eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت تصویری عصرجمعه-امامزاده ابراهیم (ع)کرمانشاه19مرداد.. #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
روایت تصویری عصرجمعه-امامزاده ابراهیم (ع)کرمانشاه19مرداد.. #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
📋 (ع) (س) (ع) @majnon1396 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یاده زهرامیکند دلبندودلدار ه رضا آقا امام جواد هی دست به زمین میزد، امام رضا هم نشسته. می‌فرمود: بیچاره‌شون میکنم، میکشمشون، میسوزونمشون، خاکسترشونو به باد میدم... امام رضا فرمود چی داری میگی پسرم؟! کیا رو میگی؟ گفت: آخه من جوونم، مادرم هم جوون بوده... اونایی که جلوی مادرمو تو کوچه گرفتن‌و میگم، آخه مادرم باردار بوده... یازهرا.... بر زمین ای زاده ی زهرا چرا افتاده ای روی خاک هجره از زهره جفا افتاده ای آن زن قاتل به اشک دیدگانت خنده کرد بس که نالیدی تو از صوت ونوا افتاده ای دست وپا درپیش قاتل میزدی .اوخنده کرد درمیان هجره ات بی کس زپا افتاده ای ماند جسم تو سه روزی زیر نور آفتاب بر روی خاشاک وخاک بام ها افتاد ه ای همچوجدت استخوانهایت همه بشکسته شد نیمه شب از پشت بام خانه ها. افتاده ای مردم این شهر گویابی خبر ازتوشدند درمیان کوچه ها ابن الرضا افتاد ه ای بهر دیدار پسر چشم انتظاری میکند تابیاید هادی از در.ازنوا افتاده ای یکی از کنیزا تا صدای مظلومیت آقارو شنید، ظرف آبی برداشت، گفت براش آب ببرم، این که داره میمیره، بذار حداقل راحت‌تر جون بکَنه. تو راه که داشت میرفت، اون نانجیبه ام‌الفضل بی حیا جلوشو گرفت، گفت کجا داری میری؟ _مگه نمیشنوی صدای العطش آقارو. گف: به توچه!؟ اصلا ظرف آب‌و بده من. ظرف آب‌و زد زمین آب‌ها رو زمین ریخت یهو صدا زد کنیزا و همه رو جمع کرد گفت: کف بزنید، هلهله کنید، کسی صدای این آقارو نشنوه.... تصور کن آقای من و تو کف حجره افتاده هی داره میگه جگرم، بیرون حجره یه عده دورتادور هی دارن کف میزنن، هلهله میکنن... (یاد چی افتادی؟!) اینجا یه جوون بود داشت جون میداد بعضیا هلهله میکردن... یه جوونم کربلا من سراغ دارم... تا ارباب من و تو اومد، دید یه عده دارن کف میزنن، یه عده دارن هلهله میکنن... حسین..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📖 @majnon1396 🔊 داستان کلید دار حرم و روضه آقا جواد الائمه علیه السلام 🔘 شب شهادت امام جواد علیه السلام ** ظرف شکسته را به بهایی نمیخرند غیراز دلی که میشکند ازغم جواد اشکم به دیده از غم ابن الرضاچکید درسینه ماتمی شده ازماتم جواد مرغ دلم. بسوی جوادالائمه است لحظه به لحظه گشته دلم محرم جواد *این یعنی چی ؟ یعنی کربلا دست توِ ... یعنی بازیم نده ... دلت میاد منو سر بدونی؟؟ آدم که رفیقشُ اینقد سر نمی دوانه ... من که به تو بد نکردم ... حسین* *هی دارم این در و اون در می زنم قبلِ محرم یه کربلا ... هی دارم به این ور اون ور متوسل میشم،اون اهلِ منبر میگفت علی بن موسی الرضا علیه سلام به آقازاده اش امر کرد پسرم به دِینی که من گردنت دارم کسی رو نزار از درِ خونت بره ... یا جواد الائمه،من کربلا میخوام ... دیگه خسته شدم،تکراری شده خواستم ... من هوایِ بین الحرمینُ میخوام ... من دلم تنگ شده عقب عقب از بالا سر بیام ... دیدی،دستتُ میزاری رو سینه ات هی مگی السَلامُ علیکَ یا ابا عَبدِالله ... حسین ...* محرم کجاست تاکه کند یاری تورا زهرجفا به خانه شده محرم جواد *گفت حاج عباس کِشوانیه،تو عراق کلید دارِ حرمِ عباسِ،گفت با یه سیدِ بزرگوار نشسته بودیم کنارِ ضریح،یه عرب پا برهنه درب و داغون خیلی بهم ریخته معلومه از این چادرنشیناست ، بیابونا ، عشایر " راس اومد تو حرم،اومد کنارِ ضریح نشست شروع کرد به حرف زدن .. اومدم بگم،برو یه حمامی بعد بیا زیارت،یهو دیدم پاهاشو آورد چسبوند به ضریح ... حرف میزد این سید بزرگوار هم همینطور نگاش میکرد گفت دیدم اومد عقب بلند شد یه تشکر هم کرد و رفت" دویدیم صداش زدم چکار کردی؟ اول حرف زدی بعد پاتو چسبوندی رو ضریح از کی تشکر کردی ؟... گفت بابا چند وقتی بود پاهام زخم شده بود،هرکاری کردم خوب نشد اومدم حرم به عباس گفتم،گفت بیار پاهاتو بالا ... پاهامو دست کشید مرحم گذاشت ... خوب شد ... پاشدم مگه عباس و نمی بینید شما ؟... گفت زدیم تو سرمون واویلا ... آقا یه عرب پیرِ عشایرِ راه دلت نیومد زخم هایِ پاشو ببینی،مرحم گذاشتی روش ... تو که مرحم داشتی،پاهایِ پر آبله،هرچی زینب مرحم گذاشت خوب نشد ... آخ بمیرم اینقده خار تو پاهاش رفت ...* هزار بار شهادت دهد قبیلۀ طی دیگه برم تو روضه دیگه مدح نمیخونم ... امروز کار کارِ زن هاست برن کاظمین ... برن وسطِ حیاط حرم ضَجه بزنن ... به زن هایِ بغداد بگن یه جوون داره بال بال میزنه نمی خندن ... یه جوون داره جون،میده کسی کف نمیزنه ... بده یکی گریه کنه،صدا گریه شو با رقصیدن پنهان کنند ... ای وای مادرم برات بمیره .. یارب من از این خانه وهمسرگله دارم جز زهر دراین خانه دگر یار ندارم من ناله کنم او دره این خانه ببندد اوگوشهدی این خانه به من سیربخندد این بس که تنم رابه سره بام کشیدند جانم به لب آمدولی افسوس ندیدند *سیدا برن بیرون من روضه میخوام بگم ...* ای مادر ی تر از همه کم دستُ پا بزن *من دستُ پا زدنِ بغدادُ میگم ... من دستُ پا زدنِ کربلا رو نگفتم ... یه زن بیاد بینِ مردا به برادرش التماس کنه ... کم دست و پا بزن ... الله اکبر ... آقاجان من معذرت میخوام ، من هر وقت برا بچه هایِ زهرا گریه میکنم دلم باز میشه ... ای زهربیا بر دل زارم گذری کن براین جگرسوخته ی من نظری کن جانم به لب آمدشده غمنامه نصیبم درخانه ی خودهم بخداوند غریبم یارب من از این خانه وهمسرگله دارم جز زهر دراین خانه دگر یار ندارم من ناله کنم او دره این خانه ببندد اوگوشهدی این خانه به من سیربخندد این بس که تنم رابه سره بام کشیدند *بزار روضه بگم،کنیزه ته دلش هنوز یه خرده رحم هست،اونا می زدن و می رقصیدن. دید صدا نفسایِ آقا خس خس افتاده،گفت من فردا جوابِ مادرشُ چی بدم؟ دوید یه ظرف آب آورد،گفت الان دلِ زهرا رو شاد میکنم ... دمِ در اُم فضل رسید گفت کجا داری؟ گفت آب میبرم براش،بد خندید ... گفت بده خودم براش میبرم ... اومد داخل حجره ... دید دوردونۀ امام رضا رو زمین افتاده،پا رو زمین می کشه یه گه گدار میگه جیگرم،یه گه گدار میگه ای وای حسین ... اما هر کی دیگه بود بابا بی رحم ترین آدم خب آب نمیخوای بدی،چرا این کارا رو میکنی ... ظرفِ آبُ گرفت جلوش ریخت رو زمین گفت تشنته؟ ... نمیزارم یه قطره اش به لبت بخوره ... آقا شما آبُ دیدی،یه جا دیگه هم یه امام صدا نفس هاش خس خس افتاد ... هلال دلش سوخت،سپرشُ آب کرد دیر رسید یه خرده دیر رسید ... دید شمر داره بیرون میاد ... سر تا پاهاش خونی ... گفت دیر اومدی هلال ... الان آبش دادم* حسین ... 🎤 حاج آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
روایت تصویری شب شهادت امام جواد (ع)مسجدآیت الله بروجردی کرمانشاه #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
روایت تصویری شب شهادت امام جواد (ع)مسجدآیت الله بروجردی کرمانشاه #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
روایت تصویری شب شهادت امام جواد (ع)مسجدآیت الله بروجردی کرمانشاه #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
روایت تصویری شب شهادت امام جواد (ع)مسجدآیت الله بروجردی کرمانشاه #_شهادت_امام_جواد_ع ✅ #آرمین_غلامی #مجنون_ڪرمانشاهی @majnon1396
📋 (ع) (س) (ع) @majnon1396 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یاده زهرامیکند دلبندودلدار ه رضا آقا امام جواد هی دست به زمین میزد، امام رضا هم نشسته. می‌فرمود: بیچاره‌شون میکنم، میکشمشون، میسوزونمشون، خاکسترشونو به باد میدم... امام رضا فرمود چی داری میگی پسرم؟! کیا رو میگی؟ گفت: آخه من جوونم، مادرم هم جوون بوده... اونایی که جلوی مادرمو تو کوچه گرفتن‌و میگم، آخه مادرم باردار بوده... یازهرا.... بر زمین ای زاده ی زهرا چرا افتاده ای روی خاک هجره از زهره جفا افتاده ای آن زن قاتل به اشک دیدگانت خنده کرد بس که نالیدی تو از صوت ونوا افتاده ای دست وپا درپیش قاتل میزدی .اوخنده کرد درمیان هجره ات بی کس زپا افتاده ای ماند جسم تو سه روزی زیر نور آفتاب بر روی خاشاک وخاک بام ها افتاد ه ای همچوجدت استخوانهایت همه بشکسته شد نیمه شب از پشت بام خانه ها. افتاده ای مردم این شهر گویابی خبر ازتوشدند درمیان کوچه ها ابن الرضا افتاد ه ای بهر دیدار پسر چشم انتظاری میکند تابیاید هادی از در.ازنوا افتاده ای یکی از کنیزا تا صدای مظلومیت آقارو شنید، ظرف آبی برداشت، گفت براش آب ببرم، این که داره میمیره، بذار حداقل راحت‌تر جون بکَنه. تو راه که داشت میرفت، اون نانجیبه ام‌الفضل بی حیا جلوشو گرفت، گفت کجا داری میری؟ _مگه نمیشنوی صدای العطش آقارو. گف: به توچه!؟ اصلا ظرف آب‌و بده من. ظرف آب‌و زد زمین آب‌ها رو زمین ریخت یهو صدا زد کنیزا و همه رو جمع کرد گفت: کف بزنید، هلهله کنید، کسی صدای این آقارو نشنوه.... تصور کن آقای من و تو کف حجره افتاده هی داره میگه جگرم، بیرون حجره یه عده دورتادور هی دارن کف میزنن، هلهله میکنن... (یاد چی افتادی؟!) اینجا یه جوون بود داشت جون میداد بعضیا هلهله میکردن... یه جوونم کربلا من سراغ دارم... تا ارباب من و تو اومد، دید یه عده دارن کف میزنن، یه عده دارن هلهله میکنن... حسین..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 (ع) (س) (ع) @majnon1396 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یاده زهرامیکند دلبندودلدار ه رضا آقا امام جواد هی دست به زمین میزد، امام رضا هم نشسته. می‌فرمود: بیچاره‌شون میکنم، میکشمشون، میسوزونمشون، خاکسترشونو به باد میدم... امام رضا فرمود چی داری میگی پسرم؟! کیا رو میگی؟ گفت: آخه من جوونم، مادرم هم جوون بوده... اونایی که جلوی مادرمو تو کوچه گرفتن‌و میگم، آخه مادرم باردار بوده... یازهرا.... بر زمین ای زاده ی زهرا چرا افتاده ای روی خاک هجره از زهره جفا افتاده ای آن زن قاتل به اشک دیدگانت خنده کرد بس که نالیدی تو از صوت ونوا افتاده ای دست وپا درپیش قاتل میزدی .