eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
363 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺🙏 مدیریت وتبلیغات 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامات حضرت امام حسین علیه السلام سلمان گويد:روزي به در خانه‌ي حضرت زهرا عليهاالسلام رفتم و اذن ورود گرفتم و چون داخل شدم ديدم كه حضرت زهرا عليهاالسلام مشغول آسياب كردن است و دستاس را مي‌چرخاند در حاليكه دستان مباركش مجروح شده است.عرض كردم: «اي سيده‌ي زنان و اي مخدره دوران! چرا به فضه دستور نمي‌دهيد تا دستاس نمايد.»جواب فرمود: «پدر بزرگوارم امر فرموده كه كارهاي خانه يك روز بر عهده‌ي من و يك روز بر عهده‌ي فضه باشد و اينك نوبت من است.»در اين سخن بوديم كه ناگاه امام حسين عليه السلام در گهواره به گريه درآمد. پس عرض كردم:«اي سيده‌ي عالميان! مرا نيز در كارتان شريك نماييد.»حضرت فرمود: «تو دستاس كن تا من حسين را آرام نمايم.»سلمان گويد: «من مشغول دستاس كردن شدم. مدتي بعد بانگ اذان برخاست و من جهت اقامه‌ي نماز عازم مسجد شدم.»  پس از نماز اميرمومنان عليه السلام را گفتم:«اي اميرمومنان! شما اينجا نشسته‌ايد و فاطمه‌ي زهرا دستان مباركش از دستاس كردن مجروح شده است.»پس اميرمومنان عليه السلام گريان شد و فورا به خانه رفت. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه آن حضرت شادمان و خوشحال بازگشتند.حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:«يا علي! گريان رفتي و خندان آمدي؟!»عرض كرد:«يا رسول الله! چون وارد خانه شدم، فاطمه را ديدم كه از خستگي خوابيده است و دستاس بي آنكه كسي آنرا حركت دهد مي‌گردد و گهواره‌ي حسين بي‌آنكه كسي آنرا بجنباند در حال جنبش است و ندايي مي‌آمد كه براي حسين لالايي مي‌گفت و چنين مي‌خواند:ان في الجنه نهرا من لبن لعلي و لزهرا و حسين و حسن‌كل من كان محبا لهم يدخل الجنه من غير حزن» .  پس حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:«يا علي! بشارت باد تو را به بهشت جاويدان و جوي شير كه طعم آن هرگز متغير نمي‌شود و بشارت باد دوستان تو را.»آنگاه فرمود: «يا علي! آيا دانستي كه چه كسي دستاس را مي‌چرخانيد و چه كسي گهواره را مي‌جنباند.»عرض كرد: خدا و رسولش بهتر مي‌دانند.»حضرت فرمود: «آنكه گهواره را مي‌جنباند، جبرييل و آنكه دستاس را مي‌چرخانيد ميكاييل بود.» 
کرامات حضرت امام حسین علیه السلام آزاد کرده ی حسین (ع ) کرامات-آزاد کرده ی حسین (ع ) آزاد کرده ی حسین (ع) یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت . نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند. همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟ گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود. گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوئیم آبرویمان جلوی مردم می رود. یکدفعه منقلب گردید، گفت : ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم . گفت : چی داریم ؟ گفت : من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی ، و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار، چکار داری بگوئی پسرم است ، بگو غلامم است . و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن . مرد گفت : مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه . زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه . یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر می گوید. وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد گفتم : مادر چیزی شده ؟ مادر گفت : پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع ) معامله کنیم . پسر گفت : چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت : به به حاضرم چه از این بهتر. شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم . تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می فروشی ؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی ) گفتم : آری . فرمود: چند می فروشی ؟ گفتم : این قیمت ، یک کیسه ای بمن داد دیدم دینارها درست است . فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی بتو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند. گفتم : نه . فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم . تا فرمود پسر بیا برویم ، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون . پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت : چکار کردی ؟ گفتم : فروختم . یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت : ای حسین به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم . پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن ، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه می کنی ؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود، خیلی با هم الفت داشتیم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم . فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم . گفتم : آری پدرم . فرمود: می خواهی برگردی نزدشان ؟ گفتم : نه . فرمود: چرا؟ گفتم : اگر بروم می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه پسر جان ، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه . گفتم : نمی روم ، می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه ، حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست . پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد. گفت : پسرجان چرا آمدی ؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد، حالا آمده . پدر گفت : پسر جان چرا فرار کردی ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نکردم . گفت : پس چطور شد آمدی ؟ گفتم : بابا حسین آزادم کرد. (۱) پاورقی ۱- قافله اشک ص ۲۰/
کرامات-بینا شدن مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیک بینا شدن مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیک متقی صالح، مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ، که در توسل به اهل بیت علیهم السلام و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام کم نظیر بود و از این جهت، رحمت و برکات صوری و معنوی نصیبش شده بود و در ماه رمضان ۱۳۸۷ به رحمت ایزدی واصل شد، این قضیه را نقل فرمود: من در سن شش سالگی به درد چشم مبتلا شدم و تا سه سال گرفتار آن بودم و عاقبت از هر دو چشم، کور گشتم. در ماه محرم و ایام عاشورا، در منزل دایی بزرگوارم - مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ - روضه خوانی بود و من هم به آنجا رفته بودم. چون هوا گرم بود و مردم شربت می دانند. من از دایی خواهش کردم که اجازه دهد تا به مردم شربت دهم! گفت: تو چشم نداری و نمی توانی. گفتم: یک نفر چشم دار با من همراه کنید، تا مرا یاری کند. دایی قبول نمود و من با کمک خودش به مردم شربت دادم... در این اثناء مرحوم معین الشریعة اصطهباناتی منبر رفته بود و روضه ی حضرت زینب علیهاالسلام را می خواند و من سخت متأثر و گریان شدم تا اینکه از خود بی خود شدم، در آن حال، زن مجلله ای که دانستم حضرت زینب علیهاالسلام هستند، دست مبارک بر دو چشم من کشیدند و فرمودند: «خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری!» پس چشم گشودم و اهل مجلس را دیدم! شاد و فرحناک به خدمت دایی خود دویدم. تمام اهل مجلس منقلب شدند و اطراف مرا گرفتند. سپس به امر دایی ام مرا در اطاقی بردند و مردم را متفرق نمودند. مرحوم اسماعیل بیگ نقل می کند که: چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینکه در نزدیکم ظرف پر از الکل است و کبریت را روشن نمودم! ناگاه الکل مشتعل شد و تمام بدنم را از سر تا پا آتش زد. فقط چشمانم نسوخته بود! چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. در آنجا از من پرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده است؟! من می گفتم: این عطای خانم حضرت زینب علیهاالسلام و برکت مجلس روضه ی حضرت امام حسین علیه السلام است و حضرت زینب علیهاالسلام به من وعده فرمودند که تاآخر عمر چشم درد نگیرم. (۱) . پاورقی (۱) کرامات الحسینیه ج ۱، ص ۴۰، داستانهای شگفت ص ۵۸/
مراقبۀ روز آخر ماه ذی‌الحجّه روز آخر ماه ذی‌الحجّه، آخرین روز از سال قمری است. سيّد بن طاووس در كتاب «اقبال‌الاعمال» برای این روز دو ركعت نماز روایت کرده است، بدین کیفیت که در هر ركعت بخواند: ▪️سوره «حمد» يک مرتبه ▪️سوره «توحید» ده مرتبه ▪️«آیت الکرسی» (تا هوالعلی العظیم) ده مرتبه و پس از نماز بگويد: ▪️اللَّهُمَّ مَا عَمِلْتُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَلٍ نَهَيْتَنِی عَنْهُ وَ لَمْ تَرْضَهُ وَ نَسِيتُهُ وَ لَمْ تَنْسَهُ وَ دَعَوْتَنِي إِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرَائِی عَلَيْك َاللَّهُمَّ فَإِنِّی أَسْتَغْفِرُكَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لِی وَ مَا عَمِلْتُ مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِی إِلَيْكَ فَاقْبَلْهُ مِنِّی وَ لا تَقْطَعْ رَجَائِی مِنْكَ يَا كَرِيمُ ▫️خدايا آنچه در اين سال انجام دادم؛ از عملى كه مرا از آن نهى كردى و به آن راضى نبودی و من آن را فراموش كردم ولى تو فراموش ننمودى، و پس از گستاخی‌ام بر تو، مرا به توبه دعوت كردى، خدايا من از تو آمرزش می‌خواهم، پس مرا بيامرز، و آنچه انجام دادم از عملى كه به تو نزديكم كند، از من قبول كن، و اميدم را از خودت قطع مكن اى كريم. ▫️چون اين را بگويد، شيطان فریاد مى‌زند: واى بر من، آنچه در اين سال عليه او رنج بردم، همه را خراب كرد. و سالى كه گذشت براى او گواهى می‌دهد كه سالش را ختم به خير نمود. @majmaozakerine
1.mp3
4M
|⇦• سلام ای پیرهن مشکی .. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب اول محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یا اَشبَاهَ الرِّجَال وَ لا رِجال! باید (ع) را خـبر کنم که کوفیان، همان شِبهِ آدمیانِ دوران عمویم علی(ع) هستند
|⇦• سلام ای پیرهن مشکی .. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب اول محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ سلام ای پیرهن مشکی میخوام تو آغوشم جا شی باید یه قول بدی وقتی که مُردم کفنم باشی می‌بوسم دستِ مادرُ میام از خونه بیرونُ میخوام از جا درآرم این دل تنگ و پریشونُ مسیر خونه تا هیئت چقد طولانیِ انگار دارن حرف میزن با من کتیبه‌هایِ رو دیوار دم هیئت دودِ اسپند ببین غوغای محشر رو ببین این نوجوونایِ نشسته پایِ منبر رو سلام آقای عطشانم دم طوفانی روضه است تو گریه با خودم میگم امامم بانیِ روضه است تو گریه با خودم میگم شهیدا خادم روضه‌اند شهیدا سینه‌زنهای شبای ماتم روضه‌اند شهیدان بینِ این روضه بی بی زهرا رو می‌بینن شهیدا جایِ این مردم به بی بی تسلیت میگن حسین جانم .. حسین جانم .. *حرف از شهیدا شد ، در عالم مکاشفه یکی از عزیزانی که کثیرالتشرف بودند نقل میکنند عالمی از آقا سوال کردن آقا جان جای شما کجاست تو شهر ما ؟!.. حضرت فرمودند من کنار این شهدا زیاد میام و میرم .. این شهدا راه رو به ما نشون دادن .. هرسال مثه امروزی پرچم های رو گنبد رو عوض میکنن ، میدونید تعویض پرچم برگرفته از چیه؟ ازاون ساعتی شروع میشه که یه مادر پهلو شکسته پیراهن خونین حسینُ میاره .. از امشب پیراهن حسینُ به ساق عرش نصب میکنن .. همه غم های عالم رو دلت جمع میشه .. از کجا لگم برات شبِ اولیِ معطلت نکنم .. از اون ساعتی که پسر شبیب میگه اومدم دیدم امام رضا در و دیوار خونه رو مشکی زده .. میگه دقت کردم به آقا دیدم هی بغضشُ از من پنهان میکنه .. میگه آروم دست گذاشتم رو پای امام رضا ، گفتم قربونتون برم چی شده آقا؟!.. هنوز شب اوله .. یه نگاه به من کرد : یابن شبیب جد مرا بی هوا زدند یابن شبیب جد مرا با عصا زدند میدونی یعنی چی ؟! یعنی پیرمردا قربه الی الله زدند .. شبِ اوله بزار بگم .. یه جا دیگه سراغ دارم که بی هوا زدند .. گفت مادرم روش به دیوار بود .. اجازه بدید اینطور بگم یه موقع خانم متدین وقتی با یه نامحرم روبرو میشه معمولا خانم ها روشونُ برمیگردونن سرشون و پایین میاندازن .. نامرد تا رسید تو کوچه ، اول از همه بی بی روش و برگردوند .. امام حسن میگه یهو دیدم مادر خورد به دیوار .. میگه دیدم بعد با صورت خورد زمین از همون جا بی هوا زدن باب شد .. جوان نَنَه .. یارالی نَنَه .. یه بی هوا زدن دیگه رم بگم ؟!.. ای جان عمو رقیه رو بی هوا زدن رسید به این بچه ، این بچه سه سالشه ترسیده بود .. اول از همه گفت تو بابای منو ندیدی؟ گفت باباتُ میخوای یه قافله رو اسیر کردی!.. شب اول شب مسلمِ ؛ مسلمُ وقتی بردنش بالا دارالاماره وقتی دید دی.ه کار تمومه ، داشت به آقاش سلام میداد داشت مناجات میکرد یهو نامرد اشاره کرد الان وقتشه .. یه جایی هم کربلا اربابِ ما رو اسب ایستاد ، حضرت نگه داشت ذوالجناحُ میخواست استراحت کنه .. یه نفسی تازه کرد .. شروع کرد خطبه خواندن برا اینا یه مرتبه یه نامردی بی هوا یه سنگی به پیشانیش زد .. پیراهن عربیشُ بالا زد .. صدرالحسین نمایان شده .. نانجیب حرمله به زانو نشست .. یه تیرِ سه شعبه به قلبش زد .. بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد دیدن ابی عبدالله تکون نمیخوره .. بعضیا گفتن دیگه با تیرِ حرمله کارش تمومه .. بعضیاشون گفتن هنوز زنده ست .. یه نامردی گفت میخواید بدونید زنده ست یا نه!.. گفت چی کار کنیم؟! گفت من راهشو بلدم .. اینا غیرت الله هستن .. اومد بالا بلندی داد زد گفت به خیمه هاش حمله کنید .. تا این حرفُ زد ارباب ما یه تکانی خورد ، تکبه داد به نیزه ی غریبی .. صدا زد من هنوز زنده ام .. •┄┅══༻○༺══┅┄•
shab aval03.mp3
19.93M
|⇦• خداروشکر به آرزوم رسیدم .. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب اول محرم ۹۸ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ آقاجان! بَهایِ وَصلِ تو گر جان بُوَد خریدارم...
|⇦• خداروشکر به آرزوم رسیدم .. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب اول محرم ۹۸ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ خداروشکر به آرزوم رسیدم نمردم و محرمت رو دیدم خیلی دلم تنگه محرمت بود نمیدونی؛ این یه ساله چی کشیدم! شبایِ اول و دارم میبینم رو آسمونم یا که رو زمینم اجازه داده مادرت دوباره مشکی بپوشم بزنم به سینه ام شبای عاشقی میلرزه شونه ها چه هق هقی! یک دهه با غمت میگذره زود عجب دقایقی! یه کاری کن بشم نوکرِ لایقی این اولین روضۀ توی لهوف که اشک شرمندگی رو حروفِ تمام عالم یه صدا با مسلم دارن میگن : حسین نیا به کوفه .. نیا که اینجا ردی از حیا نیست تویِ مرام کوفیا وفا نیست اگه میای تنها بیا حسین جان! اینجا که جایِ زن و بچه ها نیست چه کردی روزگار ای آسمون با اشکِ من ببار کوفه نیا؛ کوفیا میکشن شیرخوارتُ با افتخار اگه میای حسین ؛ رقیه تُ نیار! خورشید عمرم دیگه بی غروبِ نامه کوفیا همش دروغِ خلوته دور مسلم تو اما بازار تیر و نیزه ها شلوغِ سفیر تو با لب تشنه کشتن اینا از اولم وفا نداشته ان نیا نیا پسر عمو ! شنیدم برا سرِ تو جایزه گذاشتن نذار که دیر بشه تنت پر از نیزه و تیر بشه نذار که خواهرت اسیر بشه نذار که دخترت یه روزه پیر بشه از زیر دست و پا به خیمه برگرد چی سر تو آورده دست نامرد زیر گلویِ تو رو بوسیدم و تقصیر من شد تورو زیر و رو کرد یه جای سالم تو بدن نداری من بمیرم برات کفن نداری به غیرتم برمیخوره ببینم رو خاک صحرا پیرهن نداری بمیره خواهرت چی اومده به روزِ پیکرت تن تو روی خاک میچرخه دست به دست ولی سرت! انگشترت کجاست؟ آخ! بمیره خواهرت .. •┄┅══༻○༺══┅┄•
4_5879819896195385601.mp3
3.26M
|⇦• / و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦• / و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ هرکسی تنهاست ذکرش می‌شود تنها حسین هرکسی گم می‌شود را می‌کند پیدا حسین دستگیری می‌کند از عاشق بی دست و پا می‌نشاند نوکر آلوده را بالا حسین *کجای عالم ارباب اینجوری پیدا میشه که نوکرش این همه خطا و اشتباه بعد هم تو خونه ش راهش بده .. تازه صدر جلسه بشونتش بغلش کنه نوازشش کنه کجایِ عالم اینجوریه؟..* بر کسی دل بسته‌ام که دل نبسته بر کسی از همه دل کنده‌ام در این جهان الا حسین *بگو حسین دردت دوا میشه .. بگو حسین حاجتت روا میشه .. بگو حسین به خدا دستتُ میگیره .. بگو حسین به خدا اربعین میبردت کربلا .. بگو حسین مریضت شفا پیدا میکنه .. تو هر حالتی که هستی ، غم داری خوشحالی بگو حسین ..* کار من گریه‌ست از بَدوِ تولد تا ابد خیرِ دیگر که ندیدم من از این دنیا حسین *انقدر محرم ها بیاد بره دستات تو کفن بسته باشه .. فرقی هم نمیکنه هر کی باشه حسرت میخوره حتی حبیب هم حسرت میخوره حبیب با اون مقام فقط یه خواسته دارم برگردم دنیا بگم حسین بیام تو مجلس حسین براش گریه کنم ..* بارها گفتم نمی‌بخشد ولی بخشید و گفت بار آفت خورده‌ات را میخرد یک‌جا حسین سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم چون که میدانم در آنها هست استثنا حسین فکر دیدار خدا بودم که بین روضه‌ها وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین هم امامت هم قیامت هم شفاعت می‌کند روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین *میدونی روز محشر چه جوری میشه یهو میبینی تو اون وانفسا تو اون صحرا صدایی میاد غَضُّوا أَبْصَارَكُمْ .. چشماتونُ ببندید .. چه خبره ناموس خدا میخواد وارد محشر بشه .. همه سرهارو پایین می اندازن بی بی دو عالم میخواد بیاد رد بشه امام حسن بعضی روایات میگه افسار این مرکبُ گرفته که حضرت زهرا سلام الله علیها روش نشسته .. میاد یه گوشه از عرش یهو از یه گوشه ای یه آقای بی سری وارد محشر میشه بی بی سوال میکنن حسن جان این آقایِ بی سری که وارد محشر شده کیه؟ امام حسن جواب میده مادر جان (میخواد برای همۀ اهل محشر روضه بخونه ..) امام حسن جواب میده : هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ ..." من فدای دختری که در خرابه بود و گفت با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین خورده‌ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو من شده‌ام پیر تر یا مادرت زهرا حسین *یه وقته یه مرد زمین می افته .. یه وقت هم یه زن زمین می افته ..* دست دعو بزرگتر از صورت تو بود .... •┄┅══༻○༺══┅┄•
4_5879819896195385602.mp3
2.94M
|⇦• / و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦• / و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ اون‌شب از روی اون ناقه توی راه بین اون صحرا بازی می‌کردم افتادم انقد غصه نخور بابا غصه نخور بابا توی راه بین اون‌صحرا یکی دستش تو تاریکی به گونم خورده چیزی نیست هیچ کس نمیدونه بپرس از عمه میدونه یکی از من یه گوشواره امانت برده چیزی نیست شاعر: امیرحسن سالاروند *همچین که این سر رو از تو طبق می‌خواست برداره ، یهو از دستش افتاد .. گفت بابا می‌بینی بازوهام طاقت نداره .. از بس با تازیانه به این بازوهام زدن .. یه وقته یه مرد زمین میفته بلند میشه، زود یاعلی میگه از جا پا میشه، اما زن با مرد فرق داره!.. زن وقتی زمین میفته خجالت میکشه .. قبل از این که بلند بشه از زیر چادر هی دورشو نگاه میکنه مردی ، نامحرمی ، کسی ندیده باشه... اما بازم طاقت داره بلند بشه از زمین. اما یه وقته یه دختر کوچیک‌ زمین میفته .. دختر وقتی زمین میفته ، از جا بلند نمیشه؛ تا بابا نیاد بغلش کنه .. تا بابا نیاد نوازشش کنه ..بوسش کنه از جا بلند نمیشه ، تازه هی میگه پاهام خیلی در میکنه بابا... همچین که از ناقه زمین افتاد، گفت بابام حالا میاد بلندم میکنه ... از دور دید یه سیاهی داره میاد گفت حتما بابامه .. تا اومد جلو دید نه باباش نیست .. خدا لعنتش کنه زجرِ ... تا دید هی داره زیر لب داره میگه یازهرا یازهرا؛ گفت حالا که میگی یازهرا بذار یه کاری باهات بکنم که مثل مادربزرگت بشی که دیگه جلو من نام زهرا رو نبری... چنان با چکمه به پهلوی این دختر زد... من که بعد از تو به کوه دردها برخورده‌ام از یتیمی خسته‌ام، از زندگی سرخورده‌ام دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود زهر دوری تو را با دید‌ی تر خورده‌ام دست سنگین یک طرف، انگشترش هم یک طرف از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده‌ام صحبت از مسمار اینجا نیست، اما چکمه هست با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده‌ام زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده‌ام حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده‌ام هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت گاه ازینور خورده‌ام گاهی ازآنور خورده ام پشت خرابه دخترکی کج نشسته بود میخواست تا ادای مرا در بیاورد شاعر: سیدپوریا هاشمی
4_5879819896195385603.mp3
2.83M
|⇦• / و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
|⇦• / و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ دوتامون لبامون پر از خونه موهام مثل موهات پریشونه حالا مثل تو من یه دندونِ شکسته دارم .. دوتامون موهامون پر از دوده قراره جدایی مگه بوده یتیمی برا من هنوز زوده سنی ندارم .. حق داری نشناسی ، موهام سفید شده این روزا لرزشِ ، دستام شدید شده از بین دخترا ، من خسته تر شدم زودتر بیا بریم ، که دردسر شدم نمی‌پرسم انگشترت چی شد نپرسی ازم معجرت چی شد ببین قسمت دخترت چی شد توی خرابه .. تو شام صد دفعه کربلا دیدم بلا دیدی بابا بلا دیدم سرت رو تو طشت طلا دیدم حالم خرابه .. امشب بیا خودم ، مادر بشم برات خاکا رو پاک کنم ، از صورت و لبات حالا که اومدی، بیشتر پیشم بمون لبهاتو می‌بوسم ، قرآن برام بخون سرِ روی نیزه بابام میشی همون مهربون که میخوام میشی تو هم‌بازی این روزام میشی می‌بینی تنهام .. خیال کن نریخته موهای من ببین سالمه ابروهای من دیگه خسته نیست زانوهای من بشین روپاهام .. من فرض میکنم ، آغوش داری و من رو تو آغوشِ ، گرمت میذاری و تو فرض کن منم ، گوشواره دارم و اصلا نگاه نکن این ، گوشای پاره‌مو شاعر: داود رحیمی همچین که این سر رو آوردن بغل کرد؛ بابا یادته شبا میومدم رو پاهات میخوابیدم برام لالایی میخوندی .. برام قصه تعریف میکردی ؟.. حالا منم پاهامُ دراز میکنم سرتو رو پاهام ‌میذارم .. میخوام برات لالایی بخونم: لالا لالا ، گلم لالا بابای خوشگلم لالا اینقد با باباش حرف زد. راوی میگه یه مرتبه دیدم از موها شروع کرد هی نوازش می‌کرد ، همه جارو یکی یکی سوال می‌کرد: بابا موهات چرا سوخته؟! همچین که رسید به این لب‌ها گفت: بابا دیگه از این ‌نمیگذرم. موهات سوخته بود حرف نزدم، پیشونیت شکسته بود حرف نزدم... ( نوشتن صورت هجده زخم کاری داشته) از همه گذشتم، ولی از این نمیگذرم بابا. آخه همۀ این زخمایی که تو صورتت هست ، تو سرت هست من ندیدم ، نمیدونم کجا این زخما پیش اومده برات .. اما بابا دیروز یه صحنه‌ای دیدم باور نمی‌کردم ، اما حالا فهمیدم چی شده .. حالا که من اونجا بودم این صحنه رو دیدم منم خودمو مثل تو میکنم (چی؟!) دیروز می‌دیدم چوب یزید بالا میره، دستای عمه‌م بالا می‌رفت، چوب که پایین میومد قدّم نمیرسید ببینم به کجا میخوره، حالا فهمیدم اون نامرد با این لبهات چیکار کرده... حسین ... @majmaozakerine
عنوان : زمینه شهادت حضرت عبدالله ع- عبدالله آمد از حرم به ميدان-سیب سرخی --------------------------------------- عبدالله آمد از حرم به ميدان اهل حرم ز بهر او پريشان زاده مجتبي مي كند جان فدا گفتا عموي من حسين است به مرتضي نور دو عين است عبداللهم نور دل مجتبي فدایي شهيد كربلا من به شور و شينم حامي حسينم گفتا عموي من حسين است به مرتضي نور دو عين است ------------------------------------- @majmaozakerine
بویِ سيبِ حرم از سمتِ سحر می‌آيد قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر می‌آيد   روز و شب كارِ شما گريه شده می‌دانم باز از دامنتان بویِ جگر می‌آيد كاشكی قدر بدانيم جوانی‌ها را زود بر شاخه در اين فصل ثمر می‌آيد تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می‌آيد روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است هركه در سايه‌ی اين بيرق اگر می‌آيد میرسد جمعه‌ای و پيشِ تو دَم می‌گيريم عاقبت غُربتِ اين جمع به سر می‌آيد تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه‌ی ما مادرِ سينه زنان زود زِ در می‌آيد كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می‌آيد علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ ديوانه خبر می‌آيد
اذنی اگر دهی که ز نامت سخن کنم با تو سخن ز درد و بلا و محن کنم رو سوی تو که فخر همه نسل آدمی آیا اجازه می دهی این دم سخن کنم آقا ببین دلم ز فراقت پر از غم است نجوا به یاد یوسفم از پیرهن کنم بر ما لباس نوکری ات افتخار ماست آخر لباس نوکرای ات را کفن کنم قابل ندارد این دل و جانم ولی خوشا گر رخصتی دهی که کفن را به تن کنم ساقیِ جان ما شده چشمان کوثرت از فیض مادر است اگر این گریه من کنم چون ناله های فاطمه آید به گوش دل یادی ز تو به ناله ی یابن الحسن کنم
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست تو دعامان می کنی,ما بی محلی می کنیم هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است من که عاشق نیستم,وقتی که حالم زار نیست آخرش می میرم و رویت ندیده می روم ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست زحمتت دادم,برایت درد سر بودم ببخش در میان نوکرانت مثل من سربار نیست باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست من فقیر و رو سیاهم,بی نوایم…بی کسم هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست دست من در محضرت خالیست می دانم ولی مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست من که سر تا پا گناهم….غیر گریه بر حسین مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست
98060904.mp3
2.33M
|⇦• نسیمی که از سمتِ پرچم رسیده .. و توسل ویژۀ شبِ اول محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦• کوچه گرد غریب این شهرم .. و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیها اجرا شده شبِ اول محرم 98 به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کوچه گرد غریب این شهرم بی کسی در غروب میدانم سر بشکسته ام گواهی شد بارش سنگ و چوب میدانم در هر خانه ای که میرفتم دیدم آن جا که جان پناهم نیست تازه فهمیدم که در این شهر غیر عشق علی گناهم نیست روی دار العمارۀ کوفه مقتلم را به چشم خود دیدم معنیِ میهمان نوازی از لب و ابرویِ پاره فهمیدم *آقا من که برا خودم ناله نمیکنم ، گریه نمیکنم حسین جان .. هی دست رویِ دست میزد میگفت :* دست من بشکند چرا گفتم آنچه در کوفه هست بر کامم خون پیشانی ام گواهی شد کوفه شهری غریب و بدنام است روی دارالاماره‌ام اما من به نزد تو منزلت دارم دعوتت کرده‎‌اند این مردم من از این کوفه دست خط دارم *گریه میکرد ، یکی به طعنه گفت حالا که گیر افتادی داری گریه میکنی؟ حسین با یارهایی مثل تو میخواست قیام کنه؟ یه وقت با همون گریه صدا زد «لا أبکی لنفسی و لکن أبکی لأهلی المقبلین إلیّ أبکی للحسین و آل الحسین» من گریه ام برا ابی عبدالله .. گریه ام برا بچه های حسینِ اخه دست زن و بچشو گرفته داره میاد .. اینجایِ روضه وقتی میرسی وقتی طعنه به یه سردار دارن میزنن میبینی طعنه یه جای دیگه هم زده شده .. وقتی اومدن برای تشییع جنازۀ فاطمه سلام الله دیدن مقداد سر راهشونه نانجیب گفت نمیای مقداد برای تشییع جنازه؟ گفت خبر نداری بی بی وصیت کرده بود دیشب شبانه غسل و کفن کردن که شما نباشید .. یه وقت نانجیب چنان سیلی به مقداد زد ، مقداد افتاد روی خاک .. با دور و وریا شروع کرد طعنه زدن گفت به توام میگن یار علی طاقت یه کشیده منو نداشتی .. گفت نانجیب من برای خودم گریه نمیکنم حالا فهمیدم چرا دیشب امیرالمومنین سر به دیوار گذاشت چرا صورتت اینطور شده .. بشکنه دستش .. عجب دست سنگینی داشتی ..* سر راهم چه چاله‌ها کندند که سفیر تو را محک بزنند خانۀ طوعه را زدند آتش تا به زخم دلم نمک بزنند ریسمان و طناب آوردند یاد دستان بسته افتادم هر زمانی که من زمین خوردم یاد پهلو شکسته افتادم گریه‌هایم به عالمی ‌فهماند که فقط فکر ماتمت هستم ناله‌های غریب من گوید فکر فردای زینبت هستم *تو یه بیت همه حرفشو مسلم داره میرسونه* حسین میا به کوفه ، کوفه وفا نداره کوفیه بی مروت حجب و حیا نداره حرمله با نگاه زخم آلود فکر گُل‌ها و فصل پاییز است کودک شیرخواره را دیگر تو نیاور که خنجرش تیز است نیزه‌هاشان برایت آماده تیغ‌هاشان همه بُود در کار اندر این کوفه قحطی آب است مشک‌های اضافه هم بردار شاعر: محمدرضا ناصری *حسین جان اگه میخوای بیای کوفه ، با خودت برا زن و بچه ت چادرِ اضافه بیار .. معجر اضافه بیار .. عرضمُ جمع کنم فرمود اگر میشه یه ظرف آب برام بیارید نانجیب گفت هرچی خواست براش ببرید . ظرف آبُ آوردن .. تا سه بار ظرف ابُ براش بردن لب پاره شده دندانها شکسته ظرف آب آغشته به خون میشد دوباره برمیگردونن .. برا بار سوم گفت مسلم حتما بهره ای از این آب نداری .. مسلم اگر آب میخوردی باید به عشقت شک میکردم .. مگه میشه نوکری لحظه آخر آب بنوشه وقتی میدونه اربابشُ میخوان با لب تشنه بکشن .. اما عرضم اینه حداقل لحظۀ آخر برات آب آوردن آب دستت دادن .. من بمیرم برا اون آقایی که نانجیب ها میومدن ابها رو دور گودال رو زمین میریختن .. حسین •┄┅══༻○༺══┅┄•
بسم‌الله الرحمن الرحیم مائیم و شهری که هوایم را ندارد من نه هوایِ بچه‌هایم را ندارد نامرد دیدم باز مردی کردم آقا با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا دیدم که خوشحالند خوشها جمع هستند مظلومِ من مظلوم کُشها جمع هستند طوعه در این نامردها یک شیر زن بود تنها پناهم خانه‌ی یک پیرزن بود بیرون زدم تا شعله بر معجر نیفتد مثل مدینه طوعه پشتِ در نیفتد در راه‌ها و کوچه‌هایش چال کندند رسم است اینجا ابتدا گودال کندند گودال وقتی که بیفتی شیر گردند دستت اگر زخمی شود شمشیر گردند از پشتِ سر نامرد آمد گیرم انداخت تیری به پایم خورد در زنجیرم انداخت شُکر خدا خواهر ندارم تا ببیند این دور و بَر دختر ندارم تا ببیند ای آبرویم آبرویم را که بردند از دور با نیزه گلویم را که بردند نامِ تو را بردم لبم را چاک کردند خون ریخت باچکمه زخم را پاک کردند ای کاش سنگی گوشه‌ای پنهان نمی‌ماند جای شما از من لب و دندان نمی‌ماند طفلی اگر مهمان کوفه گردد آقا سرگرمیِ طفلان کوفه گردد آقا از راه آمد زجر و خوشها جمع هستند شمر آمده با زجر کُشها جمع هستند رویِ زمین بودم که رویم را کشیدند تا پشتِ بام از کوچه مویم را کشیدند طوری کشیدند آنقدر مژگان من ریخت تقصیرِ سنگ‌ِ پله شد دندان من ریخت خورشید جایش در دل شب نیست برگرد میدانِ کوفه جای زینب نیست برگرد باخنده می‌آیند و خوشها جمع هستند سربسته گفتم بچه‌کُشها جمع هستند (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۲۹)
بسم الله الرحمن الرحیم غمخوارِ کربلا غم عالم نمی‌خورد دنیایِ بی حسین به دردم نمی‌خورد هرکس که خورد نان تو جایی نمی‌رود هرکس که خورد داغِ تو را غم نمی‌خورد شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار عرشی است این حرفها به چشمه‌ی زمزم نمی‌خورد آنکه به زیر سایه‌ی زهرا نشسته است غمهای روزِ حشر مسلم نمی‌خورد آنکس که جای بستر بیماری ، از غمت آتش گرفت حسرت عزیزم نمی‌خورد من با محرم تو نفَس می‌زنم هنوز هرچند طعنه نوکرتان کم نمی‌خورد من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت این سینه باز داغِ محرم نمی‌خورد (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۰۲)
حضرت علی اکبر ع محمداحمدی 98 ▪️▫️◾️◽️◼️◻️🏴🏴🏴🏴 چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)# ای جوانان به منو نعش جوانم نگرید جسم پاشیده ز هم را سوی خیمه ببرید(2) دیده بگشا که سکوت تو مرا کشت علی، قاتل من بود آن کس که تو را کشت علی چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)# ▫️▪️▫️◾️◻️◼️🏴🏴🏴🏴 دست بگذار روی زخم سرت ای پسرم آخر ای میوه ی دل عمه ات آمد ز حرم لب خونین بگشا بار دگر حرف بزن، از لب تشنه و از دیده ی تر حرف بزن چراغ سحرم علی اکبر پسرم(2)# ◽️◾️▫️◼️◻️▪️🏴🏴🏴🏴 🏴 فراغت آش، طوفندم کرد آی زبان تشنه ات شرمنده ام کرد آی کنار پیکرت جان داده بودم، ولی زینب رسید و زنده ام کرد علی باباااااااا غمت چون شمع محفل کرده آبم، آخی گهی بی تاب و گه آی در پیچ و تابم آی نگاه مادرت زهرا به من گفت وی که با خون سرت کردی خزابم🏴 لب خونین بگشا بار دگر حرف بزن از لب تشنه و از دیده ی تر حرف بزن از شرار جگرم خون جگر سنگ کنم که ز خون پسرم صورت خود رنگ کنم چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)# ◻️◼️▫️◼️▫️◼️🏴🏴🏴🏴 حضرت علی اکبر ع محمداحمدی 98 ▪️▫️◾️◽️◼️◻️🏴🏴🏴🏴