. روز بیستم 🦋 #برایِ‌_مقاومت .

_

. مرد که دستار سبز بسته بود فریاد زد : هل من ناصر ینصرنا ؟ هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ جوان ، پشتِ صحنه بود . خونش جوشید . تاب نیاورد . دوید . صحنه رفت روی حرکت آهسته . خودش را انداخت روی پای امام . چند جوان دیگر هم دویدند . افتادند به جان لباس قرمزها . کار به ضرب و شتم رسید . تعزیه از هم پاشید . زن و مرد ، پیر و جوان و کودکان حتا گوشه‌ای افتادند به شیون . زن ، پشت صفحه نمایش گوشی بود . خونش جوشید . تاب نیاورد . اشکش سرازیر شد . صحنه را چندین و چندبار دید . خودش را گذاشت جای آن جوان . جای آن زنان . زار زد . ضجه زد . دلش خواست قلبش را بیرون بیاورد . بگیرد کف دست . و بگوید حسین‌جان تقبل منا هذا القلیل ... "جگرم آب شد و ریخت که خاموش شدیم چقدر سوختنت از جگرم کار کشید ..." ؛[رآحِل] .

_

نمیدونم چه حکمتیه ! شب امتحان خسته‌ترین ، کسل‌ترین و خواب‌آلودترین فرد جهانم .

. _ بگو بارون بیاد آروم میشم . + آروم باش ، بارون میشم ... #دیالوگ | 🌿 .

برف *

. روز بیست‌ویکم 🦋 #برایِ‌_مقاومت .

♦️ رهبر معظّم انقلاب: شما سرباز امام زمانید، الحمدللّه. شما این افتخار را دارید که در زمان غیبت امام زمان برای آن بزرگوار کار میکنید، برای اسلام کار میکنید. 📷 دیدار سردار حاج قاسم سلیمانی و خانواده‌ی ایشان با حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) - شانزدهم آذرماه ۱۳۹۳ 📌 عکسی که برای نخستین بار، در بسته‌ی محصولات فرهنگی «سرباز» از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شد. 📥 دریافت نسخه با کیفیت @KhameneiBook

تو که نیستی ، هیچ نیست .

. مانده‏ام با تنِ پاشيده‏ات آخر چه كنم؟ اى علمدارِ حرم مثل معما شده‌اى ..💔 #علی‌اکبرلطیفیان | 🌿 .

گفت : اگه یادت بره چی؟! گفتم : من چیزی که براش اشک ریختم رو فراموش نمیکنم . #واگویه

. روز بیست‌ودوم 🦋 #برایِ‌_مقاومت .

به خودم تبریک میگم که یادم موند تولدش رو 🫡👩‍🦯

. روز بیست‌وسوم 🦋 #برایِ‌_مقاومت .

_

ام‌روز ؛ فقط گریه بودم ، فقط . #مغشوش

تاثیر قلم رو امروز اونجایی متوجه شدم که حین گفتگو راجع به شهریه‌ی مدارس ، صحبتام بویِ زُهمِ تفکر سرمایه‌داری میداد ! و ترسیدم . پ.ن : موقع خریدن یک کتاب ، همه‌ جنبه‌هاش رو در نظر بگیرید .

دلم میخواد ناخوداگاهم رو تطهیر کنم 🤧

. روز بیست‌وچهارم 🦋 #برایِ‌_مقاومت .

🪄توی این تصویر چی میبینید ؟ قطار از کجا داره میاد ؟ کجا میخواد بره ؟ مسافرانش چه آدمایی هستن ؟ این پسر مقصدش کجاست ؟ میتونید راجع بهش توی دوسه خط بنویسید ؟ #با_من_بنویس

اگر مایل بودین با‌من‌بنویسید ^^🌨☕️📖 و توی ناشناس برام ارسال کنید *

سیصد تومن براش (شایدم‌برام😂) دادیم جغجغه لامصب پلاستیک فریزر بیشتر جذب میکنه بچه رو 😂🤧👩‍🦯

📪 پیام جدید https://eitaa.com/makshof/1850 فقط یک جمله ، توی تصویر چراغ می‌بینم ، چراغ‌هایی که مسیر را مشخص می‌کند ، چراغ‌هایی که آشنایی می‌دهد .. چراغ‌هایی که که تو را مشغول خود می‌کند که از دنیای بیرون بی‌خبر باشی ، چراغ ها را ما مشخص می‌کنیم چگونه استفاده کنیم .. __________________________________ #نور : نگاه جالبی بود ... شبیه داستانک میتونید بنویسید همین رو ؟

📪 پیام جدید صدای مرغ دریایی و موجهای دریا ، چقدر آدمُ فارغ از دنیا و آدماش میکنه،تنهایی انقدرام که میگن بد نیست، حداقل صدای آزار دهنده‌ی افسر و خشم شب توی اون جای ندارند. ولی صدای لعنتی صوت قطار همه ی اون آرامش خراب کرد ک پسرک خودش روی صندلی انتظار برای رسیدن آخرین قطار هفته و پایان مرخصی که مثل برق و باد گذشت دید ، کاش اون خیال و آهنگش تموم نمیشد و هیچ قطاری سوت نداشت. __________________________________ #نور : چقدر عالی ! فقط باید معیار بنویسید . کاش هیچ قطاری سوت نداشت ، خیلی عالی بود .

_ ☁️🖇 _ ... و این مِه خیالیِ تو ، مثل کابوس است ، و از کابوس مه به بارانِ رویا نمی‌شود رسید چه رسد به بلورِ شفافِ واقعیت . وهمِ مِه ، سراسرِ روزمان را شب خواهد کرد ، و در شبِ مه‌آلود ، ستاره‌هایمان را نخواهیم‌دید . #صفحات *ازکتابِ یک‌عاشقانه‌ی‌آرام