روضه جون،،،،.mp3
7.6M
#متن روضه بیستم_محرم🤞
خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
#مداح.حاج_ آرمین _غلامی
👇👇
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#متن روضه بیستم_محرم🤞
خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
#مداح.حاج_ آرمین _غلامی
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سفید وعطر خوش و حشر با حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنساگرفت
هنگامى كه جُون روى زمين افتاد، امام حسين عليهالسلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض #وجهه و طيّب #ريحه و احشره مع محمد و #آل_محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما.
من غلامی رو میشناسم روز عاشورا اومد محضر ارباب، گفت اجازه میدی من برم میدان .. غلام اباذر غفاریِ ، خدا رحمتت کنه جُون .. چقدر به ما معرفت یاد دادی .. ارباب فرمودن ما که نمیخوایم تو رو اذیتت کنیم تا اینجا هم که اومدی ممنونتم برو .. اما جوون بزار یه چیزی ازت گلایه کنم .. آخه با معرفت، تو که میدونی دلِ حسین چه جوریه ، چرا اینجوری دلشو سوزوندی .. گفت ارباب میرم باشه، اصلاً نباید میگفتم .. من رنگ و بوم مثل شما نیست .. تا اینو گفت ، یهو ابی عبدالله گفت برو ..
دریای رحمت ابی عبدالله رو به جوش آورد .. امشب میخوام بگم ارباب میدونم بی معرفتیه، بی ادبیه .. شما که دنباله خوبایی، منه آلوده به چه دردت میخورم ارباب .. اصلا روضه تم میام بی آبرویی میکنم .. فقط منو از در خونه ت رد نکن ارباب ..
وقتی این غلام زمین افتاد، ابی عبدالله اومد جلو گفت خدایا اینو خوش بوش کن .. خدایا صورتشُ روشن کن .. خدایا اینو با ما و با خاندان اهل بیت همنشینش کن .. یعنی اینم از ماست ..
امام سجاد چند روز بعد که اومدن همه شهدا رو دفین کنن، بنی اسد صدا زدن یابن رسول الله! حضرت فرمود بله" گفتن آقا یه شهیدی ام اینجا افتاده نمیدونیم کیه .. آقا چهره ی سفید و نمایانی داره .. آقا عجب بوی خوشی میده .. آقا فرمودن غلام سیاهِ ما جُونِ .. حسین رنگ و بو بهم بده ارباب ..
منی که جَوونیم و دادم برات
نگی منو نمیخوای
منی که بزرگ شدم تو روضه هات
نگی منو نمیخوای
امشب میخوام داد بزنی .. آدم خوبه اینجوری غلام باشه، اما از یه غلام دیگه ام بهتون بگم .. نانجیب از همون اول چشمش به انگشتر بود ..الهی آتش بگیری بَجدَل .. نصف شب خودشُ رسوند کنارِ گودی قتلگاه .. جگر فاطمه رو آتش زد .. میدونی چیکار کرد؟! فردا وقتی زینب اومد داداشُ پیدا کرد یه صدایی زد گفت حسین جان بمیرم :
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
همه صدا بزنید حسین ..
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
_روضه بانوشریفه
#روضه جون غلام حسین
#نوحه اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#امام_زمان_محرم_دهه دوم
▪️زمزمه مناجات امام زمان و گریز به کوفه وزندان
#گوشواره👇
ماه شبم کجایی
میشه یه شب بیایی...
