eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
ا2⃣ ❇️ بِأَبِي أَنتَ وَ أُمِّي يَا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا عَبدِ اللَّهِ‏ 🔶 لقَد عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ المُصِيبَةُ بِكَ عَلَينَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهلِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ‏ ❇️ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسرَجَت وَ أَلجَمَت وَ تَهَيَّأَت لِقِتَالِكَ‏ 🔶 يا مَولاَيَ يَا أَبَا عَبدِ اللَّهِ قَصَدتُ حَرَمَكَ وَ أَتَيتُ مَشهَدَكَ‏ ❇️ أَسأَلُ اللَّهَ بِالشَّأنِ الَّذِي لَكَ عِندَهُ وَ بِالمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيهِ‏ 🔶 أن يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن يَجعَلَنِي مَعَكُم فِي الدُّنيَا وَ الآخِرَةِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ كَرَمِهِ‏ 🚶🏻‍♂️پس ببوس ضريح را پس دو ركعت نماز كن در بالاى سر و در اين دو ركعت هر سوره كه مى‏ خواهى بخوان و چون فارغ شدى بگو : 🔶 اللَّهُمَّ إِنِّي صَلَّيتُ وَ رَكَعتُ وَ سَجَدتُ لَكَ وَحدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ‏ ❇️ لِأَنَّ الصَّلاَةَ وَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ لاَ تَكُونُ إِلاَّ لَكَ لِأَنَّكَ أَنتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ‏ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبلِغهُم عَنِّي أَفضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلاَمِ وَ اردُد عَلَيَّ مِنهُم التَّحِيَّةَ وَ السَّلاَمَ‏ ❇️ اللَّهُمَّ وَ هَاتَانِ الرَّكعَتَانِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلَى مَولاَيَ وَ سَيِّدِي وَ إِمَامِي الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عَلَيهِمَا السَّلاَمُ‏ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّل ذَلِكَ مِنِّي‏ ❇️ وَ اجزِنِي عَلَى ذَلِكَ أَفضَلَ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي وَلِيِّكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ‏ 🚶🏻‍♂️پس برخيز و برو به سوى پاى مبارك حضرت حسين عليه السلام و زيارت كن على بن الحسين عليهما السلام را و سر آن جناب در نزد پاى ابى عبد الله عليه السلام است پس بگو ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ نَبِيِّ اللَّهِ‏ 🔶 السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ أَمِيرِ المُؤمِنِينَ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ الحُسَينِ الشَّهِيدِ ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ ابنَ الشَّهِيدِ السَّلاَمُ عَلَيكَ أَيُّهَا المَظلُومُ ابنَ المَظلُومِ‏ 🔶 لعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَت بِذَلِكَ فَرَضِيَت بِهِ‏ ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا مَولاَيَ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابنَ وَلِيِّهِ‏ 🔶 لقَد عَظُمَتِ المُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَينَا وَ عَلَى جَمِيعِ المُؤمِنِينَ‏ ❇️ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتكَ وَ أَبرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيكَ مِنهُم فِي الدُّنيَا وَ الآخِرَةِ 🚶🏻‍♂️پس توجه كن به جانب شهدا و زيارت كن ايشان را و بگو ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَولِيَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَصفِيَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ‏ 🔶 السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَنصَارَ دِينِ اللَّهِ وَ أَنصَارَ نَبِيِّهِ وَ أَنصَارَ أَمِيرِ المُؤمِنِينَ وَ أَنصَارَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ العَالَمِينَ‏ ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَنصَارَ أَبِي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ الوَلِيِّ النَّاصِحِ‏ 🔶 السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَنصَارَ أَبِي عَبدِ اللَّهِ الحُسَينِ الشَّهِيدِ المَظلُومِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِم أَجمَعِينَ‏ ❇️ بِأَبِي أَنتُم وَ أُمِّي طِبتُم وَ طَابَتِ الأَرضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنتُم وَ فُزتُم وَ اللَّهِ فَوزاً عَظِيماً 🔶 يا لَيتَنِي كُنتُ مَعَكُم فَأَفُوزَ مَعَكُم فِي الجِنَانِ مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ‏ ❇️ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً وَ السَّلاَمُ عَلَيكُم وَ رَحمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏ 🚶🏻‍♂️پس برگرد به جانب سر امام حسين عليه السلام و بسيار دعا كن از براى خود و از براى اهل و عيال و برادران مؤمن خود و سيد بن طاوس و شهيد فرموده ‏اند پس برو به مشهد جناب عباس رضي الله عنه همين كه رسيدى به آنجا بايست نزد قبر آن جناب و بگو ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا أَبَا الفَضلِ العَبَّاسَ ابنَ أَمِيرِ المُؤمِنِينَ السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ سَيِّدِ الوَصِيِّينَ‏ 🔶 السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا ابنَ أَوَّلِ القَومِ إِسلاَماً وَ أَقدَمِهِم إِيمَاناً وَ أَقوَمِهِم بِدِينِ اللَّهِ وَ أَحوَطِهِم عَلَى الإِسلاَمِ‏ ❇️ أَشهَدُ لَقَد نَصَحتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ فَنِعمَ الأَخُ المُوَاسِي‏ 🔶 فلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتكَ‏ ❇️ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً استَحَلَّت مِنكَ المَحَارِمَ وَ انتَهَكَت فِي قَتلِكَ حُرمَةَ الإِسلاَمِ‏ 🔶 فنِعمَ الأَخُ الصَّابِرُ المُجَاهِدُ المُحَامِي النَّاصِرُ وَ الأَخُ الدَّافِعُ عَن أَخِيهِ‏ ادامه 👇 2️⃣
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
ا3⃣ ❇️ المُجِيبُ إِلَى طَاعَةِ رَبِّهِ الرَّاغِبُ فِيمَا زَهِدَ فِيهِ غَيرُهُ مِنَ الثَّوَابِ الجَزِيلِ وَ الثَّنَاءِ الجَمِيلِ‏ 🔶 وَ أَلحَقَكَ اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبَائِكَ فِي دَارِ النَّعِيمِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ 🚶🏻‍♂️️پس بيفكن خود را بر قبر و بگو : 🔶 اللَّهُمَّ لَكَ تَعَرَّضتُ وَ لِزِيَارَةِ أَولِيَائِكَ قَصَدتُ رَغبَةً فِي ثَوَابِكَ وَ رَجَاءً لِمَغفِرَتِكَ وَ جَزِيلِ إِحسَانِكَ‏ ❇️ فَأَسأَلُكَ أَن تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَجعَلَ رِزقِي بِهِم دَارّاً وَ عَيشِي بِهِم قَارّاً 🔶 وَ زِيَارَتِي بِهِم مَقبُولَةً وَ ذَنبِي بِهِم مَغفُوراً وَ اقلِبنِي بِهِم مُفلِحاً مُنجِحاً مُستَجَاباً دُعَائِي‏ ❇️ بِأَفضَلِ مَا يَنقَلِبُ بِهِ أَحَدٌ مِن زُوَّارِهِ وَ القَاصِدِينَ إِلَيهِ بِرَحمَتِكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ‏ 🚶🏻‍♂️️پس ببوس ضريح را و نماز گزار نزد آن حضرت نماز زيارت و آنچه خواسته باشى و چون خواستى وداع كنى آن حضرت را بگو آنچه را كه از پيش ذكر كرديم در وداع آن حضرت‏ کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/466354217Cce92b3a469
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
دعای عرفه آسان 🌈.pdf
1.63M
📜 متن Pdf 🕋🏜 دعای عرفه امام حسین(ع) 🆎 با فونت درشت و خوانا ترجمه مقابل متن جهت درک معانی ✅◽️نگارش ساده جملات دعا ✅◽️تقسیم بندی به عبارات کوتاه ✅◽️ترجمه روان ساده و توضیحی مخصوص به اندازه صفحه گوشی 👌 بسیار ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ عالی روز (عج)
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
دعای‌عرفه۩حاج‌منصورارضی.mp3
42.58M
🕋🏜 دعای عرفه امام حسین (ع) 🎧 با نوای : حاج منصور ارضی کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/466354217Cce92b3a469
بسم الله الرحمن الرحیم @majnon1396 🌾⚫️روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه السلام ┏━━━🔴🌾🌾🌾🔴━━┓ @majnon1396 ┗━━━🔴🌴🌴🌴🔴━━┛ بنفس آرمین غلامی (مجنون) از ازل معتکف کوی امام باقرم من اسیرخم ابروی امام باقرم درپی جلوه ی دنیانرود این دل من من خریدار گل روی امام باقرم گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست عاشق آن رخ دلجوی امام باقرم برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست ازازل سینه زن کوی امام باقرم تا ابدگریه کنت هستم ای باقرالعلوم شكرگویم که ثناگوی امام باقرم لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود سرخوش ومست ازآن بوی امام باقرم ان شاءالله مدینه رو ببینید،اگه دیدی كناره دستید یه جوره دیگه گریه میكنه،با یه حالی،با یه اشكی،بدون یه شب مدینه رو دیده،بقیع رو زیارت كرده،من بعضی وقت ها به بعضی رفقا میگم،اگه میخواید مدینه برید،دعا كنید شب ،مدینه نرسید،میگن،چرا؟مدینه ،مدینه است دیگه! میگم نه،روز برسید مدینه باز بهتره،همه ی مدینه روشنه،افتاب هست،اما وقتی شب میرسید مدینه،نگاه میكنی،فقط یه گوشه تاریكه،همه ی مدینه پر از چراغه،همه ی خیابونها،فقط یه گوشه تاریكه،میخوای دق كنی،می خوای داد بزنی،میگی بابا اینجا چهارتا امام ما زیر خاكن،شب خیلی سخته مدینه رسیدن،ان شاء الله بری،وصف العیش،نصف العیش،بزار یه سفر معنوی آغاز كنیم،مگه نفرمود، و قبره فی قلوب من والا،الان دل تك تك شما یه بقیعه، از قبر پیغمبر بیا،از پله های بقیع برو بالا،جلوی در بسته ی بقیع ،همچین كه میرسید،یه صحنه ای صدای ناله ات رو بلند میكنه،میبینی،یه قفل بزرگ به در زدن،یعنی همون جا باید بایستی،جلوتر ممنوعه کاش ازباقر نشانی داشتیم دربقیعش آشیانی داشتیم درعزای باقر آل عبا کاش درکویش.مکانی داشتیم فكر نكنی به همین راحتی،گریه ها و روضه ها به دست من و تو رسیده،امام سجاد بعد هم امام باقر،خون دل خوردن تا این روضه ها مونده گار شد. من همانم که دیدم غصه ها ناله های عمه ام در کربلا امام باقر كسی است كه همه چیز و به چشم خودش دیده،مگه میشه امام باقر بگی از كربلا نگی ازهمان زهر به زین بال وپرم درهم ریخت درمدینه بین کوچه جگرم درهم ریخت ازعطش دم نزدم گرچه تنم آب شده ازهمان زهرشرربار سرم درهم ریخت پسری کو که بیاید. سر بالین پدر صادق آمدبه سر من پسرم درهم ریخت پنجمین اخترعشقم.باقرم .عشق نبی زین همه درد وبلا چشم ترم درهم ریخت معلومه میخوای با من ناله بزنی،هركی میخواد روزی بگیره برا محرم امشب شبشه حسین......... شنیدن كی بود مانند دیدن،ما هرچی روضه بخونیم شنیدیم،تو مقاتل ورق زدیم،اما امشب یه وجودی میخواد برات روضه بخونه،خودش همه چیزو دیده،بچه ی كوچیك یه ذهنی داره،روانشناسا میگن مواظب باشید تو كوچكی بچه تصاویر بد نبینه،بابا خیلی مثال ملموس میزنم،اونها كه اهل كنایه هستن زود بگیرن،مثال راحت میزنم بگیرید، داری از تو خیابون رد میشید،یه صحنه ی تصادف میبینی،با خانواده ات باشی،اول از همه میگی این بچه نبینه این صحنه رو،قربون این آقا زاده برم،تو سنین خردسالی چه صحنه ها كه ندیده دیده ام نصف روزی غصه را دیده ام من ناله های عمه را ان شاء الله این ناله رو محرم به تو بدن،اگه تا حالا ناله نزدی با این بیت ناله بزن باز افتاده خزان در چمنت باز یثرب شده بیت الحزنت شده از زین به زهر آغشته بخدا آب تمام بدنت اقا جان امروز شاگردات اومدن،قریب به چند هزار شاگرد،چه شاگردایی،امروز اومدن بدنت رو با احترام،تو مدینه برداشتن،شنیدم چند تا كفن داشتی،شنیدم بدنت رو زمین نمونده،شنیدم كسی به بدنت بی احترامی نكرده،اما آقا جان،كربلا كار به جایی رسید،عمه جانت دید بابات داره میلرزه،زینب اومد كنار زین العابدین،گفت:عزیز برادرم،نبینم تو رو این طوری داری میلرزی،داداشم تو رو به من سپرده،چی شده عمه جان،چه اتفاقی افتاده،صدا زد عمه نگاه كن ببین،اینها دارن كشته هاشون رو دفن میكنن،هیچ كس به بدن بابام نگاه نمیكنه،هنوز بدن بابام رو خاكه،حسین..... روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه السلام ┏━━━🔴🌾🌾🌾🔴━━┓ @majnon1396 ┗━━━🔴🌴🌴🌴🔴━━┛ بنفس آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم هر واژه بگوییم به توصیف، کم است این شوق دو یاراست که در دیدهِ نم است شاباش دهدحضرت جبریل وکشد کل دست علی و فاطمه در دست هم است غلامی(مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
🔴❌روضه _شهادت امام محمد باقر علیه السلام _ حاج آرمین غلامی میگن انگشتریِ امام باقر علیه السلام همان انگشتری اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده،گفتند:آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو درک کردید؟فرمودند:بله،من کربلا چهارسالم بود.همه صحنه ها رو شاهد بودم.بعدشم در تمام طول اسارت با عمم زینب همراه بودم.آقای کتک خورده ی کربلا...آقای خرابه نشین...آقای طناب اسارت بر گردن شما بسته شده...در نقلی هست آقا امام سجادعلیه السلام میفرماید:تو یه جایی بچه ها رو با طناب بستند،یه سر طناب رو به من بستند،یه سر طناب رو به عمه ام زینب،ما آرام میرفتیم بچه ها زمین نخورند، میومدند با تازیانه میزدند،میگفتند: سریع برید،سریع میرفتیم بچه ها زمین میخوردند.زمین خورده ی راه کوفه و شام! امام باقر فدات بشم یه ذره از اون زحمتایی که برای دین کشیدید به ماهم توفیق بدید ما هم یه کاری غرض از حج اینه که ما بریم،بیایم کمکت کنیم دیگه! خب فکر کردیم ما الان رفتیم حج آخرش میخواستیم همینو بگیم...آقا امام باقر علیه السلام خیلی غربت کشیدند،این غربت در مزار شریفشونم پیداست.این شب هایی که شب شهادت امام باقره همه ی حاجیا از مدینه رفتند دیگه کسی نیست بیاد زیارتگاه بقیع.من از بین همه ی روضه ها یه سوال میخوام بکنم از امام باقر علیه السلام.آقا حال شما خرابه ی شام چگونه بود سه ساله ی ابی عبدالله الحسین علیه السلام بهانه ی پدر گرفته بود؟ آرمین غلامی روضه جانسوز ب امام محمد باقر علیه السلام ┏━━━🔴😭😭😭🔴━━┓ @majnon1396 ┗━━━⚫️😭😭😭⚫️━━┛
🔴💢روضه _شهادت امام محمد باقر علیه السلام _ حاج آرمین غلامی ┏━━━🔴🌾⚫️🌾🔴━━┓ @majnon1396 ┗━━━🔴🌴⚫️🌴🔴━━┛ آقاجون امام باقر قربونت برم و قربون غربت تو برم؛ایرونیا میگن:مثلا شهادت امام حسن میریم مدینه،شهادت امام صادق میریم مدینه،دیدید دیگه تو مجالس میگن،شهادت امام سجاد...اما شهادت امام باقر یه دونه ایرانی الان تو بقیع نیست،غربت خاصی بر بقیع حاکمه،هیچ کس نیست...آخه ایرانیان که اونجا رو رونق میدن،اگر شهادتی باشه،ولادتی باشه،ولادتش که سوم ماه صفره شهادتشم که همه ی حاجیا رفتند برای آماده شدن که برن عرفات و این ها،هیچ کس نیست.آقاجان یا امام باقر قربون غربتت بشم اما فدات بشم اگر غیر از اینه بفرمایید آقاجان! شما وقتی به شهادت رسیدید جیگرتون رو پاره پاره کردنا،شیعیان وشاگردان شما آمدند زیر بدن امامشونو گرفتند.گریه نکنید من که روضه نمیخونم که! خیالتون راحت باشه بدن امام باقر رو زمین نمانده،بدن امام باقر رو کسی عریان نکرد رو خاک گرم بذاره،خیالتون راحت باشه،به فرزندشون وصیت کردند توی همون لباسی که من به تن میکردم و نمازجمعه میخواندم کفنم کن،بعد از اینکه غسلم دادی عمامه ای که به سر میگذاشتم رو برسرم بگذار،نترسید کسی عمامه ی امام باقر رو به غارت نبرده،هیچ کس نرفت به اسبش نعل تازه بزنه بر روی بدن امام باقر بره...بریم یه سر مدینه؟یه جمله براتون میگم بعد میخوام یه خاطره از لسان امام باقر براتون بگم.گفت:ترک زبان بود، پنجره های بقیع رو گرفته هی تو سینش میزنه میگه یا امام حسن قربان غربتت برم آقا،میگفت:هی تو سینش میزد با لهجه ی آذری میگفت:یافاطمه پاشو دست بچه هات رو بگیر بیاید ایران،مردم ایران خیلی بامعرفتند،نمیگذارند شما غریب بمونید. حدود ۳۰۰-۴۰۰امامزاده تو قم هست،نوعا رفتم دیدم یک امامزاده نیست که ضریح نداشته باشه.به امام رضا میگن غریب الغربا! از کجا بوی غربت به مشامتون میرسه؟از کجا؟! ضریح نداره؟خادم نداره؟زائر نداره؟حرمش تاریک و ظلمانیه؟غریب میخوای باید یه سر بری مدینه،از پله های بقیع بری بالا،دستت رو به این شبکه ها بگیری،هیچ اثری از قبر نمیبینی.امام باقر شما مخزن اسراری آقا،حدودا چهارسالت بوده تو کربلا،تو خیلی چیزا رو دیدی.میشه برای این مردم بگی؟مردم امام باقر داره براتون خاطره میگه،حقشو ادا کنید! آی مردم! امام باقر داره میگه ها! شما نبودید ولی من گودی قتلگاه دیدم،شما نبودید ولی من بالای تل زینبیه دیدم،شما ندیدید ولی من زندان کوفه دیدم،شما ندیدید ولی من دیدم عمه جانم رو سوار بر ناقه های بی جهاز کردند،شما ندیدید ولی من مجلس عبیدالله دیدم، شما ندیدید ولی من بازار کوفه و شام دیدم،یه حرف و تیر خلاص! آی مردم! شما ندیدید ولی من مجلس شراب دیدم،سر بریده ی جدم حسین میان تشت طلا، اون بی حیا جام شرابو سرمیکشید،مردم شما ندیدید اما من دیدم عمه جانم زینب بالای تل زینبیه... شما ندیدید ولی من دیدم یه عده رفتند به اسباشون نعل تازه زدند،به بدن مطهر جدم حسین..."الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلمو ایُّ منقلب ینقلبون" بحق الزهرا و ابیها و بعلها و بنیها والسرالمستودع فیها،بدماء شهدائنا و بامام زماننا اجبنا یا الله... دستان بلند شده به سمتت را ناامید برمگردان دنیا و آخرت ما و نسل ما از این خاندان جدا مگردان در ما و نسل ما کم ارادت به اهلبیت قرار مده این جمع و ملتمس دعا هر حاجتی دارند حاجاتشون برآورده بگردان مرضامون،موردین نظر،شفا کرامت بفرما شهدا،امامون درجاتشون متعالی بگردان رهبر عظیم الشانمون،حوزه های علیمیه در پناه امام عصر محافظت بفرما به همین زودی ما را به مدینه و کربلای حسین مهمان بگردان خدایا پدر،مادر هر کی به گردنمون حق داره عزت دارین،اگر از دنیا رفتند سر خوان با کرامت امام باقر مهمان بگردان آقامون به فریادمون برسون قلبش رو ازمون راضی کن در امر فرجشان تعجیل بفرما. آرمین غلامی 🔥🌻روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه السلام ┏━━━🔴🌾⚫️🌾🔴━━┓ @majnon1396 ┗━━━🔴🌴⚫️🌴🔴━━┛
✅ چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند بوده ای نقشی تو بر انگشتر دست حسین ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
درکوفه غم اشـاره هـا می بینی مرگ همه ی ستـاره هـا می بینی ازکوفه مخواه عهدو وفایی ، زیرا وا کـردن گـوشواره ها می بینی اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
میان کوفه مسلم بي قراری به آغوش کسی جایی نداری شدی آواره در هرکوی وبرزن زبی عهدی کوفه ناله داري اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود . کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
عیدقربان عیدقربان حرم یار فقط میچسپد بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین سراین کوچه وبازارفقط میچسپد دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین.. دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین با گل تربت آن یارفقط میچسپد کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند چون جواب دولب یار فقط میچسپد جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد عیدقربان شده ونذر توگردد جانم گریه ی حال نزارم فقط میچسپد شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن دیدن تربت آن یار فقط می چسپد دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب عیدقربان حرم یار فقط میچسپد ✅ @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم شهدای منا.... به یادت ای منا غم می سرایم به یادکشته هایت لب گشایم سخن از غربت این حاجیان است زکشتار تمام عاشقان است غم آنان غمی جانکاه باشد از آن کمتر کسی آگاه باشد کجا زائر چنین آزاربیند کجا یعقوب داغ یاربیند اگرچه در منابشکسته بال اند چه کس میداند اینان در چه حال اند خدا حجاج تویاور ندارند که غربت را به خود باور ندارند ببین حجاج اشک و آه دارند چو حیدر سر در ون چاه دارند به چشم مهدی ات خاری نشسته زکشتاره منا قلبش شکسته ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست در این غم اشک های دیده جاریست غم هرشیعه ای چشم انتظاریست به حجاجت چرا این عرصه تنگ است برای مسلمین این قصه ننگ است مسلمانان شده مهدی فراموش دم هل من معین آیدبه هر گوش بیامهدی غم هجرتودارم خبر از اشک پنهانت ندارم ولی اندوه تو بر ما گران است دعا گویت تمام شیعیان است مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است برای عاشقان این عرصه تنگ است هزاران لعن ونفرین برسعودی هزاران بغض دیرین برسعودی بیا مهدی بیا ای صاحب حج مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج ✅
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
بسم الله الرحمن الرحیم عید قربانم خداگشته عزا کشته شدیک عده حاجی در منا اولین باری که کشتید بس نبود قتل عام دومی کردی بپا بی حیا این فاجعه دیگربس است کی بود برحاجیان ظلمی روا گوییا ازدور می آیدخبر اهل عالم میرسد مولای مولا باد و طوفان را بهانه کرده اند قلب زهرا شدشکسته ای خدا میرسدمهدی وگیرد انتقام ازسعودیهای پست بی نوا کاش (مجنون) حاجتش گردد روا تاشود کشته درآن دشت منا ✅ #
بسم الله الرحمن الرحیم عید قربان هاتیه ری له دره یزدان بکین ومنای عشق خالق نفس وگیان قربان بکین عید قربان هات و روژ ه امتحان بندگی جور اسماعیل امشو روی له بر جانان بکین عید قربان هات و روژ تابش مهریقین له فروغه هریقین، گیانان پره ایمان بکین عید قربان هات و روژشوق و روژ سرنوشت دامن گل هر و اشک شوق گلباران بکین عید قربان روژ عید و روژپیمان بستنه وی چنین روژه وفا له عهد و له پیمان بکین عید قربان جلوه ای و روژ تسلیم و رضاس گیان ودل تسلیم امر حضرت جانان بکین میزبان آفرینش میهمانی کردیه و ره اخلاص امشو، گیان و دل مهمان بکین له محیط بندگی و عشق وایمان ویقین توشه ای آماده بهر برزخ و میزان بکین وعذاوه حشر ایمن گشتیه ،امروژ اگه ری و سمت آستان عترت و قرآن بکین له چنین عید بزرگی وخداوند کریم آرزوی وصل مهدی وشو هجران بکین چوی منه (مجنون) ودریای ولایت پا بوکت ساحل گیان امشوی لبریزله مرجان بکین ✅
✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
میان کوفه مسلم بي قراری به آغوش کسی جایی نداری شدی آواره در هرکوی وبرزن زبی عهدی کوفه ناله داري اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
✅ چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند بوده ای نقشی تو بر انگشتر دست حسین ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود . کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم شهدای منا.... به یادت ای منا غم می سرایم به یادکشته هایت لب گشایم سخن از غربت این حاجیان است زکشتار تمام عاشقان است غم آنان غمی جانکاه باشد از آن کمتر کسی آگاه باشد کجا زائر چنین آزاربیند کجا یعقوب داغ یاربیند اگرچه در منابشکسته بال اند چه کس میداند اینان در چه حال اند خدا حجاج تویاور ندارند که غربت را به خود باور ندارند ببین حجاج اشک و آه دارند چو حیدر سر در ون چاه دارند به چشم مهدی ات خاری نشسته زکشتاره منا قلبش شکسته ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست در این غم اشک های دیده جاریست غم هرشیعه ای چشم انتظاریست به حجاجت چرا این عرصه تنگ است برای مسلمین این قصه ننگ است مسلمانان شده مهدی فراموش دم هل من معین آیدبه هر گوش بیامهدی غم هجرتودارم خبر از اشک پنهانت ندارم ولی اندوه تو بر ما گران است دعا گویت تمام شیعیان است مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است برای عاشقان این عرصه تنگ است هزاران لعن ونفرین برسعودی هزاران بغض دیرین برسعودی بیا مهدی بیا ای صاحب حج مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج ✅
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