بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
شب شهادت وغسل زهرا
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و #غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به #بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری #دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم #مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به #هوش اومد...
دید #علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال #علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و #غصه ست که کنار من و تو....
برو #زهرا ولی کن #کرببلا..
ته #گودال..قرار من و تو...
حسین..
#برگرفته ازکتاب کرامات فاطمی۱۳۹۸
✅ #مولف :آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#برای_دیگران_بفرستید
#متن_روضه.سنگین مادر سادات
بنفس
#حاج آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️#فاطمیه #فاطمیه
#فاطمیه #فاطمیه
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و #غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به #بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری #دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم #مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به #هوش اومد...
دید #علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال #علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و #غصه ست که کنار من و تو....
برو #زهرا ولی کن #کرببلا..
ته #گودال..قرار من و تو...
حسین....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️.
#متن_روضه.سنگین مادر سادات
بنفس
#حاج آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️#فاطمیه #فاطمیه
#فاطمیه #فاطمیه
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و #غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به #بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری #دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم #مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به #هوش اومد...
دید #علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال #علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و #غصه ست که کنار من و تو....
برو #زهرا ولی کن #کرببلا..
ته #گودال..قرار من و تو...
حسین....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️.
#متن_روضه.سنگین مادر سادات
بنفس
#حاج آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️#فاطمیه #فاطمیه
#فاطمیه #فاطمیه
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و #غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به #بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری #دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم #مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به #هوش اومد...
دید #علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال #علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و #غصه ست که کنار من و تو....
برو #زهرا ولی کن #کرببلا..
ته #گودال..قرار من و تو...
حسین....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️.
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم
#متن_روضه.سنگین مادر سادات
بنفس
#حاج آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دگرازماندنم ای شیرخدا خسته شدم
دگراززندگی وسیل بلاخسته شدم
یا رب از گوشه این خانه دگرخواهم رفت
چونکه از این همه بیداد و جفا خسته شدم
منه، زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم
اجلا بر سر من زود بیا خسته شدم
پهلووسینه ی من ازدر و دیوارشکست
من از این در به دری ها به خدا خسته شدم
من براین هق هق وبراشک شب عادت کردم
ولی از دوری محسن بخدا خسته شدم
دل من خون شده از مردم این شهر،خدا
چونکه افتاده ام از شور و نوا خسته شدم
سهم زهرای توشد، سیلی و شلاق و کتک
دگراز سفره و این آب و غذا خسته شدم
ناسزا گفت مرا دروسط کوچه کسی
دگرازقنفذ بی شرم و حیا خسته شدم
ساعد دست مرا دروسط کوچه شکست
من زدیدار مغیره،به خدا خسته شدم
بسکه دنبال علی رفتم خوردم به زمین
بسکه خوردم کتک ازمغیره ها خسته شدم
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و #غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به #بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری #دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم #مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به #هوش اومد...
دید #علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال #علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و #غصه ست که کنار من و تو....
برو #زهرا ولی کن #کرببلا..
ته #گودال..قرار من و تو...
حسین....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️.
🎙 #حاج _آرمین_غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
#️⃣ #روضه
#️⃣ #متن _روضه_ شهادت_حضرت_زهرا
#️⃣ #فاطمیه_۱۴۰۲/عصرشنبه۲۵/آذر
#️⃣ #روضه خانگی/بیت شکاری
/کرمانشاه