eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
چل سالِ تمام است اسیرِ کروباتم چل سالِ مُدام است که لبریزِ فراتم چل سال گذشته ز بیابانِ مصیبت.. من گریه کُنِ نعشِ قتیل العبراتم جامانده ام از قافله ی شور و شهادت ای وای که جامانده ز کشتی نجاتم کی می رود از خاطره ام غارتِ خیمه منِ کشته ی بی رحمی صدها ضرباتم (در راهِ اسارت چقَدَر پرده دریدند) (ناموسِ علی را سرِ بازار کشیدند ) چل سالِ تمام است که از گریه کُنانم جاریست ز دو زمزمِ غم..اشکِ روانم داغِ پدر و کرببلا یک طرفِ دل.. از غصّه ی شامات ببینید کمانم.. دروازه ی ساعات عجب خاطره ای بود نزدیک چهل سال ز داغش نگرانم ما جمله عزادار و همه هلهله گویان یاد آوریش برده ز دل تاب و توانم (یک پاره ی آتش به سرم کرد اصابت) (بر موی سرم خورد به واللّه خسارت) چل سالِ تمام است هراسانِ غدیرم چل سالِ تمام است رها بین کویرم اولادِ علی بینِ گذرگاهِ شیاطین.. این مسئله را با چه دلیلی بپذیرم می خواست کنیزی ببرد خواهرِ من را چل سالِ تمام است در این مرثیه..گیرم صدبار کتک خورد رقیّه..چه بگویم دلسوخته ام سوخته ی طفلِ صغیرم (ویرانه ی شامات شده مدفنِ سجّاد) (آنجا که سه ساله گهرِ فاطمه..جان داد)
نینوای عشق جاویدان ز نای زینب است در حقیقت کربلا، کرب و بلای زینب است اعتلای پرچم شیعه در آفاق فلک افتخارش تا ابد حتمأ برای زینب است زینتِ عصمت، ز طفلی آیه ی عصمت بُود عصمت آری توشه ای از خاک پای زینب است کوه در هنگام طوفان، جان فدا وقت خطر مثل یک آیینه زهرا مقتدای زینب است کوثر امّ ابیها، مثل مادر می شود ماجرای کربلا شرح وفای زینب است با نوای اُسکُتویش، کاخ ها لرزیده اند کوفه ویران، از بلندای صدای زینب است اینهمه شور و حماسه اینهمه فرزانگی تازه یک خط از کتاب ماجرای زینب است از کلام هر امامی می شود فهمید که... زینتِ این طایفه صبر و حیای زینب است اینکه شرق و غرب عالم را حسینی کرده است ذوالفقار آتشین خطبه های زینب است کوچه در کوچه به کوفه شهر دیروز علی آفتاب سرخ بر نی رهنمای زینب است
در کوفه ماندم چه گذشته بر دلِ زینب ! وای از شلوغی های دورِ محمل زینب انگار نه انگار نسبت با بزرگان داشت! در کوفه تا دیروز او تفسیر قرآن داشت در روزِ روشن ، دید جولان دادن شب را شاگردهایش خارجی خواندند زینب را زخم زبان از چهره هایی آشنا می خورد سنگ ملامت از در و همسایه ها می خورد زینب نه تنها از منافق کم محلی دید از هم محلی های سابق کم محلی دید ! از دست عباسش که کاری بر نمی آمد از آستین پاره ، معجر در نمی آمد او که سرِ سجاده همراز ملائک بود وقت قنوتش شوقِ پرواز ملائک بود در سجده هایش واقف از سِری مگو می شد با حضرت باری تعالی روبرو می شد محشر به پا شد! لرزه بر هفت آسمان افتاد وقتی عنان ناقه اش دستِ سنان افتاد ناموس آل الله بر محمل معذب بود هم صحبتی با شمر، قتلِ صبر زینب بود
هر چند که ساز و خوش نوائیم ما مستحقان نینوائیم در "چنته" به جز گریه نباشد در بارگهت...همه گدائیم یک دست به دامنت دخیل و با دست دگر پی ِ عزائیم آواز پَر ِ "نیاز" بشنو ؛ پر پر شدگان کربلائیم بر دور "حرم" ... عنان بُریده با پای برهنه سوی ات آئیم به به ، که چه ، "کیمیاست" اینجا مس را چه هنر ؟ که ما طلائیم در تعزیتت سیاه لشگر مائیم و "سیاه جامه" هائیم هر کس به غمی اسیر باشد ما هم به غم "تو" مبتلائیم ای جان به فدای تو "حسین جان" ما چشم ز "روضه ات" بسائیم گر چه همه روضه هات "خون" است؛ ما گریه کنان "بوریائیم"...