بازم شدم هوایی
آقامیشه بیایی
روزوشب ازتومیگم
حبیب من کجایی
همیشه در ملالم
درپی ،اون وصالم
از سر جود و رحمت
نمانظر به حالم
نور سرای زهرا
ببین در انتظارم
درهمه ی عمر،واست
عمریه بیقرارم
همیشه زا رو خسته
دلم میشه شکسته
گدای کوی شما
به شوق تو نشسته
بیامرا صدا کن
ازاین بلا رهاکن
ای مهربان عالم
یه شب منو دعا کن
بیابرم حبیبم
تویی فقط، طبیبم
مهدی بدون عشقت
همیشه من غریبم
محرم حسین شد
میشم گدا برایت
نوردوچشم حیدر
داره دلم هوایت
میگن چه با صفایی
امیدآشنایی
شب عزا ی هفتم
منتظرم بیایی
امید عالمینی
فقط تو نور عینی
تا دم ،وقت ظهور
گریه کن حسینی
برات به تابم و تب
رسیده جانم برلب
به یادتم عزیزم
غم حسین و زینب
نور سرای زهرا
ببین چنین نوایم
دوباره مهدی امشب
من یاد کربلایم
دوباره یاد بزم
عزای دلبرم من
چون عمه ات ،به یاد
صد پاره پیکرم من
دوباره من، به یاد
اسارت وسرم من
اسارت کوفه و
بریده حنجرم من
دوباره،دست بسته
غربت نمودم احساس
افتاده ام به یاد
نیزه وراس عباس
یابن الحسن به یاد
عمه وکوفه ام من
مجلس این زیاد
گریه ی کوچه ام من
دربزم ابن زیاد
حرمت دریده دشمن
باچوب خیزرانش
برسر،دمیده دشمن
هفت روزه عمه جانت
افتاده کنج زندان
به پیش چشم جدت
شدقامت اوکمان
بر کودکان خسته
درکوفه شدجسارت
میرفت عمه جانت
آقای من اسارت
#شاعر_آرمین غلامی_مجنون
#شب هفت سیدالشهدا
#دهه دوم محرم
#شعر_و_سبک_مداحی
#اشعار_اسارت
میان کوفه و زاری! خدا مرا بکشد
بگوهوای که داری؟ خدا مرا بکشد
دوباره گوشه ی زندان نموده ای منزل؟
مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد
میان اینهمه نامحرمان ،چراهستی
ز دیدنم چه فراری... خدا مرا بکشد
اگر به مجلس مرجانه،زینبت آمد
دلیل آن تویی آری، خدا مرا بکشد
به شام و کوفه کسی با سر حسینت گفت:
چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد
تورا به بزم شراب و میان تشت طلا
سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد
دوباره سوز صدای غریب ازکوفه است
صدای قاری شیب الخضیب ازکوفه است
#ارمین غلامی_مجنون
#کوفه_مجلس ابن مرجانه_
#اشعار_اسارت
#محرم۱۴۰۳
#ماه_محرم
ازغم دوست دگر،پاره جگر ریخته است
ازفراقش ،به بره کوفه ؛ گهر ریخته است
کوفه ومجلس مرجانه،وزندان بلا
یک نظر نیست که هر گوشه نظر ریخته است
مردم کوفه ،نی،دف وسره چنگ زدند
تنی این سو، بدنی سوی دگر ریخته است
همه سرها به سنان، قسمت دیگر سر تیر
چند قسم دگرش روی سپر ریخته است
قد و قامت همه سروست چنین افتاده
وای بر ساقه ی آن چند تبر ریخته است
کوفیان چیدن آن روی عبا را دیدند
اشک داغ است که از خون بصر ریخته است
آه ِزینب طرفی، خنده ی خولی طرفی
سوختم بس که در این کوفه شرر ریخته است
#شاعر.آرمین غلامی_مجنون
#دو_خط_روضه
#اشعار_حسینی
#محرم۱۴۰۳
#ماه_محرم
#دهه دوم
آه ، ای حضرت معشوق بیا،درکوفه
تنت افتاده، سرت رفته کجا ،درکوفه
وای من خاک نشد ازچه تنت ،حضرت عشق
خاک آلود تنت گشته رها ،درکوفه
کربلا دور تو شمشیر و سنان بودحسین
وای گودال تو شد کوه منا درکوفه
به سخاوت پدرت بود که شدشهره به شهر
از لباست نگذشتند چرا درکوفه
چادر سوخته ای بودهمه هستی من
تاکشم بر تن تو جای عبا درکوفه
نه تورا جمعه که ، نه ،روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را درکوفه
نیزه بنشست به هرجای تنت درگودال
جایی ازبوسه نداری به خدا درکوفه
پاره پاره شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا درکوفه
غم انگشتریت را نخورم،بین گذر
وای انگشت تو افتاده کجا درکوفه
یاد داری که فقط با تو سفر می رفتم
شمر گردیده جلوداربیا درکوفه
کعب نی خورده ام ازدست حرامی همه شب
شده ام کوه غم وآه و بلا درکوفه
آیه ای از سرنی،بهرتسلا توبخوان
نشود خواهرت انگشتنما درکوفه
#شاعر.آرمین غلامی_مجنون
🏴 اشعار #اسارت
==========================
#حضرت_زینب
وای از حالت زینب،دل پیغمبر سوخت
کنج زندان بلابود، دل حیدر سوخت
به تماشای اسیران نه فقط معجرها
بین این شهر به تاراج،دل خواهر سوخت
وسط کوچه وبازار دل زینب بود
یاد ضرب لگدوسوختن مادر سوخت
ابن مرجانه ،سریاربه قصرش زده بود
تو نبودی کمکم، روی سرم معجر سوخت
از غم رفتن زینب به دره قصر زیاد
نیمهشب بود چنین، کنج تنور آن سر سوخت
دخت حیدر،وسط کوفه،اسیراست است
شهر آرام شد اما دل یک خواهرسوخت
به سرقصر زیاداست،سری چون خورشید
ناله زد از جگر ویاد تنی بی سرسوخت
🔸شاعر:
#آرمین_ غلامی_ مجنون
🏴 اشعار اسارت
========================
#امام_حسین #
برسر ناقه سوارو آسمان را تار دید
خونپیشانی زینب برسرمحمل چکید
این اسارت زخمکاری بود آمدبر دلش
کوفه وزندان کوفه، بر اسیرانت رسید
نیزه این قدِ کمان را قدکمانیتر کند
دراسارت زینبت، داغ برادر هم چشید
دراسارت زخم از زخم جگر پیشی گرفت
روی ناقه لحظه آخر چو بسمل میپرید
بین بازاراست زینب،میدوید اما چهسود
شمر ملعون زودتر از کوفه بر زینب رسید
شمرملعون آمده، نه، احتمالا مست بود
وای من دربین کوفه،ناله زینب شنید
پیکر ت را پشت و رو کرد، وای درگودال خون
دراسارت هستم و احساس زینب را برید
🔸شاعر:
#آرمین غلامی_مجنون
🏴 اشعار اسارت
=======================
#حضرت_زینب
سخت است باشی یک زن اما،پرشکسته
در راه کوفه باشی اما ، دستِ بسته
سخت است بریک ناقه ی عریان نشسته
لعنت به شمری که غرورت را شکسته
روی تو و ناموس تو،حساس هستند
باسنک کین درکوفه رویم را شکستند
این قوم بد را گرنشد ساکت بسازی
با آبرویت میکند ِاین شمر بازی
برناقه فرزند امیرالمومنین است
برنیز ه ،راس پوری ازام البنین است
شمر و امیرش را چو رسوا ساخت زینب
آب دهان بر صورتش انداخت زینب
برکوفیان گفتی که من پای حسینم
دراین اسارت من امیر عالمینم
هرگز سری چون دیده از دریا نبندند
با ریسمان صبر دستی را نبندند
درکوفه وقت حمله رویم راسیه کرد
درکوفه حکم صبر ، بازویم راسیه کرد
برناقه عریان نشینی دست بسته
بینی که نا محرم سر زینب شکسته
ای وای دست زینبت درکوفه بندند
وقت زمین خوردن به ناموست بخندند
چشمان سقای حرم دیدی که پاره است
زینب اسیراست اسیراست وستا ره است
گفتی که زینب نیزه بر چشمم نشیند
اما کسی یک موی خواهر را نبیند
ازناقه گفتی، پا ی بر رویم گذارید
پوشیه را از رخسار زینب بر ندارید
🔸 شاعر:
#آرمین غلامی_مجنون
🏴 اشعار #اسارت
=======================
#حضرت_زینب_راس عباس
برروی نیزه ،روی تو، دل کندنی نیست
فهم است؛ عشق تو،که پس فهمیدنی نیست
گیر است یکجایی دل زینب به نیزه
این روزها بنگر دلم ، ام البنینیست
بر روی نیزه راس عباس علی بود
از زینبت آشفته تر، امشب زنی نیست
این خانواده دراسارت بین کوفه است
اولاداینان تا قیامت که ناتنی نیست
نامش به روی ارمنیها ،ناز دارد
ای کوفه ،این باب الحوائج ارمنی نیست
درکوفه زینب شداسیردست ظالم
دیگرپس او کوچه ها آز ردنی نیست
**
برناقه عریان سواراست وپیاده
کوفه نیازی به عمود آهنی نیست
🔸 شاعر:
#آرمین_ غلامی_ مجنون
======================