🏴#شهادت_حضرت_علی_ع🤞🤞
🏴#شب_بیست_و_یکم
🏴#روضه
🎤مداح :حاج آرمین غلامی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به نقل از محمّد بن حنفيّه پسر امیرالمومنین
میگه وقتی شب بيستويكم شد ، دومين شب حادثه بود پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود ...میگه آب و غذا آورديم اما چيزى ننوشيد.قربون لب تشنه برم مولا، به لبهايش نگاه كرديم، داره ذكر خدا رو میگه،
پيشانىاش شروع کرد عرق کردن امیرالمومنین با دست خود آن را پاك مىكرد. گفتم: بابا چرا دست بر پيشانى مىكشى؟.فرمود: «پسرم! از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمود:" مومن وقتی مرگش نزدیک میشه پيشانىاش عرق مىكند و نالهاش آرام مىگيرد"».
شروع کرد همه بچه هارو از کوچیک وبزرگ به اسم صدا زدن شروع کرد. با همه خداحافظى کردن و آنان مىگريستند.امام حسن فرمود بابا چیکار میکنی
فرمود: حسن جان يك شب پيش از اين حادثه، جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. بهاو گفتم یا رسول الله این امت خیلی من واذیت کردن،خیلی من علی و خار کردن
. فرمود:" نفرينشان كن". گفت منم شروع کردم دعا کردن خداوندا! بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين.
به من فرمود:" خداوندْ دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما مىآورد". حالا سه روز گذشته است وقته رفتنه
گفت دارم میبینم بعد من چه میکنند با شما یه وقت نگاهش و برد سمت حسین
حسین من تو شهید این امتی
صبر کن خدا قضاوت میکنه
بعد اینکه با حسین حرف زد بیهوش شد
نقل میکنند نمیدونند امیرالمومنین چی دید که بیهوش شد
میگن شاید یکی از صحنه های کربلا جلوش متمثل شد
شاید امیرالمومنین این صحنه رو دید اون لحظه ای که زینب اومد بالا گودی قتلگاه با صدای سوزناک صدا زد حسین چه کردی با قلب خواهر یه وقت دو دست رو سر گذاشت صدا زد وا محمدا
رسول خدارو صدا کرد این حسین توست آغشته در خون مقطع الاعضا
به هوش آمد
چشمانش را به چهره همه خانوادهاش گرداند
سپس رو به قبله شد،،گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله». سپس جان داد.
صدا ناله زینب بلند شد حسن ناله میزنه حسین ناله میزنه
خونه علی بوی مرگ گرفته دختراش سر به دیوار گذاشتند گریه میکنند
اما من ميگم یا امیرالمومنین
یادت میاد اون روزی که زهرا رو دفن کردی؟ وقتی بچه ها رو از کنار قبر زهرا بلند کردی
بزار اینجا یه روایت وبگم
یا امیرالمومنین
اونشب که بی بی رو دفن کردی
روایت میگه همچین که کار دفن تمام شد
دست از خاک برداشت دست هارو بهم زد
خاک ها رو از دست تکان داد
یا امیرالمومنین قربونت برم
روایت میگه غم واندوه به قلب علی هجوم آورد
قربون نالت برم اینجور ناله میزنی
علی خیبر شکن شروع کرد های های گریه کردن اینجا بچه هاشو بلند کرد بچه ها بلند شید بریم خونه
یه چیزی برام سوال وقتی علی وبچه ها به کوچه بنی هاشم رسیدند چه حالی پیدا کردند
وقتی به آستانه ی در رسید وقتی در نیم سوخته رو باز کرد قطرات خون زهرا رو دید
الهی بشکنه دست مغیره
#کانال_متن_روضه_