eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
363 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺🙏 مدیریت وتبلیغات 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
انگار سرنوشتِ  ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را  بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت  مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را  در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که  هستی به خواب ، زینب برخیز مرکبت را  از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم   یا راه را بگردان هجران بلای ما شد  یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت  از اضطراب زینب فهمیده‌ام کجایی  از ناله‌های زهرا من های های گِریَم  با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی  از جایِ پایِ زهرا آنجاست جایِ گودال  آنجاست جای زهرا نگذار تا گذارد  پا بر تُراب زینب از حال بُرده ما را  هولِ سپاه دشمن ترسیده‌اند طفلان  پیش نگاه دشمن جمع حرامزاده  حجم سلاح دشمن پیداست خیمه‌ی ما  از خیمگاه دشمن می‌خواهد از لبانت  تنها جواب زینب می‌ترسم ای برادر  از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حرامی  از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان  از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر عباس‌جان نخواهد  اینجا رکاب ، زینب ای کاش می‌نوشتی  ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک  در این عِماره داریم در محملی  عروسی  با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن  نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد  رویش خضاب زینب لبهای ما از امروز  از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد  مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر  از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر  شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او  از قحط آب زینب اینسو است خار تشنه  آنسو است آبِ جاری اینسو است تاولِ پا  آنسواست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش  در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد  نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ  طفل رُباب زینب منکه نرفته بودم  جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم  دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت  بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا  از پشت ، وحشیانه خانه خراب زینب  خانه خراب زینب برگرد ورنه دیدم  اینجا غبار گردد کوچه به کوچه این سر   با نیزه‌دار گردد صندوقچه‌ی سرِ تو  میزِ قمار گردد جای شراب‌خوار و  بی بند و بار گردد° تو گیرِ نیزه دار و  گیرِ طناب زینب ° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچه‌ای قرار می‌گرفت .
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه‌کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظَّمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش، غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخم‌های حسین که اشکِ چشمِ عزادار، مرحم حسن است نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سَم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است ✍
به زانو می‌رسم  پیشت نفَس دیگر نمی‌آید خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمی‌آید تو را گُم کرده‌ام ... این راه را ... حتی رکابم را علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمی‌آید جوانم دست و پا می‌زد جوانهاشان مرا دیدند چه کردند این مسلمانها که از کافر نمی‌آید تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای علیِ‌اکبرم یارب به این اکبر نمی‌آید سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمی‌آید تو داری می‌دهی جان و تماشا می‌کنم ای وای پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمی‌آید عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمی‌آید همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع علیِ زنده‌ای بیرون از آن معبر نمی‌آید کمی از پاره‌هایت گُم شده در وسعتِ صحرا تو را پاشیده صد لشگر  به یک لشگر نمی‌آید اگر بیرون کشم این تیغ را می‌پاشی از هم  آه تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمی‌آید از این‌سو نیزه خوردی و از آن‌سو نیزه بیرون زد از این‌سو در نمی‌آید از آن‌سو در نمی‌آید
خانمان سوز بُوَد آتشِ آهی گاهی ناله‌ای می‌شکند پشتِ سپاهی گاهی داری امید ولی نیست پناهی گاهی دلخوشی گرچه به یک نیمه نگاهی گاهی حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را بُرد داد از آن تیر که چشمان سیاهش را بُرد آه بر روی لبش بود چه آهی ای وای جمع می‌کرد تَنی از سرِ راهی  ای وای رفته از دست چه ماهی و چه ماهی ای وای بعد او نیست نه حالی نه پناهی ای وای  اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین حالِ شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین به سرش آمده اما به جراحات رسید این جوانمُرده ببین با چه مکافات رسید موقع غارتِ او  موقع خیرات رسید وسطِ قائله‌ی مردمِ شامات رسید ردِ خونی به زمین از سرِ زین ریخته دید همه جانِ حرمش را به زمین ریخته دید نفَسش بعدِ برادر چقدر می‌گیرد مرد اگر داغ کشد دردِ کمر می‌گیرد بی سبب نیست که از سینه خبر می‌گیرد تیر از سینه که رد شد به جگر می‌گیرد حق بده اینهمه اندوه پَرَت می‌شکند بی برادرشدن  آری کمرت می‌شکند تیر تا خورد به چشمش به کمین خورد ای داد روی پیشانیِ زهرا دو سه چین خورد ای داد بخدا بر جگرِ اُمِ‌بَنین خورد ای داد پدرش از نجف آمد به زمین خورد ای داد اشکِ عباس دل خون زمین را سوزاند در مدینه جگر اُمِ‌بَنین را سوزاند آه ای ماه ببین حال برادرها را آه ای خیمه ببین گریه‌ی خواهرها را آه ای دشت ببین ضجه‌ی دخترها را آه ای داغ ببین قامت مادرها را نیست با شاه کسی بانگ کمک بردارد بین ابرو چقدر سخت تَرک بردارد  کاشکی باد  به خیمه خبرش را نبرد شرح حال بدن مختصرش را نبرد یک حرامی عَلَمش را  سپرش را نبرد پیش طفلان سرِشب نیزه سرش را نبرد باید عمه بدود تا   به همه  سر بزند گره‌ای روی گره  زود به معجر بزند "بیت نخست  تضمینی از معینی کرمانشاهی شاعر:
آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین موی من تار به تارش شده پیش تو سفید مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین  نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین در میان حرمت حرفِ امان نامه شده دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد طفلِ بی شیر  بهم دور و برم ریخت حسین زود برگرد مدینه که نگویم فردا بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین تا نگوید لب گودال  سکینه با من آنقدر زخم زدندش ،  پدرم ریخت حسین تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین تا نبینی که به  حال من و تو می‌خندد آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم
ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را بدجور غریبانه نفَس می‌زند آقا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را نه اُم‌ِبنین نه که ابالفضل توان داشت عباس گرفته است کنارش کمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگرِ شعله‌ورش را از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را
دوباره زد به سرِ عاشقان هوای حسن نفس ، نفس، نفسِ سینه زن فدای حسن خوشم که یک رگِ من می رسد به او ، مادر! به لطفِ تو شدم امشب غزلسُرای حسن کریمِ طایفه یعنی که با سگی ولگرد عجیب نیست که قسمت شَود غذای حسن در این زمانه که هرکس به هر دَری زده است خوشا به حال کسی که شده گدای حسن ببین که روی لَبَش لختهْ خون به جای دعاست نگاه کن که اجابت شده دعای حسن چقَدْر یاسِ کبود آمده ست دورِ لَبَش چقَدْر روضه ی زهراست روضه های حسن میان کوچه ی تاریخ تا ابد پیداست چه رازهای مگویی ز ردپای حسن چه دید در دلِ کوچه که بود تا آخر همیشه بغضِ غریبانه در صدای حسن برای مادرِ او روضه خوان بخوان از او دوباره کرده دل اَبری اش هوای حسن بگو به مادرِ او ما غریب و تنهاییم غریب ها همه هستند آشنای حسن بگو دو غم به دلت ماند حضرتِ مادر کفن برای حسین و حرم برای حسن ولی مباد که غمگین شوی که ما هستیم همیشه مست حسین و همیشه پای حسن...
گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد مرهمِ آتشِ قلبم بشود حیف نشد سالها بود دعایم  قسمم  آرزویم زودتر سهمِ لبم  سَم بشود  حیف نشد که مغیره نرود بر روی منبر پیشم طعنه‌ها نیز کمی کم بشود حیف نشد مادرم گفت نگو ،  هیچ نگفتم به کسی زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد فدک  و کوچه‌ی امن و درِ بی آتش و دود گفتم این سه ، همه با هم بشود حیف نشد رفته بودیم به مسجد که مگر مادرمان یک نفس راحت از این غم بشود حیف نشد وقت برگشت از آن کوچه به او می‌گفتم که خوشی قسمتِ ما هم بشود حیف نشد هرچه کردم به کناری بروند و برویم راهی از کوچه فراهم بشود حیف  نشد خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد  ذره‌ای شرم مجسم بشود حیف نشد خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست جایِ او قامت من خم بشود حیف نشد کوچه‌اش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین خواستم ضربتِ او کم بشود حیف نشد ایستادم به روی پنجه‌ی پا تا رویم مانعِ سیلیِ محکم بشود حیف نشد
📋در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را / *بخش دوم صوت* (ص) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همین‌که جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفن‌ها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را `با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را” *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فرقش شکافت، رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست نالید فاطمه که نزن نانجیب  زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست راحت علی به خاک نمی‌خورْد، میخ در... شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین، دلِ زهرا دو نیم شد قلب حسین، قلب حسن توأمان شکست فریادِ جبرئیل که پیچید، دخترش بی اختیار در وسط آستان شکست خون پاک می‌کند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است؛ ولی بی گمان  شکست این‌بار روضه خوانْد علی پیشِ دخترش از تشنه‌ای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنه‌ای که داغِ جوان، داغِ طفل دید در حلقه‌های هلهله‌ی این و آن شکست از تشنه‌ای که در وسط جمع گیر کرد با سنگِ بی مُروّتِ این کوفیان شکست وقتی رسید نیزه‌ی خود را دوباره زد وقتی که رفت نیزه‌ی خود را سنان شکست انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن انگشت مانده بود؛ ولی ساربان شکست... ✍
امامزاده‌ی ری مُلک واجب التعظیم سلام قبله‌ی شهرم، سلام عبدالعظیم سلامِ ما به حسینی‌ترین حسینیه سلام بر حرمت اولین حسینیه به کوریِ همه‌ی ابن‌سعدها دیدیم نصیبِ آل حسن شد تمامِ گندمِ ری از آن زمان که رسیدی به کشور زهرا خوشا به مردم ایران  خوشا به مردم ری من از کنار ضریحت به کربلا رفتم که بوی سیب حسین است با تبسم ری هوای مسلمیه داری و به یادم هست صدای گریه کنان در شبِ تلاطم ری نوشته‌اند که از روزگار غم دیدی روایت است شما هم هزار غم دیدی روایت است به نَقلی که ناله‌ها کردی حسین گفتی و رِی را تو کربلا کربلا کردی غریبِ شهر  پُر از غربتِ مدینه شدی روایت است که مسمومِ زهرِ کینه شدی  تو زهر خوردی و آتش به سینه‌ات انداخت به خاکِ رِی نه به خاکِ مدینه‌ات انداخت شبیهِ جدِّ خودت شعله‌ور شدی آقا غریب بودی و خونین‌جگر شدی آقا شبیهِ جدِّ خودت نه که او شبیه نداشت تو داشتی و شبیهت حسن ضریح نداشت ضریح داری و  پیرِ کرم ندارد آه هنوز جد غریبت حرم ندارد آه نوشته‌اند مقاتل که سینه چاک شدی تو زنده بودی و ای وای زیر خاک شدی نصیب روضه‌ی تو روضه‌های دیرین شد تو زنده بودی و دیدی که سینه سنگین شد برای یاری تو هیچکس نمی‌آید مکن دوباره تقلا، نفس نمی‌آید دوباره رو به حسینت سلام کردی وای تو دست و پا نزدی و تمام کردی وای *در برخی از مقاتل آمده حضرت با جور و ظلم ؛ سرانجام زنده به گور و شهید می‌شوند. ✍
به زانو می‌رسم پیشت نفَس دیگر نمی‌آید خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمی‌آید تو را گُم کرده‌ام ... این راه را ... حتی رکابم را علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمی‌آید جوانم دست و پا می‌زد جوانهاشان مرا دیدند چه کردند این مسلمانها که از کافر نمی‌آید تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای علیِ‌اکبرم یارب به این اکبر نمی‌آید سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمی‌آید تو داری می‌دهی جان و تماشا می‌کنم ای وای پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمی‌آید عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمی‌آید همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع علیِ زنده‌ای بیرون از آن معبر نمی‌آید کمی از پاره‌هایت گُم شده در وسعتِ صحرا تو را پاشیده صد لشگر به یک لشگر نمی‌آید اگر بیرون کشم این تیغ را می‌پاشی از هم آه تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمی‌آید از این‌سو نیزه خوردی و از آن‌سو نیزه بیرون زد از این‌سو در نمی‌آید از آن‌سو در نمی‌آید ➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از روضه دفتری
❣﷽❣ 🔷🔶 ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 🌾شیعه هرچه دارد از نور امام صادق است دین بنام صادق است2 🌾هرنفس حب الحسین تنها کلام صادق است دین بنام صادق است2 ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 💥جد ما گریه کنانش را تماشا میکند نوحوعلی الحسین 💥هرکه گرید بر حسین یاری زهرا میکند نوحوعلی الحسین ( ) ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 🎋شیعه بر فرماندهی کل عالم لایق است یا علی حیدر مدد 2 🎋آری حقانیت شیعه به قال الصاق است یا علی حیدر مدد2 ( ) ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 🌿نه فقط شیعه صادق به دلش داغ و بلاست صاحب مکتب ماست 🌿بخدا صاحب عزایش همۀ آل عباست صاحب مکتب ماست 🌿مادرم فاطمه ! دریاب مرا جان حسین جگرم پاره شده 🌿می زنم ناله به یاد لب عطشان حسین جگرم پاره شده 🌿کشته شده رئیس مکتب ما امام و مقتدای مذهب ما ( ) ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 🍁از سرِ شانه عبایش را زمین انداختند پشتِ مرکب می‌دود 🍁پیرمرد است و عصایش را زمین انداختند پشت مرکب می‌دود () ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ 💐هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💐 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅جرعه به جرعه آب زمین ریختند 🔻 شاعر: حسن لطفی هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش هم بی کرانه‌ها غزل آسمانی‌اش ای کال‌ها کمال سر کوچه باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش او در مدینه جای پدر را چه پر نمود در غیبت پدر ، پسر و میزبانی‌اش باغ معارف است حدیثش ، پیمبران حظ می‌برند موقع شیرین زبانی‌اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لب جام دهانی‌اش باب الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پر است از نفسِ مهربانی‌اش شش‌گوشه شد ضریحش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش یارب مگیر فیض شب کاظمین را هرکس خوش است پیش عزیزان جانی‌اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکیش فدای جوانی‌اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام ؛ پی سایبانی‌اش آقای طوس از جگرش آه می‌کشد در کنج حجره تا پسرش آه می‌کشد افتاده است روی زمین و برابرش لبخند می زند به تقلاش همسرش افتاده است روی زمین دید مثلِ او افتاده است در وسط کوچه مادرش جرعه به جرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت ترک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد بجای آن خاکی شده است حیف لبان مطهرش باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید از بین حجره ناله‌ی موسی بن جعفرش این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش از پا گرفته و بدنش می‌کشند...وای تا پشت بام ریخته گلهای پرپرش خون گریه می‌کند لبه‌ء تخته سنگ‌ها از بس که خورد بر لبه‌ء پله‌ها سرش این پشت بام گودی گودال نیست شکر با پا نیامده است کسی روی پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهر همسرش علیه السلام
جز عطش  جز درد  جز آتش  بجز ماتم نداشت آه، زهرِ ام‌فضل از زهرِ جعده کم نداشت مجتبای دیگری در حجره‌ای اُفتاده بود غیر وا اُما خدایا سینه‌اش مرهم نداشت  آن حسن دورش شلوغ است از عزیزان این حسن خواهری حتی برای گریه کردن هم نداشت ای جوانِ خانه با این زهر پیرت کرده‌اند ای بهم پیچیده قدتت شانه‌های خم نداشت واجوادِ فاطمه دارد رضا را می‌کُشد داغ این است این جوان جز قاتلش محرم نداشت پشت در کِل می‌کشند و پای می‌کوبند تا... گم شود  دادش که دیگر  قوتی از سم  نداشت خوب شد بابای او بالاسرش امروز نیست خوب شد پیش پدر خون ناله‌ای مبهم نداشت گرچه بر سینه کشیدندش به سمت پشت بام جای شُکرش هست دیگر سینه‌ای درهَم نداشت بوی نان می‌آمد اما دخترک این روزها چند وعده جای نان جز سیلی محکم نداشت
صیحه‌ای فاطمه زد، شیونِ عالم برخاست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخاست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخاست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا «وای حسینم» برخاست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخاست آستان بوسیِ هر تکیه مقامی‌ست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخاست دَم کشیده است،  نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخاست رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد تا حسین از جگرِ مردمِ عالم  برخاست روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخاست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخاست ** آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخاست... ✍
هدایت شده از روضه دفتری
❣﷽❣ 🌿 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست بسته میکنم تعظیم آقا محضرت رحم کن بر خواهرت التماست می کنم برگرد جان مادرت رحم کن بر خواهرت 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 همه دار و ندارم به تو تقدیم کنم لک لبیک حسین با تن بی سر از اینجابه تو تعظیم کنم لک لبیک حسین 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 گرچه آواره شدم خانه ات آباد حسین یااباعبداله بین راه تو و زینب سرم افتاد حسین یااباعبداله 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 پیش مرگت میشوم شُکرِ خدا در کوفه من ای شهیدِ بی کفن--ای شهیدِ بی کفن اولین تَن میشوم از بِینِ هفتاد و دو تَن ای شهیدِ بی کفن--ای شهیدِ بی کفن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 مسلمم نایب عباس علمدار حسین یار دربار حسین بر سر دار شدم میثم تمار حسین یار دربار حسین 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 لبِ این بام فقط نامِ تو بُردَم آقا، یاحسین کوفه میا دُخترم را به نگاهِ تو سپردم آقا، یاحسین کوفه میا 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 جُز نمک بر جگرِ سوخته مرحم نکنم به فدایِ سرِ تو سَرِ من می شکنند و سرِ خود خم نکنم به فدایِ سَرِ تو 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بر دارِ بلایِ تو شدم زار و پریشان میا کوفه حسین جان (۲) دارند به سر نقشه یِ بی سر شدنِ جان میا کوفه حسین جان (۲) 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 از بادِ صبا حالِ مرا خوب بپرسید سرِ دارِ حسینم (۲) تشنه لبم و روی لبم روضه یِ خورشید گرفتارِ حسینم (۲) 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ترسم که بیایی و شوی بی کس و بی یار میا کوفه حسین جان۲ ترسم هدف تیر شود چشم علمدار میا کوفه حسین جان۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 @roze_daftari یاحسین کوفه شده بر مسلمت کرببلا یاحسین کوفه میا۲ جان زهرا بر سه ساله دخترت رحمی نما یاحسین کوفه میا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 مسلم است یا این علمدار حسین در کوچه ها محشری کرده بپا۲ کوفه را لرزانده با ذکر علی مرتضی محشری کرده بپا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 همه دار و ندارم به تو تقدیم کنم لک لبیک حسین۲ با تن بی سر از اینجابه تو تعظیم کنم لک لبیک حسین۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 گرچه آواره شدم خانه ات آباد حسین یااباعبدالله۲ بین راه تو و زینب سرم افتاد حسین یااباعبدالله۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 @roze_daftari لب این بام فقط نام تو بردم آقا جان زینب برگرد۲ دخترم را به نگاه توسپردم آقا جان زینب برگرد۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 به تو گفتم بیا هستم پشیمان میا کوفه حسین جان۲ جسارت می شود اینجا به مهمان میا کوفه حسین جان۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 یا حسین دلشوره دارم بهر معجرها نیا جان دخترها نیا۲ وای می بینم که رفته روی نی سرها نیا جان دخترها نیا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 می کشند در وسط کوچه و بازار مرا یا حسین یا مولا۲ فکر بی سر شدند می دهد آزار مرا یا حسین یا مولا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 با لب و دندان خونین مسلمت دارد نوا یا حسین کوفه نیا۲ جان زینب جان عباس و علی اصغر نیا یا حسین کوفه نیا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 @roze_daftari لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا یا حسین کوفه نیا۲ نیزه و سنگ زدن حرفه اینجاست نیا یا حسین کوفه نیا۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 تا که بر نیزه سرت خطبه نخواند برگرد جان زینب برگرد۲ تاکه انگشتر و انگشت بماند برگرد جان زینب برگرد۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست بسته میکنم تعظیم آقا محضرت رحم کن بر خواهرت۲ التماست می کنم برگرد جان مادرت رحم کن بر خواهرت۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 به شهر کوفه تنها و غریبم میا کوفه حبیبم لب تشنه شهادت شد نصیبم میا کوفه حبیبم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست این طایفه آماده ی سیلی زدن است جان زینب برگرد شاهد این قضیه گونه ی مجروح من است جان زینب برگرد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 جان من برگرد اینجا محشری ست یاحسین جانم حسین۲ وعده ی سوغات اینها روسری ست یاحسین جانم حسین۲ 🔹🔹🔹🔹🔹 کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا جان دخترها نیا بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا جان دخترها نیا 🔹🔹🔹🔹🔹 فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست میا یاحسین کوفه میا ته گودال سر نعش تو دعواست میا یاحسین کوفه میا 🔹🔹🔹🔹🔹 کوچه کوچه با خودم شرمندگی را می کشم یا اباعبدالله خجلت از زینب سلام اله علیها می کشم یا اباعبدالله 🔹🔹🔹🔹🔹 مسلمت دارد به لبها نغمه ی امن یجیب یا حبیبی یاحسین اول شب شد عزیز و آخر شب شد غریب یاحبیبی یاحسین 🔹🔹🔹🔹🔹 بر سر دار ولی مُحرم احرام توأم لک لبیک حسین حاجیه حج تو و مسلم اسلام توأم لک لبیک حسین 🔹🔹🔹🔹🔹 جز نمک بر جگر سوخته مرحم نکنم به فدای سر تو سر من می شکنند و سر خود خم نکنم به فدای سر تو 💢هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💢 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
. مناجات با امام زمان علیه السلام محرم 1401 ((امام زمان عجل الله تعالی فرجه)) با خیال تو فقط،واله و شیدا باشیم قطره ایم وبه عنایات تودریا باشیم رازدل را به کسی غیرتوافشا نکنیم غم نداریم،اگر،پیش تو رسوا باشیم ماهمانیم که ازهجر تودیوانه شدیم افتخاریست که مجنون تو لیلا باشیم رخ عیان کن زپس پرده هجران ایدوست تا به آن خال لبت گرم تماشا باشیم گرچه ما لایق دیدار نباشیم ،ولی به تمنای رخت غرق تمنا باشیم این روا نیست که توباشی وماای جانا جان به لب گشته وآواره وتنهاباشیم ازفراق تو چه گویم که ندارد پایان ما مهیای وصال تو دل آرا باشیم سرخوان تونشستیم که جایی نرویم طالع ماست،نمک خوار تو آقا باشیم درد ما دوری از توست خودت میدانی پس بیا تا که گرفتار مداوا باشیم زود آی که نادیدن تو سخت بود کی شود شاهد رخسار تو مولا باشیم .......................‌.‌ (( غزل امام زمان عج )) با من آلوده دل تا کی مدارا میکنی از چه رو اینقدر با این بینوا تا میکنی نیست انصاف،من باشم به گرداب گناه تو برای کرده هایم دیده را دریا کنی بی حیایم،تو ببخشایم که در وقت گناه من اسیر نفس خویش و تو تماشا میکنی بسکه لطفت بیکران وبی نهایت جودتوست این ندار رو سیه را هم تو دارا میکنی پیر شد چشمم ز بسکه اشک آلود تو شد گر بیایی دیده ی فرسوده برنا میکنی خوش به حال آنکه شدرویت برایش جلوه گر کی برای ما تو رخسارت هویدا میکنی؟ این دل غمدیده و پر درد از داغ فراق خود بگو کی با وصال خود مداوا میکنی آخر این دنیا ظهورت را تماشا میکند خود بگو دیگر چرا امروز و فردا میکنی؟ این دل غمدیده ام دارد هوای کربلا کی برات کربلایم را تو امضا میکنی ...............اللهم عجل لولیک الفرج: امام زمان(عج)-مناجات محرمی-شب پنجم و ششم اشکهای ما به دامان کریمی می‌سد نامه‌ی حاجات ما با یاکریمی می‌رسد هرکه در این روضه می‌آید  برای معرفت پایش آخر بر صراطِ مستقیمی می‌رسد هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی می‌رسد پرده‌ها اُفتاد تا چیزی نفهمیم از غمت ما نمی‌میریم چون لطفِ عظیمی می‌رسد بوی تربت می‌رسد از آن محاسن از حرم هر کجایی بویِ سیبت با نسیمی می‌رسد رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد حتم دارم بر سرم دستِ رحیمی می‌رسد این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد این دو شب با مادری مردِ کریمی می‌رسد حسن لطفی ....................................................اللهم عجل لولیک الفرج: بد جور دلشکسته ای و گریه می‌کنی از اشک چهره شسته ای و گریه می‌کنی بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم بر خاکها نشسته ای و گریه می‌کنی امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی خونِ جگر برای شما قوت شب شده با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی زنجیرها که پشتِ تو را زخم کرده‌اند هر روز بینِ دسته‌ای و گریه می‌کنی هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز یک گوشه نشسته‌ای و گریه می‌کنی آبی بزن به صورتِ مادر،زِ دست رفت چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی اللهم عجل لولیک الفرج: امام زمان(عج)/ مناجات محرمی/ روضه اسارت اهل بیت(ع)😭 با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه میکنی?😭 . اللهم عجل لولیک الفرج. اللهم عجل لولیک الفرج: امام زمان(عج)-مناجات محرمی شکر خدا که باز عزادارتان شدیم خوشبخت، ما که گرمی بازارتان شدیم پرچم زدیم، تکیه زدیم و علم زدیم شکر خدا که کارگر کارتان شدیم بیرق به دوش و حلقه به گوش و سیاهپوش منت خدای را که عزادارتان شدیم از بامتان اگرچه هر از گاه می‌پریم بیخود نیامدیم گرفتارتان شدیم این ماه، بار عام غذاهای حضرتی‌ست مثل همیشه نان‌خور دربارتان شدیم از دولت حسین و ز الطاف روضه‌هاست اینکه دوباره لایق دیدارتان شدیم باید چگونه شکر کنیم این مقام را با گریه‌های هر شبمان یارتان شدیم والشمر جالسٌ... نفس مادرت گرفت ما را ببخش باعث آزارتان شدیم
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم تیر را بیرون کشیدم خِس‌خِسِ تو قطع شد ای زبان‌بسته تو را من از صدا انداختم حرمله بعد از شکارت چند تا خلعت گرفت گفت با یک تیر  اما هردو را انداختم کاش پشت خیمه‌ها پنهان نمی‌کردم تو را وای بدجوری طمع در نیزه‌ها انداختم آب را وا می‌کنند اما نمی‌نوشد رُباب عمه‌هایت را پس از تو از غذا  انداختم آه هر سنگی که بر من خورد بعدش بر تو خورد شرمگینم که تورا در زیر پا انداختم دست بسته می‌دود دنبال تو با خواهرم... مادرت را بین مُشتی بی حیا انداختم
تو را زد حرمله تا ناگهان زد به روی قلبِ بابا هم نشان زد نشان بگذاشت روی سینه‌ی او دقیقا یک سه‌شعبه روی آن زد پدر صدها برابر خورد ، مادر پس از تو تیغ و خنجر خورد ، مادر من از حلق تو ممنونم که باتو پدر یک تیر کمتر خورد ، مادر به دستم مشت پُر خون مانده از خاک به رویم گَرد گلگون مانده از خاک اگرچه گودی قبرت عمیق است پرِ این تیر بیرون مانده از خاک چه حالی یا دلی دلگیر دارم گلویی خشک از این تقدیر دارم خدا را آب مگذارید نوشم که می‌ترسم ببینم شیر دارم نگاهش کردم و چشمی خجل داشت مزار از اشک  بابا آب و گِل داشت سه‌شعبه کاش بعد از بوسه می‌خورد حسینم داغ یک بوسه به دل داشت 🔹🔹🔹🔹 بیا از آفتاب امشب بخوانیم بیا از آب آب امشب بخوانیم پَرِ قنداقه را باهم بگیریم بیا "بس کن رباب" امشب بخوانیم توانم رفته یکسر درد دارم شب و روزم سراسر درد دارم از آن دَم که سرَت بر نیزه دیدم سرم را بسته‌ام، سردرد دارم لب خشک و کویری‌ات مرا کُشت به رویِ نِی اسیری‌ات مرا کشت پس از شش ماه دیدم داری اما سه تا دندانِ شیری‌ات مرا کشت ببین از اشک پَرپَر بودنم را ببین از گریه مُضطر بودنم را بمیرد حرمله تیرش گرفته... زمن احساس مادر بودنم را نشانت میدهد این نیزه لای لای اذانت میدهد این نیزه لای لای دو دستم در طناب است و به‌جایم تکانت میدهد این نیزه لای لای به‌ پشت‌خیمه‌‌ دیدم‌ خُفتنت را میانِ خواب هم خندیدنت‌ را توو بابا چنان‌ چسبیده‌ بودید جدا می‌کرد از دستش تنت را
@majmaozakerine محسن زهرا دعا بر زادهء حیدر کند کربلا محشر کند۲ اصغر آمد بی زره کار علی اکبر کند کربلا محشر کند ۲ 🔹🔹🔹 آخرین سرباز اردوگاه ارباب اصغر است ذوالفقار حیدر است ۲ در همین قنداقه همرزم علی اکبر است ذوالفقار حیدر است ۲ 🔹🔹🔹 مُهر محسن به روی برگهء اعزام من است حرمله رام من است پر قنداقهء من حولهء احرام من است حرمله رام من است سفره این خانواده شیرمیدان پروراست هرنفریک لشگراست اکبر و اصغرندارد کودکش هم حیدراست هرنفریک لشگراست @majmaozakerine 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 آمده جلوه کند حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 چشم همه بر دستِ شما در صفِ محشر مدد یا علی اصغر .... آقایِ قیامت بشوی با تنِ بی سر مدد یا علی اصغر .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 فرق در بین علی‌ها نیست، اصغر اکبر است من علی‌ام ای پدر۲ زودتر من را ببر میدان، که حیدر ، حیدر است من علی‌ام ای پدر۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 میرسد از خیمه‌ها یارب صدایِ آب آب وای بر حالِ رباب .... آب آوردن به خیمه بهرِ اصغر شد ثواب وای بر حالِ رباب .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکی در خیمه افتاده به دامانِ رباب مادرش گوید بخواب .... حرمله داده به جایِ آب بر اصغر جواب مادرش گوید بخواب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹  با مادرم اسیرِ غمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم بابا مدافعِ حرمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودک ششماهه هر دردی مداوا میکند مرحبا طفل رباب ۲ یک نخ قنداقه اش کار مسیحا میکند مرحبا طفل رباب ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بر گلویت خوانده لبهایم زیارت نامه ها یا علی اصغر مدد از نخ قنداقه ات حاجت روا علامه ها یا علی اصغر مدد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سه شعبه تیر دشمن تا رها شد سر اصغر جدا شد میان خیمه ها غوغا بپا شد سر اصغر جدا شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست و پا گم کردم و می بوسم از پا تا سرت دیدنی شد حنجرت اصغرم کشتی مرا با خنده های آخرت دیدنی شد حنجرت 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 قحطی آب است و می آید صدای العطش وای بر حال رباب کودکی شش ماهه در آغوش عمه کرده غش وای بر حال رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 به خیمه قحط آب است همه دلهاکباب است علی اصغر به دامان رباب است عطش بالا گرفته دل سقا گرفته که لبها تشنه ی یک جرعه آب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه آخر شاهنشه خیبر شکنم یل شش ماهه منم مادرم بسته دو دستم که قیامت نکنم یل شش ماهه منم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بی زره آمده ای حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ای تیر سه شعبه هدفت طفل رباب است خطا کن که ثواب است ای تیر حیا کن پسرم تشنه آب است خطا کن که ثواب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل شش ماهه ولی حیدر کراری تو آبرو داری تو بی زره آمده ای بس که جگر داری تو آبرو داری تو 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 روی دست شاه دین شش ماهه پرپر میزند یابن زهرا العجل زینب اندر خیمه گه بر سینه و سر می زند یابن زهرا العجل 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 پیش چشمان ترم دیگر مزن هی دست وپا آه و صد واویلتا ای پسر گم کرده بابا راه خود تا خیمه را آه و صد واویلتا 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل چون نامش علی شد اصغرش هم اکبر است در شجاعت حیدر است گرچه باشد شیرخواره شیر مرد لشگر است در شجاعت حیدر است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه شیرخدا حیدر کرارم من مرد پیکارم من ۲ شیرخوارم من و چون شیر، جگر دارم من مرد پیکارم من ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 تیرِ سه پرِ حرمله شد قاتلِ مادر لای لای علی اصغر (۲) بر دستِ پدر غنچه یِ خشکم شده پَرپَر لای لای علی اصغر (۲)   🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکِ شش‌ماهه‌ در میدان شدی یارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ مثلِ سقّایی گِره وا کردی از کارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ 🔹🔹🔹🔹 این هق‌هقِ او حَق حَقِ سردارِ حنین است علمدارِ حسین است ۲ از نسلِ اسد باشد و شیرِ نَشأتِین است علمدارِ حسین است ۲
به زانو می‌رسم پیشت نفَس دیگر نمی‌آید خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمی‌آید تو را گُم کرده‌ام ... این راه را ... حتی رکابم را علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمی‌آید جوانم دست و پا می‌زد جوانهاشان مرا دیدند چه کردند این مسلمانها که از کافر نمی‌آید تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای علیِ‌اکبرم یارب به این اکبر نمی‌آید سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمی‌آید تو داری می‌دهی جان و تماشا می‌کنم ای وای پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمی‌آید عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمی‌آید همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع علیِ زنده‌ای بیرون از آن معبر نمی‌آید کمی از پاره‌هایت گُم شده در وسعتِ صحرا تو را پاشیده صد لشگر به یک لشگر نمی‌آید اگر بیرون کشم این تیغ را می‌پاشی از هم آه تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمی‌آید از این‌سو نیزه خوردی و از آن‌سو نیزه بیرون زد از این‌سو در نمی‌آید از آن‌سو در نمی‌آید ➖➖➖➖➖➖➖
ساعت سه توان آقا رفت خورد در پیش چشم زهرا تیغ ساعت چار رفت در گودال می کِشندش به هر طرف با تیغ ساعت پنج شد زمین لرزید که سپاهی به گرد مقتول است ساعت شش شده‌است از گودال همه رفتند و شمر مشغول است شاعر:
کفن برای حسن(ع) از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده حرم برای حسین و کفن برای حسن شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن نمی‌شود که بگوید چه دیده در کوچه... نشسته است بگرید حسن برای حسن نرفته از نظرش سیلی و شده کابوس صدای خنده‌ی آن بد دهن برای حسن به قتلگاه حسین آمد از مدینه ولی... شبیه گودی گودال شد وطن برای حسن چقدر روضه و غمهای مشترک دارند ولی نبود غمِ پیرهن برای حسن ببین کدام یک از روضه‌ها جگر سوز است نزن برای حسین و نزن برای حسن صدای زینبش آمد نزن به دندانش نزن که مادرم اینجاست با یتیمانش  حسن لطفی شعر_هفتم_صفر
رسیدم از سفر و هرچه دیده‌ام حسن است که اربعین همه‌اش هم حسین، هم حسن است نفس نفس علی است و تپش تپش زهراست و دم حسین اگر هست، بازدم حسن است مِن الازل علی است و الی الابد زهرا به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است نوادگانِ حسین و حسن یکی هستند و جَدِ ارشدِ این نسل محترم حسن است به هرکجا که رَوی، آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره‌داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شدند چه جای حیرتِ ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه، به گمانم در این حرم حسن است :: از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد جگر خراش حسین و پُر از الم حسن است  از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است ✍