🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 شنبه
🔸 ۲۷ مرداد/ اسد ۱۴۰۳
🔸 ۱۲ صفر المظفر ۱۴۴۶
🔸 ۱۷ اوت ۲۰۲۴
🌓 امروز قمر در «برج جدی» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
مقدمات ازدواج
امور تجاری
خرید رفتن
امور مشارکتی
افتتاح مغازه
بنایی
امور زراعی
جابجایی
از شیر گرفتن کودک
کاشت و یرداشت محصول
عمل جراحی
آغاز درمان
امور مربوط به حرز
🚖 مسافرت
خوب است.
👶 زایمان
خوب است.
💑 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب شنبه):
دلیلی بر نهی و استحباب نیست.
💇 اصلاح سر و صورت
باعث هیبت و شکوه میشود.
🩸حجامت،فصد،زالو انداختن،خوندادن
باعث سلامتی میشود.
💅 ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
موجب بیماری در انگشتان دست میگردد.
👚 بریدن پارچه
روز مناسبی نیست.
آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمیشود.
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب شنبه) دیده شود،
تعبیرش طبق آیه ۱۲ سوره مبارکه یوسف علیهالسلام است.
﴿﷽ أرسله معنا غداً یرتع...﴾
عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده، خیر و نیک باشد.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰
از اذان ظهر تا ساعت ۱۶
📿 ذکر روز شنبه
«یارب العالمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۰۶۰ مرتبه «یا غنی»، موجب بینیاز شدن میگردد.
☀️ ️روز شنبه متعلق است به:
💞 #حضرت_رسول_اکرم ﷺ
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
نیایش شبانه با حضرت عـشـــق🌺
خـــــــــدای مـــــهــــربــــــانــــــم⭐️
در این شب های زیبا برای دوستانم🌺
همراهی آرزو میکنم از جنـسِ خـودت⭐️
نـــزدیـکـــــــ , بــخشنـده , بـی مــنـــت🌺
در همه ی لحظات یار و یاورشان باش⭐️
دعا ڪنیم امشب تـــا خــــدا دلـمان را🌺
پر از آرامش ڪنــه , آرامــــشے ڪـــه⭐️
امید رومهمون زندگـــیــمون کـــنــــه🌺
امیدے با طعم اجابت دعاهایــمــان🌙
شبتون به رنگ خداوند مهربانیها🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#رسوایی یک روز حلیم و یک روز حلوا و یک روز شله زرد نذری های خان جون بود. کم بود اما هر گونه که ب
#رسوایی
وقتی دوباره به ساسان سر زدم در همان حالش بود و گریه های فهیمه خانم بیشتر
شده بود، ناچار به سمت در حیاط دویدم .
در را باز کردم و سرکی در کوچه ی خلوت کشیدم. خلوت بود .
با گذشت دقایقی ماشینی که شباهت زیادی به ماشین عمران داشت، وارد کوچه شد
که امیدوارانه از در فاصله گرفتم. ماشین آمد و آن سوی کوچه ایستاد. شیشه های
دودی اش راننده را پنهان کرده بود. گامی دیگر جلوتر رفتم اما مردی که از ماشین
پیاده شده شبیه به عمران نبود.
مردی با قد متوسط و موهای جوگندمی در حدود سی و اندی سال. در ماشین را بست
و با بی تفاوتی از کنارم گذشت. مقصدش خانه ی روبرویی بود .
چاره ای نداشتم، لب هایم را تر کردم .
-ب...ببخشید .
ایستاد و عینک آفتابی اش را برداشت .
-با من بودید؟
دستان لرزانم را پشت شال قواره بزرگم پنهان کردم .
-بله .
عینک را در جیبش گذاشت .
-بفرمایید .
به در خانه اشاره کردم حال یکی از فامیلامون بد شده کسی نیست برسونیمش بیمارستان...می...میشه
کمک کنید .
نامطمئن به در خانه نگاه کرد .
-شما از اهالی اینجایید؟
باز هم با پر شالم بازی کردم .
-نه ... من چیزه... تازه اومدم، میاید کمک؟ لطفا !
مچش را بالا برد و ساعتش را نگاه کرد .
-اوکی مشکلی نیست بفرمایید .
به سختی جلوی دهانم را گرفتم تا از خوشحالی فریاد نزنم. او را با احترام به سوی
مکانی که ساسان بود، بردم .
عجیب ترین چیز ممکن آرام بودن اُلگا بود. ساسان گفته بود با غریبه ها مدارا نمی
کند .
کار بلد بود، دست روی نبض ساسان گذاشت و با تعلل پرسید .
- از کی حالش بد شده؟
فهیمه خانم حال درستی نداشت. به جایش من پاسخ دادم .
-نمی دونیم، یه کم پیش پیداش کردیم .
سری تکان داد و بدن ساسان را به سختی بلند کرد. به او نمی آمد آن قدر زور داشته
باشد فهیمه خانم را به سختی با خود همراه کردم، تمام بدنش بی حس شده بود .
در ماشین قفل بود و کلید در جیب آن مرد بود .
برای لحظه ای مکث کرد .
-م...ی...میشه کلید رو از جیبم بردارید؟
به سختی صحبت می کرد، فشار زیادی بر دستانش بود. فهیمه خانم با کاری که
خواسته بود را کرد و مرا از ترس دست زدن به مرد نامحرمی خلاص کرد .
ساسان را روی صندلی عقب گذاشت که فهیمه خانم با همان سر و وضع روی صندلی
نشست و سر سامان را به آغوش گرفت .
بلاتکلیف ایستاده بودم که خطابم کرد .
-خانم شما نمیاید؟
در حیاط را بستم و جوابش را دادم :
-چ...چرا میام .
تمام طول راه را با سرعت سرسام آوری می راند. روی صندلی جلو نشسته بودم و با هر
ایی کشیدنش هزاران بار نام خدا را در وجودم فریاد می زدم .
***
لیوان پلاستیکی را زیر شیر آب سرد کن گرفتم .
فهیمه خانم روی تخت اورژانس بود و ساسان در اتاق احیا بود .
همه چیز در هم پیچیده بود و اگر آن مرد که نامش را هم نمی دانستم، نبود پیش
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ۚ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ ۚ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾
🔸 و در آن هنگام کوهها را بنگری و جامد و ساکن تصور کنی در صورتی که مانند ابر (تند سیر) در حرکتند. صنع خداست که هر چیزی را در کمال اتقان و استحکام ساخته، که علم کامل او به افعال همه شما خلایق محیط است.
💭 سوره: نمل
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🤲 خدایا در بیست و هفتمین روز مرداد ماه🌱🌸 روز شنبه تون بخیرروزتون ختم به زیباترین خیرهاامیدوارم امروز حاجت دل پاک ومهربانتون با زیباترین حکمتهای خدا یکی گرددآرامش نصیب حالتون 🌸🌱
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💎تو جامعه فعلی میبینیم که تا یه اتفاق کوچیکی بین دو تا دوست میوفته ، سریع با هم کات میکنن.و به همدیگه انگ سمی بودن میزنن ، ولی درحالیکه اینطور نیست.ما آدما بعضا بخاطر انتظارات عجیب غریب ، عدم آگاهی از ارتباط درست ، خیلی از عزیزانمونو از دست میدیمو سریع قطع رابطه میکنیم.هر رابطه ای بحث داره ، ناراحتی داره ، گریه داره ، خنده داره و باید تعامل کنیم.نه اینکه سریع از هم خسته بشیم.دوست من تعویض نکن بلکه تعمیر کنید همدیگرو✌️❤️
نشر از تو😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#عشق_یک_طرفه
سلام عزیزم، کیف میکنم با کانالت هر چند مطالب منو دیر میگی😘من دوران مجردی یه عاشق دل خسته داشتم، پسر دوست مامانم بود طفلی خیلی به پام نشست ولی من دوسش نداشتم البته تقصیر خودش بود بیشتر، آخه کی روزی که میخواد بره خواستگاری عشقش که به زور بهش اجازه دادن بیاد....میره دختر بازی 😂😂چقد هم بد شانس باشه که من تو خیابون ببینمش 😂یادش بخیر چقد باابجیم خندیدیم حالا بماند..... چون ما خیلی رفت و آمد خانوادگی داشتیم زیاد سوار ماشینش میشدیم تا میشستم تو ماشین این آهنگ رو میزاشت 📣عروس باید ببوسه شادومادو این عاشق رسیده به مرادو.... اگر دارین واسم بزارین دلم تنگ شده واسش 😜آخه یه فضولی بعد ازدواجش به خانمش گفت که عاشق من بوده دیگه خانمش قطع رابطه کرد
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88