eitaa logo
مکروبه !
2.1هزار دنبال‌کننده
266 عکس
22 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱 من: @seyedeh1
مشاهده در ایتا
دانلود
برای همتون تو حرم دعا کردم. الهی نگاه مهربون امام رضا همراه لحظه لحظه‌های زندگیتون.
ولی اینجا خیلی بوی شهید رئیسی رو مید‌ه😭
هدایت شده از •| مَلْجَأ |•
آمدم با واژه‌ها سخن گویم، جز سکوت عایدم‌ نشد‌. آمدمت که بنگرم گریه ولی امان نداد. دلتنگی در وصال یعنی همین تصدقتان‌!
یه سری دخترا‌ هم هستند که امروز هیچ‌کس بهشون تبریک نگفت. کسی برای موهای پریشونشون گل‌سر و شونه نخرید. کسی خاک و خون رو از صورت‌های نازشون نشست. از لباس نو، بادکنک‌آرایی و عروسک خرسی‌های بزرگتر از قد و قواره‌شون هم خبری نبود. امروز دختربچه‌هایی تو سردی خرابه، زخمی، آواره، پابرهنه، آشفته، گرسنه، بی‌لباس، بی غذا، بی‌آب، بدون امکانات درمانی، روزشون به شب می‌رسه، مثل هر روزِ قبل. | |
مکروبه !
یه سری دخترا‌ هم هستند که امروز هیچ‌کس بهشون تبریک نگفت. کسی برای موهای پریشونشون گل‌سر و شونه نخرید
روزی سنگ‏ها به سازمان ملل می‏رسد، روزی سنگ‏هایت به سازمان ملل می‏رسد و آه آتشین تو، دامن او را می‏گیرد. روزی همه‌یِ سنگ‏هایِ زمین، به سمت سازمان ملل پرتاب می‏شود و تن زخمی کبوترها و درد همه‌یِ پرستوها، التیام می‏یابد. | |
مکروبه !
تکیه می‌دهم به کاشی‌های رنگی. به گل‌بوته‌های زرد و فیروزه‌‌اییِ داخل هم پیچ خورده‌. نگاهم می‌نشیند به رشته‌‌های نوری که با گشاده رویی نشسته‌اند روی سفیدیِ خیمه‌، روی ردیف‌های استکان‌ چای، روی سبزیِ برگ‌های کاشی‌های دیوار. چشم‌هایم را می‌بندم. دلم می‌خواهد صداها را در اعماق قلبم ذخیره کنم. برای روزهای بی پناهی‌ام. برای روزهای دلتنگی‌ام. برای روزی که تاریکی قبر مرا در خودش می‌بلعد. دلم می‌خواهد صدای جیرینگ جیرینگ استکان‌های چایخانه‌ی حضرت رئوف را، این نوای همخوانی‌ خادم‌های سبز پوش کتری به دست‌ را، این مناجات‌های زیر لبی زائرهای توی صف را؛ ذخیره‌‌ی قبر و قیامتم کنم. کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهوراتر؟ بهشت اینجاست اینجایی که دارم چای می‌نوشم☕️ _زهرا سادات
امشب یکی اولین چایی عمرشو خورده^^ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا
نور چراغِ سقف می‌زند به شیشه؛ می‌شود آینه‌ایی از تصاویر ناواضحی از ما و بیابان پشت پنجره را توی خودش قورت می‌دهد. بیرون از پنجره یک دست تاریک‌است. انگار کن که یک چادر سیاه. نور کم رمق ماه هم نمی‌تواند سایه‌های سیاه شب را تلطیف کند. رد مربعیِ نورهای پنجره‌، پایین خطِ ریل هم. سیاهی هست و سیاهی. زیر لب چند بار گفتم: فاشفع لی عند ربک؟ نمی‌دانم! فقط می‌‌دانم لحظه‌ی وداع خوب نتوانستم گریه کنم. وقتی که چندبار سلام دادم. وقتی که رو به گنبد نورانی چند قدم به عقب برداشتم. فقط می‌دانم از آن موقع ذکر لبم شده؛ فاشفع لی عند ربک یا مولا. حالا توی راهیم. از دل‌ بیابان. یک بطری آب از سقاخانه را به همراه می‌بریم. نشان از این دارد که این یک هفته هم جواری، این یک هفته که در آغوش معطر امام رئوف گذراندیم، رویا و خیال نبوده.
مکروبه !
ولی امروز حال و هوای حرم رویایی بود. به سختی می‌شد دل بکنی.
لحظه‌‌ی آخری با خودم گفتم ولی ما غذای حضرتی نخوردیم، همون لحظه یه خادم بهمون گفت اگه ناهار نخوردید برید تو صف غذا.😭
در نقطه‌ای از تاریخ ایستاده‌ایم؛ که پشتِ سرمان لشکرِ فرعون است و پیشِ رویمان دریا. آن‌ها که به آن وعدهٔ صادقِ آخرِ این قصّه «ایمان» نداشته باشند؛ همین‌جا «خوف» و «شَک» راهزنِ و اراده‌شان می‌شود و پاهایـشان را سُست خواهد کرد.
بأمان الله یا شهید الله... بدن زخمیتو میسپاریم به خدا
|آنچه مرا به شعر گره می‌زند؛ |غم است...
نزدیکِ تاریکی نیست‌؛ اما توده ابرهای گرفته‌ و پف کرده‌ی سقف آسمان مجالی به نور نمی‌دهند‌. جاده‌ی خیس و نم زده، بازتاب نور قرمز چراغ ماشین‌ها را تا یکی_دو متر زیر چرخ‌هایشان، کش می‌دهد. ماشین‌ها دوش به دوش هم، سلانه سلانه می‌لغزند روی جاده. بخار شیشه را با دست می‌دهم کنار. آن سمت خیابان، تصویر سید مقاومت را، کنار درختان کاج می‌شود دید. با همان لبخند. با همان نگاه نافذ و اطمینان ریخته توی نگاه. انگار انوار ایمان از آن چشم‌های گیرا و مومن، می‌ریزد لای سبزی برگهای سوزنی کاج. شفاف‌ و درخشان‌تر نشانشان می‌دهد. سید هنوز می‌خندد. به تکاپوی افسار گسیخته‌ی سگ هار منطقه. به نفس‌های آخری که می‌کشد. به این تاریکی زیر چتر ابرهای ظالم که گمان می‌برند دوامش ابدی‌ست. چه کسی خیال می‌کند خورشید همیشه پشت ابر می‌ماند؟ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ۚ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ یقیناً وعده گاهشان برای دچار شدن به عذاب صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ پس هنگامی که عذاب ما فرا رسید، بالاترین آن سرزمین آلوده را فروترینش نمودیم و بر آن سنگ‌هایی از نوع سنگِ گلِ لایه لایه فرو ریختیم. مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ ۖ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ سنگ‌هایی که نزد پروردگارت نشانه دار بود و آن سنگ ها از ستمکاران دور نیست... _زهرا سادات
روایت نصر| @revayate_nasr
این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ست این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ست شهید💔
عاشق خورشیدِ روزهای بعد از بارونم و اون ابرهای پنبه‌ایی سفید و درخشان که تو آسمون شفاف لم دادند؛ چون به آدم یادآوری می‌کنند، موندن هیچ روز تیره و تاریکی ابدی نیست.
خدا سهمت از روشنایی رو بهت می‌ده، حتی اگه وسطِ نقطه‌ایی از تاریکی باشی...