#پندیات #مداح..حاج آرمین غلامی کمال هر کسی از گفتار و عنوان می شود پیدا                                       نکو طبعی ز طبع نیک مردان می شود پیدا صدف تا نشکند گوهر از او ظاهر نمی گردد                                           بهنگام سخن قدر سخندان می شود پیدا              وصال دوست جستن از برای دوست آسان نیست                              که راه کعبه از خار مغیلان می شود پیدا                                               خدا را گر که می جویی دل غمدیده شادان کن                                      که حق در عرش دلهای پریشان می شودپیدا                                               مکن آلوده دامن بر گنه بنگر که بر یوسف                              مقام و جاه از پاکی دامن می شود پیدا                                               به اشک دیده باید شست گرد معصیت از دل                                  که زیبایی گلشن بعد باران  می شود پیدا                                               #مداح..حاج آرمین غلامی

##اخرشعبان #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام #روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #ویژه_ایام_محرم •┄┅══༻○👇👇

🤞🤞|⇦• #روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده توسط حاج_ آرمین_ غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ پردۀ اول این پیراهن اینه صدا زد اسما بگو زینبم بیاد ، همه از حجره برن بیرون .. زینب نشست ، یه دختر سه چهار ساله هی نگاه میکنه مادر چیکار داره ! صدا زد اون بقچه رو بیار دخترم .. بقچه رو باز کرد ؛ سه تا کفن در آورد .. کفن اولُ داد این مالِ منه میدی بابات علی منو کفن کنه .. مات نگاه میکرد زینب ، چی میگه مادر؟ کفن دومُ داد این مالِ بابات علیِ یه شب داداش حسنت این کفنُ از تو طلب میکنه .. کفن سومُ داد اینم مالِ برادرت مجتبی ست .. الله اکبر تو روخدا دقت کن ، یه نگاه کرد دید بقچه دیگه کفن نداره .. (من میگم خوشحال شد) شاید تو دلش گفت خب خدا رو شکر من زودتر از حسین میمیرم .. من داغ حسین به دلم نمیمونه .. من نیستم ببینم حسینمُ کفن میکنن .. صدا زد بگید اون پیراهنُ بیارن پیراهنُ داد به زینب .. دخترم این پیراهن دست بافت خودمه یه روزی میاد حسینتُ میخوان ازت جدا کنن .. یه جایی میاد به اسم کربلا ... بریم پردۀ دوم ببرمت از مدینه کربلا .. پردۀ دوم کجاست! صدا زد خواهرم زینبم بیار پیراهن مادرمُ .. مَقتَل میگه تا ابی عبدالله گفت پیراهنُ بیار زینب فَسَقَطَ عَلى وَجهِ .. (هنوز عاشورا نیومده هنوز گودالی ندیده) تا گفت پیراهنُ بیار ، خانم از هوش رفت .. فهمید دیگه اینجا خونه‌ی آخرِ .. پیراهنُ گرفت بوسید .. سادات ببخشن ، یه کاری کرده ابی عبدالله شاید عاشورا نشه بگیم الان نفس داریم .. جلو چشای خواهر دیدن پیراهنُ داره با خنجری پاره پاره میکنه .. داداش چرا دست بافت مادرمُ پاره میکنی؟ (چی گفت به خواهر..) خواهرم من اینارو میشناسم .. اینا به این پیراهنم رحم ندارن .. نمیخوام این پیراهنُ از تنم در بیارن .. حسین .. پرده‌ی سومُ بگم معطلت نکنم ، دیگه رفتم سراغ اصلِ مطلب . پردۀ سوم کجاست .. زینب اومد تو گودال شمشیرهارو کنار زد .. دنبال پیراهن میگرده .. (یه چیزی بخونیم باهم) گلی گم کرده ام میجویم او را .. به هر گل میرسم می بویم او را گلِ من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت هرچی گشت دید اثری از پیراهن نیست .. خدایا چه کنه زینب .. یه مرتبه از حلقوم بریده میگه اُخَیَّ الی ... ای حسین .. ده شب میخوای ناله بزنی جانم باریک الله .. حالا ببرمت کوفه ، یه بدنُ بخوان بشناسن یا از سر میشناسن یا از پیراهن میشناسن .. وقتی بدن مسلمُ از بالای دارالعماره انداختن .. بدن بی سر رو خاک کوفه .. طوعه اومد بدنُ از پیراهن شناخت .. آخ بمیرم برات حسین جان ، (هی دارم با خودم کلنجار میرم گریز روضه مُ بگم یا نه ..) الحمدلله مسلم پیراهن داشت به بدن .. پیراهنُ از تنش در نیاوردن .. آخ کربلا .. کاشکی فقط پیراهنُ در میاوردن ، نانجیب اومد تو گودال دید هرکی یه چیزی برده دستش خالی مونده .. یه نگاه کرد به انگشتر حضرت .. برادر جان سلیمانِ زمانی .. ای حسین .. جانم شب اولِ صداتو رها کن برسه کربلا .. وقتی خبر شهادت مسلمُ دادن ، حضرت دختر جناب مسلمُ بغل کرد ، مَحرم بود ، همسر مسلم بن عقیل خواهر ابی عبدالله ست (باریک الله که از من جلوتر بعضیا رفتن ..) اونایی که دختر دارن میدونن ، اگه یه دختر دیگه رو جلو دخترات بغل کنی دخترا حساس میشن .. وقتی دختر مسلمُ نوازش میکرد رقیه هی نگاه میکرد .. چیشده؟! لذا لحظۀ آخر .. نشست تو بغل باباش ، بابا یادته دختر مسلمُ بغل کردی؟.. میخوای منو به کی بسپاری بابا ؟!.. کی بعد از تو منو بغل میکنه؟!.. بغلش نکردن .. داد بزن شب اول یه جمله به جای اینکه بغلش کنن ریختن رو سرش فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى‏ جَرُّوها عَنْهُ .. بازم بگو حسین ... #حاج_ آرمین_ غلامی ##اخرشعبان #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام #روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #ویژه_ایام_محرم •┄┅══༻○༺══┅┄

به‌روز‌‌ترین‌‌رسانه‌آنلاين‌‌ #حاج‌ آرمین غلامی👆 جمعه دلتنگی "سبک:" (میگذرد کاروان....) #مداح..حاج آرمین غلامی جمعه دوباره گذشت یوسف زهرا کجاست؟😭 منجی عالم چه شد؟ 😭 فاتح دلها کجاست؟ گل پسر فاطمه بر لبِ ما زمزمه منتظرم تا دهی غیبت خود خاتمه ای بودو نبودم، سیدی ۲ ای تارو ای پودم، سیدی ۲ (یابن الزهرا، یابن الزهرا، مولا بیا۴) اشک شب و روز و من😭 سوی دو چشمم گرفت 😭 در شبِ هجرانِ تو قلبِ مرا غم گرفت💔 ای دردو درمانِ من ،بیاااا ۲ ای روح و ریحانِ من، بیاااا ۲ (یابن الزهرا، یابن الزهرا، مولا بیا ۴) 🔊#گزارش‌ صوتی 🔘مراسم روضه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها" 🗓یک شنبه ۲۰/اسفند‌ماه‌سال‌۱۴۰۲ 🕌حسینیه کرم 🎙بامدّاحی‌: #حاج‌ آرمین غلامی 📍نشرآثار #حاج‌آرمین غلامی [

#مناجات_با_خدا_زمزمه سبک.کبوترمن،مپر زلانه #مداح وشاعر .آرمین غلامی(مجنون_کرمانشاهی) شبای رحمت ، رسیده از راه میگن که سرزد،هلال این ماه رسیده ماهه ، خدا ی رحمت مهمونی داره،توماهه عزت از کرم خود، پناهمون داد شدرمضونش،بگیدبا فریاد الهی العف... داری ماهارو،تو می کشونی میون خوبات ،تو می نشونی منم گدا و تو پادشاهی من اومدم با، کوه گناهی ای همه هستم ،خدای خوبم جزتوندارم،دیگه پناهی الهی العف... شبای سوزو، پر ازگدازه دستابسوی،اون بی نیازه این آرزومه ،بیایی آقا که باتو یبار ، بریم کربلا توصحن عباس،دمی بگیریم ناله کنیم ما،توی قتلگاه تشنگیِ ما به، اشک و آهه آه از لبِای، خشکه یه شاهه لحظه ی آخر ،آقا تشنه بود حنجر خشکش، زیر دِشنه بود غریب مادر... #شاعر.آرمین غلامی(مجنون_کرمانشاهی) مناجات با خدا زمزمه ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅ #اشعار_مذهبی #نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ

به‌روز‌‌ترین‌‌رسانه‌آنلاين‌‌ #حاج‌ آرمین غلامی👆 🔊#گزارش‌ صوتی 🔘مراسم روضه حضرت رضاسلام‌الله‌علیه" 🗓شام یک شنبه ۲۰/اسفند‌ماه‌سال‌۱۴۰۲ 🕌حسینیه مرشدنجف 🎙بامدّاحی‌: #حاج‌ آرمین غلامی 📍نشرآثار #حاج‌آرمین غلامی [