eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویردسته عزاداری ظهرشهادت حضرت زهرا..س..99.یکشنبه28..دی ماه..هییت محبان حضرت زینب (س).شهرک فرهنگیان.فاز2..کرمانشاه..مداح..حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا بارفتنت ، ماندن برایم سخت باشد ماندن دراین بزم سرایم سخت باشد رویت کبود و قامتی خم، دست لرزان! بعدتو این لحن صدایم سخت باشد رفتی و چشمان علی باران گرفته امشب چرا حال و هوایم سخت باشد من آرزوی مرگ دارم بی تو زهرا تاثیرِ آمینِ دعایم سخت باشد در قلب حیدر تا ابدتوجاودانی گمنامیت زهرابرایم سخت باشد 🔸شاعر: # آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا بی توزهرا جان، علی چون مرده ای تبخیر شد.. در کنار قبر تو با غصّه ها تسخیر شد پوستت بر استخوان چسبیده بود در وقتِ غسل وای شرمنده فقط، روی لبم تکبیر شد... وقت غسلت دستِ من تا خورد بر بازوی تو، ذهن وفکرم ،با غلافِ بی ادب درگیر شد.. شستشو دادم من آن خون سرِ پهلوی تو ازفراقت قامتم در هم شکست و پیر شد یک به یک کَندم ز روی سینه ،خون ولخته را رفتی وحیدر دگر از زندگی اش سیر شد یاد داری نیمه شب جسمت درون خاک شد حیدرت رنجیده خاطر بهر این تصویر شد وقت غسل تو مگر خونابه ها کم‌می شدند؟ نیمه ی شب آمدو تشییعِ جسمت دیر شد در کفن پیچیدمت زهرا و رفتی توز دست درفراقت مردم وغمهای من تکثیر شد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا رفتی ودیگرنپرسد،هیچ کس احوال من مردم ازهجران تو،رحمی نما بر حالِ من.. کودکانت را ببین دیگر زپا افتاده اند آمدم برقبر تو، ای کوکبِ اقبالِ من این لحدرا باز کن ، حرفی بزن باشوهرت انتظارت میکشداطفالت ای،بی بالِ من کاش می مُردم نمی دیدم سر قبر توام مرگِ حیدر را طلب ،ای کعبه ی آمالِ من درمیان قبر زهرا جان، چه راحت خفته ای گردِ آه وغم نشسته فاطمه بر شالِ من.. گوییا در خاک پنهان گشته ای ..دستم بگیر فاطمه بنگر دلِ از غصّه مالامالِ من رفتی و بدجور می ریزد بهم..حال علی فاطمه پژمرده شدرخساره ی اطفالِ من بعد تو شبها نمی خوابد، همه اطفال تو رفتنت خانه خرابم کرده ، ای آمالِ من 🔸شاعر: غلامی-(مجنون_کرمانشاه)_ _______________________________
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا رطب باغ علی صرف تو وختم توشد همه ی زندگیم درهمه جا، رفت زدست فاطمه مجلس ختمت ، عده ای باخنده طعنه میزد که گل شیرخدارفت زدست -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا رطب باغ علی صرف تو وختم توشد همه ی زندگیم درهمه جا، رفت زدست فاطمه مجلس ختمت ، عده ای باخنده طعنه میزد که گل شیرخدارفت زدست -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم تاسحرگوشه ی قبره ، توپریشانت منم خیس ِ باران غمت هستم ومهمانت منم عاقبت کشت مرا، رفتنت ای فاطمه جان پای تابوت تو،ای یارپریشانت منم در کنار قبرتو، حیدربه سینه میزند در نماز لیلة الدفن تو گریانت منم سوت و کور،است نه فامیل! نه همسایه ، ببین در کنار بچه ها قاری قرآنت منم دست لرزانِ حسین(ع) ومجتبی (ع) در دست من با محبت! جورِ دیگر مرد میدانت منم از غذا افتاده اندوطفل ها لاغر شدند با چه بغضی پایِ سفره خیره بر نانت منم زیر نور ماه زانو زدعلی بر روی خاک آشنای هر شبِ این قبر پنهانت منم شاعر: غلامی _(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم یاد آن روز که درخانه توبودی زهرا حال درزیرلحد خفته تنت ای حورا رفتنت فاطمه جان کشت مرایکباره رفتنت کردمرا فاطمه جان بیچاره فاطمه با پسرش از گذری رد میشد دست ملعون پلیدی به رهش سد میشد یادآن روز عمر، راه ز زهرا بگرفت وسط کوچه ره ، بضعه طاها بگرفت یاد آنروز که سیلی چه غریبانه زدند شعله وآتش کین، برگل و پروانه زدند رفتن وپر زدنت فاطمه جان زود بود بر دره خانه ی تو هاله ای از دود بود یادآن روزکه پهلوی تو را بشکستند ریسمان برسره دست وگردنم می بستند دیده ام فاطمه، بین در و دیوار شدی وای من، خسته از آن ضربه ی مسمار شدی دیده ام فاطمه گلبرگ علی پرپر شد سینه ات سوخت ومجروح ز میخ در شد بعده تو فاطمه از غصب فدک میگویم من ازآن کوچه ی تنگ و ز کتک میگویم کمر سرو تودر کوچه کمان شد،چکنم اشک حیدرزغمت باز روان شدچکنم رفتی وذکرتورافاطمه برلب دارم تا ابدازعمرودشمن تو بی زارم قبر نورانی تو راه نشانم داده سره این خاک تو را ماه نشانم داده بی تو قرآن علی، آیه ندارم زهرا غیر خورشید رخت سایه ندارم زهرا منکه با سوز و دعا ، نام تورامیخوانم برسره قبرتوتا وقت سحر، مهمانم عهد بستم به دلم ، باتوکنم طی سحرم جلوه روی توشد زنده چنین درنظرم کاشکی با دل او خاک ، مدارا بکنی بسته ام دیده به تو، درد مداوا بکنی فاطمه نور دلم هستی و میسوزم من درکناره قبره تو، شمع دلفروزم من شمع کاشانه ی من بوده ای و آب شدی پای من سوختی و گوهر نایاب شدی دیده ام فاطمه ،باتو در و دیوار چه کرد، دوریت فاطمه با حیدر کرار چه کرد آتش عشق علی شعله بر آن جانت شد شب سوم علی ات بود، که مهمانت شد شاعر: (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم صلّـی‌اللّه‌علــیكِ‌یافاطـــمه‌‌الزهـــــرا: •🏴 ✿ درفراق تو همه جان علی می لرزد چکنم قبرتورا، ای گل طاها دیدم ✿ پهلوان تو زمین خورد ، کجایی زهرا نیمه شب ، خودبه سر قبر تو زهرا دیدم ✿ بشکند دست عمرکه... اثرش معلوم است ✿ جای دستش به روی صورت حورا دیدم ✿ شده جبریل هم آوای من وطفلانت ✿ درغمت ولوله در عرش معلّی دیدم ✿ پدرت بود تنت را وسط قبر گرفت ✿ من از این شرم، چه گویم ، چه خدایا دیدم ✿ به پدرجان تو زهرا، به چه رویی گویم ✿ "نقش بر روی زمین، ام ابیها دیدم شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ━━━━━⊰✾✿✾⊱━━━━━
بسم الله الرحمن الرحیم بانو سه روزه نیستی اندر کنارم امشب به روی قبر تو سر می‌گذارم بانوسه روزه خانه ام داردغم تو از دست رفته بعد تو زهرا، قرارم! زهرا به قرآن ‌خواندنت دلتنگ هستم کوثر بخوان بار دگر تامن ببارم رفتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد درخانه ام، دیگرتو راهرگز ندارم زهرای من ،در بین دررفتی زدستم رفتی ومن،هر روز و شب چشم‌انتظارم سر می‌گذارم روی قبرت ، تاسحرگاه دارم تمناسر ز خاکت برندارم -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_زهرا رفتی وبر سقفِ ما بارانِ نم‌نم آمده فاطمه در آشیانم یک جهان غم آمده سیل دارد می‌برد این خانه ام،کاری بکن در نگاه حیدره تو، آب زمزم آمده فاطمه بارفتنت ،جان علی رفته زدست چار طفلم بینِ آغوشِم چه باهم آمده قبرتو دارالشفای هرشب تنهایی است برسر خاکت عزیزم اسم اعظم آمده اشکهایم ای شکسته سینه خاکت خیس کرد دخترت پشت سرم زهرا به سویم آمده فاطمه آنروزها زخمت چرا بهتر نشد اشکهای زینبت بهره تومرحم آمده رفتی وبنگرکه دارد بچه‌ام جان می‌دهد گوییا انگار در کامِ حسن سم آمده آمدم اندر بقیع تا راز خود گویم به تو درپی ام ،طفلان تو، یکباره باهم آمده مادرحیدربیا، حالِ عروست را ببین بین کوچه برعلی ،چند ابن‌ملجم  آمده بر تودر اُفتاد ه زهرا و از آن رد شدکسی بار شیشه داشتی آن ضرب محکم آمده چادرت خاکی و من هم این محاسن روی خاک تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم آمده ریسمان بر گردنم افتاد وتودرآتشی ضرب وشتمی ،بر  سرِ طفلانِ ما هم آمده رفتی و حالا برای زینبِت دلواپسی آه می‌بینی که در گودال یکدم امده وای من بسیار بسیار، است آن سرنیزه ها زینبم درپیش آن لب تشنه باغم آمده 🔸شاعر: (مجنون کرمانشاهی) _______________________________
بسم الله الرحمن الرحیم بانوی من ، مَردُم ، دگر ، رفتی سه روزه زهراي من ای همسفر ، رفتی سه روزه رفتی زکاشانه ، بیابرگرد زهرا مهمان شده نزد پدر ، رفتی سه روزه زانوبغل کرده علی درماتم تو شد پير خيبر بي سپر ، رفتی سه روزه بانو نمي آيد صداي آه آهت از درد پهلو تا سحر ، رفتی سه روزه بيمار بدحال علی درخاک خفتی جان داد ه ای تو بي خبر ، رفتی سه روزه بانوبه یاد سينة مجروح وزارت من ماندم و اين ميخِ در ، رفتی سه روزه سيلي به رخسارت میان کوچه هاخورد كشتند یارم در گذر ، رفتی سه روزه دیدم که هستيِ مرا آتش كشيدند شد دامن تو شعله ور ، رفتی سه روزه دل تنگم و آیم کناره قبر ت ای یار هر نيمه شب با چشم تر ، رفتی سه روزه -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم چند روزی میشود، بی دلبرم میرسدبرگوش آه فاطمه یاد دارم بالگدهای عمر پشت درشد قتلگاه فاطمه میرسد هرشب نوای آه وغم... زیر سقف وسر پناه فاطمه حال حیدر میشودهرشب وخیم... درهوای روی ماه فاطمه رفتی و هرشب نسیمی خسته ام میچکم در عمق اه فاطمه شوهرت هر روز زانو در بغل خیره می ماند به راه فاطمه همسرم از تو برایم یادگار مانده یک چادر سیاه فاطمه می وزد در لانه ام عطر پر مرغ عشق بی گناه فاطمه خودنمایی میکنداین میخ در در میان قتلگاه فاطمه برسر قبرت گذارم صورتم یک تنه هستم سپاه فاطمه درکناره قبر تو با آه وغم مانده یک شب تاصباح فاطمه آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه -حضرت_حسین لعنت به آنکه ازتن ارباب، سر برید راس عزیزحضرت خیرالبشر برید با سینه ی شکسته به گودال آمده شمرآمدوبه خنجر خود ازتو، سر برید باضرب پا ، تنت شده ارباب جابجا از پا فتاد مادر و اوازتو پر برید با خنجرش حرامیِ بی دین به باد داد درپیش مادری سر پاک،پسر برید مادر صدای واعلیاش بلند شد وقتی که شمرازتن توبال وپر برید افتاده بود، دست به رویش بلند کرد ابرِی سیه .چهره همچون قمر برید جانت چه بی رمق شده درقتلگاه خون خنجربدست شمرپلیدازتو،سر برید بی توتمام خیمه ی ما بین شعله سوخت دیدی فلک زخواهرتوبال وپر برید 🔸شاعر: غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه -حضرت_حسین بین گودالی تمام پیکرت ،تبخیر شد.. جسمِ توباتیغ وباسرنیزه ها،تسخیر شد استخوان های تنت درهم شده اینجاحسین برلبان این جماعت ناله ی تکبیر شد... خنجرملعون زپشت سر ، سرت راتابرید فکر و ذکرم با سربی پیکرت درگیر شد.. خونِ رگهایت مرا بیچاره ی عالم نمود... قامت من درغمت،در هم شکست و پیر شد درسرازیری گودال تنت غارت شد خواهر گریان تو،از زندگی اش سیر شد یاری ام کن تاکه چشم من بیفتد بر رُخ ات زینبت رنجیده از دیدارِ این تصویر شد بین گودالت مگر خونابه ها کم‌می شدند؟ ای برادر،وقتِ تشییعِ جنازه دیر شد در نهایت بی کفن هستی ، گل صحرانشین بینِ گودالت دوباره خونِ دل تکثیر شد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨شب جمعه✨ هرشب جمعه همه دنیا به نامم میشود روبه قبله سوی تو عرض سلامم میشود من نمیدانم چه سری دارد این نام عجــیب هرکجایی نام تو تــکه کلامم میشود آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
بسم الله الرحمن الرحیم ✨شب جمعه✨ ازتویک عمریست کسب آبروکردم حسین با لباس مشکی ات همواره خو کردم حسین بهرمجنون ازبرای توشب جمعه خوش است درپی لیلا ی خود هرجا وضو کردم حسین دیده ام بی اشک بی خیراست،رزقش رابده بهرتو ازاین جهان چشمم سبو کردم حسین حق تودر روضه ها با اشک گفته میشود درمیان گریه باتو گفتگو کردم حسین پاک کردی دامن آلوده ام راهرکجا روسیاهی دلم باتو رفو کردم حسین حامی کل علمداران تو ، عباس شد چه هراس از این و آن ، ذکر عمو کردم حسین دل بدستت داده ام ، دیگربریدم ازهمه هرکجایی کربلایت آرزو کردم حسین شادم ازاینکه به کوی توپناه آورده ام! خوب و بد آقابه سمتت ب،از رو کردم حسین  دیدن صحن وسرایت آرزوی هرکسی است ازتودورم لیک صحنت، آرزو کردم حسین تاحسین گویم خدا،شهری معطر میشود هرکجا بانام تو من، های و هو کردم حسین آب خوردنهای ما هابوی،روضه میدهد فکر خشکی لب و بغض گلو کردم حسین میکند آیات قرآن روضه خوانی درغمت میکندخاربیابان روضه خوانی درغمت 🔸شاعر: غلامی_(مجنون کرمانشاهی) _________________
بسم الله الرحمن الرحیم ✨شب جمعه✨ ازتویک عمریست کسب آبروکردم حسین با لباس مشکی ات همواره خو کردم حسین بهرمجنون ازبرای توشب جمعه خوش است درپی لیلا ی خود هرجا وضو کردم حسین دیده ام بی اشک بی خیراست،رزقش رابده بهرتو ازاین جهان چشمم سبو کردم حسین حق تودر روضه ها با اشک گفته میشود درمیان گریه باتو گفتگو کردم حسین پاک کردی دامن آلوده ام راهرکجا روسیاهی دلم باتو رفو کردم حسین حامی کل علمداران تو ، عباس شد چه هراس از این و آن ، ذکر عمو کردم حسین دل بدستت داده ام ، دیگربریدم ازهمه هرکجایی کربلایت آرزو کردم حسین شادم ازاینکه به کوی توپناه آورده ام! خوب و بد آقابه سمتت ب،از رو کردم حسین  دیدن صحن وسرایت آرزوی هرکسی است ازتودورم لیک صحنت، آرزو کردم حسین تاحسین گویم خدا،شهری معطر میشود هرکجا بانام تو من، های و هو کردم حسین آب خوردنهای ما هابوی،روضه میدهد فکر خشکی لب و بغض گلو کردم حسین میکند آیات قرآن روضه خوانی درغمت میکندخاربیابان روضه خوانی درغمت 🔸شاعر: غلامی_(مجنون کرمانشاهی) _________________
بسم الله الرحمن الرحیم با اشک خواهرانه مداوا نمی شوی زین دست وپازدن ، تودگر! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی فصل بهار من برخیز ای تویاور ِ شب‌زنده‌دار من برگردوحال این دل من روبه راه کُن با چشم کَم سویت توبه زینب نگاه کُن رفتی ودرفراغ توغم را چشیده ام درزیرتیغ پیکره پاک تودیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی حسین جای همه فقط تو سلامم کُنی حسین گودال رفتی و پُر خون گشته پیکرت درزیر خنجری وبریده شدحنجرت خونابه ها به ورطه ی سیلاب آمده گوال رابگو که چِقَدَر آب آمده شمشیر پیش زخم تنت سد شده چرا سرنیزه ها زبازوی تو رد شده چرا افتادی وصدای نوا در دُعا ی توست این دستِ بی تعادل تو مبتلای توست اندوه واین غم تو چقدر بی حساب بود ذکرلبت فقط همه جا، آبِ آب بود ثانیه های رفتن تو تند می زند دیدم نفس نفس زدنت کُند می زند با سنگ،شیشه ی دل زینب محک زدند آئینه ی تورا دم گودال چک زدند دیدم که خاک بوی لباس تو را گرفت شمرآمدوتورا وسط قتلگا گرفت لطفاً بیا بمان و نرو ای قرارمن جانانمی شود نَروی از کنارِ من!؟ خورشیدمن سری به دلِ شب بزن دگر شانه به زلف درهم دختر بزن دگر توگیسوان پُر گره اش، غرق بوس کن یارابمان و دخترکانت عروس کن شاهاوداع سخت توبامن چه زود بود رخساره ات به دست جماعت کبود بود تنها کتاب عشق که بندت گسسته شد دیدم کبوتری که پر تو شکسته شد جانا بمان و ترک نکن خیمه های ما بگذار روبه راه کنم وضع خیمه را شمشمیرآمدو به سر ت خورد..،وای من صدنیزه آمدو به پر ت خورد..،وای من بعدازتوجان من! سرمن،درد می کند ‌بارفتن تواین، پرمن درد می کند راست به نیزه،گریه نموده به حال من گردیده سُرخ آن رخت ازشرمِ بال من گریان بیاده روی توامشب شدم حسین جانم به لب رسیده ودرتب شدم حسین دست از همه توشسته ای وبی کفن شدی پیش دوچشم خواهرخود بی بدن شدی رفتی وآفتاب امیدم غروب کرد رفتی! وگریه لعل لبم راچو، چوب کرد چشمان من بدون تو خوابش نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد دارم برای رفتن تو سوز و اشک و آه رفتی قرار و وعده ی ما بین قتلگاه 🔸شاعر: غلامی_مجنون کرمانشاهی _______________________________ ╭┅──────——
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه الحسین علیه‌السلام قتلگاه ناگهان ازسره، اسبی گل طاها افتاد ازفرس بودبه گودال که بابا افتاد درسرازیری گودال ؛ سری برخاک است یوسف فاطمه برخاک بلایاافتاد پدرم بین مناجات و نماز است ولی بین گودال گمان،حضرت موسی افتاد یوسفم از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد به روی خاک گل، خوش قد و بالا افتاد بهترین در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری افتاد به زمین عشق اباالفضل میان گودال ذوالفقار علی عالی اعلی افتاد کیست او ، مشتری اش هست خداوندکریم درحرم با رجزش، زینب کبری افتاد درحرم، من چه بگویم که چه شد ازعم او بخداپاسخ این شاید و امّا افتاد 📝 غلامی-(مجنون کرمانشاهی)_ 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه الحسین علیه‌السلام قتلگاه دربین گودالی سرت را جمع کردی درگوشه ای بال و پرت را جمع کردی درزیرخنجر، دست وپایی میزدی تو ای بسمل زینب ،سرت را جمع کردی برسینه ات باچکمه میزدشمرملعون دیدم که این سوپیکرت را جمع کردی خنجربه روی گردنت افتاده دلبر باخنجرملعون سرت را جمع کردی گودال را شستی به تنهایی حسین جان خونابه ی جسم وپرت را جمع کردی پایی زدوجسم توبرگرداندای وای درزیرخنجرپیکرت را جمع کردی شدازقفا راست بریده ای برادر خونابه های حنجرت را جمع کردی 📝 غلامی-(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