بسمالله الرحمن الرحیم
#سالگرد_پیروزی_انقلاب_اسلامی
#وحید_قاسمی
▶️
خدا میخواست از سر رد کند این قوم طوفان را
به دستِ مرد دریایِ حوادث داد سکان را
نجات کشتی از گردابها، زحمت فراوان داشت
خدا خیرش دهد آن مرد را، پیر جماران را
نگاهش فجر صادق بود، فجرِ انقلاب نور
به پایان بُرد بعد سالها شام غریبان را
به امر او فرشته دیو را از شهر بیرون کرد
گواهی میدهد تاریخ رسوایی شیطان را
ازاین اعجاز بالاتر!؟ بهار آورد در بهمن
گرفت از چشمِ گندمزارها خوابِ زمستان را
صدایِ انفجار نور او لرزاند یکباره
قَطیف و قدس را، حتی بلندیهای جولان را
هزاران شاه دید این مُلک، اما سیزده قرن است
به رویِ چشم خود بگذاشته شاه خراسان را
مناجات با خدا - وداع با رمضان
وقتِ خداحافظیه،مهمونیم تموم شد
حسرتِ این روزایِ خوش،بغضی توی گلوم شد
صابخونه ممنون توأم،هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکه لایق نبودم،سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دل بِکنم،جدایی خیلی سخته
بدرقه رفتن اینطوری،خدایی خیلی سخته
ماهِ خدا کجا میری؟نرو دلم میگیره
ازاین به بعد بازغروبا،بی تو دلم میگیره
تا سال بعد چیکارکنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریون دوباره،از تو باید جداشم
حرف جدایی که میشه،دلم عزا میگیره
دلم به یادِ روضه های کربلا میگیره
حسین من نرو بمون،سایه ی روسرم باش
حالا که عباس ندارم،پناه این حرم باش
دلم شده پشتِ سرت،مثل موهات پریشون
خودت بگو چیکارکنم،تنها تو این بیابون
داداش نرو تورو خدا،نذارکه دربه در شم
نذار با شمروحرمله،تا کوفه همسفرشم
#وحید_قاسمی
#مناجات_با_خدا_ماه_رمضان
#ایام_مسلمیه
@majmaozakerine
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند
بار سفر مبند، دلم شور مي زند
گويا قيامت است،مَلك صور مي زند
من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند
گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند
ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند
مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند
ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها
هو مي كشند دوروبرت ني سوارها
آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي
در كوفه متهم به گناهي كبيره اي
اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين
آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين
ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند
شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند
حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين
پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين
پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين
فكري به حالِ روز مباداي ايل كن
چندين قواره چادر ديگر بخر حسين
اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد
يك ساربان اهل نظر را ببر حسين
او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
چشمش مدام خيره به انگشتر شماست
با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين
شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين
با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
اما هنوز مضطرب زينب توأم
يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود
دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
كم كم بساط روضه ي ما جور مي شود
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
___________________
🔹
⚫️ #شعر_وفات_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها ⚫️
▪️▪️▪️▪️▪️
می سوزم از شرارِ نفس هایِ آخرت
از لحنِ جانگداز وصايایِ آخرت
▪️▪️▪️▪️▪️
دستم به دست بی رمقت می شود دخيل
در پيش چشمهایِ گهربار جبرئيل
▪️▪️▪️▪️▪️
دستم شبيه دست تو تبدار می شود
ديوار غصه بر سرم آوار می شود
▪️▪️▪️▪️▪️
رحمی نما به حالِ پريشان دخترت
مادر نكش عبایِ پدر را، تو بر سرت
▪️▪️▪️▪️▪️
دلواپس غروب توأم، آفتابِ من
بر روزهایِ روشن من، رنگِ شب نزن
▪️▪️▪️▪️▪️
محزون رنج های پدر می شوم نرو
من شاهد عزای پدر می شوم نرو
▪️▪️▪️▪️▪️
مادر بمان كنار گل ياس باغِ خود
آتش نزن به حاصل خود،با فراقِ خود
▪️▪️▪️▪️▪️
فصل بهار خانه ی ما را خزان نکن
مادر بمان و نيتِ ترک جهان نکن
▪️▪️▪️▪️▪️
مادر حلال كن كه دعايم اثر نكرد
شرمنده ام قنوت عشايم اثر نكرد
▪️▪️▪️▪️▪️
اشکِ غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق؛ شيشه ی قلب مرا شكست
▪️▪️▪️▪️▪️
أمن يجيب خواندن من بی نتيجه ماند
زهرا يتيم گشت و پدر بی خديجه ماند
▪️▪️▪️▪️▪️
#وحید_قاسمی
4_5855229928525532846.mp3
زمان:
حجم:
1.01M
#حضرت_زهرا_زمزمه
کوچه باریکه (۲)
چرا امروز آسمون تیره و تاریکه !؟
کوچه تاریکه (۲)
شیعه ها روزایِ بی مادری نزدیکه
کوچه دلگیره (۲)
زود بیاید به دادِ مادر برسیم دیره !
