eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
(س) چهار گل زکفت رفت، چها ر یل پسرت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
(س) چهار پسر داشته ای چو نور چشم ترت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
(س) چهار گل زکفت رفت، چها ر یل پسرت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
(س) چهار پسر داشته ای چو نور چشم ترت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
(س) چهار گل زکفت رفت، چها ر یل پسرت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت @majnon1396
(س) چهار پسر داشته ای چو نور چشم ترت ولی به وقت وفاتت نبوده کس به برت میان بستری و دل گرفته از ایام قمرنداری و شب ها به صبح شد سحرت میان بسترمرگی عجب غریبانه دوباره مانده به ره، دیدگان پر گهرت درست کرده ای بانو چهار صورت قبر جمال روی یلانت همیشه در نظرت به دشت کرببلا گر نبوده ام بنین ولی شکسته شده از غم حسین(ع) کمرت نبوده ای وشنیدی چگونه حرمله ها به تیرکینه دریدندودیده ی قمرت ندیده ای که ببینی بریخت روی زمین به روی خاک بیابان و پاره جگرت ندیده ای که بدانی بدون عباست چه ها رسیده سر خواهران خون جگرت ندیده ای که بدانی به شام باطعنه شدیم وارد بزم شرا ب باقمرت چنان که ازهمه ماکنیزمیخواهد نبود صحنه بزم شراب در نظرت به روی نیزه بدیدم تمام هست تورا به پارچه شده بسته به نیزه هاقمرت بیاکه ام بنین باتو حرفها دارم که وقت مرگ توبانو نبوده کس به برت @majnon1396