eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🤞🤞بسم‌الله الرحمن الرحیم روضه شهادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیه‌السلام ..حاج آرمین غلامی بانک تجارت کرمانشاه از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده حرم برای حسین و کفن برای حسن شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن نمی‌شود که بگوید چه دیده در کوچه... نشسته است بگرید حسن برای حسن نرفته از نظرش سیلی و شده کابوس صدای خنده‌ی آن بد دهن برای حسن چه غصه‌ای است کنارِ مغیره لب بستن چه کوچه‌ای است پُر از سوختن برای حسن به قتلگاه حسین آمد از مدینه ولی... شبیه گودی گودال شد وطن برای حسن ✼═══┅🥀❃🥀┅═══ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ یارب نصیبِ هیچ غریبی دگر مکن دردی که گیسوانِ حسن را سپید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی سیلی زنی امید مرا نا امید کرد *قدیم کاروان میخواست بره کربلا ، اول می رفتند بقیع رو زیارت می کردند بعد می رفتند کربلا ؛ گوشۀ حرم ابی عبدالله دیدن یه پیرمرد ایرانی شمع روشن کرده گریه میکنه،زیر لب میگه:قربونت برم حرم نداری ... آقا جان زائر نداری ... قبرت چراغ نداره ... اومدن جلو گفتند : این آقا که این همه زائر داره، لوسترای زیبا، حرم به این قشنگی داره ... گفت:دست از دلم بردار، بقیع بودم اومدم کربلا ، نذر امام حسن داشتم یه شمع روشن می کردم ، تا شمع روشن کردم تو بقیع نگهبانای بقیع منو زدند، حالا اومدم نذرم رو حرم داداشش ادا کنم، می خوام بگم:حسین جان!داداشت خیلی غریبه ... اما من اینجوری بگم دادت بلندشه: غریب اون کسی نیست که زائر نداره، غریب اون کسی نیست که حرم نداره ، غریب به کسی میگن جلو چشمشش مادرش رو بزنن ، اما چون سن و سالی نداره نمیتونه کاری بکنه ، آخ مادر ... یه وقت بی بی زینب سلام الله علیها وارد شد دید پاره های جگر حسنش بالا اومده ، روضۀ من همین یه جمله ست ، اینقدر به سر و صورت زد ، یه وقت دید حسن سرش رو بالا آورد ، لبها خونیِ ، یه نگاه کرد صدا زد : زینب دیگه راحت شدم ... دیگه چشمم به اون کسی که جلو راهِ مادرمُ گرفت نمی افته ... کربلا وقتی ابی عبدالله نامۀ امام حسن رو باز کرد دید نوشته ، حسین جان! من کربلا نیستم کمکت کنم ، بذار قاسم عوض من بره میدون ، چقدر حساس بود نسبت به حسین . میخوام دلت رو ببرم کربلا ، بعد کوچه ، امام حسن این ذکر رو می گفت: الهی بشکنه دستِ مغیره میونِ کوچه ها بی مادرم کرد *این همیشه ورد زبون همۀ بچه های حضرت زهرا هم بود ، اما تا رسیدن کربلا این نوحه رو یه نفر عوض کرد ، اونم یه خانمی بود ، هی می گفت:* الهی حرمله دستت قلم شه کبوتر بچمو از من گرفتی حسین ... من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه و از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 کربلا واسم ضروریه حسین اربعین اوضاع چجوریه حسین کار من امسال صبوریه حسین دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی جوونیم فدا سر ساقی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 آرزومه راهی مشایه شم کربلایی شم باهات همسایه شم پرچم سرخت باشه آسایشم آروم جونم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 این روزا عطر اقاقیا میخوام تلخی چای عراقی رو میخوام گریه تو صحن ساقی و میخوام آروم جونم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 اشکم روی ورق های لحوف ریخت تا خوندم من از چشم حروف زخمی کردن تنت رو با سیوف 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 میگن نیزه امونتو برید زینب بی تو یه روز خوش ندید صلی الله علیک یا شهید غریب مادر 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه و از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 کربلا واسم ضروریه حسین اربعین اوضاع چجوریه حسین آرمین غلامی ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
🤞🤞بسم‌الله الرحمن الرحیم روضه شهادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیه‌السلام ..حاج آرمین غلامی بانک تجارت کرمانشاه از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده حرم برای حسین و کفن برای حسن شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن نمی‌شود که بگوید چه دیده در کوچه... نشسته است بگرید حسن برای حسن نرفته از نظرش سیلی و شده کابوس صدای خنده‌ی آن بد دهن برای حسن چه غصه‌ای است کنارِ مغیره لب بستن چه کوچه‌ای است پُر از سوختن برای حسن به قتلگاه حسین آمد از مدینه ولی... شبیه گودی گودال شد وطن برای حسن ✼═══┅🥀❃🥀┅═══ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ یارب نصیبِ هیچ غریبی دگر مکن دردی که گیسوانِ حسن را سپید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی سیلی زنی امید مرا نا امید کرد *قدیم کاروان میخواست بره کربلا ، اول می رفتند بقیع رو زیارت می کردند بعد می رفتند کربلا ؛ گوشۀ حرم ابی عبدالله دیدن یه پیرمرد ایرانی شمع روشن کرده گریه میکنه،زیر لب میگه:قربونت برم حرم نداری ... آقا جان زائر نداری ... قبرت چراغ نداره ... اومدن جلو گفتند : این آقا که این همه زائر داره، لوسترای زیبا، حرم به این قشنگی داره ... گفت:دست از دلم بردار، بقیع بودم اومدم کربلا ، نذر امام حسن داشتم یه شمع روشن می کردم ، تا شمع روشن کردم تو بقیع نگهبانای بقیع منو زدند، حالا اومدم نذرم رو حرم داداشش ادا کنم، می خوام بگم:حسین جان!داداشت خیلی غریبه ... اما من اینجوری بگم دادت بلندشه: غریب اون کسی نیست که زائر نداره، غریب اون کسی نیست که حرم نداره ، غریب به کسی میگن جلو چشمشش مادرش رو بزنن ، اما چون سن و سالی نداره نمیتونه کاری بکنه ، آخ مادر ... یه وقت بی بی زینب سلام الله علیها وارد شد دید پاره های جگر حسنش بالا اومده ، روضۀ من همین یه جمله ست ، اینقدر به سر و صورت زد ، یه وقت دید حسن سرش رو بالا آورد ، لبها خونیِ ، یه نگاه کرد صدا زد : زینب دیگه راحت شدم ... دیگه چشمم به اون کسی که جلو راهِ مادرمُ گرفت نمی افته ... کربلا وقتی ابی عبدالله نامۀ امام حسن رو باز کرد دید نوشته ، حسین جان! من کربلا نیستم کمکت کنم ، بذار قاسم عوض من بره میدون ، چقدر حساس بود نسبت به حسین . میخوام دلت رو ببرم کربلا ، بعد کوچه ، امام حسن این ذکر رو می گفت: الهی بشکنه دستِ مغیره میونِ کوچه ها بی مادرم کرد *این همیشه ورد زبون همۀ بچه های حضرت زهرا هم بود ، اما تا رسیدن کربلا این نوحه رو یه نفر عوض کرد ، اونم یه خانمی بود ، هی می گفت:* الهی حرمله دستت قلم شه کبوتر بچمو از من گرفتی حسین ... من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه و از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 کربلا واسم ضروریه حسین اربعین اوضاع چجوریه حسین کار من امسال صبوریه حسین دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی جوونیم فدا سر ساقی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 آرزومه راهی مشایه شم کربلایی شم باهات همسایه شم پرچم سرخت باشه آسایشم آروم جونم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 این روزا عطر اقاقیا میخوام تلخی چای عراقی رو میخوام گریه تو صحن ساقی و میخوام آروم جونم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 اشکم روی ورق های لحوف ریخت تا خوندم من از چشم حروف زخمی کردن تنت رو با سیوف 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 میگن نیزه امونتو برید زینب بی تو یه روز خوش ندید صلی الله علیک یا شهید غریب مادر 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی من ایرانم و تو عراقی چه فراقی چه فراقی بگیر از دلم یه سراغی چه فراقی چه فراقی 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه و از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم 🌷🌷💐💐🌼🌼🌻🌻 کربلا واسم ضروریه حسین اربعین اوضاع چجوریه حسین آرمین غلامی ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
🤞🤞مادر تو رو خدا بلند شو از زمین بگو مدد علی،امیرِمؤمنین بد زدنت...جلو چشای حسنت ناحِلَةَ الجِسم شدی،چقدر می لرزه بدنت من ایستاده بودم،دیدم که در افتاد حسن ناله می زد،بابا مادر افتاد تو افتاده بودی، درم روی زانوت دیدم هر کی رد شد،لگد زد به پهلوت ▪️نوحه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ای امام همه یا حسن مجتبی پسر فاطمه یا حسن مجتبی ای دلت پر شرر پاره پاره جگر یابن زهرا یابن زهرا... ای به قربان آن طلعت چون ماه تو تو کریمی و ما سائل درگاه تو بده ای با وفا صدقه بر گدا یابن زهرا یابن زهرا... دم آخر به قلبِ بر بلا مبتلا گریه کردی به غمهای شه کربلا بر حسین غریب شاه شیب الخضیب یابن زهرا یابن زهرا... ################## شیعه امشب توماتم به پاکن   گریه درماتم مجتبی کن ای حسن ای حسن ای حسن جان ************** شیعه امشب نماازحسن یاد چون  حسن خورد از آن زهربیداد                                                     گفت بارب ززهر ستم داد                   ازجفای معاویه فریاد شیعه لعنت برآن پرجفاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان ******************************************************** آه یارب زدرد دل من     چیست دانی به دل مشکل من                                                          دادمن گیراز قاتل من        شدبلادرجهان حاصل من   دفع از شیعیانم بلاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان *************************************************** شدیتیم از جفا کودکانم       قاسم آن طفل شیرین زبانم وزبرای حسین درفغانم       شیعه بهرحسین ناله ها کن وای حسین وای حسین نورعینم ای حسن ای حسن ای حسن جان ************************************************* بردلش زهرکین کارگرشد         پاره اززهرکینش چگرشد آه ازآن دم که زینب خبرشد       زاشک آهش جهان بحروبرشد گریه برزینب ای باوفاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان آرمین غلامی
نوحه امام حسن.ع....mp3
3.6M
▪️نوحه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام شیعه امشب توماتم به پاکن   گریه درماتم مجتبی کن ای حسن ای حسن ای حسن جان ********** شیعه امشب نماازحسن یاد چون  حسن خورد از آن زهربیداد                                                     گفت بارب ززهر ستم داد                   ازجفای معاویه فریاد شیعه لعنت برآن پرجفاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان **************************************************** آه یارب زدرد دل من     چیست دانی به دل مشکل من                                                          دادمن گیراز قاتل من        شدبلادرجهان حاصل من   دفع از شیعیانم بلاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان *********************************************** شدیتیم از جفا کودکانم       قاسم آن طفل شیرین زبانم وزبرای حسین درفغانم       شیعه بهرحسین ناله ها کن وای حسین وای حسین نورعینم ای حسن ای حسن ای حسن جان ********************************************* بردلش زهرکین کارگرشد         پاره اززهرکینش چگرشد آه ازآن دم که زینب خبرشد       زاشک آهش جهان بحروبرشد گریه برزینب ای باوفاکن ای حسن ای حسن ای حسن جان آرمین غلامی
|⇦•دامن‌چشم‌ من ...🤞🤞 و توسل به کریم اهل بیت امام‌حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفس حاج آرمین غلامی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ عبدالزهرا روضه خون بود، در عالم رؤيا خواب امام حسن مجتبي عليه السلام رو ديد، آقا! فرمود: عبدالزهرا! چرا روضه ي مارو نمي خوني؟ گفت: آقاجان! من يه عُمري روضه خون شما هستم، مگه روضه ي شما همين نيست كه به ما رسوندن، روضه ي زهر و طشت و پاره هاي جگر شما؟ آقا فرمود: اين روضه مَنِ، اما اون روضه اي كه من رو كشت اين روضه نبود، به گريه كن هاي ما بگيد: بچه بودم مادرم ميخواست از خونه بره بيرون، گفتم: مادر! مگه ميشه بدون من بيرون بري؟ پسر بزرگت منم، كجا بدون من ميخواي بري؟ حتي روايت ميگه: ابي عبدالله هم كوچيك بود اومد جلو گفت: مادر! منم ببر، بي بي يه نگاهي بهش كرد، فرمود:" سَيَقتُلُك " يعني بعداً تو رو ميكُشن، همه با تعجب نگاه مي كردن مگه چه اتفاقي ميخواد بيوفته، اما حسين رو با خودش نبرد يعني موقعِ قتلِ حسنِ... امام حسن ميگه:با چه غروري دستم رو انداختم توي دستِ مادرم، يه نگاه به بابام كردم، بابا خيالت راحت من دارم با مادرم ميرم، همه جا رو هم نگاه مي كردم كسي نگاهِ چپ به مادرم نكنه، رفتيم مسجد از اونجا برميگشتيم خونه، تا رسيديم به كوچه ي بني هاشم، عبدالزهرا! نانجيبي كه در همه ي عالم مثالش پيدا نميشه، بين راه اومد راهِ من و مادرم رو سد كرد؛ قباله ي فدك دست مادرم بود، نانجيب گفت: فاطمه! قباله ي فدك رو بده من، مادرم گفت: قباله رو نميدم، خدا برا هيچ بچه اي نياره، جلو چشمم چنان به صورت مادرم زد، تا به خودم اومدم ديدم مادرم روي زمين افتاد... عبدالزهرا اينجا بود، گوشواره ي مادرم شكست، واي مادرم! مادرم! مادرم... عبدالزهرا! تا اينجا دستِ من توي دستِ مادرم بود، اما از اينجا به بعد من عصاي دستِ مادرم شدم، هي ميگفت: مادر چيزي نشده، اما چشمام يه كم تار مي بينه... ديدم مادرم داره راه رو اشتباهي ميره... ديگه امام حسن بعد اين حادثه روز خوش نديد، تا ساليان سال نيمه ي شب بلند ميشد، شروع مي كرد گريه مي كردن... مي گفت:....*   «مگه يادم ميره من بودم و يه گُلِ پرپر مگه یادم میره خونابه ی بالِ کبوتر مگه یادم میره زخمِ رویِ صورت مادر»   دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد   پاره هایِ جگرم می چكد از كُنجِ لبم عاقبت قرعه به نامِ منِ تنها افتاد   باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه ی غم ها اُفتاد   یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم به سرم سایه ای از غربتِ بابا اُفتاد   کوچه بن بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد   آنچنان زد که رَهِ خانه ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره ی گُل جا اُفتاد   گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی شده از کار تماشا اُفتاد   من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد   شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد     * امام حسن تو بستر افتاده، تا شنيد خواهرش زينب ميخواد بياد فرمود: طشتي كه خونآبه و پاره هاي جگرِ من توي اونه رو زود جمع كنيد، زينب نبايد من رو اينجوري ببينه، حسين جان! زير بغل هاي من رو بگيريد من بشينم، زينب من رو نبايد اينجوري ببينه، يه نگاه كرد ديد همه دارن گريه ميكنن، هيچي بهشون نگفت، تا ديد حسين داره گريه ميكنه، صدا زد: حسين جان! تو چرا داري گريه ميكني؟  برا چي گريه نكم، امامم رو دارم از دست ميدم، آقام رو، داداشم دارم از دست ميدم، يه وقت امام حسن فرمود: "لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله" حسين جان غصه ي من رو نخور، امروز همه ي شما كنار من جمع شديد، تو هستي، زينب هست، اباالفضل هم هست، اما يه روزي مياد كربلا يه عده نانجيب دوره ات ميكنن، تا تو فرياد ميزني همه هلهله ميكنن... يا امام حسن! خوب شد گفتيد طشت رو جمع كنن، آخه خواهرتون زينب كبري يه جايِ ديگه اي قرارِ طشتي رو ببينه، اما نه با پاره هاي جگر، وارد مجلس يزيد ملعون كه شد، ديد ميان طشتِ طلا يه سَرِ بريده گذاشتن، يزيد چوب ميزنه، سر قرآن ميخونه …ناله بزن: حسين!...* ..حاج آرمین غلامی
🤞|⇦• و توسل به امام مجتبی(ع) نفس حاج آرمین غلامی •✾• ششم صفر۱۴۰۳_کرمانشاه ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 🌹♠️🌹♠️🌹♠️🌹 "در کرم خانه حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری است ور نه در زاویه عرش مقام حسن است هرکه آمد به در خانه او آقا شد ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین هر حسینیه که برپاست خیام حسن است دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم این مسلمانی ایران زکلام حسن است  هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید غربت از روز ازل باده جام حسن است تا زمانیکه خدائی خدا پابرجاست پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست غبار صحنِ تو بر درد جان دواست بقیع! *ان شالله یه شب با هم مدینه رو خاکا بشینیمُ برا بچه هایِ غریبِ فاطمه گریه کنیم ..* خرابه‌هایِ تو، باغ‌ بهشت ماست، بقیع! اگر چه روی به کعبه نماز می‌خوانیم تو قبلۀ دل مایی ، خدا گواست ، بقیع! *قربون اون چشمی که میتونه برا امام حسن گریه کنه .. (چرا )؟! چون سفرۀ ابی عبدالله یه سفرۀ عمومی همه میان .. اما این سفره اختصاصیِ همه نمیتونن سر سفره ی امام حسن باشن .. اگه براش خوب گریه کنی مادرش دست شکسته شو بالا میاره ، میگه اینا برا پسرِ غریبم دعا کردن ..* اگر چه روی به کعبه نماز می‌خوانیم تو قبلۀ دل مایی، خدا گواست، بقیع! تو همچو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه کس با تو آشناست، بقیع! *نکنه اسم امام حسن بیاد ، فقط منتظر کوچه و سیلی باشی .. معلومه هرجا بگی یه بچه دستش تو دست مادرش بود صدا ناله بلند میشه ..* به آن چهار امامی که در بغل داری برای ما حرمت مثل کربلاست بقیع! علی نگفت، به جان علی قسم، تو بگو که قبر گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع؟ *میگه دیدم پشتِ پنجره هایِ بقیع بلند بلند گریه میکنه .. (قدیمیا میگفتن: مدینه گفتی و کردی کبابم ..) میگه زدم رو شونه ش گفتم حالت با همه فرق میکنه ؟ گفت من بچه سیدم ، مادرم زهراست .. گفتم خو اینجا این همه سید ، فقط تو سادات نیستی که .. گفت من با بقیه یه فرقی دارم ؟ فرقت چیه؟! گفت همه مدینه رو گشتم دنبال قبرِ مادرم اما اثری و نشانی از قبر مادرم زهرا نبود .‌‌. بی بیِ بی حرم قبرت کجاست مادر هنوز ناله ی زهراست از مدینه بلند هنوز لرزه بر اندام مجتبی ست بقیع *اجازه بدید برا امام حسن روضه بخوانم .. آقاییی که بعدِ کوچه دیگه آب خوش از گلوش پایین نرفت .. هر وقت از کوچه رد شد سر به دیوار گذاشت ..به قول آذریا : آی نَنَه .. آی نَنَه .. یارالی نَنَه .. خدا بهتون خیر بده اینجوری برا زهرا گریه میکنید .. راستی اگه تو کوچه بودید میدیدی چی جوری فاطمه رو سیلی زدن .. به خدا مادر ما رو بی هوا زدن ... جوان نَنَه .. جوان نَنَه .‌‌. با اینکه سن و سالی نداشت اما زود محاسنش سفید شد ، وقتی گفتن آقا چرا اتقدر زود محاسنت سفید شد ؟ گفت آخه من دیدم تو کوچه .. میگه رو پنجه هام بلند شدم .. دستامو بالا آوردم دیدم نمیتونم .. هی میگفتم نزن ... نزن ، نزن تو سیلی به زن .. نزن ، نزن .‌. یه چشمی بهم بزنی میبینی محرم اومده .. ان شالله زنده باشیم .. امام حسن ، اگه قرارِ بمیرم روزیم کن برا حسین بمیرم .. آقام .. آقام .. روضه بخوانم .. بدنِ علی رو شب دفن کردن ، بدنِ فاطمه رم شب دفن کردن .. بدنِ پیغمبرم شب دفن کردن گفتن دیگه این بدنُ روز بلند کنیم با احترام ..اما اهل دل میگن کاشکی این بدنم شب دفن میکردن .. بدنُ تشییع کردن ، وصیت کرده گفته راضی نیستم زیر تابوتم قطره ی خونی ریخته بشه .. فلانی اومد این بدنُ محاصره کرد .. گفتن چته؟! گفت من از این حسن بدم میاد .. بگم حقشو ادا میکنی؟ گفت از مادرشم بدم میومد .. اولین تیرُ خودش به چله ی کمان گذاشت .. گفت این بدنُ تیر باران کنید .. قاسم سه ساله داره نگاه میکنه .. (زبان حال) با نگاهش داره به عمو عباسش میگه عمو داری نگاه میکنی بابامو تیر باران کردن .. آی غریب حسین ... (چرا میگی غریب حسین ؟!) آره امام حسین امامِ میدونه داغ امامُ برادر چیه .. اما صبر کرد ، گفت حسن به من دستورِ صبر داده گفته راضی نیستم ، صبر صبر .. تاریخ نوشته هفتاد تا تیر به این بدن زدن .. نشست یکی یکی این تیرها رو بیرون آورد گفت غارت زده به اون نمیگن که اموالش غارت بشه .. غارت زده به منِ حسین میگن که برادری مثله تو رو از دست دادم .. (بریم کربلا) هفتاد تا تیر به این بدن زدن زینب شنید ولی ندید .. شنیدن کی بود مانند دیدن .. اما یه جا عمه جانِ ما اومد بالایِ بلندی .. دید شمشیر دار با شمشیر میزنه .. نیزه دار با سرنیزه میزنه .. یه عده که سلاح ندارن لباسایِ عربی رو پر سنگ کردن .. با حوصله عزیزِ زهرا رو سنگ میزدن .. حسین .... آرمین_غلامی_ به روایتی ۷ صفر شهادت جانسوز امام حسن مجتبی 🙏 🌷
🤞 روضه_امام_حسن_علیه_السلام ..حاج آرمین غلامی عالم از فیض تو می گردد گلستان یا حسن خار را فیض تو سازد لاله باران یا حسن تو کریم اهل بیتی ای کریم اهل بیت خلق عالم بر درت محتاج احسان یا حسن دشمنت کز دشمن در پیش رو دشنان داد شد خجل از وجودت ای دریای غفران یا حسن خاک گیرد حائزت یا گرد راه زائرت درد بی درمان عالم راست درمان یاحسن گرشوم بهر گدایی ساکن باب البقیع می فروشم ناز و بر ملک سلیمان یا حسن دوست دارم چون چراغ لاله سوزم در بقیع آب گردم شمع سان در آن بیابان یا حسن دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن گفت پیغمبر که هر چشمی بگرید در غمت نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن مصطفی در کودکی بو سید لبهای ترا رازها در سینه ات می دید پنهان یا حسن هر کسی از دشمنان آزار بیند لیک تو دیده ای از دوستان رنج فراوان یاحسن گر چه عمری با جفای همرهانت ساختی سوختی هر روز چون چون شمع شبستان یا حسن روز و شب خون شد دلت تا همسرت شد قاتلت ریخت در کامت شرار از زهر سوزان یا حسن آنچه تو از یار دیدی دشمن از دشمن ندید ای غریب خانه ، ای مظلوم دوران یا حسن *اول کاری که امام حسن کرد،اون زنِ ملعونه رو‌گفت زود برو، قربون محبتت آقاجان!... فرمود: زود برو حسینم بیاد زنده ات نمیذاره... اینقدر غریبِ، چندبار زهرش دادن، زود گفتن‌خواهرش زینب بیاد، با عجله زینب اومد، طلب تشتی کرد، زینب خوشحال شد گفت: مثل دفعات قبل زهر رو بالا میاره، خواهر داره نگاه میکنه، یه وقت نگاه کرد دید پاره های جگر حسن، لبا خونیِ، سر رو بالا آورد، گفت: زینب راحت شدم، دیگه از حالا به بعد چشمم به مغیره نمی افته، زینب به سر و صورت زد، مگه میشه زینب حسین رو صدا نکنه! گفت: زود خبر بدید داداشم بیاد، تا اباعبدالله اومد دید برادرش جگرش پاره پاره است، حسن رو بغل گرفت، آقای من! مولای من! چه بلایی سرت اومده؟ ابی عبدالله بغلش گرفت، سر امام‌حسن رو شونه ی حسین افتاد... چقدر خوبه که آدم این لحظه ها داداشش بغلش بگیره، صدازد: حسین‌جان! همه بچه هام رو به تو‌می سپارم ، حسین جان گریه نکن داداش! اما فقط بهت بگم " لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ" هیچ روزی مثل روز تو نیست... اما همین‌جا یه سؤال دارم حسین جان! اینجا داداش حسنت رو تونستی بغل بگیری، دوتایی دست رو‌ گردن هم انداختین، حرف میزدید، اما چی کشیدی کنار اون بدنی که دست نداشت ... گفت میخوام بغلت کنم نمیتونم، میخوام ببینمت چشمی ندارم ... یادت باشه اکه حسین رو ‌تو‌گودال کشتن، اباالفضل رو هم‌تو‌ی گودال کشتن، گفت: حسین‌جان! من رو‌ سمت خیمه ها نبر،به دو‌دلیل، یکی اینکه از روی سکینه خجالت میکشم، یکی اینکه اگه من رو اینجوری از گودال بیرون ببری میفهمن بی علمدارشدی، میترسم به خیمه ها حمله کنن...حسین ...* ..حاج آرمین غلامی