eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه زیبا و کوتاه گلاب.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#گلاب ۱۱۰ همون چادر قدیمی روی سرش کشیده بود انگار از شناخته شدن می ترسید چادرشو برداشت سلامی زیرل
۱۱۱ هیجان زده بهش گفتم _بهم یاد بده؟ + اما آخه تو عمارت که نمیتونی برقصی مطمئنی که میخوای یاد بگیری ؟ سرمو تند تند تکون دادم _ آره می خوام برای الوند برقصم + این دیگه زیاده‌روی گلاب _خواهش می کنم افسون می خوام یاد بگیرم فقط بهم یاد بده تا دیر وقت با هم مشغول یاد گرفتن رقص بودیم افسون برام از مردا میگفت و اینکه هر مردی چه خصوصیات رفتاری داره و باید با هرکدوم چه جوری رفتار کنی که اون رو مجذوب خودت کنی افسون برام حرف زد و من گوش دادم و با خودم فکر کردم که الوند از کدوم دسته است... هوا تاریک شده بود که بتول اومد دنبال افسون و بهش گفت که وقت رفتنه افسون لباسشو پوشید و قول داد که توی اولین فرصت که بتول و فرستادم دنبالش دوباره بیاد بتول بهم گفت که مامان داره دنبالم میگرده و گفته باید آماده بشم خواستگاری گلبهار هر آن ممکن که برسن. انقدرم مجذوب حرفهای افسون شده بودم که کلاً گلبهار و خواستگارش یادم رفته بود تند لباس پوشیدم و آماده شدم و رفتم سمت اتاق گلبهار مامان با دیدنم با عصبانیت توپید بهم + کجا بودی تا الان گلاب مگه بهت نگفتم زودتر بیا؟ _ ببخشید مامان یکم کار داشتم حواسم پرت شده هنوز که نیومدن گلبهار کجاست؟ مامان چشم غره ای بهم رفت و گفت _ تو اتاقش داره آماده میشه برو ببین چقدر دیر کرد زیر لب چشم گفتم و رفتم دنبال گلبهار تقریبا آماده بود ماهجان آمده بود تو اتاق می خواست برای مراسم خواستگاری باشه همه جمع شده بودیم که مهری خبر آورد که خواستگارا اومدن برخلاف خواستگارای قبلی آدمای خیلی خوب دیده میشدن و اینبار خود گلبهارم راضی بود. بعد رفتنشون مامان نظر گلبهار رو پرسید و ماه جانجان بعد از دیدن سرخ و سفید شدن گلبهار سری تکون داد و گفت بهشون پیغام می فرستم که نظرمون مثبته... بر خلاف خواستگاری قبلی خبری از این مسخره بازی سبزی و بو کردن دهن و پیراهن نبود گلبهار راضی به نظر می‌رسید... همه شروع کردن به کل کشیدن و دوباره توی عمارت غوغایی به پا شد. همه راجع به خواستگاری جدید حرف میزدن و همه حواس من به حیاط عمارت بود که ببینم الوند کی از راه میرسه میدونستم که ترنج روی ایون نشسته و منتظر الوند افسون باهام حرف زده بود گفته بود که زیاده‌روی نکنم .دستی به لباسم کشیدم و از اتاق زدم بیرون ترنج با دیدنم چشم غره ای بهم رفت و صورتشو ازم برگردوند بی توجه بهش رفتم سمت اتاق دل تو دلم نبود و مدام طول و عرض اتاق راه میرفتم بتول کلافه شد و گفت _ وای آروم بگیر دیگه خانوم جان بیا یکم بشین + نگرانم بتول نمیتونم _ حالا تو راه بری درست میشه خانم‌جان؟... 💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سلام برای خانومایی که خیانت دیدن می نویسم.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سلام برای خانومایی که خیانت دیدن می نویسم.... 🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ سلام برای خانومایی که خیانت دیدن می نویسم عزیزم اگه تصمیم گرفتی جدا بشی اول خوب فکراتو بکن و عجله نکن. شما اگه شاغل باشی و طلاق بگیری از لحاظ مالی مشکلی برات پیش نمیاد اگه بچه ها رو با خودت برده باشی که تقریبا دیگه کسی باهات ازدواج نمی کنه یا اگرم ازدواج کرد کم پیش میاد با بچه هات بسازه و هزار دردسر برات پیش میاد. و باید تا آخر عمرت تنها زندگی کنی اگرم بچه ها رو نبرده باشی، خیلی کم پیش میاد یک پسر مجرد بیاد خواستگاری شما. اگرم بیاد باید خودت رو آماده کنی برای مبارزه با کنایه و نارضایتی خانواده ش و اینکه چند وقته دیگه معمولا آقا هوس ازدواج با یک دختر مجرد میزنه به سرش و زندگی ت رو میکنه جهنم و بدتر از قبل! یا باید با یک مرد مطلقه ازدواج کنی که اگه بچه داشته باشه یک طور دردسره و احتمال برگشت به زن قبلی شم هست چون بچه داره. یا بچه نداره و دوست داره بچه دار بشه اگه سن شما برای بچه دار شدن مناسب باشه که خیلی خوبه وگرنه احتمال خیانت این یکی هم هست. یا باید با یک زن مرده ازدواج کنی.که اونم اگه بچه داشته باشه یکطور دردسر داره که چطور با اونا کنار بیایی که جای مادرشون رو گرفتی یا بچه نداره، که احتمالا میخواد و ... اگر شاغل نیستی که دیگه بدتر، یا باید بری پیش پدرو مادرت و خواهرو برادرت و سختی های بعد از اون و طعنه های زن داداش و داماد رو تحمل کنی یا مستقل بشی و برای یک لقمه نون تن به هر کار سختی بدی. اگه بچه داشته باشی و بخوای طلاق بگیری یا باید بچه هات رو با خودت ببری که در این صورت آقا از خداخواسته میتونه با هر دختری که خواست ازدواج کنه و شما تازه موانع ازدواج رو از پیش پاش برداشتی.... 👇👇👇 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ سلام برای خانومایی که خیانت دیدن می نویسم عزیزم اگه تصمیم گرفتی جدا بشی
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ... یعنی هم خیانت کرده و هم الان بدون هیچ مانعی دوباره بساط عروسی و دامادبازی راه میندازه و با ماشین گل زده میره به زندگی جدیدش یا بچه هارو نمی بری و میذاری برای باباشون که بازم بدی های خودش رو داره . یعنی شما یک زندگی آماده رو ول میکنی میری و یکی دیگه میاد تو خونه ت و میشه جایگزین شما و مادر بچه ها. که اگه خوب باشه بچه ها از شما دلسرد میشن و اگه بد باشه بچه ها عذاب میکشن و تحقیر و افسرده میشن و بازم شما از چشمشون میفتی که ولشون کردی و رفتی! بچه هات میشن مال یکی دیگه و شما میشی تنهای تنها. و اگرم ازدواج کرده باشی مجبوری برای بچه های یکی دیگه مادری کنی.‌‌.. خلاصه کنم هرطور به طلاق فکر کنی بده به نظر من بهترین کاری که میشه با مرد خائن کرد اینه که از هیچ کدوم از حق و حقوقت نگذری، بدون اینکه خونه رو ترک کنی به اعصابت مسلط بشی مهریه ت رو بداری اجرا، اگه تو تامین معاش و پوشاکت کم میذاره ازش برای نفقه شکایت کنی، خوب بخور و خوب بپوش و ازش پول بخواه و مسافرت برو با بچه هات غلط میکنه اگه پول نداره هوس زن بازی بکنه و یواشکی زن بگیره باید خوب تامین مالی ت کنه اگه پول دار و ثروتمنده و داره خیانت میکنه بازم بدون اینکه درخواست طلاق کنی ازش مهریه ت رو طلب کن ازش بخواه خونه و ماشین به اسمت بزنه بالا سر بچه هات باش و به خوشی های خودت و بچه هات برس. اگه فقیر باشه و نتونه مهریه بده بندازش زندان دلت هم براش نسوزه اگه دارا هم هست که دیگه بهتر حق و حقوقت رو کامل بگیر که اگرم خواستی ازش جدا شی حداقل مشکل مالی نداشته باشی. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
       👇تقویم نجومی دوشنبه👇  ✴️ دوشنبه 👈7 آبان / عقرب 1403 👈24 ربیع الثانی 1446👈28 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛 تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. 📛و از دیدارها اجتناب شود. 🚘 سفر: مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه و احتیاط باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و تعلیم و تعلم نیک است. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب شبِ سه شنبه: فرزند امشب دهانی خوشبو و دلی مهربان دارد. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث اصلاح امور می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث دفع صفرا می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸🌸زندگیتون مهدوی🌸🌸 💚💚
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✨بیایید در این شب زیبا ⭐️برای هم دعای خیر کنیم ✨شما برای من ⭐️و من برای شما ✨تقدیری زیبــا ⭐️قلبی نـورانی ✨ضمیری آرام ⭐️عاقبتی ختم به خیر ✨و هزاران دعای دیگر ⭐️از خــدا بخواهیم ✨✨شبتون بخیر✨✨     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
.#رسوایی دو سه قدمی پشت سر او که گام هایش بزرگ بود، رفتم که ایستاد و با چرخیدنش بی اختیار جیغ ک
نشنید زیرا با همان قدم های سنگین و باری روی کوله اش در حال دور شدن بود . نگهبان نیز چترش را به زحمت میان چانه و شانه اش نگه داشت و چراغ قوه ای از جیب شلوارش بیرون کشید و رو به عمران کرد . -بهتره برگردید به مسافرخونه این جا امن نیست . باز هم عمران بود و بی توجهی اش، کسی جز من را نه می دید و نه می خواست ببیند . مرد که از رفتارهای او متعجب شده بود، موهای خیس ریخته در پیشانی اش را بالا داد . -آقای نواب تا چند دقیقه دیگه از جنگل بیرون نرید، عواقبش با خودتونه . بالاخره لب گشود . -الان می ریم . جدی و با صلابت گفت تا دهان او را ببندد . کلمات را در ذهنم سبک و سنگین می کردم و هر بار با روشی متفاوت برایش توضیح میدادم نه می توانستم دروغ بگویم و نه گفتن حقیقت نجاتم می داد. همین مسبب بود تا نتوانم مجابش کنم. او با اخم های در هم تنیده و فکی قفل شده روزه ی سکوت اختیار کرده بود و توضیحاتم را گوش می داد . به ستوه آمده از رفتارهای گنگ و مبهمش، دست روی بازویش گذاشتم . -میشنوی عمران؟ بالاخره واکنشی نشان داد برزخی بودن چشمانش ترسناک بود . -میخواستی از پیشم بری دختر حاجی؟ تن صدایش، طرز نگاهش همه ی حالت هایش جنون وار بود، یادآور عمرانی شده بود که تلافی سیلی اش را به بی رحمانه ترین حالت ممکن گرفته بود . آب دهانم را قورت دادم و در پی صورتش نگاهم را بالا کشیدم. در تاریکی چشمانش می درخشید و حاضر به روشن کردن چراغ قوه ای که نگهبان در دستش گذاشت، نبود . خیرگی نگاهش آزارم می داد هر چه می گفتم نمی شنید الاقل واکنشی نشان نمی داد تا دال بر شنیدنش باشد . نالان و ترسیده لب زدم : -س...سردمه عمران از اینجا بریم برات توضیح میدم . نوچی گفت و با دست لباس خیسم را از تنم فاصله داد . -مهم نیست . سکسکه ای کردم و اطراف را از نظر گذراندم . مانده بودم از این ظلمات بترسم یا اویی که همچو دیوانه ها نگاهم می کرد. این بار با گریه برایش توضیح دادم : -من... نمی خواستم بیام اینجا، گ...گم شدم با خونسردی ظاهری سر تکان داد و با سر انگشتانش تنم را جلو کشید . -غیبت زد، بعد اون تلفنی که بهت شد... دیدم دست و پات می لرزید... برادرت دنبالت بود... شکسته و ناموزون جملات را می گفت تا تکه های پازل را در ذهنش تکمیل کند. لرزان نفسم را بیرون دادم که تنم را میان خودش و درخت کناری ام حبس کرد. در حرکاتش ملایمتی نبود و من از همین طوفانی شدنش هراس داشتم . باران هر دویمان را خیس کرده بود و در این جنگل تاریک، تنها و بی سر پناه بودم و فرار از دست اویی که چهره اش از عصبانیت سرخ بود، غیر ممکن به نظر می رسید . تیشرت به تنش چسبیده بود و بدن عضلانی اش بیشتر در چشم می زد، چگونه برایش از گفته های بهزاد می گفتم؟ ! انگشتانش دور گلویم پیچید . -داشتی فرار می کردی؟ به حرف برادر پست فطرت داشتی منو دور میزدی؟ فکرشم نمیکردی گیرت بیارم... فریادش در سکوت وهم آور اطراف رخنه کرد و فشار انگشتانش دور گلویم محکم تر شد... -دیشب خوشت نیومد نه؟ دوست نداشتی از زیر دستم سالم بیرون بیای نساخت بهت به قلم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ 🍁 روزتون پراز خیروبرکت 🍁 🍂 امروز دوشنبه ☀️ ۷ آبان ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۲۴ ربیع الثانی ۱۴۴۶ قمری 🎄 ۲۸ اکتبر ۲۰۲۴ میلادی 💯ذکر_روز 🍁🌼یا قاضی الحاجات🌼🍁      🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💖🌹 دعوتید به یک جرعه حس خوب👌 مهرتون افزون ولطفـــــتون مستدام🦋🌸🥰 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88