اوخنده کرد درمیان هجره ات بی کس زپا افتاده ای ماند جسم تو سه روزی زیر نور آفتاب بر روی خاشاک وخاک بام ها افتاد ه ای همچوجدت استخوانهایت همه بشکسته شد نیمه شب از پشت بام خانه ها. افتاده ای مردم این شهر گویابی خبر ازتوشدند درمیان کوچه ها ابن الرضا افتاد ه ای بهر دیدار پسر چشم انتظاری میکند تابیاید هادی از در.ازنوا افتاده ای یکی از کنیزا تا صدای مظلومیت آقارو شنید، ظرف آبی برداشت، گفت براش آب ببرم، این که داره میمیره، بذار حداقل راحت‌تر جون بکَنه. تو راه که داشت میرفت، اون نانجیبه ام‌الفضل بی حیا جلوشو گرفت، گفت کجا داری میری؟ _مگه نمیشنوی صدای العطش آقارو. گف: به توچه!؟ اصلا ظرف آب‌و بده من. ظرف آب‌و زد زمین آب‌ها رو زمین ریخت یهو صدا زد کنیزا و همه رو جمع کرد گفت: کف بزنید، هلهله کنید، کسی صدای این آقارو نشنوه.... تصور کن آقای من و تو کف حجره افتاده هی داره میگه جگرم، بیرون حجره یه عده دورتادور هی دارن کف میزنن، هلهله میکنن... (یاد چی افتادی؟!) اینجا یه جوون بود داشت جون میداد بعضیا هلهله میکردن... یه جوونم کربلا من سراغ دارم... تا ارباب من و تو اومد، دید یه عده دارن کف میزنن، یه عده دارن هلهله میکنن... حسین..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 (ع) (س) (ع) @majnon1396 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یاده زهرامیکند دلبندودلدار ه رضا آقا امام جواد هی دست به زمین میزد، امام رضا هم نشسته. می‌فرمود: بیچاره‌شون میکنم، میکشمشون، میسوزونمشون، خاکسترشونو به باد میدم... امام رضا فرمود چی داری میگی پسرم؟! کیا رو میگی؟ گفت: آخه من جوونم، مادرم هم جوون بوده... اونایی که جلوی مادرمو تو کوچه گرفتن‌و میگم، آخه مادرم باردار بوده... یازهرا.... بر زمین ای زاده ی زهرا چرا افتاده ای روی خاک هجره از زهره جفا افتاده ای آن زن قاتل به اشک دیدگانت خنده کرد بس که نالیدی تو از صوت ونوا افتاده ای دست وپا درپیش قاتل میزدی .اوخنده کرد درمیان هجره ات بی کس زپا افتاده ای ماند جسم تو سه روزی زیر نور آفتاب بر روی خاشاک وخاک بام ها افتاد ه ای همچوجدت استخوانهایت همه بشکسته شد نیمه شب از پشت بام خانه ها. افتاده ای مردم این شهر گویابی خبر ازتوشدند درمیان کوچه ها ابن الرضا افتاد ه ای بهر دیدار پسر چشم انتظاری میکند تابیاید هادی از در.ازنوا افتاده ای یکی از کنیزا تا صدای مظلومیت آقارو شنید، ظرف آبی برداشت، گفت براش آب ببرم، این که داره میمیره، بذار حداقل راحت‌تر جون بکَنه. تو راه که داشت میرفت، اون نانجیبه ام‌الفضل بی حیا جلوشو گرفت، گفت کجا داری میری؟ _مگه نمیشنوی صدای العطش آقارو. گف: به توچه!؟ اصلا ظرف آب‌و بده من. ظرف آب‌و زد زمین آب‌ها رو زمین ریخت یهو صدا زد کنیزا و همه رو جمع کرد گفت: کف بزنید، هلهله کنید، کسی صدای این آقارو نشنوه.... تصور کن آقای من و تو کف حجره افتاده هی داره میگه جگرم، بیرون حجره یه عده دورتادور هی دارن کف میزنن، هلهله میکنن... (یاد چی افتادی؟!) اینجا یه جوون بود داشت جون میداد بعضیا هلهله میکردن... یه جوونم کربلا من سراغ دارم... تا ارباب من و تو اومد، دید یه عده دارن کف میزنن، یه عده دارن هلهله میکنن... حسین..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــ