eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
625 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم 🏴شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) 🏴 ✍شاعر: آرمین غلامی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زنت به کوچه علی، ناگهان زمین خورده به پیش چشم تو او، بی امان زمین خورده کسی ندیده زهر سوبه روی زن بزنند شکسته همسر قامت کمان زمین خورده ندیده باره کسی شیشه باشد وافتد به کوچه در گذر این و آن زمین خورده دعابکن که نپیچد به پای او چادر به مثل پیرزنی قد کمان زمین خورده میان کوچه هلش داده اند،تا افتاد ببین مقابل نامحرمان زمین خورده ببین که آبروی مادری به کوچه رفت به پیش هر نظر کودکان زمین خورده علی به بازوی خیبرشکن درآن کوچه اسیر گشته ولی بی امان زمین خورده مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند که شیردرقفس است وچنان زمین خورده زپشت سربگرفت است شال او زهرا که با کشیدن این ریسمان زمین خورده چه کرد اسب حسین درمیان آن گودال کشید سیحه ودید آسمان زمین خورده رسید تیزی آن نیزه ها به پهلویش رمق نمانده و،باهر تکان زمین خورده شاعر: غلامی(مجنون کرمانشاهی) ✅ سروده-یکشنبه14-آذر1400-کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحيم حضرت_زینب_س_مدح_ شاعر: _غلامی آمدامشب ، تالی خیرالنسا آمد امشب ، دخترشیرخدا دختر سلطان دین ، رابنگرید زینت عرش برین، رابنگرید تالی خیرالنسا،زینب رسید جلوه ی اهل کسا، زینب رسید آمداز ره، دختر حبل المتین آمده حلم امیرالمومنین بانوی مردآفرین روزگار افرین بر صبرت ای زیبانگار رخصتی ده تا بگویم شرح تو فرصتی ده تا بگویم مدح تو در بیان و درک ما، ناید ثنا مدح تو کار خدای ماسوا شد امیر المومنین حیران تو حضرت روح الامین دربان تو گشته پابستت تمام انبیا مدح تونایدبه وصف اولیا عالمی گشته گدای خوان تو انبیاشرمنده ی احسان تو کیست زینب، عصمت و عز و وقار اوست بر صدیقه اش آئینه دار نیمه شب با ذکر یارب یاربش شد ملائک عاشق اشک شبش کردخواهش برتو آن خون خدا در نماز شب کنی او را دعا خطبه ی اوذوالفقار حیدری است بردن نامش ندای دلبری است کربلابرشاه عالم یاوراست کشتی نوح خدا را لنگراست ذکرنامش ذکر هر روز و شب است چون خدا فرموده نامش زینب است دلربایی کرده نامت بر همه تو حسینی یا حسن یا فاطمه (س) بر زنان عصرخودسرور شدی بر امیرکربلا مادر شدی کیستی تو،دیده ای رنج و محن ناله زن بر مادری، هم چون حسن دیده ای شق القمررادربرت فرق بابا بسته ای با معجرت دیده ای داغ پدر یکباره تو دیده ای لخت جگرهمواره تو دیده ای رنج و بلادرنینوا دیده ای کرب و بلارا،زینبا دیده ای صد چاک جسم اکبر است دیده ای بانو که ذبح اصغر است کربلاخون خدا مضطر مبین سبط احمدبی سر افتاده زمین ازمیان خیمه ها با چشم زار کرده ای تنها عبور از نیزه زار قتلگه را دیده ای با اشک و آه گریه کردی برتن صد چاک شاه ناگهان توبادلی چون استوار دست بردی بر تن خونین یار گفت (مجنون ) ای خدایا کن قبول تو همین قربانی از آل رسول _غلامی(مجنون کرمانشاهی) سروده-سه شنبه9-آذر-1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم 🏴شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) 🏴 ✍شاعر: آرمین غلامی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زنت به کوچه علی، ناگهان زمین خورده به پیش چشم تو او، بی امان زمین خورده کسی ندیده زهر سوبه روی زن بزنند شکسته همسر قامت کمان زمین خورده ندیده باره کسی شیشه باشد وافتد به کوچه در گذر این و آن زمین خورده دعابکن که نپیچد به پای او چادر به مثل پیرزنی قد کمان زمین خورده میان کوچه هلش داده اند،تا افتاد ببین مقابل نامحرمان زمین خورده ببین که آبروی مادری به کوچه رفت به پیش هر نظر کودکان زمین خورده علی به بازوی خیبرشکن درآن کوچه اسیر گشته ولی بی امان زمین خورده مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند که شیردرقفس است وچنان زمین خورده زپشت سربگرفت است شال او زهرا که با کشیدن این ریسمان زمین خورده چه کرد اسب حسین درمیان آن گودال کشید سیحه ودید آسمان زمین خورده رسید تیزی آن نیزه ها به پهلویش رمق نمانده و،باهر تکان زمین خورده شاعر: غلامی(مجنون کرمانشاهی) ✅ سروده-یکشنبه14-آذر1400-کرمانشاه
✨﷽✨ 🏴 تقدیم به مرجع و عالِم مجاهد الله_سیدمجتبی_معصومی لاری 🔹یاد یار 🔹 دوباره عالمی از بیکران رحمت رفت دوباره از بره ما، چشمه‌سار حکمت رفت همان آن که اصل وجودش نثار قرآن شد همانکه بود غمش آشنای عترت رفت برفت آن که به یک عمر چون طلیعۀ صبح امیر صالح و صدیق و با صلابت رفت چو،لاری آیه «اللهُ نور» راتوبخوان چراغ باور و مصباح هر هدایت رفت سحرطهارت روح تورابه خاطر داشت میان نافلۀ تو هزار رکعت رفت به ذهن توگره خورده است کربلا و نماز به سجده‌هات که با عطر مهر تربت رفت هوای روی تو معصومی است در،سر ما ببین که پرتویی از آفتاب وحدت رفت «وَ مَن یُهاجِر» قرآن به او تجلی داد مجاهدانه نگاری که گرم هجرت رفت چه گویمش که دراو شوق کار خالص بود به قلب وجان ودلش آرزوی خدمت رفت جهان دین و دیانت همیشه اذعان داشت بگوبه اهل دل آیینۀ دیانت رفت غبار غصه چو برخاست درسره، عالم بصیر و صاحب فکر و بلندهمت رفت بدید هیمنۀ فتنه‌های ایران را به آن کلام که لبریز از صراحت رفت به کل شیعه نشان داد پایداری را نگرکه اسوۀ ایثار و استقامت رفت چه عاشقانه در این انقلاب رحلت کرد که بود در دلش از فاطمه محبت رفت به ماه آذر امسال رفت وازدنیا به یادپیرخمینش به اوج رحلت رفت دوباره ماتم او موجب تأثر شد، چنین به ضایعۀ رحلتش خسارت رفت همیشه در دل تاریخ نام لاری ماند دلا عزیزِ سفرکرده باصلابت رفت 📝 غلامی (مجنون کرمانشاهی) ---------- سروده. دوشنبه۲۱/اذرماه۱۴۰۱--کرمانشاه
✨﷽✨ 🏴 تقدیم به مرجع و عالِم مجاهد الله_سیدمجتبی_معصومی لاری 🔹یاد یار 🔹 دوباره عالمی از بیکران رحمت رفت دوباره از بره ما، چشمه‌سار حکمت رفت همان آن که اصل وجودش نثار قرآن شد همانکه بود غمش آشنای عترت رفت برفت آن که به یک عمر چون طلیعۀ صبح امیر صالح و صدیق و با صلابت رفت چو،لاری آیه «اللهُ نور» راتوبخوان چراغ باور و مصباح هر هدایت رفت سحرطهارت روح تورابه خاطر داشت میان نافلۀ تو هزار رکعت رفت به ذهن توگره خورده است کربلا و نماز به سجده‌هات که با عطر مهر تربت رفت هوای روی تو معصومی است در،سر ما ببین که پرتویی از آفتاب وحدت رفت «وَ مَن یُهاجِر» قرآن به او تجلی داد مجاهدانه نگاری که گرم هجرت رفت چه گویمش که دراو شوق کار خالص بود به قلب وجان ودلش آرزوی خدمت رفت جهان دین و دیانت همیشه اذعان داشت بگوبه اهل دل آیینۀ دیانت رفت غبار غصه چو برخاست درسره، عالم بصیر و صاحب فکر و بلندهمت رفت بدید هیمنۀ فتنه‌های ایران را به آن کلام که لبریز از صراحت رفت به کل شیعه نشان داد پایداری را نگرکه اسوۀ ایثار و استقامت رفت چه عاشقانه در این انقلاب رحلت کرد که بود در دلش از فاطمه محبت رفت به ماه آذر امسال رفت وازدنیا به یادپیرخمینش به اوج رحلت رفت دوباره ماتم او موجب تأثر شد، چنین به ضایعۀ رحلتش خسارت رفت همیشه در دل تاریخ نام لاری ماند دلا عزیزِ سفرکرده باصلابت رفت 📝 غلامی (مجنون کرمانشاهی) ---------- سروده. دوشنبه۲۱/اذرماه۱۴۰۱--کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_شهادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
🔹 امروز به روایتی سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد و به روایتی دیگر نقل شده است که ولادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه السلام است‌... 🔹ان شاءالله خدای تعالی همه مارا در مسیر صحیح صراط مستقیم قرار دهد 🔹 ان شاءالله دعا کنیم تا هر چه زودتر فرج اقا جانمان حضرت ولی عصر ارواحنافداه میسر گردد. 🍂‍ꦿ▪️ 🍂‍ ꦿ▪️🍂‍ ꦿ▪️🍂‍ꦿ
الله الرحمن الرحیم زینب_کبری_ص_مدح_و_ولادت غلامی(مجنون کرمانشاهی) گرد و غبار راه ، توزینب شدن خوش است دیوانه ی نگاه تو، زینب شدن خوش است مشتاق روی ماه توزینب شدن خوش است یک عمر،در پناه توزینب شدن خوش است بانو تودست روی سره این گدابکش دستی دگر به چشمِ تراین گدابکش زینب تویی تو آن سرو سامان عصر دل نامت همیشه حک شده باشدبه قصردل مستضعفم به یُمن توِ پیروز نصردل این غصه هاروند بدامانِ حصردل ازمقدم تو بر دل ما غم دگرنماند یک جابرای غصه بعالم دگرنماند نام توزینبا چو در این دیده قاب شد اسمت برای فخرِ بشر انتخاب شد خورشید بین، ز نور رخَت آفتاب شد نام تو در سرای جهان انقلاب شد "یکباره حیدر" آمد و قنداقه اَت بدست فرمود: این نشان الهی "فاطمه" است توزینبی ونور تواندر شهود بود در آسمانِ شهر ملَک در فرود بود روی توراهر،انکه بدید در سجود بود در بغض و کینه ی تو، قلوبِ یهود بود زهرا امیدوِ دخترخود را که خوب دید خندیدو هستی دلِ خود، بی غروب دید زینب رسید و مَه سرِ جایش خجل نشست زینب رسید و نام خدایش به دل نشست از طلعت توتخت سلاطین به گِل نشست دیدم قمرز نور رخَت منفعل نشست او زینب است و جلوه ای ازاقتدار بود او سیزده ستاره ی دنباله دار بود زینب، علی به گِردِ تو در اقتدار بود زهرا ز عطر و بوی تو کوثر مدار بود آری حسن به یُمنِ رخت سفره دار بود پس تا ابد حسین، ترا اعتبار بود ازلطف توست، داده خدا لطفِ تام را این کیست زینب است و نگرتو امام را گرچه زنی ولی مه آل عبا شدی الگوی خوب مکتبِ شیعه بما شدی زین ابی و دانش و علمِ خدا شدی تو انتهای جاده ی قالوا بلا شدی ما نورِ حیدری همه از تو گرفته ایم آیاتِ ِ رهبری همه از تو گرفته ایم این زینب است،یکّه و تنها رسیده است پر نسل و پر دوام بدنیا رسیده است دخت علی ِ است ز، زهرا رسیده است با نعمتِ شفاعتِ عقبا رسیده است اینگونه حق به حق تو منّت نهاده است تا آخرِ جهان بتو برنامه داده است زینب تویی ودینِ خدا با تو آمده هم مکتبِ مبینِ خدا با تو آمده هم عشقِ مرسلینِ خدا با تو آمده چون نسلِ مومنینِ خدا با تو آمده دخت علی امینِ خدا تا قیامت است این است آیتی زِ خدا تا قیامت است این زینب است اصلِ عدالت رسیده است یعنی که آیه های رسالت رسیده است فطرت نشان دهید، که اصالت رسیده است بر ذاتِ عقل، ضدِ جهالت رییده است ازعشق تو بشر به هدایت قدم زند دیدم که در صراطِ ولایت قدم زند پای ولایتی وغدیری نشسته ای بر محورِ امام پذیری نشسته ای تا انتها به راه وِ مسیری نشسته ای دخت علی، بپای امیری نشسته ای اما قلیل، چون غلبه بر کثیر داشت همواره راه پاکِ تو اهلِ غدیر داشت □ □ □ دست از حمایتِ تو که امت ‌کشیده است این دست را ز دست ولایت کشیده است بر موهِنانِ پَست که منّت کشیده است کی انتقام را به قیامت کشیده است کوته کنیم، دستِ خیانت به کربلا ای ننگ بر تمام اهانت به کربلا فرموده ای: به کوفه چنین که رفیق نیست این مدعی که یار و رفیقِ شفیق نیست قرآن کتاب و مصحفِ عهدِ عتیق نیست آیاتِ آن، بجز کلماتی دقیق نیست کرب وبلا زدشمن حق ناامید شد باید هماره پیروِ راهِ شهید شد چون حمزه های دین "محمد" زینبی ام چون همصدای یاری احمد زینبی ام بر روی خصم، سیلیِ بی حد زینبی ام با "بولهب" چو آیه ی سرمد زینبی ام "تَبَّت یدی اَبی لَهَب" آیات مکتب است یعنی خودِ خداست که یار تو"زینب" است آن طایفه که مَردمِ کوفه شدن .بدند تا روز حشر هیزم کوفه شدن .بدند آن غاصبین محرم کوفه شدن بدند آتشفشانِ گندم کوفه شدن بدند "ای منتقم" بیا و بخر آبروی ما (مجنون)هوای منتقمش آرزوی ما شاعر: غلامی-(مجنون کرمانشاهی) © اشعار آیینی سروده-جمعه12-آذر1400-کرمانشاه
🩸مسمومیت و حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها🩸 🥀 حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی شجرهٔ ملعونهٔ بنی‌امیه برآمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزاداری‌های مستمر، مردم را متوجه ظلم و بی‌لیاقتی حکام وقت می‌نمود، لذا آن بانو را با عسل زهرآگین مسموم و به شهادت رساندند. 🥀 چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب «زنان نابغه» و جناب عبدالعظيم بحرانی در کتاب «ام‌البنین سلام‌الله علیها» نگاشته‌اند که بنی‌امیه، همسر امیرالمومنین علیه‌السلام، جناب ام‌البنین سلام‌الله علیها را مسموم و به قتل رساندند. در کتاب «اختیارات» از اعمش نقل شده است که می گوید: 🥀 روز سیزدهم جمادی‌الثانی که مصادف با روز جمعه بود، نزد امام زین‌العابدین علیه‌السلام بودم، که ناگهان جناب فضل بن عباس عليهماالسلام وارد شد و در حالی که گریه می‌کرد گفت: جده‌ام حضرت ام‌البنین علیهاالسلام از دنیا رفت. 📕 الدرجات الرفيعة فى وقايع الشيعة، رفیع‌الدین رفیعی، صفحه ۸۵ 🆔 @mosibatoratebah 🏷