eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه حضرت زهرا(س).mp3
3.47M
👆👆بسم الله الرحمن الرحیم صوت روضه شهادت حضرت زهرا(ع) روایت۴۵روز حضرت زهرا(س) امام عصر(عج) جمعه ،۱۲ آبان آرمین غلامی ، @majnon1396 👇👇
🤞🤞 غسل حضرت زهرا سلام الله علیها ..حاج آرمین غلامی علی داشت فاطمه روغسل میداد صدای ناله علی بلندشد اسما دست رو دلم نزار... همچین که غسل میدادم،دستم خورد به بازوی ورم کرده اسما بریزد آب و مولا،غسلش نماید اما هنوز از زخم کهنه خونابه آید طفلان،فریاد مولا آسمانی اندوه و غم داشت دستش رسیده بر همان دستی که ورم داشت 😭😭😭😭😭😭😭 بدنو غسل داده،معمولا همینجوریه رسمه... لحظه آخر بچه ها میان وداع میکنن، تا این ندا از دو لب امیرالمومنین جاری شد، بچه ها خودشونو انداختن رو بدن مادر امام حسن،امام حسین،زینبین یکی صورت رو صورت مادر گذاشت حسین،صورت کف پای مادر گذاشت یه صحنه ای خلق شد، ندا اومد علی بچه هارو از فاطمه جدا کن. آسمونیا طاقت ندارن این صحنه رو ببینن آی حسینیا... امشب بگید آسمونیا طاقت نداشتید این صحنه رو ببینید، کجا بودید روز عاشورا؟؟!!! 😭😭😭 بچه ها اومدن بالا تل، ابی عبدالله باهمون حال که افتاده شمر رو سینه با ایما و اشاره به زینب اشاره کرد که بچه هارو ببر... رقیمو ببر، سکینمو ببر همه رو آورد توی خیمه، یه چند لحظه نگذشت یوقت دید زینب،زمین کربلا داره میلرزه آسمون کربلا تیره و تار شده یا علی ابن الحسین چی شده؟؟ پر خیمه رو کنار زد، عمه گوشواره رو از گوش بچه ها جداکن خلخالارو جداکن،زیور آلاتو جداکن عمه_بابامو_کشتن حضرت زهرا سلام الله علیها حاج آرمین غلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعار عاشقانه کنج دریای دلت،پنجره ای هست مرا بهراین کور شدن ها گره ای هست مرا هرچه بالا بروي، ساده بیایی پایین بهر این قصه ی تو سرسره ای هست مرا به من آموخت نگاهت که چنین حرف زنم چشم تو بیشتر از حنجره ای هست مرا رفتنت بارگرانییست که آمد به سرم بهرآن خواندنِ توتذکره ای هست مرا هیچ کس منزلت شمس مرا،هیچ ندید قرن ها میرودو کنگره ای هست مرا (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه کنج دریای دلت،پنجره ای هست مرا بهراین کور شدن ها گره ای هست مرا هرچه بالا بروي، ساده بیایی پایین بهر این قصه ی تو سرسره ای هست مرا به من آموخت نگاهت که چنین حرف زنم چشم تو بیشتر از حنجره ای هست مرا رفتنت بارگرانییست که آمد به سرم بهرآن خواندنِ توتذکره ای هست مرا هیچ کس منزلت شمس مرا،هیچ ندید قرن ها میرودو کنگره ای هست مرا (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه در فضای شاعری چشمان تو یعنی غزل سرنوشتت رانوشته ،خالق من از ازل مینویسم مشق چشمت تا که باشی مال من کن مدارانازنینم، بادل من لااقل رونویسی کردن ازچشمان توشد سرنوشت ماتم ازعشق رخت ،کارت شده عکس العمل یادرویت کرده ام،شیرین من این روزها تلخی عشقت به کامم می شود مثل عسل بازهم درمحفلم، حرف توو چشمان توست عاشقانه درغزلهایم شدی ضرب المثل غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارزیبا بدون چشم زیبایت ، همیشه خستگی دارم بیاده روزهای تو، چقدر وابستگی دارم تموم دلخوشیم اینه ،دلم پیشت مهیا شه بگم که عاشقت هستم ، بگی باشه؟، بگم باشه همیشه حال من خوبه ، تاوقتی با تو مانوسم اگه باشم کنارتو ؛ خدارو سفت می بوسم بیاده اون روزای خوب دوچشمم روتو می بندی همینکه موقع رفتن،می ری،می خونی،می خندی به این دوری ودل بستن ، دل زارم حسودیشه دلم بادیدنت عشقم ، تازه عاشق ترم میشه   غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرای سینه تنگم کتاب چشم توست میان شعر و غزل انقلاب چشم توست اگردلم شده وابسته برسرزلفت میان سینه ی من، اعتصاب چشم توست چنان به گریه فتادم زبعد رفتن تو نگاه پر ،زغم من، جواب چشم توست تورفتی ودل من بر درست کردن نیست همیشه زندگی من،خراب چشم توست برای رفتن تو من، به مرگ خوشبینم تفنگ خالی قلبم خشاب چشم توست غلامی (مجنون کرمانشاهی)
عاشقانه کردی سرگشته و حیران تونم،هرچی کسه گم مجنون و پریشان تونم،هرچی کسه گم هر بیسر و پایی دره دن، یه کس وکاری م بیسر و بی‌پای تونم،هرچی کسه گم غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه خواهم که شب ازعشق تو مستانه بمیرم بایاده تودر گوشه میخانه بمیرم خواهم که بیاده تو قلندر منشانه ازکاکل افشان به سر شانه بیرم در سینه غمت خانه نموده است نگارا ایکاش به یادت گل دردانه بمیرم بیگانه شدم بین همه خلق عزیزم ترسم به برت دلبر فرزانه بمیرم سرباز توام گر بدهی شوق وصالم اذنی بدهی گوشه این خانه بمیرم ای بلبل عشقم به هوای تواسیرم در دام تو من درطمع دانه بمیرم افسانه شدم در همه آفاق به عشقت در راه توایکاش چوافسانه بمیرم 🖋 (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه خواهم که شب ازعشق تو مستانه بمیرم بایاده تودر گوشه میخانه بمیرم خواهم که بیاده تو قلندر منشانه ازکاکل افشان به سر شانه بیرم در سینه غمت خانه نموده است نگارا ایکاش به یادت گل دردانه بمیرم بیگانه شدم بین همه خلق عزیزم ترسم به برت دلبر فرزانه بمیرم سرباز توام گر بدهی شوق وصالم اذنی بدهی گوشه این خانه بمیرم ای بلبل عشقم به هوای تواسیرم در دام تو من درطمع دانه بمیرم افسانه شدم در همه آفاق به عشقت در راه توایکاش چوافسانه بمیرم 🖋 (مجنون کرمانشاهی)
بت طناز بت طناز،تو آرامش جانم شده ای همه آرامش من ،عشق نهانم شده ای *♥️* گل و گلزاربه ناز است،برای دل من تو دل انگیز ترین ماه جهانم شده ای *♥️* عطر پیراهنت"از دور مرا میخواند" بده آغوش به من،عطر جهانم شده ای *♥️* به نگاهت همه شب ، مانده به راهت دل من چون بیایی به برم تاب و توانم شده ای *♥️* چون اتاق بسته متروک غبار آلودم بلبل خوش نفسان، صوت اذانم شده ای *♥️* آمدم درپی تو،کوچه به کوچه درشهر یاردلخواه،دل من،! تو "همانم "شده ای *♥️* میرسم بوی تواز دشت پر از شبنم و خیس گل خوشبو ی چمن سرو چمانم شده ای *♥️* چه بگویم که شده، سینه ی عشقم تورات ای تجلی دلم، ورد زبانم شده ای❤️ غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردا روز چهلم به جهنم و درک رفتن عمر ملعون بن ملعون است. این عید بر شیعیان و محبین واقعی اهل بیت علیهم السلام مبارک باد . ✨🌸✨🌸✨🌸
؛آبان ..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) سیزده آبان به فغان آمدم بهرخروش,ازدل وجان آمدم خسته شدم، ازخودوازدوستان سیزده آبان شده ام پرتوان هم ز اروپا و هم از آسیا وفانباشد گره کن مشت را سیزده آبان،شده دل هوایی گرفته شدلانه ی آمریکایی سفارت است آب و هوایش بد است سفارتش بداست ورویش سد است؟! چشمه ی فاسد به فلان جا بود آه بشر راهی دریا بود؟! سیزدهم، بسته براین جان من! مرگ به دشمن بودایمان من! شعار این قوم بود دلپذیر بنده فدای تو شوم یاامیر! **** **** همه ماه فروزانی، تو آبان مه گویای عرفانی، توآبان سفارتخانه ای گردیده تسخیر چنان خورشید تابانی، توآبان *** سیزده آبان فروغ دانش است منزلت درحال وروز زایش است روزدفن لانه جاسوسی ااست مرگ دشمن بهرما آرامش است ..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) روز دانش آموز مبارک
؛آبان ..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) سیزده آبان به فغان آمدم بهرخروش,ازدل وجان آمدم خسته شدم، ازخودوازدوستان سیزده آبان شده ام پرتوان هم ز اروپا و هم از آسیا وفانباشد گره کن مشت را سیزده آبان،شده دل هوایی گرفته شدلانه ی آمریکایی سفارت است آب و هوایش بد است سفارتش بداست ورویش سد است؟! چشمه ی فاسد به فلان جا بود آه بشر راهی دریا بود؟! سیزدهم، بسته براین جان من! مرگ به دشمن بودایمان من! شعار این قوم بود دلپذیر بنده فدای تو شوم یاامیر! **** **** همه ماه فروزانی، تو آبان مه گویای عرفانی، توآبان سفارتخانه ای گردیده تسخیر چنان خورشید تابانی، توآبان *** سیزده آبان فروغ دانش است منزلت درحال وروز زایش است روزدفن لانه جاسوسی ااست مرگ دشمن بهرما آرامش است ..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) روز دانش آموز مبارک
اشعار عاشقانه درسرای دوستی بیگانه اش هرگزمخواه این دل آباد را ویرانه اش هرگزمخواه التماست کردم ازشهرودیارمن مرو با غم دوری مرا همخانه اش هرگزمخواه عاشقت بودم ولی قدرم ندانستی چرا این دل مجنون شده افسانه اش هرگزمخواه جان ستانی بامرور خاطراتت نازنین دل هوایی کرده و دیوانه اش هرگزمخواه مو پریشان کردنت راروزگاری دیده ام زلف گردیده رها، بی شانه اش هرگزمخواه غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه با زمرا، بی سر و سامان مکن پیش دلم موی پریشان مکن طاقت ماندن به برت هیچ نیست در پی ویران شدنم، آن مکن کاش بیایی و نگاهم کنی سروخرامان شده طوفان مکن دلخوش گرمای دلت بوده ام آتش این سینه توسوزان مکن تشنه شدم با عطش عشق تو عشق مراچنین تو جوشان مکن ماهی افسرده به دریا شدم بگیرم ازآب وتوحیران مکن درپی این حادثه می خوانمت خسته مراگوشه میدان مکن حرف بزن بادل من یک شبی ترک من ای جلوه باران مکن حرف بزن،حرف بزن بادلم تشنه این عشق تو طولان مکن حال،کجا می کشیم ام خوب من؟! عاشق دلخسته پشیمان مکن غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعار عاشقانه درسرای دوستی بیگانه اش هرگزمخواه این دل آباد را ویرانه اش هرگزمخواه التماست کردم ازشهرودیارمن مرو با غم دوری مرا همخانه اش هرگزمخواه عاشقت بودم ولی قدرم ندانستی چرا این دل مجنون شده افسانه اش هرگزمخواه جان ستانی بامرور خاطراتت نازنین دل هوایی کرده و دیوانه اش هرگزمخواه مو پریشان کردنت راروزگاری دیده ام زلف گردیده رها، بی شانه اش هرگزمخواه غلامی (مجنون کرمانشاهی)
🔷🔶 👈🏼👈🏼 جوانى هستم كه هيچ زنى از مقابل چشمم رد نمى‌شود مگر اين كه با تمام وجود متوجه او مى‌شوم. و اين، برايم تبديل به عادت و ملكه شده و در قلبم نفوذ كرده است. چگونه مى‌توانم توبه كنم؟ و چگونه از اين عادت كه به‌واسطه ديدن رفتار دوستان، پدرم، برادرانم و نزديكانم شروع شده، رهايى يابم؟ 📝 جواب مرحوم آیت‌الله العظمی : باسمه جلت اسمائه؛ از پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است: «هر كس چشم خود را از نگاه حرام پر كند، خداى تعالى در روز قيامت چشم او را با ميخ‌هاى آتشين پر كند، و تا روز حشر از آتش انباشته مى سازد تا حساب مردم به پايان رسد، و پس از آن، او را به آتش مى‌افكند»(۱). ➖ همان‌گونه كه در روايات به آن اشاره شده، انسان مى‌تواند با اجبار نفس و الزام آن از طريق عهد و نذر از اين رذيله، رهايى يابد. او مى‌تواند چشم خود را فروافكند، و فروافكندن چشم تأثيرى عجيب دارد. از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه: «از ايشان درباره مردى پرسيدند كه زن (نامحرم) بر او بگذرد و او نگاه كند، فرمود: نگاه نخست حق تو است، و نگاه بار دوم بر ضرر توست، و نگاه سوم تير زهرآگينى از تيرهاى شيطان است. هر كس به‌خاطر خداى تعالى، نه به‌خاطر ديگران، از تكرار نگاه خوددارى كند، خداوند ايمانى به او عطا مى‌فرمايد كه طعم و لذت آن را مى‌چشد»(۲). ➖ در برخى نصوص شريف اذعان شده كه درمان نگاه حرام، از راه درمان علت آن ميسر است; زيرا منشا آن غالبا تهييج شهوت است. لذا اگر انسان فوران شهوتش را از راه حلال درمان نمايد، به حرام نيازى پيدا نمى‌كند. و اين همان است كه امام على (عليه‌السلام)در سخنى به آن اشاره كرده و فرموده است: «اگر يكى از شماها زنى را ديد كه او را شگفت زده كرد، نزد همسرش برود، زيرا نظير آنچه ديده است در همسر خود او نيز هست. پس شيطان را به دل خود راه ندهد. و چشمش را از آن زن برگرداند; و اگر همسرى ندارد، دو ركعت نماز بخواند و خداى را زياد حمد و ستايش كند، و پيامبر و آل پيامبر را صلوات بفرستد، آن گاه دعا كند و از فضل خدا درخواست كند كه خداوند به مهربانى خود حلالى را فراهم كند كه او را بى‌نياز سازد»(۳). 📚 پانوشت: ۱. مستدرك الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۸; بحارالأنوار، ج۱۰۱، ص۳۷ ۲. مستدرك الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۸ ۳. بحارالأنوار، ج۱۰، ص۱۱۵; و ج۱۰۰، ص۲۸۷