eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
610 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
936 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بهرهجده ساله ات آهی مُکرر ، کافی است درهوای رفتنم چشمی مکدر ، کافی است دخترم آرام بوسیدم، ولی آهی شنید یاعلی رویِ سرش این دستِ لاغر ، کافی است آمدم در را وا کنَم بر روی تو، باپای خود فضه آمدسمتِ در، بر حجره بستر ، کافی است مینویسدبا سرانگشتش حسن بر روی در برسر دیوارِ دودی یک کبوتر ، کافی است یاعلی گهواره‌ای خالی کنارم نقش زد جایِ طفلم بِینِ گهواره کمی پَر ، کافی است بین آن در آتش و جمع ارازل جمع بود بهرقتلم بین درآن ضرب خنجر ، کافی است   آتش ملعون که کارش کرد او در را شکست بهرقتل فاطمه، یک مرد لشگر ، کافی است لشکری بر روی زهرا،رفت و آمد داشتند برتنم شلاق قنفذ بین این در، کافی است فضه آمد کَنددر را تا بلندازجاشوم مردکی او را کشید و آتش در ، کافی است ضربه‌ی سخت قلاف آمد سر ه دستم شکست روی سنگ کوچه با چشمان مضطر ، کافی است بهرزینب بُغچه‌ای شدباز باچشمان تر روضه خواندم پیشِ دختر حرفِ آخر ، کافی است روضه های من برایش شد تماشایی علی دخترم زآنجا که بوسیدیش خنجر ، کافی است مردکی می آید وپیراهنش رامی کَند بهرغارت رویِ خاک و خار دختر ، کافی است میرسد روزی ببینی برسر نیزه سری مردنت زینب به دیدار همین سر ، کافی است -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم درد خودرا ازعلی ات فاطمه،پنهان مکن خانه رابارفتنت ، براین سرم ویران مکن درد داری فاطمه ، این، خانه راجارو مزن حیدرت رامضطرب درداغ این هجران مکن گوشه ای ازخانه، از این زخم می‌پیچی به خود بهره دلداری به زور، این چهره را خندان مکن زجر داری میکشی، وقتی که خود را می‌کِشی بیش از این زهرامرا،شرمنده از طفلان مکن لااقل آهی بکش، جان علی سرفه مزن خانه رابارفتنت بهر علی زندان مکن بر سرت افتاده رفتن، حرفی از رفتن مزن با نگاه مضطرت این جمع را گریان مکن بشکند دستِ مغیر ه دست وبازویت شکست کس نگفت براو که اینگونه توبا قرآن مکن بین خانه همسرم توچهره پنهان میکنی باگزیدن برلبانت درد خود پنهان مکن -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم الحسین شب جمعه-مقتل خونش چکید زمین؛ دانه دانه در گودال عمرش به پایان میرسد پروانه در گودال انگشترش در دست مانده در هجومی سخت خون می چکد از صورتِ جانانه در گودال شمروسنان با خاطری آسوده میگفتند افتاده دیگر صید زخمیِ این میخانه در گودال کاش و نبیند دخترش رویِ کبودش را موی رقیه(س)شد بدون شانه؛ در گودال سینه شکسته! نیزه خورده سخت بازویش مجروح می پیچد به خود دردانه در گودال درزیرخنجر عاشقانه از علی(ع) میگفت جانِ دو عالم با غمی جانانه در گودال یارب جوابِ «خنجرملعون » تبسم بود از درد می لرزید نای چانه در گودال دستان قاتل روی خنجر رفت ودیدم شد دلخوشی هابادلم بیگانه؛ در گودال شدازقفاباخنجری حنجر پرازخون انگشتهایش شدبریده،دانه در گودال -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه شهادت_و_مصائب_اهل_بیت - -لطمه زنی..حق شعر اداشود کم دست وپادیگربزن ، تادق نکردم گودال دیدی دم مزن، تادق نکردم موهای نازتوبدست شمرافتاد چیزی بگو ای بی کفن تا دِق نکردم بارفتنت بیچاره کردی زینبت را بامن بگو از پیرُهَن تادِق نکردم دلداره من تنها شدن داغِ کمی نیست همدردِ من شو ، جان من تا دِق نکردم اَنداختی ازپا مرا؛ با این وداعت بامن بمان قرآنِ من تادِق نکردم بعداز توباخولی شودزینب گلاویز لَب واکُن اِی آرامِ تَن تادق نکردم گوال بود وشمربودو حنجر تو حالم بپرس ای بی کفن تادِق نکردم برسینه ات با،پانشسته شمرملعون حرفی بگو، ای پاره تن ،تادِق نکردم شاعر: غلامی _(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه_حضرت_سیدالشهدا_ ابن الحیدر والزهرا_س مقتل....حقش اداشود به خاک وخون تن مرا، رها کنید، کافی است به کشتنم، نیزه وتیر،رهاکنید، کافی است قبول... گرچه این تنم سنگ خورد ازهمه کس برای کشتنم فقط دعا کنید کافی است کسی که بی کس وغریب شود، غریب می شود مرابه زیر دشنه ها رها کنید کافی است زخانه در به در شدم، دوباره خون جگر شدن به مقتلم در انابه وا کنید... کافی است... سلاح نخواستم، همین ، برادرم رامکشید مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است میان مقتلی مرا، به گوشه ای سرببرید به کشتنم به خنجری جفاکنید، کافی است قسم به ربنای زینبم به این شکسته دل خیام آل بیت رارها کنید، کافی است کناره مقتلم زنی ،دل شکسته ناله زد که گفت دلبر مرا رها کنید‌... کافی است... به سوی کوفه خواهرم به دست بسته می برید ز روی دختر نبی حیا کنید... کافی است... شاعر: _غلامی_مجنون کرمانشاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم -قتلگاه اشعارلطمه زنی-حقش اداشود آنقدرنیزه فروبرد گلویش ترکید خون حلقوم حسین، ازسره سرنیزه چکید بین گودال عجب معرکه‌ای برپا شد خولی پست چه بد می‌زد و بد می‌خندید ردِّ پای مرکبان است ، روی پیکره تو استخوانت بشکست ، خون به تنت میخشکید خواهری پشتِ سرِ رفتنت، افتاد زمین چادرِ خاکیِ او رقیه ات، می بوسید خواهرت گفت که حرفی نزنی گفت به چشم روضه شد دردِ سر و... خونِ جگر... بغضِ شدید همه‌یِ روضه همین است سرت گشت جدا همه‌یِ روضه همین است تنم می‌لرزید شده تدایی بخدا، کوچه وآن ضرب لگد دخترت زانویِ غم زد بغل و می‌بارید به سرازیری گودال، تنت شدپامال ازهمان نیزه ملعونه، گلویت ترکید آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -قتلگاه اشعارلطمه زنی-حقش اداشود دیرآمدی که شمربسویم شتاب کرد باخنجرش سرورویم خراب كرد چشم انتظارِ یم همه پایان رسیده است شمرآمدودعایِ مرا مستجاب كرد ملعون به سینه خنجرخودراکشیده است باسربریدنم همه حقش حساب کرد از التماس کردن مادر، دلم گرفت باخنجرش صدای تورابی جواب كُرد پایی زدوبه قفاخنجرش کشید زینب رسید ودیده خود راسراب كرد سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام جایی برای بوسه ی لب انتخاب كرد آمدسنان که کاره مرایکسره کند بانیزه اش به سمت گلویم حساب کرد خواهربیابریده شدانگشت دلبرت انگشترم برای خودش انتخاب کرد باضرب چکمه اش بخداسینه ام شكست خنجربه حنجرم بنشست وحساب کرد آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه -اشعار_گودال -اشعارلطمه زنی-حقش ادابشه برسینه ات شمرلعین با،پا چه بدزد آتش به قلب زینب تو،تا ابد زد باچکمه اش مردک ، نشسته روی سینه خنده به روی شاه ، از روی حسد زد گودال بودو حنجرو دستی به خنجر شمرلعین بادیدن تو،حرف بد زد پایی زدوجسم تورا او واژگون کرد با خنجرش بر سینه تو دست رد زد بغض علی را داشت در دل شمرملعون اوخنجرخودبرقفای توچه بد زد افتاده قلب توحسین ازکار گویا شدیکسره کارت، به جسمت با لگد زد هر کس که دستش میرسید باسنگ میزد خولی به جای هر که نیزه را نزد ، زد نامردتر از این سنان هرگز ندیدم سمت گلو،بانیزه اش نامرد بد زد آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا