eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
629 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعاربانوی علی(زهرا-س)-روضه تفصیرمکن برای من دیر شدن را؟ دیدم به رخت واقعه ی پیر شدن را ؟؟ ازکوچه وازاهل مدینه ، همه سیرم تفصیرمکن آیه ی دلگیر شدن را من با تو دراین کوچه دگرتجربه کردم دربنداسارت شوی و پیر شدن را یارت به برت باشدوکاری نتوان کرد ناموس کشی بینی واین شیر شدن را درکوچه شدم باز پریشان نگاهت ای عشق نگر غایت تکثیر شدن را !! درکوچه چنین بخت بدم خواست ببینم افتادن تو ، غصه ی زنجیر شدن را زهرانشود پاک ز ذهنم غم ودردت اینگونه من آموختم اکسیر شدن را غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بانوی علی زاده خیرالبشری تو بانوی علی، کعبه ی اهل نظر ی تو درروضه به یادتو بخوانیم خدا را زیراکه به حاجات همه خلق در ی تو نام توبه اسما جهان اسم عظیم است بحر عظمت را به حقیقت گهری تو خورشید هدایت گهر بحرجهانی طوبای بهشت علوی را ثمری تو توفاطمه ای وتوشفیع دو جهانی ارباب کرم را به سر خاک سری تو با چشم دل خویش چودیدم جبروتت از شوق ملک تا به فلک، جلوه گری تو بانام توبر دیده دل نور گرفتیم زیرا که سپهر نبوی را قمری تو آید به مشام همه بوی گل رویت هان پا به ادب نِه که علیرا گهری تو هرچند که قبرت شده مخفی زدودیده اماوسط سینه ی ما جلوه گری تو اینجا وسط سینه ی ماقبرتوزهراست عشق تو وعشق مرتضی به سینه پیداست (مجنون کرمانشاهی)
❌سبب شهادت مادرم ضربه قنفذ با غلاف شمشیر بود در کتاب دلائل الامامه از ابی بصیر نقل است ، که امام صادق علیه السلام فرمودند : وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنفُذَ مَولی الرَجُلٍ (عمر) لَکَزَها بِنَعلِ السَّيفِ* بِأمرِه فَأسقَطَ مُحسِناً وَ مَرِضَت مِن ذلکَ مَرَضاً شَدیداً یعنی سبب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضربه ای بود که قنفذ غلام عمر به دستور او با نوک غلاف شمشير بر حضرت وارد نمود و حضرت زهرا به علت آن محسن را سقط کرد و بدین جهت به شدت مریض شد. * نَعلُ السَیف : آهنی است که در انتهای غلاف شمشیر وجود دارد برای اینکه وقتی شمشیر از غلاف بیرون کشیده می شود ، غلاف تعادل خود را دور کمر شخص حفظ کند . 📖کتاب دلائل الامامه
مراز خاک توخالق سرشت یازهرا مراغبار حریمت نوشت یازهرا مراز رحمت و نور ولایتت بانو بنا نهاد چنین خشت خشت یازهرا مرامیان زمین زراعت عشقت کنار چشمه ی ناب تو ، کشت یازهرا سپس اسیر تماشای این مقامت کرد مرا نهاد میان بهشت یازهرا دخیل نام توعمری خدامراکرده جدانمود ز کعبه، کنشت، یازهرا زخاک پای تو واز ازل گدای توام کنارچشمه ی خورشید مبتلای توام همیشه نام توبرخلق دلبری کرده همیشه اسم نکوی توسروری کرده منم چو ذره ی ناچیز، بین اقیانوس نگاه مادری ات ذرّه پروری کرده جنان خانه ی عشقت چه رونقی دارد که با بهشت خدا هم برابری کرده شدم اسیرتو وآن نگاه پُر مهرت مرا هوای غمت عشق باوری کرده زنور چادر توشدقبیله ای آقا دو دیده گان تو کار پیمبری کرده شکوه ناب عنایات حق تعالایی دوباره معجزه ات کار حیدری کرده چراکه معجزه های تو منجلی باشد چراکه ذکر کثیرت علی علی باشد چکیده از قدوبالای تو صلابت ها فدای اصل شکوه تو و سیادت ها تویی توفاطمه که آسمانی از فیضی نشسته بر دلمان کوثر فضیلت ها به آسمان دلم مانده حسرت باران خدا گشوده روی خلق باب رحمت ها نگار آل محمّد! بزرگ مابانو چه خوب دیده ای توجلوه های خلقت ها چه عاشقانه به عزم مصاف می آیند نشسته درمه رخساره ی تو عزت ها مسیرشهرمدینه شده قدمگاهت زلال معرفتی، زمزم هدایت ها جنون به حد خودش میرسید یازهرا به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت ها نفس به سینه گرفت ودعای تو آید حکایت ولی و انتظار و غیبت ها درون سینه ی عشاق تو حضورتوست دوباره در دل آنهاطلوع نورتوست ولایت توشده اعتبار مازهرا شکوه عزت نامت وقار مازهرا ملاعکه همه گرم طواف روی تو تمام ارض و سما در مدار مازهرا فضافضای تهییت هواهوای شما شهود می چکد از جلوه زار مازهرا همیشه نام وهوای تو درسرم باشد تویی تو داروندار وبهارما زهرا گرفته قلب من خسته درکنار تو در آستان تو،باشد قرار ما زهرا لیاقت سرکوی تونیست در دل ما منم گدای تو و تو نگار ما زهرا به عشق دیدن این روضه ها شدم زنده همیشه بوده وهستی قرار مازهرا دوباره فاطمیه گشته ودلم خون است کنار جادهی چشم انتظار مازهرا دلم هوای توکرده سلاله ی خورشید ز راه می رسد آخر بهار مازهرا کبوتر دل من را هوای تو برده همیشه مهرتو بانوبه قلب ماخورده غلامی_مجنون کرمانشاهی
زهرا_فاطمیه بگوبرای چه زهرا بی خبر رفتی زپیش حيدرِ تنها بی خبر رفتی چقدر ناله برایت بی صدا کردم زکنج خانه تو بی مابی خبر رفتی میان خانه عزادار تو بود زینب امید عترت طاهابی خبر رفتی مرو که خاک نشسته به چادر ت زهرا سكوتِ غربتِ دنيابی خبر رفتی هنوز ناله ی زهرابه گوش می آيد بگوبگو زچه زهرا بی خبر رفتی ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن پی تو آمده آنجابی خبر رفتی كنار بستر غرق به خون توباشد هنوز زينب كبرابی خبر رفتی ميانِ آن در ودیوار پیکرت افتاد چرابه زير لگدهابی خبر رفتی به ناله های تو درگوشه ی دره خانه شدی توغرقِ تماشابی خبر رفتی برای كشتن زهرا چه هاکه آوردند به تازیانه تنت رابه کوچه ها بردند آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
ازرفتنت این خانه ام زهرابهم ریخت این خانه وکاشانه ام زهرابهم ریخت آورده ای دستت کمی بالا ترازحد از آن شکسته دست تو مولابهم ریخت رویت میان کوچه باسیلی کبود است رخساره ی نیلی توما را بهم ریخت دست دعای زینبت هم رفته بالا ازحالت غمدیده ات زهرا بهم ریخت از درد بازوخواب ازچشم تو رفته حال دل صدیقه ی کبری بهم ریخت اینگونه زینب جان نکن گیسو پریشان مویت مرتب گشته ات حالا بهم ریخت از جای خود قطعاً به سختی بازگردی خوابیدنت باناله هاشبها بهم ریخت از زخم پهلوخون شده جاری دوباره پهلوشکسته قامتت اینجا بهم ریخت این تاول پای تو درخانه هویداست با این مَشقَّت راه رفته تا بهم ریخت بانوبرایت میزند پیراهنت زار آن شب که غسلش میدهد مولا بهم ریخت حیدربه یادت بین کوچه خواهد افتاد با رفتنت انسیة الحورا بهم ریخت -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ــــــــــــــــــــ
▄▅▆▇█▓▒░فاطمیه░▒▓█▇▆▅▄▃▂ السلام علیک یا فاطمه الزهرا"ص" بازوشکسته از غم بازو بیخبرم شب تا سحر زسوزش پهلو بیخبرم درخانه دلشکسته به غم خو گرفته ای ازاین دل گرفته به غم خو، بیخبرم از درد شانه فاطمه خوابت نمی برد ازضربه های خورده به بازو بیخبرم کردی نهان زشوهرخود زخم پهلویت از جای ضرب سیلی بررو بیخبرم فضه بگوچه برسر زهرایم آمده از قوتی که نیست به زانو بیخبرم ازرفتن نبی همه دم آه می کشی ازموج غصه ها وغم او بیخبرم زهرا برای رفتن خود بال می زنی ازبال زخمی تو پرستو بیخبرم پروانه ام که گرده تو ای شمع بوده ام ازلحظه لحظه ی دل بی سو، بیخبرم زهرابه قتلگاه تو درکوچه آمدم بانو بدان که من زهیاهو بیخبرم (مجنون)به کوچه فاطمه را بی هوا زدند دیگرمن ازشکستن پهلو بیخبرم -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
▄▅▆▇█▓▒░فاطمیه░▒▓█▇▆▅▄▃▂ السلام علیک یا فاطمه الزهرا"ص" اینجاهوای خاطره هایت مانده بجا در خانه ام طنین صدایت مانده بجا این شهروکوچه شاهد غمهای حیدراست از گریه آه سینه برایت مانده بجا تاراج حادثه زده برگلشن امید گل رفته ای و عطر وفایت مانده بجا از سینه یادکوچه نرفته برون دمی رفتی زخانه فاطمه جایت مانده بجا هر دل که داشت ازتوتجلی، بقاشود بانوهمیشه حال وهوایت مانده بجا افتاده ای میان درِ روضه ی بهشت بانگ و نوای وا اَبَتایت مانده بجا دارد گواه راز و نیاز توفاطمه محراب هست و، موج دعایت مانده بجا ای آرزوی خفته در آغوش سرد خاک محسن به جا نماند و، عزایت مانده بجا تاسر زدم به کلبه ی احزان توشبی پی برد ه ام که شور و نوایت مانده بجا سودی نبرده ای ز فدک، یادگار توست آن خطبه ی بلیغ و رسایت مانده بجا آیدکه انتقام توگیرد ز دومی مهدی کندکه جان بفدایت مانده بجا (مجنون )اگر که قابل دیدار تونشد بانو به سینه، شوق لقایت بجا -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 💚یازهرای اطهرمدد💚
◾️یا فاطمة الزهرا(س)◾️ بسترت را جمع کن از خانه ، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده است ، پس زاری بس است از همان روزی که تو تب کرده ای تب کرده ام خوب شو خوبم کنی سه ماه بیماری بس است تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام این تبسم کردن از روی ناچاری بس است لاله ، لاله ،لاله، لاله، لاله، لاله ، ...تا به کی ؟ جای خالی در لباست نیست گل کاری بس است من مرتب میکنم این خانه ات را تو فقط لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است ای شکسته بال پس کی استراحت میکنی هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری ، بس است این طرفداری از من کار دستت داده است بعد ازاین کاری مکن دیگر طرفداری بس است وقت کردی یک کفن هم بعد پیراهن بباف زندگی کردن برای من بس است ، آری بس است باشد امشب میروم پیش خدا رو میزنم بسترت را جمع کن از خانه بیماری بس است /آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)/
بس کن مغیره بر سراوتازیان مزن باضرب پابه همسر قامت کمان مزن بس کن مغیره پیش دوچشمان مجتبی باضرب کعبه نی به تن آن جوان مزن -------------- -------------- ------------ باتازیانه ای بدنم رامغیره زد دربین کوچه ای حسنم رامغیره زد افتاده گوشواره ام ازگوش یاعلی باضرب تازیانه تنم رامغیره زد غلامی(مجنون کرمانشاهی)_
بیمارخانه ام بدنت را تکان بده بانوقبول صورت نازت نشان بده خانه خراب گشتم وغم بر سرم نشست همچون کبوتری به قفس این پرم شکست ای مرغ آشیانه پرت را بریده اند درکوچه ها تن وبدنت راکشیده اند زهرا چقدر حال و هوایت پرازغم است تقصیر سرفه است صدایت پرازغم است آئینه‌ی ترک ترک از سنگِ هاشکست خانوم من عزیز علی غم به دل نشست یکباره شدکه زندگی‌ام را بهم زدند زهرا تو را به کوچه همه پشتِ‌هم زدند قلبم کنارِ توست ولی نازمیکنی این چند وقت پشتِ علی راز میکنی آن خون تاولت سندی ازمدینه است آن سرفه‌ی غلیظ تو از درد سینه است آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
حیدره خسته اگرزنده بماند بی تو آرزو دارد دراین شهرنماند بی تو تاسحرخواب نداری تو ز درد پهلو چکند گرکه دگر حق بستاند بی تو مرده ام فاطمه ازگریه ی پیوسته ی تو اشک ازدیده علی ات بفشاندبی تو بارها صدهاگره کوربدستم واشد این گره روی گره خورده نداند بی تو حاضرم بهرتو جان را بدهم ای زهرا سره شرمنده ازاین روی نهاندبی تو تامغیره میرسد تن حسن می لرزد گریه هارا او ز دیده برهاندبی تو دیگر ازکوچه بیادت رفت و آمدنکنم انتقام توازاین دربستاند بی تو ای زمین خورده کوچه چقدر مظلومی فاطمه رفت زتن،تاب وتواند بی تو حرف های دل خسته همه ازبی تابی است حیدر حق توازاین خلق ستاندبی تو  آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)