صورتی را دیده‌ام در خواب تعبیرش حسین نورباران بود چون مهتاب تعبیرش حسین خواب دیدم زائران را روبروی موکبی می‌خورند از یک شراب ناب تعبیرش حسین پرچمی دیدم به رنگ سرخ رویش حک شده "عاشقان خویش را دریاب" تعبیرش حسین خواب دیدم تشنه‌ای با ساقی لب‌تشنه‌اش آب اول داد بر اصحاب تعبیرش حسین خواب دیدم یوسفی از روی اسب افتاده است گرگ‌ها دور و برش بی‌تاب تعبیرش حسین خواب دیدم دست و پا می‌زد میان خون خویش تشنه‌ای بین دو نهر آب تعبیرش حسین مادری بی‌شیر را دیدم که در آغوش داشت کودک شش‌ماهه‌ای بی‌خواب تعبیرش حسین مادری دیدم که با دست کبودش جمع کرد بوته بوته گل کف خوناب تعبیرش حسین
ویرانه ای ست هر دو جهان بی عنایتت بیچاره ای ست آنکه ندارد ولایتت از عشق لذتی نچشید آنکه در دلش شوقی نداشته ست برای زیارتت حَظّی ز زندگی نبرد عالِمی که نیست اسمش میان گریه کنان بین هیئتت فردای ناگزیر جهنم نصیب اوست آن زاهدی که نیست به قلبش ارادتت از انبیا برای تو پیمان گرفته اند لنگ است پای هر چه نبی بی محبتت افسانه های حاتم و دریای بخشش یک قطره بیش نیست ز موج سخاوتت یحیای زخم خورده ی زهرا کجا کسی پیدا شود شبیه تو در رنج و غربتت "سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است" هنگام بازگویی روز شهادتت
ای‌نگین‌حق به انگشتر حسین زینت هر مسجد و منبر حسین وحی سکه می‌زند با نام تو اعتبار دین پیغمبر حسین نُه امام شیعه از نسل تواند کوثر صدیقه‌ی اطهر حسین در دو دنیا سربلندی، سربلند خم نکردی نزد ظالم سر حسین برتر از حج، حج تو در کربلاست شد ذبیحت اکبر و اصغر حسین پای دین ناب جدت شسته‌ای دست از عباس‌آب‌آور حسین قتلگاهت،قتلگاه عشق بود قاتلت شمر و به کف خنجر حسین در میان قتلگه یا در تنور آفتاب خون و خاکستر حسین پرچمت هر روز بالاتر ز پیش دشمنت هر روز رسواتر حسین خواهرت بعداز‌تو پرچم‌دار توست جان‌من قربان این‌خواهر حسین در میان کوفه و شام ستم او حسن، او فاطمه، حیدر، حسین خطبه‌هایش آبرو برد از یزید مستی‌اش را زهر کرد آخر حسین خواهرت وقتی به بزم باده رفت تو کجا بودی؟! به تشت زر حسین
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی وقتی کریم آل عبا میشود حسن بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی تو یار زینبی که به‌ هنگام مشکلات همراه او به واقعه مشگل گشا تویی همواره بوده ای تو پرستار زخمها بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی بیمار راه کوفه و شام بلا تویی چون قاسمی تو معنی احلی من العسل یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی هر دردمند سوی مزارت به حله شد چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟ یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی با یازده بهار ، چنین با طراوتی حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی گشتم دخیل پنجره های ضریح تو ای آنکه با غم دل من آشنا تویی
رفتی و داغ تو اما روی دوشم مانده است روضه ها را یک به یک مادر برایم خوانده است رفتی و با رفتنت حال مرا یک دم ببین با چه حالی می روم ای قاری نیزه نشین سایه ام را قبل از این نامحرمی یک دم ندید بین این قوم ارازل خواهرت قامت خمید تا که بردم نام تو دشمن مرا هر لحظه زد بی بهانه با بهانه بی حساب و بی عدد غیرت الهی و از نیزه نگاهم میکنی ای سر مجروح من گريه به آهم میکنی یه سر بند اسارت گردن سجاد تو یه سرش بسته به دست زینب آزاد تو عفتم زهرایی و من در شجاعت حیدرم من به صوت حیدری آیینه ای از مادرم وقت خطبه خواندنم حیدر نمایان می‌شود آخر هر خطبه ام یک ختم قرآن می‌شود با قیامت تو قیامت کرده‌ای و بعد از این خواهرت داده ادامه راه حق را بر زمین گرچه معجر برده دشمن از من و طفلان تو نور حق کرده تجلی بر رخ مرجان تو بعد عاشورای تو وقت قیام زینب است حرف حق هم بعد از این عین کلام زینب است
نبوده دخترت یک لحظه هم آرام بعد از تو چه باید کرد با بی تابی ایتام بعد از تو جهان یک کودک ترسیده بر خار مغیلان است یتیمی را کند احساس در هرگام بعد از تو کنار تو فقط یک کربلا را دیده ام اما فراوان کربلا ها دیده ام در شام بعد از تو نبارید آسمان روز دهم در کربلا اما چه سنگین بود باران از روی هربام بعد از تو وضو میساخت با خون گلویت آنکه در سر داشت بخواند فاتحه بر پیکر اسلام بعد از تو ولی تو‌ آتشی را شعله ور کردی که میسوزد حرارت در حرارت قلب خاص و عام بعد از تو چه مانده از یزید آیا ، چه مانده از تو در دل ها که مانده ننگ بعد از او ، که مانده نام بعد از تو به دیدار خدا رفتی ولی با بوریا رفتی میان عاشقان تغییر کرد احرام بعد از تو
علیه السلام (مقتل) 🏴بند اول: مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام اگه رفت رو نیزه ها سر امام اگه کشته شد حسین تو ازدحام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام میزدن از روی بغض مرتضی پیر مردا همه با عصا مدام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام امون از خنجر کند و سینه و چکمه ی سنگین امون از سر بریده امون از پیکر خونین آه! اباعبدالله 🏴بند دوم: مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام اومدن یه عده پست بی مرام قُربةً اِلَی الله واسه قتل عام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام روی زخم جگرش نمک زدن زنده بود و حمله کردن به خیام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام امون از آتیش و دود و لحظه ی آخر گودال امون از سیلی و دشنام بُردنِ خاتم و خلخال آه! اباعبدالله 🏴بند سوم: مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام امون از روضه های کوفه و شام میزدن یه عده سنگ از روی بام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام به مخدرات و ناموس خدا قوم بی حیا نکردن احترام مُلِئَتْ بُطونُهُم مِنَ الْحرام امون از بزم شراب و سر زخمی و پر از خون امون از تشت طلا و خیزرون و لب و دندون آه! اباعبدالله شعر و ملودی: (یاحسین)
همراه اشتیاق نسیم صبا سحر سرمست می شویم ز بوی تو با سحر در انتظار روی تو و روزِ وصل تو با زلف تو خوشیم شب هجر تا سحر اهل وفا به یاد تو محتاج گریه اند با ناله ی شکسته دلان آشنا سحر ما را رساند لطف خدا شب اگر نجف ما را رساند لطف علی کربلا سحر اذن زیارت همه را فاطمه گرفت راضی نشد به اینکه نباشیم ما سحر پایین پای مرقد شش گوشه آمدیم از فرش آمدیم به عرش خدا سحر خون از گلوی تو به سر و روی ما زدند از بس صدا زدیم گلوی تو را سحر شش ماهه ات کجاست که ما را شفا دهد وقت اجابت است و زمان دعا سحر