.
#شب_بیست_و_سوم
چهارپاره بیست و سوم رمضان – حضرت امیر
دوسه روز است خانه دلگیر است
دوسه روز است مثل بارانیم
دو سه روز است همدم اشکیم
دو سه روز است روضه می خوانیم
دو سه روز است کوفه نشنیده
نغمه های خوش اذانت را
وقت افطار بر سر سفره
یاد کردیم لقمه نانت را
دو سه روز است مثل فاطمیّه
دور هم گریه می کنیم ولی
روضه ها رنگ دیگری دارد
ختم آن است ذکر وای علی
دو سه روز است نان و خرما را
حسنت می برد برای یتیم
می دهد سهم کودکان را بعد
می کند بغض مثل کوچه کریم
دو سه روز است قلب زینب را
داده آزار حرف بی پایه
شده اوضاع مدینه ای انگار
بازهم طعنه های همسایه
دو سه روز است چاه و نخلستان
شده دلتنگ ربّــنای علی
شده رویای مسجد و محراب
گریه و سجده و دعای علی
دو سه روز است کوفه فهمیده
می رسید از کجا غذای فقیر
از کجا می رسید خرمایی
تا شود باز روزه های فقیر
دو سه روز است اشک می ریزد
گاه و بیگاه ازغمت حسنم
بیش از پیش لرزه می افتد
با دعای کمیل بر بدنم
دو سه روز است چشم عبّــاسم
سرخ مثل زمان جنگ شده
کوچه پس کوچه های کوفه پر از
خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده
دو سه روز است دختر حیدر
خوابهای عجیب می بیند
گاه گودال و خنجر و حنجر
گاه شیب الخضیب می بیند
دو سه روز است کربلائیّم
چشم بر چشم یار می دوزم
مانده در بغچه یک کفن باقی
وَ به یاد نگار می سوزم
دو سه روز است سخت می خواهم
بزنم بوسه بر گلوی حسین
وای از دود و خون و خاکستر
پنجه ی گرگها و موی حسین
دو سه روز است درس قرآنم
سوره ی کهف نی نشین شده است
سینه ام مثل دامن و خیمه
یا در ِ خانه آتشین شده است
دو سه روز است مثل بابایم
می کنم گریه یاد لب تشنه
وای از لحظه ای که می بینم
بر روی حلق دلبرم دشنه
دو سه روز است بیشتر دارم
انتظار وصال دلدارم
با دعای فرج پس از روضه
به امید وصال می بارم
حسین ایمانی✍
#بعد_از_شهادت_امام_علی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
.
#بعد_از_شهادت_امام_علی
#قرار_ما
ایام بعد ازشهادت حضرت امیرالمؤمنین #امام_علی علیه السلام
جای گریز به عصر عاشورا واسارت وحضرت علی اصغر علیه السلام
رفتی و رفت با تو پدرجان قرار ما
رفتی و ماند داغ تو در قلب زار ما
هر جای خانه از تو به جا مانده صد نشان
برده ست خاطرات تو صبر و قرار ما
ای باغبان تو رفتی و گل ها خمیده اند
بنگر خزان شده ست ز هجرت بهار ما
یک روز درد میخ در و حال رأس تو
چرخیده است با غم دل روزگار ما
با روضه های فرق جدا گریه می کنیم
بعد از شهادت تو شده روضه کار ما
جان را گذاشتیم کنارت درون خاک
گویی مزار تو شده بابا مزار ما
آن صحبت تو لحظه ی آخر به زینبت
شد داغ، روی داغ ِدل غصّه دار ما
گفتی تو از اسارت زینب به کربلا
بعداز حسین،غارت ِ دار و ندار ما
آتش زنند خیمه ی ما را یزیدیان
چاره شود میان بیابان فرار ما
رأس حسين همره یک قوم بی حیا
بر روی نیزه ها بشود سایه سار ما
وای از دل رباب ،که او محتضر شود
با یک نظر به اصغر ِ نیزه سوار ما
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.....................................................
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
*روضه و توسل بسیار جانسوز _ویژۀ ایامِ شهادتِ امیرالمومنین علی علیه السلام _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی*
▪️السلامُ علیکَ یا اولَ مَظلوم▪️
*تا قیامت براش گریه کنی بازم اول مظلومِ وا ...*
و یا مَن اولَ غصبَ حقُه ...
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند
*شام غریبانه وا،باورت میشه امشب کسی نیامد شام غریبان برای علی بگیره؟!*
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
بادو دسته بسته می بردند سوی مسجدت
*عجب شامِ غریبانی شد خونۀ علی،یه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشه همه محرمند کسی به اینا جسارت نکرد ... کسی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ... کسی دیگه به اینا ناسزا نگفت ... خونشونو کسی آتیش نزد ... این یه شام غریبانه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونه دونشون رو داره ساکت میکنه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشُ میخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یا نه ...*
غروب بود ُ زنی بی قرار تنها بود ...
*هنوز که نگفتم این زن کیه ...*
زنی زداغ برادر ، فکار ، تنها بود ...
غروب بود و علمدار خفته و زینب ...
میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود ...
غروب بود و به مقتل برادرو زینب ...
هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود ...
*میترسم این یه بیتو بگم ، اماسفره ، سفرۀ علی ، کربلا هم اگر میرید همین سفره پهن باشه ...*
غروب بود و رباب و صدای لالایی 2
کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود ...
حسین ... حسین ...
غروب بود و طناب و اسیری و زینب ...
* نه نه بذار از این روضه دربیام ...*
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری ...
میان لشگری از نیزه دار تنها بود ...
محمل درست در وسط نیزه دارها
یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت ...
*این یه شام غریبان تو خیمۀ نیم سوخته،یه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیا و اولوالعزم آمدن؛فاطمه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصۀ ربودن انگشترِ ...اما شام غریبانِ سوم رو بگم زن خولی میگه نیمۀ دل شب دیدم تنور خونم روشنه یا للعجب!! من که تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتن،خدایا این ها کین کنار تنور خانه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک کردن، اینها کین؟اونی که دست اون بانو هست چیه؟! با یه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمه به حسینش این جوری خطاب کنه ... فقط مال تنور خولیِ ... یه لحظه تصور کن این تنور خونه ها که روشن بود تا صبح خاکسترش داغ میموند ... اون رگ هایِ بریدهُ محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو به سینه چسباند یه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد :
"السلامُ علیکَ یاشهید
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#مناجات_دعا
▪️▪️▪️
babolharam MirzaMohamadi (12).mp3
2.21M
#روضه_امام_علی
حجتالاسلام والمسلمین میرزامحمدی
#شام_غریبان
@maajmazakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
.
#بعد_از_شهادت_امام_علی
#امام_علی
#اسلام_مولایی ✍
رفت آنکه دلش از ظلم فلک پربار بود
همه دم سهم دل خونجگرش آزار بود
رفت درخواب،دوچشمی که سر سجاده
تا سحرگاه پی اشک فشان بیدار بود
باغبان رفت و زهجران جگرسوز خودش
آتشی زد به دل و شعله وران گلزار بود
گرچه دلبربه وصال دل و دلدار رسید
لیک،داغش به حسین وحسنش دشوار بود
نه فقط بیت علی بلکه همه کون و مکان
از غم شیر خدا غمزده و زار بود
وای بر دختر غمدیده و غم پرور او
آنکه قلبش به غم و غصه گرفتار بود
گوئی از رفتن بابای غریبش،باز هم
در دل خانه غم فاطمه تکرار بود
رفت بابا ولی افسوس برای زینب
روز روشن به نظر همچو شب تار بود
وای از کرببلا و همه ی خاطرهاش
خاطراتی که شرربارتر از نار بود
همره خیل زنان بین کف و هلهله ها
خواهری دربه در کوچه و بازار بود
همره سلسله با قافله با حرمله بود
آنزمانی که به نی راس علمدار بود
یاعلی دختر تو دربه در شام شد
قسمت او همه جاطعنه و دشنام شد
.........................................
#رباعی
سوز غم مرتضی دلم را سوزاند
ایکاش که او به خانه خود میماند
تا تیغ به فرق او به محراب زدند
گفتند مگر علی نماز هم میخواند
#اسلام_مولایی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
❣﷽❣
🌑 #روضه_حضرت_علی_ع
🌑 #آقای_میرزامحمدی
🌑 #کانالروضهدفتری
✨دل شکسته ی من انس با علی دارد
⬅️*امشب دلاتون خوب شکسته ها "انا عند قلوب منکسره" خود خدا فرموده*
دل شکسته ی من انس با علی دارد
*از روزی که خانومت رو بین در و دیوار گذاشتن،پهلوشو شکستن، اما دل مارم شکستند ، تا قیامت دل ما شکسته ی غم فاطمه و بچه هاشه*
✨دل شکسته ی من انس با علی دارد
✨دل از همه بگسسته ، تا علی دارد
✨منم زشهر ولایت ،زکوی سوختگان
✨شناسنامه ی من مهر یا علی دارد
✨خدا مدال علی دوستی به ما دادست
✨به غیر کشور شیعه کجا علی دارد
✨به روز حشر برای ،شفاعت امت
✨علی حسین و رسول خدا علی دارد
⬅️پیغمبر فرمود قیامت کلیدهای بهشت و جهنم و میدم دست علی ، امیرالمومنین میان کنار آتش جهنم می ایستند ، اینو سنی ها نقل کردن ، فَرائدُ السِمطَین جوینی مینویسه" شراره های آتش رو میکنند به مولای من و تو ، میگن آقاجان کنار برو نور تو باعث میشه شعله های من خاموش بشه..... بعد حضرت اشاره می کنند آرام بگیر" اشاره میکنند فلانی دشمن منه ، "فخزی" او رو تو آتش بینداز ، فلانی از دوستان منه رهاش کن …
خدایا یعنی میشه ما جزو آزاد شدگان از آتش باشیم؟ آره که میشه" دهه ی آخر مگه نفرمود : "اتقن من النار" دلم هوای دعای مجیر کرد،بزار بگم زمزمه کن "سُبْحَانَكَ يَا اللهُ تَعَالَيْتَ يَا رحمان أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ" آگه امشب نام مارو ننویسی کجا برم ؟!! اصلا امشب اینجوری باهات حرف میزنم " تا نبخشی ازین خیمه بیرون نمیرم…
⬅️بدن بابا رو دفن کردن،امام مجتبی، متصدی دفنه" اولین ضربه رو که زد دید یه قبر آماده ای ، یه لوحی روش هست نوشته شده "هذا قبر اخی علی ابن ابیطالب" این قبریه که نوح نبی برا علی کنار گذاشته ، لذا تو زیارت نامه ش میگی "السلام علی ضجیعیک آدمک و نوح" تمام اینها رو امیرالمومنین به امام مجتبی گفته بود، بالای لحد و خواستند کنار بزنن، بالای این لوح دیدن انبیاء اولوالعظم نشستن ، همه دارن به پیغمبر تسلیت میگن پایین لوح که پایین پای قبر بود ابی عبدالله کنار زد،اصلا این سرش چیه نمیدونم؟!! دید چهار زن بهشتی دور مادرش فاطمه رو گرفتن ، اونا دارن به مادرش تسلیت میگن، نیمه شبه دیگه کجا بریم؟نمی دونم چه سریه، اون شب دفن مادرم ابی عبدالله نیمه شب اومد پایین پای مادر،شروع کرد پاهای مادر رو بوسه زد، اینجا هم نیمه شب حسین اومد پایین پای علی،بازم مادرش رو زیارت کرد... آخ هر دیدی یه بازدیدی داره.... نیمه شب هودج هایی از آسمان اومدن کنار گودال.... این مادر اومده زیارت شبانه ی پسرش رو پس بده،حسین جان نیمه شب اومدی،نیمه شب اومدم دیدنت.... از بالای سر.... (سر که نداشت،سر بالای نیزه بودا...)از بالای بدن که رگ های بریده نمایان بود پیغمبر آمد با انبیاء اولوالعظم .... از پایین گودال هم فاطمه آمده بود با چهار زن بهشتی ،هر چه گشت دید نعلینشو پیدا نمی کنه،عمامه ش رو به غارت بردن... لباسی که فاطمه تهیه کرده بود به تنش نیست... واویلا ... واویلا .... هر چی گشت یه جای سالم تو بدن پیدا کنه ،نکرد... آخ یه لحظه تصور کن این زیارت زهرا بعد از لگد مالی سم اسب هاست.... آخ ازین بدن دیگه چیزی باقی نمانده بود.... نیمه شب مادر اومد ،غروب فرداش هم خواهرش اومد گفت داداش:
▪️ته گودال فقط پیکر تو مانده و من 2
▪️همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
حسین .....
⬅️*شب زیارتی مخصوصه ارباب هستا" یه بیت دیگه ازین شعر بخونم و التماس دعا*
داداش...
▪️ته گودال فقط پیکر تو مانده و من 2
▪️همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
▪️تو و عباس که رفتید از آن روز به بعد
▪️زخم های بدن دختر تو مانده و من.
حسین ……
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روضه شب بیست و سوم ماه رمضان
السلام علیک یا امین الله فی ارضه...
ای در سفینه ی دو جهان ناخدا علی ع
می خوای خستگیت در بره... گرچه ذکر خدا خستگی نداره... اما با نام امیرالمؤمنین دلت جلا بگیره...آخه دیگه این شبها و روزها دیگه تو کوفه نامی از علی نیست... دیگه یه خانه مونده و چند تا بچه ی یتیم...
یا صاحب الزمان میزبان من و شماست...
نام امیرالمؤمنین رو بر لبانت جاری کن...
ذکر علی عباده...
بزار برات بنویسن هر علی که میگی...
میخوای علی شو تو بگی بسم الله...
بزار در و دیوار این مسجد شب 23 صدای علی علی تو ضبط کنه...
یه شبی که این دهان پر خاک میشه دیگه نمیتونی علی علی بگی... دلت میخاد اون لحظه هم بگی علی علی... اما نمیتونی...
همین علی علی گفتن های امشب ایشالا به داد من و تو برسه... ببینم چه میکنی با علی علی گفتن... میلرزونی این مسجد و یا نه...
ای در سفینه ی دو جهان ناخدا علی ع
ممسوس در حقیقت ذات خدا علی ع
یار و برادر و وصی و نفس مصطفی س
باب نبوتی و ابوالاولیا علی ع
شمشیر و دست و چشم خدا کیست غیر تو
بر دوش مصطفی که نهد جز تو پا علی ع
بر بدر ، صدر بدری و در قدر ، قدر قدر
هم هل اتی ست مدح تو هم لافتی ست علی
تکمیل بذل قرصه ی نان تو گر نبود
قرآن نداشت در ورقش هل اتی علی ع
با آن که دست وهم ، به پایت نمی رسد
داری همیشه در دل بشکسته یا علی ع
اینقدر میگم علی علی... تا نفس آخرم... اجازه بدی بگم علی... میخوام یه جمله بگم، اونایی که هنوز وارد فضای مرثیه نشدن... یه جمله...
میگن اگه میخای دل امام زمانت رو بدست بیاری نام مادرش زهرا س رو ببر...
آی اونایی که شب آخر احیا اومدید... دست خالی هستید... گفتم اون قدر علی علی بگو تا نفس آخرم علی علی بگید... جان ما به فدای اون بانویی که تا نفس آخرشم گفت علی علی نفس بالا میومد میگفت علی علی...
اقرار میکنم تو خدا نیستی ولی
آرند انبیاء به درت التجا علی ع
آنجا که جای پای تو ، مهر نبوت است
اوج جلالت تو کجا ما کجا علی ع
پرسند اختیار قیامت به دست کیست
آید ز سوی خالق هستی ندا ، علی ع
اونایی که مثل من بار گناه دارن... بار سنگین دارن... این یه بیت مال گنه کاراست... اونایی که خیلی رو سیاهن سرشون رو بالا بگیرن...
با یک نفس تمام جهنم شود بهشت
گویند اگر جهنمیان یک صدا علی ع
بالله قسم در ازمنه ی عالم وجود
مثل تو کس ندید و نبیند جفا علی ع
راحت شد علی از این دنیا... از بی فاطمه
زندگی کردن کردن راحت شد... از قاتلای زهرا رو دیدن راحت شد... از بی وفایی دنیا....
یاد پیغمبر می افتاد این روزهای آخر میدیدن هی دست به محاسن مبارک میگرفت نگاه به آسمان می کرد... آخه پیغمبر بارها فرمود :
علی جان توی همین ماه رمضان محاسن تورو به خون سرت خضاب میکنند...
هی میگفت خدا، علی کی به آرزوش میرسه...
روضه بخونم برات... شب 23 معمولا می گن مجلس سوم، مجلس دختره...برا بابا روضه می گیره... یا صاحب الزمان... امشب اجازه داریم بگیم امان از دل زینب... اگه دنبال مرثیه ای همین روضه هست... امان از دل زینب... کدوم زینب... اون زینب چهار ساله ی مدینه یا زینب 34 ساله ی کوفه... کدوم زینب
همون زینبی که از مدینه پرستاری رو شروع کرد... شب 23 دلم میخواد خستگی من و بعد از صد فراز جوشن با اشک و زمزمت جبران کنی... حیف من از این مسجد برم، بگم حق شب 23 رو ادا نکردم...آماده ای یا نه!
حالا که شب سوم باباست... معمولا رسم اینه خواهرا و مادرا و دختر علی مرتضی باید گریه کنند...
اون بانویی که از چهار سالگی پرستار مادره پهلو شکسته بود... میخوام همین و بگم و روضم تمام... بعد اومد کوفه... پرستار بابایی شد که با فرق شکافته آمد... پرستار پدری شد که این همه جنگ... بارها و بارها پدر رو زخمی دیده بود... فقط تو یه جنگ 90 تا زخم به بدن باباش اومد... اما ندیده بود پاهاش بلرزه ولی این روزهای آخر دید رنگ از صورت بابا پریده... تو کوفه پرستار بابا شد...
عرضه بداریم بی بی جان...
یا زینب کبری...
خیلی بهتون سخت گذشت...
اما میخوام بگم دیگه شما اینجا تنها نبودید...
وقتی زنها خبردار شدند همه اومدند...
به شما تسلیت گفتند...
باهاتون همدردی کردند...
اما دلها بسوزه برای دختر حسین...
بجای اینکه بهش تسلیت بگند...
فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ
چند نفر اومدند...
کشان کشان...
دختر رو از کنار جنازه بابا جدا کردند...
یک وقت صدای ناله اش بلند شد...
🔸نزنیدم که در این دشت، مرا کاری هست
🔸گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست
🔸ساربانا مزنيد اين همه آواز رحيل
🔸آخر اين قافله را قافله سالاري هست
#شب_بیست_سوم_رمضان
@roze_daftari
#روضه_دفتری
بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه فراق گریه فراق این چه رسمی است؟
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن … بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو …
… در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
محمد فردوسی
#مناجات_باامام_زمان_عج
متن روضه شام غریبان امیرمومنان علی علیه السلام
آمدم مـــــن بــــــر در احـسان تو
من گدایم مـن گدا، دستم بگیر
یــــــــــا علی مرتضی دستم بگیر
تــــــا نیفتــادم ز پا دستم بگیر
گر بدم من دوست می دارم تو را
ای شـه مــلک ولا دستم بگیر
در دم مُــــــــردن به فریادم برس
پا بنه بـر سر مرا، دستم بگیر
من ز مرگ و برزخم در وحشتم
یاری یم کن از وفا دستم بگیر
دردمـــندم، مـــستمندم، مضطرم
ای شـه مشکل گشاه دستم بگیر
وقتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از تشیع جنازه پدر بزرگوارشان امام علی (ع) باز می گشتند به خرابه ای رسیدند، در این خرابه بیماری افتاده بود و ناله می کرد. آن دو بزرگوار به خرابه رفتند و سر بیمار را که پیرمردی علیل بود به دامان گرفته و احوالش را پرسیدند.
پیرمرد گفت: در این دنیا هیچ کس به فریاد ما نمی رسد، مگر یک نفر که به اینجا می آمد و در دهان من غذا می گذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اینجا نیامده و من گرسنه و تشنه هستم.
فرزندان امام علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناختی؟
پیرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزی از او پرسیدم: آقا اسم شما چیست؟
فرمود: من بنده خدا هستم.
فرزندان امام علی (ع) پرسیدند: آیا نشانه ای از او به خاطر داری؟
پیرمرد جواب داد: هر گاه آن بزرگوار در خرابه ذکر خداوند را می گفت تمام سنگ و کلوخ و دیوار اینجا او را همراهی می کردند و خداوند را تسبیح می گفتند. در این موقع صدای گریه امام حسن (ع) بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علی (ع) بود که ما اکنون از تشیع جنازه او می آییم. بیمار با شنیدن این خبر گریان شد و التماس کنان عرض کرد: ای آقازاده ها بر من منت بگذارید و مرا بر سر قبر او ببرید. فرزندان امام (ع) او را بر سر قبر امام (ع) بردند. پیرمرد آنقدر بر سر قبر امام (ع) گریه کرد تا جان از بدنش خارج شد.
یه پیرمرد نابینا جابر بن عبدالله انصاری هم آمد کنار قبر ابی عبدالله، عطیه می گوید تا گفتم مقابل قبر حسینیم سه مرتبه صدا زد "حبیبی یا حسین" از هوش رفت.
به هوش آمد گفت حسین جان چی شده که جواب دوست خودت را نمیدی؟
جابر یک وقت به خودش خطاب کرد، جابر عجب توقعی داری!؟ چگونه جواب بده کسی که بین سر و بدنش جدائی افتاده است.
حسین ....
جابر مشغول عزاداری بود، یک وقت دید صدای قافله ای می آید.
ز جا، برخیز جا بر عاشق فرزانه می آید
قدم از خانه بیرون نه که صاحب خانه می آید
یا الله زینب آمد کنار قبر حسین ... بردار بلند شو که زینب را دیگر نمی شناسی ... حسین
#روضه_امام_علی
#شام_غریبان_امام_علی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
واحد سنگین _امیرالمومنین(ع)
شب بیست وسوم
📝شاعر:🔴مجنون کرجی``333🔴
🔵بنداول
از وقتی رفتی بابا غم خونمون و گرفته
کوفه برا توبابا ببین عزا گرفته
زینب توباسوز و اشک و ناله
میگه یتیم شدم با اشک وناله
رفتی بابایی پیش مادر
زبنب تو موند با دنیا درد
امون از درد یتیمی
🔵بند دوم
تاتو رفتی بابایی دل بی تو بی قراره
یتیم کوفه شد باز یتیم تو دوباره
دخترتوسیاه پوشید براتو
گریه می کردچوابرغم براتو
قلب من محزون بابای من
چشمامم گریون بابای من
امون از درد یتیمی
#واحد_سنگین
#شب_بیست_و_سوم
237.6K
نوحه واحد حضرت علی(ع)
علی اول امام،ای شه والا مقام
علی ماه تمام،حضرت خیرالانام
به همه آیات قران تویی حسن ختام
مظهرالعجایبی علی علیه السلام
ولی المتقین،تویی توحصن حصین
علی نورالمبین،یاهمم العارفین
توی هردوعالمین توی تویعسوب دین
فدای نام قشنگت امیرالمومنین
علی یعسوب دین یااسدالله
اَشهدُاَنَّ عَلیاًوَلیُ الله
علی حیدرمدد یاعلی حیدر مدد
پدرخاک علی، ای شه افلاک علی
یل بی باک علی،خواجه ی لولاک علی
صاحب عوالمی وکل الاملاک علی
خود کعبه هم برات شدگریبان چاک علی
ذکرموسی علی،ای دم عیسی علی
شه والا علی،لافتی الا علی
دم به دم ذکرلب زینب کبری علی
هردم وبازدم حضرت زهرا علی
بهترین نغمه هردل آگاه
اَشهدُاَنَّ عَلیاًوَلیُ الله
علی حیدرمددیاعلی حیدر مدد
ناجی قنبری،توشافع محشری
از دو عالم سری،دامادپیغمبری
تک یل عرصه ی جنگ احد و خیبری
توی هردوعالمین فقط خودت حیدری
شه والا تبار،ای امیر تک سوار
بی مَثَل باوقار،ای یل هرکارزار
نبی برنام قشنگت میکندافتخار
سونامی شود به پا تا میکشی ذوالفقار
صراط المسقیم دل گمراه
اَشهدُاَنَّ عَلیاًوَلیُ اللّه
علی حیدرمددیاعلی حیدرمدد
#شور #واحد
#شب_بیست_و_سوم
🎤کربلایی روح الله مهدویان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
نوحه سنتی شب بیست و سوم
من و اشک و ناله،به دَرِویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
چه سکوتی نشسته امشب درون ویرانه هایِ کوفه
که یتیمی شده مضاعف به جان دُردانه هایِ کوفه
به دلِ غم نصیبِ طفلان شرارِ اندوه زده جوانه
که فقط بویِ غصه آید مشام آنان زهر کرانه
چه هراسی به قلبِ زارِ یتیمه ها شعله می گدازد
دلِ بی تابشان خدایا چگونه با این بلا بسازد
به خرابه نشسته اما دو دیده بر دربِ کلبه
دارند
نگرانند به حالِ نان آوری که از او خبر ندارند
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگر نمی آید
به گمانم مادر،بُوَد آن نان آور،علی شیر خدا شاید،کسی دیگرنمی آید
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
دگر ازکیسه های نان و غذانمانده اثر به کوچه
نه صدایی نه ردّ پایی نمیرسدهرسحر به کوچه
یکی ازمادرش بگیرد،سراغی ازنان نیمه شب ها
خبرازکیسه های نان وظروف شیروکمی رطب ها
چه بلایی نصیب طفلانِ بی پدر شد در این زمانه
که دوباره غمِ یتیمی نشسته برروی آشیانه
به دوچشمان خون گرفته نمانده برجادگر امیدی
به درونِ شبِ سیاهِ خرابه ها سر نزد سپیدی
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگرنمی آید۲
به گمانم مادر،بُوَد آن نان آور،علی شیرخدا شاید،کسی دیگرنمی آید
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
علی آن شاه بی بدیلِ سپاه ایمان به خون نشسته
دوبرابرزقلب یاران قلوبِ این طفلکان شکسته
دگرازنایِ کودکانِ یتیمِ کوفه نوا نخیزد
که به جزخونِ دل زچشمانشان گلاب عزا نریزد
همه شب منتظر به راهی که ساربانش دگر نیاید
همه دم غرق بیقراری که بند ماتم ز دل گشاید
به جز از شیر لافتا ،کی رهِ یتیمخانه می شناسد
علیّ ِمرتضی که یک ذَره از سپاهی نمی هراسد
من و اشک و ناله،به درِ ویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
به گمانم مادر،بُوَد آن نان آور،علی شیر خدا شاید،کسی دیگرنمی آید
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
چه نهانی به نیمه شب هاروانه سویِ خرابه می شد
که دو چشمش شبانه خیس از نگاهِ روی خرابه می شد
چه شبی پَر به سوی حق زد،علی که شاهی یتیم نواز است
شب قدروشب نیایش،شب مناجات،شب نیاز است
سرو جانم فدای نامت ،امیر عدل و شهید ایمان
دلِ ما می تپد برایت ،مثال قلب همه یتیمان
تو که فتّاح خیبریّ و یلِ جهادیّ وحیدری
بنما لطفِ گوش چشمی به حال مداح و سروری
من و اشک و ناله،به درِ ویرانه،کسی دیگر نمی آید۲
به گمانم مادر بُوَد آن نان آور علی شیر خدا شاید،کسی دیگرنمی آید
من واشک وناله،به درِویرانه،کسی دیگر نمی آید
#شب_بیست_و_سوم
نوحه سنتی شب بیست وسوم
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
بی تو نصیبم،آشفته حالیست
داد از جدایی داد از جدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
دوری ز یادت ،امرِ محالیست
داد از جدایی داد از جدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
ای مهربانا،داغ فراقت،سوزد درونم
درحسرت آن،مِهرِ نگاهت،لرزدستونم
هم رنگِ مَهتاب،گردیده چشمِ،لبریزِ خونم
هرلحظه هرجا،یادت نمایم،ای با مُحَبَت
ماه رُخت را،جویم به مسجد،در قابِ غیرت
برمنبرخون،دوزم دو دیده،با اشکِ حسرت
دادازجدایی دادازجدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
داغت ربوده،تاب و توان از،ویرانه خانه
جای توپیداست،درجایِ جایِ ،آن آشیانه
آید به یادت،در کوچه ی دل،آهِ شبانه
شرمنده مولا،یاران خوبی،بهرت نبودیم
یا اینکه گاهی،قلب تو را پُر،غم می نمودیم
یاباخطابر،بار غم تو،غم می فزودیم
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
بی تو نصیبم،آشفته حالیست
داد از جدایی داد از جدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
دادازجدایی داد از جدایی
رخسارکوفه،رنگ عزا شد،بی روی ماهت
دردیده مانده،برجاهنوزم،شوق نگاهت
خیره دوچشمم،وامانده جانا،برخاکِ راهت
ای مایه ی مهر،سرمایه جان،باشد کلامت
آئینه ی دل ،روشن شده از،نور مرامت
هرلحظه هردم،گویم به نیکی،مولا سلامت
دادازجدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
کوفه ندانست،قدرتو راای ،علم خدایی
آزرده خاطر،کردند وجودت،با بی وفایی
بر شاخسارِ،دل ها نشسته،تیرجدایی
الگوی ایمان،اسطوره عدل،هستی همیشه
تا سروری از،مِهرِتو سازد،دردل کلیشه
درخاک جانها،بذرولایت،گستردهریشه
دادازجدایی
رفتی و مولا جای تو خالیست
داد از جدایی داد از جدایی
#شب_بیست_و_سوم
نوحه شب بیست وسوم
اي شيعيان امشب شب سوم مولاست
گيسـوپريشان بـرپدرزينب کبراست
مولاعلی مولا علی،یاعلی مولا۲
ازبس که خون جاري شده ازسرمولا
گرديده قطـره قطـره آب،پيکـرمولا
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
درکوفه غربت علي دارداين تفسير
پاداش مـولاداده شدازدم شمشير
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
اي اشک غربتت روان ياابوفاضل
بهرپـدرقرآن بخـوان ياابوفاضل
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
آتش به دلها ميزندناله ي زينب
اي چاه کوفه گريه کن برعلي امشب
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
امشب يتيمـان سربه سر،ياعلي گويند
محراب ومسجد تاسحرياعلي گويند
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
ديگرنميگريدعلـي دردل صحـرا
ديگرنميخنددبه اوقاتل زهرا
مولاعلی مولاعلی،یاعلی مولا۲
#شب_بیست_و_سوم
🔸⚜️روضه و توسلِ جانسوز _ویژۀ شبهایِ احیا و شهادتِ امیرالمومنین علی علیه السلام _ حاج محمد طاهری⚜️🔸
@majmaozakerine
ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺩﺭﺩِ ، ﺷﺐ ﻏﺼۀ ﯾﻪ ﻣﺮﺩِ
ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﯾﺘﯿﻢِ ﮐﻮﻓﻪ ، ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻩ
ﻫﻨﻮﺯ ﭼﺸﻢ ﺑﺮﺍﻩِ ﺑﺎﺑﺎﺳﺖ ، ﻣﺮﮔشُ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺷﺒﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ، ﮐﻪ ﺭﻭﯼِ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻮﺍﺭﻩ
*ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻣﻨﻮ ﺭﻭ ﺩﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .... *
ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ .... ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ ....
ﺷﺐ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽِ ﺻﺤﺮﺍ ، ﮐﻨﺎﺭِ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻮﻻ
ﯾﺘﯿﻤﺎﺵ ﻋﺰﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ، ﯾﺎﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ
ﯾﮑﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﺮﻣﺎ ، ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﮔﻼﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ
ﺯﯾﻨﺒﻢ ﺭﻭ ﺧﺎﮎِ ﻗﺒﺮﺵ ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﺧﻪ ﯾﺎﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﺕ ﺭﺳﯿﺪﯼ
ﺑﮕﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ، ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯼ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻨﮓِ ﺑﺮﺍﯼ ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻪ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺎﺩﺭ ، ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺍﺯ ﻏﻢ ﮐﻤﻮﻧﻪ
ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ .... ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ ....
*ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﺑﯽ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ، ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼِ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﺎﺩ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺣﺴﯿﻦ ﺟﺎﻥ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟؟ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﺳﺖ ، ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻﯼِ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ ؟ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ : ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻓﯿﻖِ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺑﻬﻢ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺩ ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭﺩِ ﺩﻝ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . (ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺯﺑﻮﻥ ﺣﺎﻟﻪ ) ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﯾﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ...
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻮ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﺯﺩﻧﺪ ، ﺩﺳﺘﺎﯼِ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭ ﻏﺮﯾﺒﻮﻧﻪ ﺑﺴﺘﻨﺪ ، ﺟﻠﻮﯼِ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻬﺶ ﺳﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺗﺸﯿﯿﻊِ ﺟﻨﺎﺯۀ ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺎﯾﻢ ، ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ... ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﺕ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﺨﻮﻧﻢ ... ﺁﺧﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻔﻬﻤﻪ ... ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺯﺩﻧﺪ ....
( ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﯽ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﺮﺍ ﺭﻓﺘﯽ ) ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻥ ﮐﺎﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯽ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺩﯼ ، ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﺸﯿﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺭﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ، ﺗﺎ ﺻﺪﺍﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺑﺎ ، ﮐﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮﻩ ، ﺑﮕﻦ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺒﺮﯾﺪ ...
ﻫﺮ ﮐﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺣﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﺑﯽ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺭﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﻡ ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪۀ ﺑﺎﺑﺎ ....
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ماه_مبارک_رمضان
روضه شب بیست وسوم
خوب شد تیغ تو بشکافت سرم را دشمن
هم تو بر آرزوی خویش رسیدی هم من
آمدی دیر چرا چشم براهت بودم
از همان شب که تن فاطمه ام گشت کفن
در همان لحظه که شمشیر تو بالا میرفت
نشنیدی به جنان فاطمه (س) میگفت نزن
شب آخر احیاست اگه درد داری اگه گرفتاری آخرین فرصته هرجومیتونی امشب اشک بریز به چشمات التماس کن براعلی گریه کنه بگو نمیدونم تا سال بعد زنده میمونم یا که بهش بگو امشب گریه کن من شب اول قبربهت احتیاج دارم گریه کن شب بیست و سوم ماه رمضانه شب سوم امیرالمومنین آی گریه کن اینقده علی توزندگیش دردکشید وقتی ضربت خورد همه برا علی گریه کردن الا خودش آخه علی اینقدر خوشحال بود میگفت دارم میرم پیش زهرام پسرم محسن منتظر منه خیلی علی غریبه مردم امشب با بچه های یتیم امیرالمومنین برا غربت علی گریه کنیم تابوت امیرالمومنینو گرفتن پشت تابوت هم امام حسن و امام حسین گرفتن بدن بابا رو تشیع جنازه کردن تابوت بابارو روزمین گذاشتن بدن باباشونو بین خاک قرار دادن شروع کردون دوتا برادرا به گریه کردن آخ بمیرم بدنو تحویل قبردادن اما دوتابرادرا دستاشونو گذاشتن دور گردن همدیگه امام حسن صدازد داداش حسین یادت میاد تومدینه وقتی بابامون بدن مادرمونو غسل میدادتادست بابارسید به پهلوی شکسته مادر سرشو به دیوار گذاشت برامادرگریه میکرد یادمه گفت داداش یادت میاد تومدینه بدن مادرمونو نیمه های شب غریبانه تشیع کردیم یادمه گفت داداش حالا یه نگاه کن ببین بدن بابامونو هم غریبانه آوردیم یاالله بدنو دفن کردن ازدفن بدن بابا دارن برمیگردن رسیدن به یه خرابه دیدن صدای ناله میاد صدای گریه میاد یکی میگه آقا من چیکارکردم سه شبه به دیدنم نمیای منکه بجز تو کسی رو ندارم وارد خرابه شدن امام حسن و امام حسین دیدن یه پیرمرد جزامیه چشاش جایی رو نمیبینه باخودش حرف میزنه هی میگه آقای مهربون من کجایی حسنین سوال کردن پیرمرد چرا گریه میکنی گفت من جزامی هستم چشام جایی رو نمیبینه همه ازم فرار می کنند اما شبا یه آقایی میومد با دست خودش غذا دهنم می داد خودش ترو خوش کم میکرد سرمنورو
زانوش می گرفت اما الان سه شبه که به دیدنم نمیاد دلم براش تنگ شده دیگه غذا نمیخوام اما یه بار دیگه بیاد می خوام صداشو بشنوم امام حسن سوال کردپیرمرد اسمش رو بلدی یا نه صدا زد اسمشو بهم نمیگفت اما هر وقت می اومد خرابه در و دیوار خرابه
میشناختنش یه وقت پیرمرد جذامی دید امام حسن داره میکنه سوال کرد پیرمردآقا چرا شما گریه می کنید مگه میشناسی این آقا رو اینجا رشته صبر امام حسن پاره شد پیرمرد دیگه منتظر نمون اون آقا دیگه نمیاد اون آقارو کشتن اون بابای غریب من علی بود اما آقا جان یا امام حسن می خوام بگم اینجا بابات گوشه خرابه می رفت به خرابه نشین ها سر میزد اما من یه دختری میشناسم یه دختری رو سراغ دارم خرابه نیمه شب صدا زد عمه من بابامو می خوام
می خوام بگم زینب جان داداش داداشاتو اومدن بدن باباتو غسل دادن بدنشو کفن کردن بابدن بابات وداع کردی زینب جان چه حالی داشتی گوشه خرابه وقتی رقیه سر بابارو بغل گرفت نگفت گرسنمه نگفت تشنمه صدازد عمه بهم اجازه بده سر بابامو ببرم بین دخترای شامی بگم آی دخترای شامی منم بابادارم
#روضه_بیست_و_سوم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین