگم با علی چیکار کردن؟ اینکه میگن ابی عبدالله عبا آورد؛ عباشو پهن کرد دید یه نفری نمیتونه؛ صدا زد آی جوونهای بنی هاشم بیایید...
آخه هر جای بدن رو برمیداشت؛ می دید یه نفری نمیشه؛ اهانت به بدن میشه. یه نفری نمیتونه بدن رو برداره؛ فلذا صدا زد
«جوانان بنی هاشم بیائید
علی را بر در خیمه رسانید»*
تا جایی ک یادمه، چشم تو نیمه باز نبود
پاهات هیچ موقع جلوی پدرت دراز نبود
حالا دارم التماست، میکنم پا نمیشی
اونقدر زیاد شدی، که رو عبا جا نمیشی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
📋 رو عبا جا نمی شی
#سبک_روضه (بخش دوم صوت)
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حواست هست پسرم که چی آوردی سر من
من وسط وایسادم و تو ریختی دور و بر من
مثل یه تسبیح بی نخی پراکنده شدی
واسه گریوندن من وسیله خنده شدی
پشت این نخلا تموم کوفیا منتظرن
تیکه تیکه تنت رو میخوان غنیمت ببرن
هرچی رو زمین بوده از بدنت دست منه
دو سه تا تیکه هنوز دست سپاه دشمنه
نه میشه این بدن رو رها کنم نه بمونم
تو رو از کجا باید پیدا کنم نمی دونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه
#شب_هشتم
#گریزبه حضرت زهرا
نریمانی
@majmaozakerine
📋 تو یک تنه لشکری، مثل خود حیدری
#سبک_روضه *بخش اول صوت*
#متن_روضه
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو یک تنه لشکری، مثل خود حیدری
بذار تماشات کنم، این لحظهی آخری
تو فکر رفتنی و من، برام نمونده طاقتی
دارم میخونم از چشات، که تشنهی شهادتی
اذان بگو، دلم یکم آروم بشه
شاید صدات حریف این، بغض توی گلوم بشه
آه پسرم! دلخوشی اهل حرم
میری میسوزه جگرم، آه پسرم!
این دنیا نفسگیر میشه، اشکام سرازیر میشه
جوون خوش قامتم، بری بابات پیر میشه
یه عده بیحیا میخوان، تو رو بگیرن از بابات
میخوان مثِ مدینه باز، یه کوچه وا کنن برات
داغ تو رو اینا، به سینهم میذارن
با کُشتنت اینا میخوان، اشک منو دربیارن
خوب میدونند، که با غم تو میتونند
دل منو بسوزونند
تو روایت نوشته تا زمین نیوفتاده بود « فَضَرَبُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ» فقط ضربه میزدن اما همچنین که زمین خورد نوشتن « فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اَرْبَاً اَرْبَاً» یعنی شمشیر و نمیزدند دربیارن؛ شمشیر و میزد میکِشید توو بدن...
با نفسِ آخرت، من و صدا میزنی
جلوی چشمام داری، تو دست و پا میزنی
باید که از رو پیکرت، سر نیزهها رو دور کنم
باید تا عمه میرسه، تنت رو جمع و جور کنم
چارهای نیست، با این پاهای نیمهجون
روی عبا میبرمت، حتی شده کِشون کِشون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#علی_اکبر
#شهدا
نریمانی
📋 يا فتیان بنی هاشم،احملوا اخاکم
#متن_روضه *بخش دوم صوت*
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صداش بلند شد « يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم، إحْمِلُوا أَخاكُمْ » بیاین برادرتون و ببرین آی بنی هاشمیا...
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
چارهای نیست با این پاهای نیمهجون
روی عبا می برمت، حتی شده کِشون کِشون
خونه دلم،نشد بمونی حاصلم
غم تو میشه قاتلم، خونه دلم
وقتی شهیدی رو میارن، سریع دو سه نفر میرن زیر بغلای پدر شهید و میگیرن؛ اما ابی عبدالله هیشکی و نداشت. این قدر کسی نبود یهو سرش و بالا گرفت، همچین که رو بدن علیاکبر افتاد، شیخ جعفر شوشتری میگه:« مُرد ابی عبدالله. همه میگفتن حسین جون داد، تموم شد. یهو دید یه دستی اومد رو شونهی حسین.
- داداش! پاشو، پاشو قربونت برم؛ عزیز دلم؛ تو که این همه داغ دیدی یادت نمیره! مادرمون و، بابامون و، داداشمون و؛ بابا پاشو، ببین اینا دارن میخندن کف میزنند هلهله میکنند. پاشو داداش، پاشو آبرومون داره میره.
یهو ابی عبدالله تا صدای زینب و شنید از جا بلند شد:« قربونت برم، چجوری اومدی این مسیر رو؟! نگفتی نامَحرما نگات میکنند؟!
یه نگاه به داداشش کرد:« حسین! مگه من یادم میره اون روزی که بابام علی رو دست بسته بردن مسجد، من که سالمم چیزم نیست؛ مادر پهلو شکسته بود، سینهش آسیب دیده بود، بازوش زخم بود، چه جوری دست به دیوار گرفته بود؛ میدونید هی میگفت: «علی....
یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و برت افتاده؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده
#سبک_زمزمه *بخش اول صوت*
#سبک_زمینه #سبک_روضه
#متن_روضه
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده
تار و پود تو ز هم سخت جدا افتاده
لشکری تنگ نظر کار به دستم دادن
زانویم تا شده کارم به عصا افتاده
کفِ افسوس زدم بر هم و با خود گفتم
آخر این ریخته پاشیده کجا افتاده؟!
نفس این پدر پیر به تو بسته ولی
نفست ای نفسم! بین دو "با" افتاده
آخه همچین که میخواست بگه بابا، بای اولی رو میگفت «با»، دید نمیتونه حرف بزنه؛ روایت میگه ابی عبدالله دست برد لختههای خون و از دهن علی درآورد.
«یک فَزَع کردی تمام صورتم را خون گرفت»
ارباً اربای تو را هر چه مرتب کردم
مثل اول که نشد چند هِجا افتاده
دست و پا نه! پسرم با پدرت حرف بزن
تیر خورده به گلویت زِ صدا افتاده
پسرم آبرویم رفت بیا کاری کن
چشم ناپاک به ناموس خدا افتاده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#علی_اکبر
#شهدا
📋 روضهی پیکر اربا ارباب علی اکبر
#متن_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی که بچههای شما رو آوردن، بدنهاشون سالم بوده اجازه دادن شماها ببینید ولی من یه پدر شهید و میشناشنم بدنش گلولهی مستقیم تانک بهش خورد تیکه تیکه شد جوری که میگه این بدن و جمع کردن توو یه گونی و آوردن عقب، کفن کردن پیچوندن یه جوری پدرش و گفتن نمیشه بابا اینجوری ببینی بچهت و هی اصرار از اونا انکار تا وقتی که میخواستن این بدن و توو خاک بزارن بابائه اومد جلو گفت:« نمیشه اینجوری! من باید بچهم و ببینم.»
- گفتند:« آخه جوری نیست که تو بتونی ببینی؛ گفت:« دیگه من بزرگتر از حسین که نیستم، این داغ که داغش بزرگتر از داغ علی اکبر که نیست اجازه بدین من بچهم و ببینم؛ میخوام ببینم اون لحظه حسین چی کشیده...
میگه یه تیکهی کفن و باز کردن همچین که این نگاهش به بدن افتاد یه نالهای زد، غش کرد؛ همونجا زیر بغلاش وگرفتن...
دوتا بدن و ابی عبدالله نتونست برگردونه یکیش علی اکبر بود، بزرگان میگن این که ابی عبدالله نتونست برگردونه به خاطر این بود که میخواسته اسائهی ادب به بدن نشه
آخه هرجای این بدن و بلند میکرد، یه جای بدن زمین میموند، فَلِذا خود حسین خم شد این صورتش و گذاشت رو صورت جوونش...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#علی_اکبر
#شهدا
#دفاع_مقدس
📋 روضه علی اکبر(ع) در شب جمعه کربلا
#متن_روضه ( بخش دوم صوت)
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون مداح از مازندران راه افتاد. خودشو رسوند کربلا. همچین که چند فرسخی حرم رسید؛ دفتر شعرشو درآورد. گفت باز میکنم؛ هرچی اومد میخونم. تا دفتر رو باز کرد روضه علی اکبر(ع) اومد. شروع کرد روضه رو بخونه و وارد حرم بشه.
شب تو عالم رؤیا خواب ابی عبدالله (ع) رو دید. دو سه تا چیز بهش فرمود. اول بهش فرمود:«سلام ما رو به چایی ریز هیئتتون برسونید. ما حواسمون به همه هست.» آی اونایی که برا ابی عبدالله(ع) کار میکنید! هرکی یادش بره؛ مادرش یادش نمی ره.
قیامت که میشه همه تونو با اسم صدا میزنه. میگه تو بیا. تو بیا. روایت میگه:« مثل مرغی که از لابه لای سنگ ها دونه رو پیدا میکنه و جدا میکنه یکی یکی گریه کن های حسینشو جدا میکنه. میگه تو بیا... تو برا حسین ام گریه کردی.»
ملائکه میان عرضه میدارن:« بی بی جان! بهشت رو برای شما آذین بستن. شما قدم تو بهشت بگذارید.» میفرماید: من پامو تو بهشت نمی ذارم تا تک تک گریه کن هام نرن من نمیام.
نکته ی آخری که أبی عبدالله به اون فرد مداح فرمودند این بود:« فلانی! دیگه اگه شب جمعه زائر ما شدی تو حرم ما اومدی روضه جَوون ما رو نخون.
_چرا آقا جان؟ نکنه بی ادبی کردم.
فرمودند:« نه. شب های جمعه مادرمون فاطمه مهمون ماست. مادر ما طاقت این روضه رو نداره.»
من اینجوری فهم کردم از این جمله: کسی که خودش درد پهلو کشیده باشه می فهمه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بسماللهالرحمنالرحیم
#سید_رضا_نریمانی
📋 رو عبا جا نمی شی
#سبک_روضه (بخش دوم صوت)
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حواست هست پسرم که چی آوردی سر من
من وسط وایسادم و تو ریختی دور و بر من
مثل یه تسبیح بی نخی پراکنده شدی
واسه گریوندن من وسیله خنده شدی
پشت این نخلا تموم کوفیا منتظرن
تیکه تیکه تنت رو میخوان غنیمت ببرن
هرچی رو زمین بوده از بدنت دست منه
دو سه تا تیکه هنوز دست سپاه دشمنه
نه میشه این بدن رو رها کنم نه بمونم
تو رو از کجا باید پیدا کنم نمی دونم
📋 موذن حرم میری میدون
#سبک_روضه (بخش سوم صوت)
#متن_روضه
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موذن حرم میری میدون
شبه پیمبرم میری میدون
نمی شه باورم جلوی چشمام
علی اکبرم میری میدون
برو که دست حق به همراته
پشت سرت دعای باباته
برو ولی بدون که تا میدون
نگاه من به قد و بالاته
یه رحمی کن به اشک بابات و
آهسته بردار قدم هات رو
دارم اون لحظه رو می بینم
که روی خاک ها میکشی پات رو
به هر طرف تنت رو می بینم
این جسم پرپرت رو می بینم
به هرکجا که رو کنم علی
یه عضو پیکرت رو می بینم
یه عده بی حیا تو رو کشتن
با سنگ و عصا تو رو کشتن
یه عده هم به قصد قربت و
رضایت خدا تو رو کشتن
به زیر دست و پا کشتن
بانیزه بی هوا تو رو کشتن
*اینجا یه نیزه بی هوا تو پهلوی علی اکبر زدن ؛پشت در خونه هم اون نامرد تو نامه ای که برا معاویه نوشته میگه: میشنیدم صدای نفس های فاطمه رو. ولی آنچنان لگد به در زدم...*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
s-6-[Track 6] (1).mp3
5.06M
#روضه
گیسوی پر از خون تو
❣#روضه_حضرت_علی_اکبر
حاج عباس طهماسب پور
s-6-[Track 6] (1).mp3
5.06M
#روضه
گیسوی پر از خون تو
❣#روضه_حضرت_علی_اکبر
حاج عباس طهماسب پور