به خدا دیره (۲)
یه حرومیه داره راهشُ می گیره
بی هوا می زنه (۲)
بی حیا لگد به قرآن خدا می زنه !
بی حیا می زنه (۲)
مادرُ جلو چش همسایه ها می زنه
خیلی بددهنه (۲)
جُعده نه ! همین حرومی قاتلِ حسنه !
قاتلِ حسنه (۲)
کی یه مادرُ کنار پسرش می زنه !؟
پستِ بد کینه (۲)
بدونید دستایِ این حرومی سنگینه
ضربِ سنگینه (۲)
چشایِ فاطمه جایی رو نمی بینه !
#وحید_قاسمی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#مناجات_با_خدا
#بهار_رمضان_یک
#محمد_مبشری
توبه از جرم و خطا ، حالِ سحر می خواهد
خلوت نیمه ی شب،اشک بصر می خواهد
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
دیدنِ نور خدا اهلِ نظر می خواهد
سختی گردنه ی عشق زمینت نزند
راه پُر پیچ و خمش مرد سفر می خواهد
صِرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
محرم راز شدن،دیده ی تر می خواهد
رب سبحان جهتِ بخشش ما اهل بکاء
محشر از مادر سادات نظر می خواهد
عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
سر شکستن ز غم دوست،جگر می خواهد
سر عباس به نی،نکته ی نغزی دارد
غیر خورشید، سماوات قمر می خواهد
#وحید_قاسمی
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#رمضان_الکریم
وقتِ خداحافظیه، مهمونی ام تموم شد!
حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد
صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته!
بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته!
ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره
از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره
تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم
حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره
دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره
**
حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش
حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش
دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون
خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون
داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم
نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم
#وحید_قاسمی
#سالگرد_پیروزی_انقلاب_اسلامی
#انقلاب_اسلامی
خدا میخواست از سر رد کند این قوم طوفان را
به دستِ مرد دریایِ حوادث داد سکان را
نجات کشتی از گردابها، زحمت فراوان داشت
خدا خیرش دهد آن مرد را، پیر جماران را
نگاهش فجر صادق بود، فجرِ انقلاب نور
به پایان بُرد بعد سالها شام غریبان را
به امر او فرشته دیو را از شهر بیرون کرد
گواهی میدهد تاریخ رسوایی شیطان را
ازاین اعجاز بالاتر!؟ بهار آورد در بهمن
گرفت از چشمِ گندمزارها خوابِ زمستان را
صدایِ انفجار نور او لرزاند یکباره
قَطیف و قدس را، حتی بلندیهای جولان را
هزاران شاه دید این مُلک، اما سیزده قرن است
به رویِ چشم خود بگذاشته شاه خراسان را
شاعر: #وحید_قاسمی
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
آهِ دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
دیگر چرا اجل، به خدا که همین فراق
عکس مرا به سینهی دیوار میزند
حالم شبیه حالِ بدِ مجرمیست که
سیلی نخورده دست به اقرار میزند
چون ورشکستهای شدهام که به هستیاش
چوب حراج از سرِ اجبار میزند
بر روی من حساب نکن جمعهی ظهور
سنگت به سینه، نوکر غمخوار میزند
با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز
گاهی سری طبیب به بیمار میزند
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
خیلی بد است کارگر از کار میزند
* *
لعنت به نانجیب مدینه که بیهوا
سیلی به پابهماه عزادار میزند
چون روز، روشن است از امروز کوچهاش
فردا سهساله را سر بازار میزند
پنجاه سال بعد به اسم سهشعبهای
مسمار را به چشم علمدار میزند
✍ #وحید_قاسمی
🏴#ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
🏴#پنجم_شوال
🏴#روضه
🎤مداح :حاج حسین سازور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
کوفه دلبستگی اش را به تو ابراز نکرد
در زدم خانه به خانه، احدی باز نکرد
خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد
هیچ مردی به در بسته الهی نخورد
غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی
کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی
کاش می شد به تو پیغام دهم: کوفه نیا
به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا
دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت
جملۀ «کوفه نیا» را به زبانم انداخت
پینۀ مُهر به پیشانیِ شان توطئه بود
قول این طایفۀ چرب زبان توطئه بود
پشتِ پایِ بدی از دوست نماها خوردم
زخم از نیزۀ تکفیر به فتوا خوردم
ان شالله بریم کنارِ حرمش اونجا عرض ادب کنیم ..
سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم!؟
دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم!؟
کوچه گردی شده کارم،همه رفتند حسین!
راه برگشت ندارم،همه رفتند حسین!
حقِ اولاد علی نیست چنین بی مِهری
گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری
روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد
اشکم از غربت گودال شکایت دارد
در دلِ خاک،دلم خون جگرت می ماند
سرِ دروازه سرم منتظرت می ماند
سرِ دروازه رسیدی،طلب باران کن
با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن
غم نخور ! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند
به فدای سر زینب به سرم سنگ زدند
شاعر: #وحید_قاسمی
وقتی میان گودال افتاد از هر طرف نیزه بارانش کردن .. اما تفاوت از اینجا به بعدِ .. مسلم رو دست بسته و خاک آلود از گودال بیرون آوردن اما ابی عبدالله دیگه از گودال بیرون نیامد .. وقتی وارد دارالاماره شد، سلام نکرد؛ گفتن چرا به امیر سلام
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_صادق علیهالسلام
#مرثیه
#وحید_قاسمی
آتشفتنه چهداغی سرِداغت میریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت میریخت
خانهات بی خبر از اشک زلالت میسوخت
چه بگویم!دلِهمسایه به حالت میسوخت
پشت مرکب، چهغریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد
سرشناس همهٔ شهر! عبایت افتاد
ارثی از مرثیهاش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمینخوردی و گفتی: مادر
هیچکس بغضتورا، مونسوغمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکستهست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بستهست، قبول
باز هم شکر! به عمامهٔ تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامهٔ تو دست نخورد
زخمی نیزهٔ هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن ماندهٔ گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پردهنشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأعام معذّب نشدند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
در کوفه ماندم چه گذشته بر دلِ زینب ! وای از شلوغی های دورِ محمل زینب
انگار نه انگار نسبت با بزرگان داشت! در کوفه تا دیروز او تفسیر قرآن داشت
در روزِ روشن ، دید جولان دادن شب را شاگردهایش خارجی خواندند زینب را
زخم زبان از چهره هایی آشنا می خورد
سنگ ملامت از در و همسایه ها می خورد
زینب نه تنها از منافق کم محلی دید
از هم محلی های سابق کم محلی دید !
از دست عباسش که کاری بر نمی آمد
از آستین پاره ، معجر در نمی آمد
او که سرِ سجاده همراز ملائک بود وقت قنوتش شوقِ پرواز ملائک بود
در سجده هایش واقف از سِری مگو می شد با حضرت باری تعالی روبرو می شد
محشر به پا شد! لرزه بر هفت آسمان افتاد وقتی عنان ناقه اش دستِ سنان افتاد
ناموس آل الله بر محمل معذب بود هم صحبتی با شمر، قتلِ صبر زینب بود
#مصائب_کوفه
#محرم_۱۴۰۴
#حضرت_زینب_س
#وحید_قاسمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین