بانوشریفه،،،،.mp3
6.66M
روضه راهب.....mp3
5.95M
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
#روضه راهب وسربریده
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدنظام العلما/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#مقتل🤞
#متن روضه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
کاروان اسرا.mp3
1.31M
اشعاراسارت
#شاعر_آرمین غلامی_مجنون
#سبک..خدا مادرم را کجا میبرن 🔷🔷🔷🔷
🔷🔷🔷🔷🔷
سرت رابرادرکجا می برن
به شام وبه کوفه چرامیبرن
کجا میبرندوکجا میبرن
اسارت رودکوفه، مردی غریب
به هشتادوچندین زن بی حبیب
یه زینب که باور نداره هنوز
هنوزداره می خونه ام یجیب
سرت رابرادرکجا می برن
به شام وبه کوفه چرامیبرن
کجا میبرندوکجا میبرن
واویلا ازاین غم کبابه ،دلم
واویلا که بی صبر وتابه ،دلم
واویلا شدکه کوفه بی توحسین
واویلا که خونه خرابه دلم
واویلاحسینم،،،۲واویلاحسین..
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
واویلا که من بی حسین بی کسم
واویلاکه تا اوج غم می رسم
واویلا که بی جونم و بی رمق
واویلا به اشک حسینی قسم
واویلاحسینم،،،۲واویلاحسین..
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
شب آخری گفتی تو گوش من
میبینی منو،اخرش بیکفن
سرم رو،توکوفه،میبینی شبی
به دروازه کوفه،سری بی بدن
میبینی تو،عصر عطش کربلا
میبینی که غوغا میشه قتلگاه
میبینی که زینب داره ازروتل
میبینی که سر میره رو نیزها
سرت رابرادرکجا می برن
به شام وبه کوفه چرامیبرن
کجا میبرندوکجا میبرن
🔷🔷🔷🔷🔷🔷
✍#شاعر_آرمین غلامی_مجنون
#اشعاردهه دوم محرم/۱۴۰۳/
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
نوحه اسرا...mp3
2.17M
.
#واحد
#نوحه
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#سبک_هوای حرم هوای حسین
هوای شب جمعه زدبه سرم..هلالی
به صد حمله، به صدطعنه،تنت غارت شد تنت غارت
، به آل علی جسارت شد،جسارت شد،گریه شدکارت
امان ازغم،_۳/از دل زینب...
بیا روضه ،بخوان روضه ، بخوان روضه برسه بی سر
ببین زینب،به زندان است،شده عمه دیدگانش تر
امان ازغم،_۳/از دل زینب...
بخوان روضه، تواز نیزه واز سر ،ا ز چشم وازغم سر
ز کعب نی ،بگوامشب ، ز سوز دل آل پیغمبر
امان ازغم،_۳/از دل زینب...
اگر چه عدو شد ، اسیر حقارت
امان از اسارت ، امان از اسارت
---------امان ازغم،_۳/از دل زینب...
به گودالی تنت دیدم، شدی از جفا بی برادر،تو
چه زیبا در ره دین بود ، علمداره دخت حیدر،تو
امان ازغم،_۳/از دل زینب...
#اسارت_عمه سادات
#شعر_آرمین غلامی_مجنون🎤
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
روضه جون،،،،.mp3
7.6M
#متن روضه بیستم_محرم🤞
خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
#مداح.حاج_ آرمین _غلامی
👇👇
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#متن روضه بیستم_محرم🤞
خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
#مداح.حاج_ آرمین _غلامی
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سفید وعطر خوش و حشر با حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنساگرفت
هنگامى كه جُون روى زمين افتاد، امام حسين عليهالسلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض #وجهه و طيّب #ريحه و احشره مع محمد و #آل_محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما.
من غلامی رو میشناسم روز عاشورا اومد محضر ارباب، گفت اجازه میدی من برم میدان .. غلام اباذر غفاریِ ، خدا رحمتت کنه جُون .. چقدر به ما معرفت یاد دادی .. ارباب فرمودن ما که نمیخوایم تو رو اذیتت کنیم تا اینجا هم که اومدی ممنونتم برو .. اما جوون بزار یه چیزی ازت گلایه کنم .. آخه با معرفت، تو که میدونی دلِ حسین چه جوریه ، چرا اینجوری دلشو سوزوندی .. گفت ارباب میرم باشه، اصلاً نباید میگفتم .. من رنگ و بوم مثل شما نیست .. تا اینو گفت ، یهو ابی عبدالله گفت برو ..
دریای رحمت ابی عبدالله رو به جوش آورد .. امشب میخوام بگم ارباب میدونم بی معرفتیه، بی ادبیه .. شما که دنباله خوبایی، منه آلوده به چه دردت میخورم ارباب .. اصلا روضه تم میام بی آبرویی میکنم .. فقط منو از در خونه ت رد نکن ارباب ..
وقتی این غلام زمین افتاد، ابی عبدالله اومد جلو گفت خدایا اینو خوش بوش کن .. خدایا صورتشُ روشن کن .. خدایا اینو با ما و با خاندان اهل بیت همنشینش کن .. یعنی اینم از ماست ..
امام سجاد چند روز بعد که اومدن همه شهدا رو دفین کنن، بنی اسد صدا زدن یابن رسول الله! حضرت فرمود بله" گفتن آقا یه شهیدی ام اینجا افتاده نمیدونیم کیه .. آقا چهره ی سفید و نمایانی داره .. آقا عجب بوی خوشی میده .. آقا فرمودن غلام سیاهِ ما جُونِ .. حسین رنگ و بو بهم بده ارباب ..
منی که جَوونیم و دادم برات
نگی منو نمیخوای
منی که بزرگ شدم تو روضه هات
نگی منو نمیخوای
امشب میخوام داد بزنی .. آدم خوبه اینجوری غلام باشه، اما از یه غلام دیگه ام بهتون بگم .. نانجیب از همون اول چشمش به انگشتر بود ..الهی آتش بگیری بَجدَل .. نصف شب خودشُ رسوند کنارِ گودی قتلگاه .. جگر فاطمه رو آتش زد .. میدونی چیکار کرد؟! فردا وقتی زینب اومد داداشُ پیدا کرد یه صدایی زد گفت حسین جان بمیرم :
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
همه صدا بزنید حسین ..
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#متن روضه بیستم_محرم🤞
خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
#مداح.حاج_ آرمین _غلامی
#شعر_جناب_جُون
#غلام_سیاه
...جُون آمد کنارِ اربابش
رخصتش را گرفت اما نه
التماسش نمود او فرمود
زحمتت دادهایم حالا نه...
گفت خارم ، وَ خار میدانم
پیش گُل رنگ و روی بد دارد
دست رد را مزن به سینهی این
رو سیاهی که بویِ بد دارد
حرفهای غلام آتش بود
از جگر بود بر جگر میزد
روی پای حسین چشمش بود
داشت از شوق بال و پر میزد
اندکی بعد غرقِ خونش بود
رویِ شن سر گذاشت چشمش بست
هیچ کس را صدا نزد از شرم
انتظاری نداشت چشمش بست
ناگهان بویِ سیب را فهمید
گفت وقتی شهادتینش را
باورش نیست اینکه میبیند
بر رُخِ خود رُخِ حسیناش را
سر او روی دامن است اما
زخمهای دلش نمک خورده
بوسهای زد به چهرهاش ارباب
بوسهای با لبی تَرَک خورده...
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
هنگامى كه جُون روى زمين افتاد، امام حسين عليهالسلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض #وجهه و طيّب #ريحه و احشره مع محمد و #آل_محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما.
من غلامی رو میشناسم روز عاشورا اومد محضر ارباب، گفت اجازه میدی من برم میدان .. غلام اباذر غفاریِ ، خدا رحمتت کنه جُون .. چقدر به ما معرفت یاد دادی .. ارباب فرمودن ما که نمیخوایم تو رو اذیتت کنیم تا اینجا هم که اومدی ممنونتم برو .. اما جوون بزار یه چیزی ازت گلایه کنم .. آخه با معرفت، تو که میدونی دلِ حسین چه جوریه ، چرا اینجوری دلشو سوزوندی .. گفت ارباب میرم باشه، اصلاً نباید میگفتم .. من رنگ و بوم مثل شما نیست .. تا اینو گفت ، یهو ابی عبدالله گفت برو ..
دریای رحمت ابی عبدالله رو به جوش آورد .. امشب میخوام بگم ارباب میدونم بی معرفتیه، بی ادبیه .. شما که دنباله خوبایی، منه آلوده به چه دردت میخورم ارباب .. اصلا روضه تم میام بی آبرویی میکنم .. فقط منو از در خونه ت رد نکن ارباب ..
وقتی این غلام زمین افتاد، ابی عبدالله اومد جلو گفت خدایا اینو خوش بوش کن .. خدایا صورتشُ روشن کن .. خدایا اینو با ما و با خاندان اهل بیت همنشینش کن .. یعنی اینم از ماست ..
امام سجاد چند روز بعد که اومدن همه شهدا رو دفین کنن، بنی اسد صدا زدن یابن رسول الله! حضرت فرمود بله" گفتن آقا یه شهیدی ام اینجا افتاده نمیدونیم کیه .. آقا چهره ی سفید و نمایانی داره .. آقا عجب بوی خوشی میده .. آقا فرمودن غلام سیاهِ ما جُونِ .. حسین رنگ و بو بهم بده ارباب ..
منی که جَوونیم و دادم برات
نگی منو نمیخوای
منی که بزرگ شدم تو روضه هات
نگی منو نمیخوای
امشب میخوام داد بزنی .. آدم خوبه اینجوری غلام باشه، اما از یه غلام دیگه ام بهتون بگم .. نانجیب از همون اول چشمش به انگشتر بود ..الهی آتش بگیری بَجدَل .. نصف شب خودشُ رسوند کنارِ گودی قتلگاه .. جگر فاطمه رو آتش زد .. میدونی چیکار کرد؟! فردا وقتی زینب اومد داداشُ پیدا کرد یه صدایی زد گفت حسین جان بمیرم :
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
همه صدا بزنید حسین ..
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
#مقتل🤞
#متن روضه
#روضه جون غلام حسین
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#حسینیه حضرت رقیه _میدان لشکرکرمانشاه
#جمعه۵ مرداد
روضه راهب.....mp3
5.95M
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
#روضه راهب وسربریده
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدنظام العلما/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت
#مصائب_کوفه
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#حسینیه منتظران امام زمان(عج)/کرمانشاه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ای سر خونین! شدم گرم تمنایت حسین
آفتابا میکنم امشب تماشا یت حسین
بازهم! با نوحهای طوفان دل را آب کن
رگ رگ از هر چشمهی خون است دریایت حسین
میبرم درهر کجایی، نام زیبای تورا
این دل گمگشته ام، خود کرده پیدایت حسین
مصحف عشق است رگهای بریده تاابد
خوش تلاوت میشود قرآنِ گویایت حسین
در بساط عیش، بزم ماتم است و جبرئیل
کرده بر پا محشری از واحسینایت حسین
نان و خرما آوردن کوفیان برای أسرای آل الله ...😭
🔸علامه مجلسی مینویسد:
در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری میکردم، ناگاه شنیدم فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟
گفت: الساعه سرِ یکی از خارجیها را که بر یزید خروج کرده است آوردهاند. گفتم: آن خارجی کیست!؟ گفت: حسین بن علی علیهماالسّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچها را از دست خود شُستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم.
در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیهاالسّلام در میان آنها جای دارند.
وَ إِذَا بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عَلَی بَعِیرٍ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَبْکِی
▪️ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهماالسّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگهای گردنش روان بود و اشک چشمان آن حضرت هم جاری بود.
راوی میگوید:
صَارَ أَهْلُ الْکُوفَةِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَی الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ
▪️اهل کوفه به کودکانی که در میان محملها بودند، خرما و نان و گردو میدادند.
فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَامٌ
▪️ ولی حضرت ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است.
سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان میگرفت و به روی زمین میریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه میکردند.
ثُمَّ إِنَّ أُمَّ کُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُکُمْ وَ تَبْکِینَا نِسَاؤُکُمْ فَالْحَاکِمُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ
▪️سپسام کلثوم علیهاالسلام سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را میکشند و زنان شما برای ما گریه میکنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد.
📚 بحارالانوار، ج۴۵ ص١١۵
✍دگر پایان ندارد دردِ من،هجرانِ من ای داد
تو را کم دارد این مَحبَس،تو را زندانِ من ای داد
به جایِ مجلسِ دَرسَم،عجب بد مجلسی دارم
تماشاچیِ من هستند،شاگردانِ من ای داد
یتیمت بِینِ راه از ناقهاش اُفتاد، بد اُفتاد
ببین از درد خوابیده،رویِ دامان من ای داد
سرم بر چوبِ محمل خورد، تا مثلِ سرت باشد
چه میشد میشکست از سنگ هم دندانِ من ای داد
تنورِ خانهی خولی برای پُخت روشن بود
وگرنه کم نمیشد از سرت سامانِ من ای داد
به ما خرما و نان دادند، قدری چادر و روبند
به من خیرات میشد بارِ نخلستانِ من ای داد
حرامی با غضب میزد قضیبی را به روی تو
زد و پاشید از هم صفحهی قرآنِ من ای داد
رُبابت دید اُفتادی بغل کردت در آغوشش
نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد..