#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
◼️ با امرِ عقیله بنی هاشم زینب کبری سلاماللّهعلیها ، زمین «شمرِلعین» را در خود فرو میبرَد...
در نقلی آمده است:
چون اسرا به نزدیکی شهر شام رسیدند، در دروازه شام، عُليا مخدّره حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها، شمر را طلبيده و فرمود:
حاجَتی إلَیکَ اَنْ تَدخُلَنا مِن بابٍ غَیرِ مُزدَحمٍ و تَسلُکَ بنا طریقاً قلیلَ النّظّارة
▪️حاجتى به تو داريم، و آن اینکه ما را دروازه شلوغی وارد شهر نکنید و از راه خلوتى داخل شام نماييد تا کمتر به ما نظر کنند.
فَکانَ جَوابُهُ قَرَعَها بِسَوطِهِ و زَجَرَها بِغَمَدِ سیفهِ
▪️آن ملعون به خواسته حضرت اعتنا نکرد و چند تازيانه بر آن مخدّره زد و بعد با غلاف شمشیرش، بر پشت آن بانوی مظلومه ضربهای زد.
🩸آن معدن صبر و وقار از فرط غيرت منقلب و متاثّر شد. لذا امر به زمين نموده و فرمود:
يا أرض! خُذِيهِ
▪️ای زمین! او را بگیر.
و اِذاً تَنفرجُ الارضُ و تَبتَلعُ شمرَ إلیٰ ظَهرِه
▪️ در آن حال ناگهان زمين، دهان باز کرد و شمر را تا كمر فرو برد.
🩸در این هنگام بود که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام بر فراز نیزهها به سخن درآمد و فرمود:
يا اُختاه! اِصبِرى وَ احْتَسبى في مَرضات اللّه.
▪️ای خواهرم! صبر کن و همه این دردها را به حساب خدا بگذار.
پس آن مكرّمه امر نمود به زمين و زمین آن ملعون را رها کرد.
📚الخصائص الزینبیّه ص١٨۵
✍علی با چادر زهرا،چه غوغایی،چه تصویری
حسین بن علی دارد،عجب همشیرهی شیری
من از آن خطبههایی که عقیله خواند،فهمیدم
حریف حرف حق هرگز نخواهد گشت شمشیری
زنی با دست بسته کرد مُشت حیلهها را رو
زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری
به هر جمله که میگوید،به روی منبر محمل
ز سرهای بریده میرسد آوای تکبیری ...
#اسارت
◾️ نفرین زینب کبری «سلاماللهعلیها» تمام نشده بود که کاخی ویران شد ...
در نقلی آمده است:
وقتی که أسرای آل الله نزدیک به شهر دمشق شدند، از کنار قصر بلند و بالایی گذر کردند که یک پیرزنی در آن نشسته بود و نامش "امّ هجّام" بود و همراه او کنیزان و غلامانش نشسته بودند.
🩸وقتی که آن پیرزن نگاهش به سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام - در حالی که بر نیزهای بلند سوار بود و محاسن شریفش با خون خضاب بود - افتاد، گفت:
این سر که جلوی همه سر هاست، سر کیست؟ و آن سر هایی که بر نیزه هستند، سر چه کسانی هستد؟
🩸به او گفتند: آن سر، سر حسین علیهالسلام است و دیگر سر ها، سر برادران و اولاد و خاندان اوست. آن پیرزن بسیار خوشحالی کرد و گفت:
ناوِلِيني حَجَراً لِأضرِبَ بِهِ وَجهَ الحُسينِ عليهالسّلام، فأَتَتْها،
▪️سنگی را برایم بیاورید تا آن را بر سر حسینعلیهالسلام بزنم. پس سنگی را برایش آوردند.
فضَرَبتْ بِهِ رَأسَ الحُسينِ عليهالسّلام، فَسٰالَ الدّمُ عَلَى وَجهِهِ و شَيبِهِ
▪️آن عجوزه، سنگ را گرفت و با آن بر سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام زد که خون از سر مطهر امام علیهالسلام بر صورت و محاسن شریفش جاری شد.
فَالْتفَتَتْ إلَيه أمُّ كُلثوم، فَرَأتْ الدَّمَ الجَديدَ سٰائلًا عَلَى وَجههِ و لِحيتِه، فلَطَمتْ وَجهَها
▪️ حضرت امکلثوم علیهاالسلام تا نگاهش افتاد، دید خون تازه بر صورت و محاسن سر برادر جاری شده، لذا بر صورتش لطمه زد و فریاد میکشید:
وا غوثاه! وا مصيبتاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسيناه!
سپس از هوش رفت.
🩸در این هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند:
چه کسی این کار را با صورت برادرم و نور چشمانم کرد؟ گفتند: آن پیرزن ملعونه.
اینجا بود که زینب کبری سلاماللّهعلیها آهی از دل کشیدند و فرمودند:
اللّهمَّ اهْجِمْ عَلَيها قَصرَها و أحرِقْها بِنارِ الدّنيا قَبلَ نارِ الآخرة.
▪️خدایا! قصرش را بر سرش ویران کن و او را قبل از آتش جهنم با آتش دنیا بسوزان.
🩸هنوز کلام زینب کبری علیها السلام تمام نشده بود، که قصر فرو ریخت و آتش از آن بلند شد و آن پیرزن ملعونه و هر آن کس که در قصر بود، آتش گرفتند و به درک واصل شدند.
📚أسرار الشّهادة، ص ۳۱۱
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
◼️ آن جایی که پا گذاشتی، رسول الله صلی الله علیه و آله، دهانش را میگذاشت...
هشام بن محمد نقل می کند:
چون سر مبارك امام حسين سلام اللّه علیه در پيش روي ابنزياد ملعون گذاشتند؛ زن كاهنهای(جادوگر) در آنجا حاضر بود.
آن زن به ابنزياد گفت كه: برخيز و پاي خود بر دهان دشمنت بگذار.
پس آن حرامزاده پاي نجس خود را بر دهان مبارك گذاشت. پس از آن به زيد بن ارقم گفت كه: چگونه ميبيني؟
زيد گفت كه: قسم به خدا كه هر آينه ديدم رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را كه دهان خود را در موضع قدم تو گذاشته بود و آن لب و دهان را میبوسید.
📚اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب ص۵٧٠
#اسارت
#مصائب_رأس_مطهر
◼️ یکی دیگر از کرامات رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام...
همینکه شمر و لشکریانش(در مسیر به شام) خواستند به شهر موصل وارد شوند، نزد حاكم شهر نامه فرستادند كه توشه و آذوقه براى آنها فراهم كند و شهر را آزين بندند.
اهل موصل متحد شدند كه هرچه خواهند، براى آنها فراهم كنند؛ ولى از آنها درخواست كنند كه به شهر نيايند و بيرون شهر منزل كنند و از هم آن جا بروند و وارد شهر نشوند.آنها در يك فرسخى شهر منزل كردند و سر شريف را روى سنگى نهادند و از آن سر قطره خونى بر آن سنگ چكيد و مانند چشمه اى از آن خون مى جوشيد و مردم از اطراف آن جا جمع مى شدند و مراسم عزا و ماتم برپا مى كردند و اين شيوه تا دوران عبد الملك بن مروان به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آن جابه جاى ديگر بردند و اثر آن محو شد، ولى در آن جا گنبدى ساختند و آن را "مشهد النقطه" ناميدند.
📚نفس المهموم ص۴۲۵
📚معالي السّبطين ج۲ ص۱۲۹
#امام_سجاد_علیه_السلام
#معارف_حسینی
◼️ حکایت یک مجلس عروسی که از امام سجاد علیه السلام دعوت کردند تا در آن مجلس، شرکت نمایند...
بعد از اینکه اهلبیت علیهم السلام به مدینه برگشتند، روزی زُهَری(از اصحاب خاصه امام سجاد علیه السلام) آمد خدمت حضرت سجاد صلوات اللّه علیه و امام علیه السلام را به عروسی فرزند جوانش دعوت کرد. حضرت برآشفتند و فرمودند:
من نعش کشته برادرم علی اکبر صلوات اللّه علیه را روی خاک دیدم. چگونه به مجلس عروسی جوان دیگر حاضر شوم!؟
زُهَری خجالت زده شد آمد به خانه و به همسرش گفت.
زوجه او گفت :بیا ذاکر به خانه دعوت کنیم و سیاه بپوشیم و مصیبت امام حسین صلوات اللّه علیه بخوانیم.
زهری چنین کرد.
همسایه ها متوجه شدند و به امام سجاد صلوات اللّه علیه رساندند که مجلس روضه ای در خانه زُهَری تشکلیل شده است.
حضرت تشریف آوردند و اهل مدینه جمع شدند. ناگهان دیدند حضرت زینب کبری صلوات اللّه علیها در حالی که در یک دست سکینه صلوات اللّه علیها و دست دیگر فاطمه صلوات اللّه علیها (دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام) است. وارد شدند.
مجلس غلغله شد ، زُهری متوجه شد که امام سجاد صلوات اللّه علیه از مجلس بیرون رفتند ، آمد بیرون از خانه، دید دم درب امام سجاد صلوات اللّه علیه دارد کفش ها را جفت می کند.
عرضه داشت من سزاوار این کارم.
حضرت فرمودند:در مجلسی که امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه حضور دارد و جدّه ام فاطمه زهرا صلوات اللّه علیها اشک چشم زنان را پاک می کند، من نیز به این خدمت باید مشغول باشم.
📚مقتل خطی مبکی العیون(نجفی) ص۴۳۱
#امام_سجاد_علیه_السلام
#معارف_حسینی
◼️ ناودانی از اشک ...
در نقلی منهال بن عمر گوید:
از کوچه عبور می کردم دیدم آب از ناودان خانهای سرازیر است. اجتناب کردم؛ شخصی بانگ بر من زد که وای بر تو!
از این اجتناب میکنی، مگر نمی دانی این آب چشم زین العابدین «صلوات اللّه علیه» است!؟
گفتم: چگونه میشود شخصی چنین گریه کند آب چشم او از ناودان بریزد؟!
دقّ الباب کردم. غلامی آمد، اذن دخول خواستم و رفتم بالای بام خانه حضرت.
🩸دیدم امام سجاد علیهالسلام میخواهد تجدید وضو کند؛ آب را به کف دست میگیرد و گریه میکند و به آب میگوید:
ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟!
عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟ إمام علیهالسلام فرمود:
ای منهال! آنچه من دیدم تو که ندیدهای؟!
🩸روز عاشورا بیهوش بودم، چون به هوش آمدم دیدم زنها خیمه را خالی کردهاند و صدای گریه از بیرون خیمه میآید.
زیر بغل مرا گرفتند، دیدم نعش علی اکبر علیهالسلام را آوردند به خیمهها.
دوباره بیهوش افتادم، باز به هوش آمدم دیدم دوباره صدای گریه بلند است.
گفتند: پدرت از سر نعش عمویت عباس علیهالسلام برگشته است.
دوباره بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم، دیدم پدرم بالای سرم ایستاده و اسرار امامت را به من دادند.
🩸دوباره بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمهام زینب کبری سلاماللّهعلیها آمده و میگوید:
اینور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی نیزه کردهاند.
📚 جامع المجالس(خطی) ص۲۶۳
✍ شاید برای برخی اینگونه نقلها باعث تعجب باشد... اما خوب است نگاهی بیندازیم به احوالات انبیاء عظام، که از خوف الهی چگونه گریستند...
🔹 در روایتی إمام صادق علیهالسلام در احوالات داوود نبی علیهالسلام فرمودند:
أَمَّا دَاوُدُ فَإِنَّهُ بَکَی حَتَّی هَاجَ الْعُشْبُ مِنْ دُمُوعِهِ
🔻اما داوود نبی علیهالسلام آنقدر گریه کرد تا گیاهان از اشک او، روییدند.
(بحارالانوار ج۱۱ص۲۱۳)
🔹 در روایتی دیگر إمام صادق علیهالسلام در احوالات حضرت یحیی علیهالسلام نیز فرمودند:
بَکَی یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیهالسلام حَتَّی ذَهَبَ لَحْمُ خَدَّیْهِ مِنَ الدُّمُوعِ فَوَضَعَ عَلَی الْعَظْمِ لُبُوداً یَجْرِی عَلَیْهَا الدُّمُوعُ
🔻یحیی بن زکریا علیهماالسلام به حدّی گریست که اشک، گوشت گونههایش را از بین برد، پس نَمَدی بر استخوان صورتش نهاد که اشکها بر آن جاری میشدند.
(بحارالانوار ج۱۴ص۱۶۷)
➖ حال گریه از خوف خدا کجا و گریه بر اعظم المصائب یعنی مصیبت سیدالشهداء علیهالسلام کجا؟! آن هم مصیبتی که إمام سجاد علیهالسلام هم چشیدهاند و هم با چشم خود دیدهاند...
#معارف_حسینی
#امام_زمان_علیه_السلام
◼️ اهمیت دعا برای ظهور امام زمان علیه السلام در بعد از مجالس روضه...
آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی(قدس سره)[صاحب کتاب شریف مکیال المکارم]میفرماید:
یکی از دوستان صالحم برایم نقل کرد که مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را در خواب دیدار کرده بود.
و حضرتش سخنی فرموده بود که مضمونش این است:
« انی لادعوا لمؤمن یذکر مصیبة جدی الشهید، ثم یدعو لی بتعجیل الفرج و التایید»
▪️همانا من برای هر شیعه ای که مصیبت جد شهیدم را یاد کند و سپس برای تعجیل فرج و تایید [امر من] دعا کند، من نیز برای او دعا خواهم کرد»
📚مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم(عج)،ج۲ ،ص۴۶
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
◼️ زینب کبری علیها السلام مدت ها می نشست و به یک نقطه خیره میشد...
نوشته اند :
حضرت زینب سلام الله علیها بعد از واقعه کربلا مدتها می نشست و به یک نقطه ای خیره می شد. گوییا از بس در عزای برادرش گریه کرده بود، اشک چشمانش تمام شده بود.
📚طوفان بلا در کربلا ص ۲۷
#مصائب_شام
◼️ پانصد هزار نفر به تماشا آمده بودند...
... و در دروازهٔ شهر شام سه روز اسرا آل الله را بازگرفتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيينها بستند به گونه ای كه كسى تابحال چنین نديده بود.
ثمّ استقبلتهم من أهل الشّام زهاء خمس مائة ألف من الرّجال و النّساء مع الدّفوف، و خرج أمراء النّاس مع الطّبول و الصّنوج و البوقات،
▪️قريب پانصد هزار مرد و زن با دفها و اميران ايشان طبلها و كوسها و بوقها و دهلها بيرون آمدند
و كان فيهم ألوف من الرّجال و الشّبّان و النّسوان يرقصون و يضربون بالدّفّ و الصّنج و الطّنبور، و قد تزيّن جميع أهل الشّام بألوان الثّياب و الكحل و الخضاب .
▪️ چند هزار مردان و
جوانان و زنان رقص كنان با دف و چنگ و طبل زنان استقبال كردند. همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سرمه در چشم كشيده و لباسهای زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند.
📚كامل بهايى،ج ۲/ ص۲۹۲- ۲۹۳
📚نفس المهموم، /ص ۴۳۲
#مصائب_شام
◼️ از ورودی شهر شام تا کاخ یزید ملعون....
آن روزی که اسرا را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه ای بود....
و كان خارج البلد من كثرة الخلائق كعرصة المحشر يموج بعضها في بعض.
▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج میخوردند.
اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس واسرا را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید،آنها به در کاخ یزید ملعون رسیدند.
📚نفس المهموم، /ص ۴۳۲-
📚معالي السّبطين،ج ۲/ ص۱۴۱؛
📚مقتل الحسين عليه السّلام مقرم ص۴۴٧
#مصائب_شام
#مجلس_یزید
◼️ ما اسیران آل محمدیم...
نوشته اند :
لمّا قدم على يزيد بذراري الحسين أدخل بهنّ نهارا مكشفات وجوههم،
▪️وقتی که بچه های امام حسین علیه السلام را، در حالی که پوششی بر صورت نداشتند، پیش یزید لعین آوردند، وقت ظهر بود.
یکی از جفا کاران شامی گفت :
هیچ اسیری زیباتر از اینان ندیده بودم تا به حال!
شما چه کسانی هستید؟
پس حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود:
نحن سبايا آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله.
▪️ ما اسیران آل محمّدیم (صلی الله علیه و آله)
📚 قرب الأسناد، حمیری ص ١۴
#مجلس_یزید #مصائب_شام
◼️ وعده ما و تو در، بزم یزید پلید
تا کُنی از روی نی، جلوه به میقات ما...
نوشته اند :
در مجلس یزید سر مبارک اباعبدالله سلام اللّه علیه بر نیزه بلندی بود و به جمیع اسیران نگاه می کرد.
الا انه عندما النظر الی حال أخته العقیله أطبق جفنیه و جرت دموعه
▪️ولی هر وقت نگاه آن سر مطهر ، به حضرت زینب سلام الله علیها می رسید چشمانش را می بست و اشکش جاری می شد
📚عجائب و غرایب رأس الامام حسین علیه السلام ص۱۶۸
#مجلس_یزید
#مصائب_شام
◼️ مصیبت مجلس یزید لعین از زبان مبارک ثامن الحجج علیه السلام...
فضل بن شاذان میگوید:
از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که میفرمود:
لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ إِلَی الشَّامِ أَمَرَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نَصَبَ عَلَیْهِ مَائِدَةً فَأَقْبَلَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِی طَسْتٍ تَحْتَ سَرِیرِهِ وَ بُسِطَ عَلَیْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ یَذْکُرُ الْحُسَیْنَ وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِمْ فَمَتَی قَمَرَ صَاحِبَهُ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ مِمَّا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْضِ فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلْیَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَی الشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ وَ آلَ زِیَادٍ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کَعَدَدِ النُّجُومِ
▪️هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السّلام به شام رفت، یزید ملعون دستور داد آن سر را در میان مجلس نهادند و بساط میگساری را برقرار کردند.
سپس یزید و اصحابش بر سر آن بساط نشستند و شروع به میگساری نمودند.
وقتی از شرب خمر فراغت حاصل میکردند، سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در میان یک طشت و در زیر تخت یزید مینهادند. سپس بساط شطرنج را میچیدند و یزید مینشست و شطرنج بازی میکرد، نام حسین و پدر و جد او علیهم السّلام را به میان میآورد و نام آنان را مسخره میکرد. وقتی با رفیق خود قمار میکرد، سه مرتبه فقاع یعنی آبجو میآشامید و اضافه آن را جنب طشت روی زمین میریخت.
پس کسی که خود را از شیعیان ما بداند، باید از آشامیدن فقاع و شطرنج بازی بر حذر باشد.
کسی که نظرش به فقاع و شطرنج بیفتد، باید امام حسین علیه السّلام را یاد کند و یزید و آل زیاد را لعنت نماید.
خدای مهربان برای این عمل گناهان او را میآمرزد، ولو این که به شماره ستارگان باشد.
📚عیون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۲
📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١٧٧
#مصائب_شام
◾️فرزندان مان را کشتند و زنان مان را زنده نگه داشتند و به اسیری بردند...
امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود:
منهال بن عمرو با امام زین العابدین علیه السّلام(در همان ایامی که اسرا اهلبیت علیهم السلام در شام اقامت داشتند) ملاقات کرد و به آن حضرت گفت: یا بن رسول اللَّه! حال شما چگونه است؟
امام علیه السلام فرمود:
وای بر تو! آیا برای تو معلوم نیست که حال من چگونه است؟! حال ما در میان این گروه، نظیر حال بنی اسرائیل است که در میان آل فرعون بودند. اینان پسران و مردان ما را سر میبرند و زنان ما را زنده میگذارند؛
امیرالمومنین علی علیه السّلام را که بعد از حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بهترین مردم است، بر فراز منبرها لعنت میکنند! به دشمنان ما مال و شرافت عطا میشود، ولی کسی که دوست ما باشد حقیر و حق او پایمال میشود. مؤمنین دائما این طور بوده اند. عجم همیشه حق عرب را این طور میشناخت که حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از عرب است. قریش بر عرب فخر میکرد که حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از این قبیله است. عرب به عجم فخر میکرد که حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از ملت عرب است. ولی حال ما آل محمّد این است که حقی برای ما شناخته نمی شود.
آری حال ما این طور است...
📚 تفسیر قمی ج٢ص١٣۴
📚بحارالانوار ج ۴۵ص٨۴
#مصائب_شام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
◼️ گریبان دریدن عقیله بنی هاشم علیها السلام در مجلس یزید...
نوشته اند :
ثمّ وضع رأس الحسين عليه السّلام بين يديه، و النّساء من خلفه لئلّا ينظرن إليه فرآه عليّ عليه السّلام فلم يأكل بعد ذلك الرّأس ...
▪️وقتی که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را جلوی یزید گذاشتند، اسرا و زن ها پشت سر او بودند تا نگاهشان به سر بریده نیفتد.
اما وقتی که امام سجاد علیه السلام سر پدر را دید، دیگر بعد از آن از آب و غذا افتاد.
و أمّا زينب فإنّها لمّا رأت رأس الحسين عليه السّلام أهوت إلى جيبها فشقّته، ثمّ نادت بصوت حزين، يقرح الكبد، و يوهي الجلد:
▪️و اما زینب کبری علیها السلام تا نگاهش به سر مطهر برادر افتاد، دست انداخت و گریبان چاک داد سپس با ناله ای جگرسوز فریاد زد :
يا حسيناه! يا حبيب جدّه الرّسول! و يا ثمرة فؤاد الزّهراء البتول! يا ابن بنت المصطفى! يا ابن مكّة و منى! يا ابن عليّ المرتضى!
پس تمام اهل مسجد با صدای بلند گریه کردند و ضجه زدند اما یزید پلید سکوت کرده بود و خودش را شماتت می کرد.
📚مثير الأحزان، /ص ۵۴
#مصائب_شام
#مجلس_یزید
◼️ مصیبتی جانسوز در مجلس یزید پلید
نوشته اند :
وقتی زنان امام حسین علیه السّلام را نزد یزید بن معاویه وارد کردند، زنان آل یزید و دختران و اهل بیت معاویه صدا به شیون و ولوله بلند و ماتم به پا کردند. سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در مقابل یزید نهادند. سکینه دختر امام حسین علیه السّلام میگوید: من شخصی را سنگدل تر، کافر و مشرکی را شریرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم! یزید همچنان به سر مبارک امام حسین علیه السّلام نظر میکرد و میگفت:
لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا***جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ
▪️کاش پدرانم در جنگ بدر بودند و جزع قبیله خزرج را از واقع شدن نیزه بر ایشان میدیدند!
◼️از فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام نقل شده که فرمود:
وقتی ما نزد یزید بن معاویه نشستیم، مرد سرخ چهره ای از اهل شام برخاست و به یزید گفت:
هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیَةَ
▪️ این دختر را به من ببخش
و منظورش من بودم و من دختری نیکو بودم؛ پس ترسیدم و گمان کردم او این کار را خواهد کرد. پس لباس خواهرم را گرفتم و او از من بزرگ تر و عاقل تر بود. پس گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی و ملعون شدی. آن برای تو و یزید نیست! یزید در غضب شد گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی، اگر بخواهم میتوانم این کار را انجام دهم. خواهرم گفت: ابدا! به خدا قسم که خدا این اختیار را به تو نداده است، مگر این که از ملت و دین ما خارج شوی و دین دیگری را برگزینی.
یزید غضبناک شد و گفت: آیا تو در مقابل من یک چنین سخنی را میگویی؟ جز این نیست که پدرت و برادرت از دین خارج شدند.
خواهرم گفت: تو و پدرت و جدت به وسیله دین پدر و برادر من هدایت شدید، اگر تو مسلمان باشی. (ولی از کجا معلوم که تو مسلمان باشی)
یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ میگویی.
خواهرم گفت: آیا امیری ظالمانه فحاشی میکند و به وسیله قدرتی که دارد خشم و غضب میکند؟
راوی میگوید: گویی یزید لعنه الله خجل و ساکت شد! آن مرد شامی لعنه الله سخن خود را برای دومین بار تکرار کرد و به یزید گفت: این دختر را به من ببخش.
یزید به او گفت: دور شو! خدا مرگی حتمی به تو بدهد!
📚 الامالی شیخ صدوق ص١۶۵
📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١۵۴
۲۰۲۳_۰۸_۱۳_...روضه امام سجاد...ع....mp3
10.53M
روضه ظهر شهادت امام سجاد..ع.
مداح..حاج آرمین غلامی
#مسجدآقارحیم آل آقا
#ظهریک شنبه۲۲مردادماه ماه۱۴۰۲