eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه شمع این کاشانه زهرا،من همان پروانه ام ازچه ،زهرا روگرفتی،گومگربیگانه ام حالتی دارم که «دلتنگی» برای آن کم است جان فدا کردی برایم ای گل دُردانه ام زندگی من توهستی وتوبودی فاطمه بر تو هر شب مرگ جولان می دهد در خانه ام پهلویت از در شکست وبازویت خورده ترک شانه ات بشکست بانوجان به راه، شانه ام هیچ می خواهی تو از من، کاش جان می خواستی جان بخواه ای خوب! ای معشوقه ی فرزانه ام حال داری میروی،جان مرا باخودببر من مگر با تو ،گل این خانه ام بیگانه ام ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه کابوس کوچه وه که چه تعبیرشدمرو حیدر میان کوچه ی غم، پیرشــد مرو خیبرشکن ،به کوچه،طنابش فکنده اند از زندگانیش بخداسیرشدمرو دیدم که لشکری به تو گردیده حمله ور دستان بسته ام همه تقدیرشدمرو دیدم زهرطرف به سرت ضربه میخورد آیات غربتم همه تفسیرشدمرو میزدمغیره ضربه ی شلاق برتنت حیدر اسیر غربت وتقدیرشدمرو دستان حیدرت شده دربنده،سلسله قلبم به احترام توتطهیرشدمرو هرشب بیاد ه فاطمه ام گریه میکنم عکست میان آینه تکثیرشدمرو دیدم که بارشیشه ی تو درکوچه شکست این خانه ازفراق تو دلگیرشدمرو جان علی فدای نگاه توفاطمه حیدر ،ز زندگی بخداسیرشدمرو ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🌤ألــلــَّھُـمــَ ؏َـجــِّـلــْ لــِوَلــیــِڪْ ألــْـفــَـرَجــ🌤
_یلدای علوی_مدح علی(ع) منبرومسجدوسجاده علی میگوید.. ساقی وجام ومی وباده علی میگوید ..همه رندان جهان تابه ابدمست وخراب. .هرخراباتی جان داده علی میگوید.. * آنجاکه علی باشد براهل سماء سلطان. جبریل وملک باشدبر درگه او دربان. دامادپیمبر رابرتخت شرف دیدم .سیمای خدارامن درشاه نجف دیدم. * درمعرکه یک قوم پریشان میکرد ..باچرخش ذوالفقارطوفان میکرد. .بنگربه علی که لشکر دشمن را. .بادیدن هیبتش مسلمان میکرد.. **** این چرخ به انگشت علی می چرخد.. خاک قدمش به عالمی می ارزد.. ایدل بنگرخانه کعبه هرروز.. گردحرم شاه نجف می چرخد. * دل دست به گیسوى علی داردوبس..مهتاب رخ از روی علی داردوبس..ازبس زده ام دست توسل به علی..سنگ لحدم بوی علی داردوبس.. * حیدرتوتمام هستی زهرایی ..شدریزه خوره سفره تو دنیایی. .نقش است برانگشتری جبراییل. .حیدرچو خدای خویش بی همتایی. ** آرمین غلامی.(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحيم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه شلاق میخوردم در این دعوای کوچه من خسته ام حیدر ازاین غوغای کوچه درکوچه در چشمان زهرا اشک بوده گودی چشمان علی چون مشک بوده اینها نمی فهمند دراین کوچه مارا باتازیانه میزدند بر روی زهرا ازبعد فرعون لعین نمرود آمد باضربه شلاق ملعون بود آمد این فتنه گرها پول رادر جیب کردند شخصیتت رایاعلی تخریب کردند اینان که درکوچه چنان بازیگرانند دیدم که دشمن برتو وبادیگرانند درکوچه یک عده در این فتنه سهیم اند این کینه توزان مردم نسل قدیم اند سیلی مزن بگذار حرفم را بگویم این تازیان بردار حرفم را بگویم درکوچه ها حرف لب من یک کلام است بالاترینِ حرفم حفاظت از "امام" است درکوچه ها دست امامم بسته دیدم زیرلگدهاپهلویم بشکسته دیدم دشمن برای کشتنم گردید یکدست دیدم به دور گردن تویک طناب هست اشک دوچشمان مراهرگز ندیدند ... اما برای کشتن من صف کشیدند درکوچه بر زهرای تو گشته اهانت جمعی زاصحابت به توکرده خیانت گیرم که کوچه هم اهانت شد , که بعدش ؟ حتما ببینی همسرت در کوچه بعدش ... حیدر بدان این قصه پایانی ندارد این ابر های مرده بارانی ندارد گردشمن جانی چنین شبنامه دارد گرگش جدید است و به سر عمامه دارد آقا زاول فکر و ذکرت دین بوده درفکر نان وآب محرومین بوده ای کاش جان فاطمه گردفدایت زهرمیان کوچه ها کرده هوایت ⏹-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحيم زهرا (س) همه پروانه‌صفت گرده رخت سوخته‌ایم آتشی در دل خود باغمت افروخته‌ایم روزگاریست که ماسینه زن کوی توییم درس خود را همه ازکوی توآموخته‌ایم در جهان ثروت ما محبت فاطمه است مابقی را به ولای علی بفروخته‌ایم ما مسلمان شده ی دست توایم یازهرا چشم امیدبراین روضه او دوخته‌ایم هرکجا روضه‌ی پر فیض تو برپاست خوش است از غم عشق زهراهمگی سوخته‌ایم "عمر (مجنون)همه صرف گفتن شعرتوبود توشه بهر عالم آخرت اندوخته ایم -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: خواهم امشب تا سحر محو تماشایت شوم کاش در این خانه زهرا ماه شب‌هایت شوم با شگفتی‌های دنیای تو زهرا آشنام کاش زهرا آشنابا درد دنیایت شوم ازچه روبا اشک خود زخم علی را بسته ای کاش ای بانو طبیبی بر مداوایت شوم چشم حیدر روشن از ماه جمال روی توست خواهم امشب روشن از روی دلارایت شوم روز وانفساهمین جا بین دیوار ودر است کاش مرهم لحظه ای بر روی غمهایت شوم میروی جان علی بسته بود بر ماندنت خواهم ای بانو دمی محو دل آرایت شوم 🔸شاعر: غلامی_(مجنون کرمانشاهی)_ __________________________
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه مشت رابرشانه میزدتا که افتادی زپا آه بی شرمانه میزدتا که افتادی زپا روی ماه صورت احساسِ تو خطی زدند بر رخت بیگانه میزدتاکه افتادی زپا باغلاف تیغ قنفذ زدبه بازوتاشکست آه، بی‌شرمانه میزدتا که افتادی زپا زدمغیره تازیانه برسر و رخساره تو بر تو چون دیوانه میزدتا که افتادی زپا یک تنه کردی حمایت ازعلی درکوچه ها برتوهربیگانه میزدتاکه افتادی زپا
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ترسم میان کوچه به دل غم بياورم زهرابپای عشق تومن کم بياورم حالاکه درمیانه کوچه شدی فدا می خواهم از وجود خود آدم بياورم از روزگار آينه می خواستی مرا شرمنده ام برای توماتم بياورم درکوچه لشکری،بسویت حمله کرده است شرمنده ام که بهره تومن غم ،بياورم بانومیان در، سرو رویت به آتش است آبی نبوده ،چشم پرازنم بياورم ؟ بانو تو جان بخواه که من ازذره ذره اش گرددفدا،و جان دمادم بياورم در زندگيم آنچه که بوده نبود توست می خواهم از خدا که تو را کم نياورم
بسم الله الرحمن الرحیم..: چوپیره زن شده ای و خمیده ای بانو مگربه آخرعمرت رسیده ای بانو بگو چه آمده بانوی قدخمیده سرت زمردمان مدینه چه دیده ای بانو تو پیرتر شده ای از دوروز قبل خود مثال شمع سحرگه چکیده ای بانو مگوز چشم کبودت که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ای بانو مکن فغان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ای بانو به کوچه زخم جسارت نشسته بر رویت چنان که طعم حرارت چشیده ای بانو هوای روی تو و یاد محسنم کردم مرومگرکه تو ازمن بریده ای بانو -آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه سیلی از صورت من رد شد و رفت برسره راه، کسی سدشدورفت چقدرکرده ورم صورت من ثانی ازبهر زدن، بد شد رفت کوچه بود وحسن ومادر او بهره برگشت مُقیَّد شد رفت حسنم بودکه میزدناله در میانِ من و او سد شد رفت باز شد موسِیقی سیلی او وین ملاقات درآمد شد رفت صورتم خوردبه دیوار ،ازآن دست پلید زدبه رخساره و، مُرتد شد رفت
بسم الله الرحمن الرحیم..: -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ازچه ای محنت کشیده زود گریان می شوی همچوگل پژمرده و، سردرگریبان می شوی سینه ات آسیب دیده ازفشار میخ در ازچه ای زهرای من، یک گوشه نالان می شوی اینچنین ناله مکن درد کمر داری مگر ازچه دربستر تو ای بانو پریشان می شوی گریه ی پنهانی ات را ازعلی مخفی مکن قلب وقتی بشکند،زهرا پریشان می شوی شک ندارم،فاطمه سیری توازاین روزگار می رسد روزی که ازچشمم توپنهان می شوی بی پناهی بودنم از درد تنها بودن است آخر ای یار علی با اشک درمان می شوی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه فدکم پاره شدو روی زمین افتادم نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد اگر امشب ورم صورت مادرنرود خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها نیت دشمنم این بود که از رو ببرد گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو نیتش بود که او دست به چاقو ببرد! ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
بسم الله الرحمن ا لرحیم نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند بین تابوت تن فاطمه را می بردند نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت زیربغض ناله در آه و نوا می بردند دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده درغمش گل به هوایش به هوا می بردند زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین گه سرش را به سوی شام بلا می بردند بر سر نی سره عباس تماشایی بود ای عمورقیه را بزم حرامی بردند _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن الرحیم..: اشعارناب حضرت فاطمه (س)-روضه آینه ی حیدر ، وسط کوچه شکستی چون آه ، نفس در نفس بغض نشستی تنهاقمرم صورت ماه تو کبود است ای عشق! بگو نیمه ی پنهان که هستی از پای درآورد مرا روی کبودت دیدم به رخت سیلی وجای سره دستی اشک است زده حلقه به چشمم همه ی عمر آن لحظه که دیدم وسط کوچه نشستی دربسترمرگی و تو دلواپس مایی دیروز ترک خوردی و امروز شکستی -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارزیبای شهادت حضرت زهرا(س) _زبان حال امیرالمومنین(ع) قوت بده بانوتودگربال وپرم را بادست شکسته توبگیر زیرسرم را زهرابه برت بازکنم بال وپره خود انداخته ام پای غم توسپرم را بردارتوازشانه ی حیدر.غم وغربت سنگینی این بارشکسته کمرم را تابانوی من اشک توراپاک نمودم یک لحظه نبستی زضریحت نظرم را چشمان من ازدیدن توسیرنگردد دیدی زغم رفتن خودچشم ترم را من منتظره خنده ات هستم بده رخصت زهرابنگر.شکسته پر بال وپرم را نان ونمک خانه ی حیدر تویی بانو کن زنده دگر.لقمه ی این خوان کرم را رو در روی توکاش بمیرم ک مگرتو ازحال دگرگون .توبگیری خبرم را خاکستره حیدربده برباد .ک شاید برگمشده ی قبرتوبینم اثرم را _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها‌ رفتنت فاطمه جان پشتِ مرا می‌شکند گریه ی زینب تو، قلبِ خدا می‌شکند چقدر آب شدی ، گریه ی توکشت مرا بغضِ چشمان تواین،حال و هوا می‌شکند گل بشکسته‌ از این،غصه کمی راه برو که قد و قامتِ تو زیرِ بلا می‌شکند ترسم ای بانو،مرا تنها کنی دربین شهر حیف یک روز کسی دستِ تو را می‌شکند من سیه پوشِ توو شهر به همدردی من حرمتِ شیر خدا را همه جا می‌شکند کودکانت همه در خانه چرا می‌لرزند که درِ خانه به یک ضربه‌ی پا می‌شکند می‌دوی پشتِ علی تانرود سمت کسی ضربه‌ای می‌رسد و آینه را می‌شکند پی حیدر وسط کوچهِ زمین افتادی بین در سینه جدا ، دست جدا می‌شکند 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم لشکری آمده اینجا وچه بد می خندد دست و پا می زنی و راه تورا می بندد سر و کاره منه ،حیدربه طنابی افتاد تازیانه مردکی، مرهم زخمت می داد فاطمه ناله نکن عرش خدا می لرزد دلم ازآمدنت به کوچه ها می لرزد دست من بسته، سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ وبلابردارد دردپهلوی تواز کوچه ی غم می بارد چقدر کوچه به گودال شباهت دارد زدنت دروسط کوچه تماشایی بود بین کوچه تازیان گرم پذیرایی بود دل (مجنون) به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چو خزان می سوزد آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: بنی هاشم در بندحیدراست و فقط آه می کشد بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد در کوچه میکشندوسرش درد می کند درگیروداره کوچه پرش درد می کند درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود ای جماعت نامرد بس کنید من حیدرم علیه پرازدرد،بس کنید شب آمدو دوباره بدید آفتاب را بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا آمد کنار بستر زهرانشست و بعد... بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد دارد وصیت گلش آغاز می شود حیدر زمان گفتن صد راز می شود دراحتضار و حال و هوای غروبی ات دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات گفتا که تا عبای پیمبربیاورد عمامه و قبای پیمبر بیاورد می دید در رخ توعلی اقتدار را می داد دست همسرخود ذوالفقار را ای وای علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ *** مسمار از غم دل ما زار گریه کرد برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد بر همسری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد بایاد آن کسی که غریب است بین شهر بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد بر دختری که آمده دیداره مادرش رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد بر چشم خونفشان حسین وزینب او بر زخم دست مادربیدار گریه کرد (مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام ازهمان ضربت پابود که زهرا افتاد باره شیشه عاقبت به زیره پاها افتاد دامنِ چشمِ تواز گریه شده چون دریا چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد خون بین دهنت، می‌چكد از كُنجِ لبت رفتی و قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد رفتی وخاطره هایم همگی زنده شدند راهِ حیدر به سره كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد حسنم گفت که با مادر خود می‌رفتم به سَرَش سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و فاطمه ام خورد زمین ضرب سیلی به رخ همسرمن جا افتاد همگی آمده بودند پی بردن من چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد مردکی زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردی ضربه ای زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد می خورد گه سره دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زهرای من از کار تماشا اُفتاد فاطمه دست مکش روی زمین فهمیدم گوشوارت که شکسته است دراینجا اُفتاد شانه های تودرآن کوچه زکارافتاده قامت خم شده ات به زیره پاها اُفتاد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت حضرت زهراعلیها السلام میان آتشم و آتشی به جان اُفتاد به روی مغنه آتش چه،بی امان اُفتاد تمام چادرزهرامیان آتش بود نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد علی به سینه‌ی خود چنگ می زنم از آه که شعله بر پر و بالِم چه بی امان اُفتاد کشیده‌ام به سرِ م آتش و درآن سوزم بیا که فاطمه ازتاب واز توان اُفتاد بیا که فاطمه از زخمِ شعله می‌پیچد بیاکه فاطمه از پا نفس زنان اُفتاد بیاده دخترکی که پس از پدر کارش به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد مرامیانه ی درمیزند کسی، با پا که باره شیشه ی زهرا،به ناگهان اُفتاد گرفت پهلویِ خود را میانِ در زهرا نگاه دخترکی برقد کمان اُفتاد دوید بر سرِ دامان نشست گفت مادر مغیره آمدوزینب به نیمه‌جان اُفتاد میان کوچه به رویم نشسته جای مشت به هر دو گونه‌ی زهرا ببین نشان اُفتاد میان کوچه پِیِ خود دوان دوانش بُرد که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد   میان کوچه ی تنگی،نفس نفس می زد به دست وپای شکسته کشان کشان اُفتاد   رسیده ناله ی زهرا، بیابیا حیدر به گوشه ای وسط کوچه قدکمان اُفتاد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارفاطمیه کاش برصورت تو دست کسی جا نشود پای اوبشکند وپای دگر پا نشود هرکه داردبه دلش بغض علی ملعون است ضربه ای زد به در خانه و در راوا نشود آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا نشود ضربه ی پای در و بی ادبی های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا نشود گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن که ریسمان گردن مولای دو دنیا نشود در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد آنکه در کوچه تو را بین تماشا نشود آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) _____ برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
بسم الله الرحمن ا لرحیم شکست پهلوی زهراچرامشخص نیست چه بوده سهمیه اش از بلا مشخص نیست قده خمیده دگر بی قیام می ماند به کوچه فاطمه ازاین نما مشخص نیست سیاه کرده تنی را لگد درآن کوچه که درتنش به جز ازچند جا مشخص نیست به کوچه هازده مشتی که شد ورم جایش به زیرپیروهنت جای پا مشخص نیست چرا که دست شکسته تورا دهد آزار میان گریه وهق هق نوا مشخص نیست هوای خانه حیدر ببین که شدابری غم مدینه دراین کوچه ها مشخص نیست ببین که هیزم نمرود شعله ور شده است وفاطمه وسط شعله ها مشخص نیست کسی جواب تو و استغاثه ی تونداد میان در که صدا از صدا مشخص نیست _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن ا لرحیم شدن زهرامروکه باتو به جانان دلم خوش است بانوفقط به دیده ی گریان دلم خوش است زهرا،مروکه باتوعلی شادمیشود بانوی من،به حال پریشان دلم خوش است عشق است هرچه را توبخواهی برای خود زهرامرو به غربت و هجران دلم خوش است "گفتی بسوز در غم من…سوختم ولی بانوبمان به لذت درمان دلم خوش است دیگر سلام حیدر تو،مانده بی جواب باماندن توای گل ریحان دلم خوش است محتاج یک نگاه تو ام ای تمام عشق خشگم چنین، به قطره ی باران دلم خوش است در پشت در تورا وسط شعله می زدند یادم نمیرود به توای جان، دلم خوش است با دست خودبرای علی لقمه ای بگیر زهرابمان به لقمه ای از نان دلم خوش است اینجا بساط گریه برایم فراهم است بانو برای آن لب خندان دلم خوش است حیدرمیان آن درودیوارجان سپرد امابه ماندن تو، کماکان دلم خوش است آمدمغیره سوی تو،ازمن حیانکرد ازپانشستی وبه توای جان دلم خوش است وقتی دلت گرفت و فقط یاحسین بگو زهرا به روضه ی شه عطشان دلم خوش است (مجنون)برای نیزه نشین آیه ای بخوان یافاطمه به آیه ی قرآن دلم خوش است _____ برگرفته از کتاب شاعر( حضرت یاس )_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن ا لرحیم سینه وتیزی مسمار خدا رحم کند آتش واین در ودیوارخدارحم کند میکشدشعله زبانه ،زسرایم چکنم من و این شعله ی بسیارخدا رحم کند لشکری آمده درپشت دره خانه ی ما من و این لشکرکفارخدا رحم کند باز شلاق به دست آمده لشکر پی من به من زار وگرفتار، خدا رحم کند سیلی آمدوسط کوچه زپایم انداخت هر دو چشمم نشود تار خدا رحم کند نوک شلاق که بر زخم رسد میسوزد زخم زهرا شده بسیار خدا رحم کند کوچه بودو آتش و سیلی و شلاق و لگد یک تن و این همه آزار خدا رحم کند تازه فهمیدم که پهلویم شکسته ازلگد چکنم حیدر کرار خدا رحم کند لشکری دروسط کوچه پی حیدربود چه شود عاقبت کار خدا رحم کند یک زن واین همه چشمان حرامی ای وای به علی حیدرکرار خدا رحم کند آتش کینه ازاین قوم مرا آزرده شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند همه درکوچه پی کشتن ما،آمده اند بر دل غمزده ی یار خدا رحم کند پیش چشمان علی،فاطمه راقنفذ زد تادهد فاطمه آزار خدا رحم کند _____ برگرفته از کتاب شاعر( حضرت یاس) _بزودی منتشر میشود
یلدای حیدری من حیدری هستم،به کسی ربط ندارد الله پرستم ،به کسی ربط ندارد روکرده دلم سوی نجف،همچو کبوتر حالاڪه شڪستم به ڪسی ربط ندارد در راه علی پای پیاده شده طی عمر از پاے نشستم به ڪسی ربط ندارد نوشیدن می، حـال مـرا سخت ڪَرفته من باده پرستم به ڪسی ربط ندارد هشیارےد یروزه من ازجام علی بود امروزڪه مستم به ڪسی ربط ندارد شادم ڪه به دنیاے کسی غیرتوحیدر امیــد نبــستم به ڪسی ربط ندارد دیــوانه و شـــوریــد ه و( مجنون)غدیرم من هرچه‌ڪه هستم به ڪسی ربط ندارد غلامی(مجنون کرمانشاهی)