eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم..: اشعاربانوی علی(زهرا-س)-روضه تفصیرمکن برای من دیر شدن را؟ دیدم به رخت واقعه ی پیر شدن را ؟؟ ازکوچه وازاهل مدینه ، همه سیرم تفصیرمکن آیه ی دلگیر شدن را من با تو دراین کوچه دگرتجربه کردم دربنداسارت شوی و پیر شدن را یارت به برت باشدوکاری نتوان کرد ناموس کشی بینی واین شیر شدن را درکوچه شدم باز پریشان نگاهت ای عشق نگر غایت تکثیر شدن را !! درکوچه چنین بخت بدم خواست ببینم افتادن تو ، غصه ی زنجیر شدن را زهرانشود پاک ز ذهنم غم ودردت اینگونه من آموختم اکسیر شدن را غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه دگرازماندنم ای شیرخدا خسته شدم دگراززندگی وسیل بلاخسته شدم یا رب از گوشه این خانه دگرخواهم رفت چونکه از این همه بیداد و جفا خسته شدم منه، زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم اجلا بر سر من زود بیا خسته شدم پهلووسینه ی من ازدر و دیوارشکست من از این در به دری ها به خدا خسته شدم من براین هق هق وبراشک شب عادت کردم ولی از دوری محسن بخدا خسته شدم دل من خون شده از مردم این شهر،خدا چونکه افتاده ام از شور و نوا خسته شدم سهم زهرای توشد، سیلی و شلاق و کتک دگراز سفره و این آب و غذا خسته شدم ناسزا گفت مرا دروسط کوچه کسی دگرازقنفذ بی شرم و حیا خسته شدم ساعد دست مرا دروسط کوچه شکست من زدیدار مغیره،به خدا خسته شدم بسکه دنبال علی رفتم خوردم به زمین بسکه خوردم کتک ازمغیره ها خسته شدم
بسم الله الرحمن الرحیم دیده ام آتش دیوارودری راکه مپرس دیده ام سوختن بال وپری راکه مپرس چه بگویم وسط کوچه گلم رفت زدست با خود آورده ز کوچه خبري را كه مپرس وارد کوچه كه شد،فاطمه ازغصه خمید ديد م از فاطمه ام چشم تري را كه مپرس دست زهرای مرا دروسط کوچه شکست ديده پرپر زدن بال و پري را كه مپرس چه نياز است به لشکر،زره ام فاطمه است دادم از دست دگر،گل پسري را كه مپرس قنفذاز راه رسید وبدنت گشت کبود بود بر پيكر خونين اثري را كه مپرس بشکند دست مغیره،که دلم رابشکست دادم ازدست به کوچه، قمري را كه مپرس ازچه اينقدر پر از دلهره ای،فاطمه جان پيش رو بوده تورایک سفري را كه مپرس -گرمی خانه ی من،کوچ مکن ازبره من کو نشان داده به عالم هنري را كه مپرس زچه(مجنون)نشوم خوب ازاین حالت خود دیده ام سوختن بال وپري را كه مپرس @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم..: بدنت سوخت تنت راوسط در دیدم جای ضرب لگدومشت به پیکر دیدم چکنم نیست کسی تاکه کنم درده دلی رفتی وبی تو غم و غصه مکرر دیدم شده بیتاب دگرازغم گلهابلبل یاس گلخانه تورا خسته و پرپر دیدم ماجرای توواین کوچه ی مرا آزرده تنگی کوچه وشلاق به همسر دیدم دیدگانم وسط کوچه تورا می نگریست کی رود زخاطرم،آنچه که آخر دیدم دیده ام دیده هرآنچه که نبایدمی دید وسط کوچه خودم رابین لشکر دیدم دیده ام فاطمه را دروسط کوچه زدند من خودم رفتن اومیان لشکر دیدم وای من سختی کوچه، همین بس باشد قتل صبر همسر و محسن پرپر دیدم فاطمه بودغمم را همه بر عهده گرفت لیک حالاپی اوغرق نواگردیدم آنقد زد وسط کوچه که زهرا افتاد تنِ بیهوش درآن کوچه ی مضطر دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم زهر چادر سوخته وپاره ی همسردیدم بین دربود که ناموس خدا خورد زمین خنده و هلهله در دیار کافر دیدم سخت تر از همه چشمم به مغیره افتاد زینبم را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده حیدر به طناب است ولی درپی یاری خود به کوچه همسر دیدم @majnon1396
راه بندان است کوچه, شانه داری مهربان؟ کفتری بشکسته بالم, لانه داری مهربان؟ هی قدم برداشتی تو از غم و دلواپسی غصه ات بردوش من ,ویرانه داری مهربان؟ عاقبت ای باوفا این غصه جانم را گرفت کرده ام گم خانه را,کاشانه داری مهربان؟ فاطمه بین درو دیوار افتاده بیا بهرمن یک مرحم شاهانه داری مهربان ثلث سادات جهان بایک لگد نابود شد بهر زهرا سینه ای جانانه داری مهربان گرچه گستاخیست مردک دستهایت بسته است پشت این در عاشقی فرزانه داری مهربان گوشوارفاطمه درکوچه ها مفقود شد گریه ای بی وقفه دارم , شانه داری مهربان؟ غلامی (مجنون کرمانشاهی)_ _____ برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
-اشعار حضرت زهرا (س)-روضه آتش ودود فراگیر به معجر افتاد دیده ام آتش دلگیر به معجر افتاد بعد از آنکه پدر فاطمه از دنیا رفت باز هم غصه و تقدیر به معجرافتاد چکنم ضرب لگدهاش به در محکم بود میخ در مثل نوک تیر به معجر افتاد ناله زدفاطمه یافضه خذینی بین در چشمهای تو کمی دیر به معجر افتاد از میان درودیوار سخن می آمد دیدگان مردکی پیر به معجر افتاد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) _____ برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
بسم الله الرحمن الرحیم روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها دروسط کوچه ز چیست چند دکمه از آن پیروهنت افتاده لشکرکفر به امید زدن آمده بود زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
بسم الله الرحمن الرحیم وای من این دم آخر گره بر کار نشست برروی سینه ی توتیزی مسمار نشست بین در میخ به پیراهنِ تو گیر نمود گل بی خار به گلبرگِ شما خار نشست فاطمه پشتِ در این خانه شلوغ است مرو بی هوا صورتِ تو بر در و دیوار نشست فاطمه دور و بر خانه شلوغ است مرو چشم ناپاک براین خانه دوصدبارنشست سوختی دروسط شعله ی آتش دم در عاقبت دودبراین خانه و دیوار نشست دم این خانه در این فاصله بلوا شده است گوشوارت وسط معرکه پیدا شده است …
ای چاره سازه خانه توبیچاره ام مکن درغربت بدون خود آواره ام مکن این بارچندم است که حالت شده وخیم بانوبه غصه های خودت کن مراسهیم باهرنفس نفس ،زدنت میروی زهوش ناقوس مرگ تو بخدامیرسدبگوش خون آیدازنفس زدنت بانوی علی تاول زده تمام تنت بانوی علی کس حامی تودروسط کوچه هانبود دیدم که بازوی توشده فاطمه کبود این بار چندم است مرامیکنی نگاه دانی که میشودعلی زار،بی پناه هنگام غسل پیکره تونازمی کنم بااشک دیده من ،کفنت باز می کنم دارم به این بهانه به تومیکنم نظر شب راکناره این تن تومیکنم سحر پلکی تبسمی نفسی یاسخن بگو دق کرده ام،توبا علی ات کن،بگو مگو بانو بخواب فاطمه هر طور راحتی یاچشم واکن و،زعلی کن شکایتی خواهی بُرو ولی ،توجواب حسن بده گردیده قلب حیدرت ازعالمی زده پُشتم شکسته‌ای کمرم راتوخم مکن بانو توسایه ات زسرخانه ،کم مکن بایک نگه،توچاره‌ی درد مرا بده بانوتو دستمالِ نبرد مرا بده ازبهره لاله زاره خزانم گریستم با آستینه بین دهانم گریستم دارم به نیمه شب سره تابوت می‌کشم بااشک دیده ،دست به پهلوت می کشم بابغض سینه ناله به دستت میکشم دستی به شانه های شکستت می‌کشم رفتی وخانه ام همه درهم شکسته شد گویاکه هفت جای تو باهم شکسته شد تو رفتی و زداغ توحیدر تمام کرد بارفتن توفاتح خیبر تمام کرد آتش میان آن درو دیوار شروع کرد مسماروخون تازه زمسمارشروع شد بارفتن تو جان من از دست می‌رود دیدم به کوچه قاتل تومست می رود پیش حسن حسین چقدر زجه میزند زینب نگر،کناره ی در زجه میزند زینب به گریه گفت که مادر تمام کرد آن مادره شکسته پر،آخر تمام کرد من میروم ،بدون من حیدر چه میکنی با چوب‌های شعله‌ورِ در چه میکنی وای از مغیره کارِ خود آخر به سر رساند باتازیانه ها به سر وپهلویت کشاند این بار چندم است میکنمت فاطمه صدا دارم به این بهانه زتو میشوم جدا _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم فاطمیه،_بستری شدن زهرا(س) اگردربسترمرگم، علی جانم، حلالم کن به سرآمددگرعمرم نمی مانم،حلالم کن تمام عمره نه ساله که باتومن نمودم سر به هرلحظه به هرجایی،زتوخوانم٬ حلالم کن اگر باران عشق توزچشمهانم شده جاری غم دوری توکرده چوویرانم، حلالم کن اگر غم سینه ی من را ‌فشارد مثل هر روزه ببین چون پیره زن گشتم،علی جانم٬ حلالم کن میان کوچه هامردم،ز دشمن طعنه ها دیدم به یادم باش یاحیدر پریشانم، حلالم کن شب آخر،کناره من،بیابنشین محبوبم بده دستان گرمت را به دستانم حلالم کن _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه شمع این کاشانه زهرا،من همان پروانه ام ازچه ،زهرا روگرفتی،گومگربیگانه ام حالتی دارم که «دلتنگی» برای آن کم است جان فدا کردی برایم ای گل دُردانه ام زندگی من توهستی وتوبودی فاطمه بر تو هر شب مرگ جولان می دهد در خانه ام پهلویت از در شکست وبازویت خورده ترک شانه ات بشکست بانوجان به راه، شانه ام هیچ می خواهی تو از من، کاش جان می خواستی جان بخواه ای خوب! ای معشوقه ی فرزانه ام حال داری میروی،جان مرا باخودببر من مگر با تو ،گل این خانه ام بیگانه ام ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه کابوس کوچه وه که چه تعبیرشدمرو حیدر میان کوچه ی غم، پیرشــد مرو خیبرشکن ،به کوچه،طنابش فکنده اند از زندگانیش بخداسیرشدمرو دیدم که لشکری به تو گردیده حمله ور دستان بسته ام همه تقدیرشدمرو دیدم زهرطرف به سرت ضربه میخورد آیات غربتم همه تفسیرشدمرو میزدمغیره ضربه ی شلاق برتنت حیدر اسیر غربت وتقدیرشدمرو دستان حیدرت شده دربنده،سلسله قلبم به احترام توتطهیرشدمرو هرشب بیاد ه فاطمه ام گریه میکنم عکست میان آینه تکثیرشدمرو دیدم که بارشیشه ی تو درکوچه شکست این خانه ازفراق تو دلگیرشدمرو جان علی فدای نگاه توفاطمه حیدر ،ز زندگی بخداسیرشدمرو ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🌤ألــلــَّھُـمــَ ؏َـجــِّـلــْ لــِوَلــیــِڪْ ألــْـفــَـرَجــ🌤
بسم الله الرحمن الرحیم ولادت_حضرت_زینب_ _سلام_الله_علیها_ این جنون عشق را استاد والا آمده مژده امشب بانوی عالم به دنیا آمده کیست او زینت ده ،نام پدر درعالم است زینتِ حیدر همان مصداق زهرا آمده کیست اوهم ،عالمه،علامه ی دهر است او الگوی حجب و حیا بر کل زنها آمده ذوالفقار مرتضایی در کلامِ نافذش جانشین شخص حیدر،مثل مولا آمده شیر بانوی جهان با صوت حیدر میرسد ماورای عقل ما ، عالیّ اعلا آمده درک زینب را فقط حق میتوان گویدبه ما بر نَم هستی ما ،آن فوق دریا آمده میرسد انوار عالم ، دخترِ خیر النسا چونکه فهم ودرک او بر ما معما آمده خطبه خوان شامیان را کمتر از خیبر ندان ناطق قرآن ناطق دربین دنیا آمده شرط عقد عمه ما،دیدن روی حسین بنگریداین معدن و ماوا و معنا آمده زینب کبری سفیر کربلا ی پربلاست آن خطیب حیدری ازبعد غوغا آمده عشق آمد، عینُ شینُ قاف را با خون نوشت مرجع عُشّاق دربین تکایا آمده عقل اگر دور از حسینت میکند دیوانه ای این جنون و عشق را استاد دانا آمده برمصیبات حسین زینب صبوری میکند همچو حیدردر میان دشت و صحرا آمده منتقم گرید به حالت دراسارت صبح و شام زینب آن امُ المصائب بینِ اعدا آمده _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه بین درمغنعه ی روی سرت میسوزد بین آتش همه ی بال وپرت میسوزد شده ای حامی حیدر وسط این همه مرد بین در،چادروروی ومعجرت میسوزد فاطمه در قفسی سوخت میان آتش پیش چشمان علی، بال و پرت میسوزد نیمه شب ،گریه مکن...بانوی کاشانه ی من دست و بازوی تو با چشم ترت میسوزد ای خانه‌ی ناروشن ِ من! زهرارفت آه ِ زهرا شده آوار و درت میسوزد
بسم الله الرحمن الرحیم..: حضرت زهرا (س)-روضه پیش چشم کودکان افتاده ای پیش من ارام جان افتاده ای دست من راپیش چشمت بسته اند بین کوچه بی امان افتاده ای -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ازچه ای محنت کشیده زود گریان می شوی همچوگل پژمرده و، سردرگریبان می شوی سینه ات آسیب دیده ازفشار میخ در ازچه ای زهرای من، یک گوشه نالان می شوی اینچنین ناله مکن درد کمر داری مگر ازچه دربستر تو ای بانو پریشان می شوی گریه ی پنهانی ات را ازعلی مخفی مکن قلب وقتی بشکند،زهرا پریشان می شوی شک ندارم،فاطمه سیری توازاین روزگار می رسد روزی که ازچشمم توپنهان می شوی بی پناهی بودنم از درد تنها بودن است آخر ای یار علی با اشک درمان می شوی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحيم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه شلاق میخوردم در این دعوای کوچه من خسته ام حیدر ازاین غوغای کوچه درکوچه در چشمان زهرا اشک بوده گودی چشمان علی چون مشک بوده اینها نمی فهمند دراین کوچه مارا باتازیانه میزدند بر روی زهرا ازبعد فرعون لعین نمرود آمد باضربه شلاق ملعون بود آمد این فتنه گرها پول رادر جیب کردند شخصیتت رایاعلی تخریب کردند اینان که درکوچه چنان بازیگرانند دیدم که دشمن برتو وبادیگرانند درکوچه یک عده در این فتنه سهیم اند این کینه توزان مردم نسل قدیم اند سیلی مزن بگذار حرفم را بگویم این تازیان بردار حرفم را بگویم درکوچه ها حرف لب من یک کلام است بالاترینِ حرفم حفاظت از "امام" است درکوچه ها دست امامم بسته دیدم زیرلگدهاپهلویم بشکسته دیدم دشمن برای کشتنم گردید یکدست دیدم به دور گردن تویک طناب هست اشک دوچشمان مراهرگز ندیدند ... اما برای کشتن من صف کشیدند درکوچه بر زهرای تو گشته اهانت جمعی زاصحابت به توکرده خیانت گیرم که کوچه هم اهانت شد , که بعدش ؟ حتما ببینی همسرت در کوچه بعدش ... حیدر بدان این قصه پایانی ندارد این ابر های مرده بارانی ندارد گردشمن جانی چنین شبنامه دارد گرگش جدید است و به سر عمامه دارد آقا زاول فکر و ذکرت دین بوده درفکر نان وآب محرومین بوده ای کاش جان فاطمه گردفدایت زهرمیان کوچه ها کرده هوایت ⏹-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحيم زهرا (س) همه پروانه‌صفت گرده رخت سوخته‌ایم آتشی در دل خود باغمت افروخته‌ایم روزگاریست که ماسینه زن کوی توییم درس خود را همه ازکوی توآموخته‌ایم در جهان ثروت ما محبت فاطمه است مابقی را به ولای علی بفروخته‌ایم ما مسلمان شده ی دست توایم یازهرا چشم امیدبراین روضه او دوخته‌ایم هرکجا روضه‌ی پر فیض تو برپاست خوش است از غم عشق زهراهمگی سوخته‌ایم "عمر (مجنون)همه صرف گفتن شعرتوبود توشه بهر عالم آخرت اندوخته ایم -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: خواهم امشب تا سحر محو تماشایت شوم کاش در این خانه زهرا ماه شب‌هایت شوم با شگفتی‌های دنیای تو زهرا آشنام کاش زهرا آشنابا درد دنیایت شوم ازچه روبا اشک خود زخم علی را بسته ای کاش ای بانو طبیبی بر مداوایت شوم چشم حیدر روشن از ماه جمال روی توست خواهم امشب روشن از روی دلارایت شوم روز وانفساهمین جا بین دیوار ودر است کاش مرهم لحظه ای بر روی غمهایت شوم میروی جان علی بسته بود بر ماندنت خواهم ای بانو دمی محو دل آرایت شوم 🔸شاعر: غلامی_(مجنون کرمانشاهی)_ __________________________
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه مشت رابرشانه میزدتا که افتادی زپا آه بی شرمانه میزدتا که افتادی زپا روی ماه صورتت،خطی ز نامردی زدند بر رخت بیگانه میزدتاکه افتادی زپا باغلاف تیغ قنفذ زدبه بازوتاشکست آه، بی‌شرمانه میزدتا که افتادی زپا زدمغیره تازیانه برسر و رخساره تو بر تو چون دیوانه میزدتا که افتادی زپا یک تنه کردی حمایت ازعلی درکوچه ها برتوهربیگانه میزدتاکه افتادی زپا
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ترسم میان کوچه به دل غم بياورم زهرابپای عشق تومن کم بياورم حالاکه درمیانه کوچه شدی فدا می خواهم از وجود خود آدم بياورم از روزگار آينه می خواستی مرا شرمنده ام برای توماتم بياورم درکوچه لشکری،بسویت حمله کرده است شرمنده ام که بهره تومن غم ،بياورم بانومیان در، سرو رویت به آتش است آبی نبوده ،چشم پرازنم بياورم ؟ بانو تو جان بخواه که من ازذره ذره اش گرددفدا،و جان دمادم بياورم در زندگيم آنچه که بوده نبود توست می خواهم از خدا که تو را کم نياورم
بسم الله الرحمن الرحیم..: چوپیره زن شده ای و خمیده ای بانو مگربه آخرعمرت رسیده ای بانو بگو چه آمده بانوی قدخمیده سرت زمردمان مدینه چه دیده ای بانو تو پیرتر شده ای از دوروز قبل خود مثال شمع سحرگه چکیده ای بانو مگوز چشم کبودت که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ای بانو مکن فغان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ای بانو به کوچه زخم جسارت نشسته بر رویت چنان که طعم حرارت چشیده ای بانو هوای روی تو و یاد محسنم کردم مرومگرکه تو ازمن بریده ای بانو -آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه سیلی از صورت من رد شد و رفت برسره راه، کسی سدشدورفت چقدرکرده ورم صورت من ثانی ازبهر زدن، بد شد رفت کوچه بود وحسن ومادر او بهره برگشت مُقیَّد شد رفت حسنم بودکه میزدناله در میانِ من و او سد شد رفت باز شد موسِیقی سیلی او وین ملاقات درآمد شد رفت صورتم خوردبه دیوار ،ازآن دست پلید زدبه رخساره و، مُرتد شد رفت
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه فدکم پاره شدو روی زمین افتادم نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد اگر امشب ورم صورت مادرنرود خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها نیت دشمنم این بود که از رو ببرد گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو نیتش بود که او دست به چاقو ببرد! ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
بسم الله الرحمن ا لرحیم نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند بین تابوت تن فاطمه را می بردند نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت زیربغض ناله در آه و نوا می بردند دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده درغمش گل به هوایش به هوا می بردند زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین گه سرش را به سوی شام بلا می بردند بر سر نی سره عباس تماشایی بود ای عمورقیه را بزم حرامی بردند _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود