استفاده ی نودل در دوران بارداری به این دلیل که بر رشد کودک تأثیر مخربی دارد، ممکن است سبب سقط جنین شود
عدم جذب مواد مغذی: نودل مانع جذب مواد مغذی در کودکان زیر ۵ سال می شود.
@mama_bardari👼
سرگیجه های دوران #بارداری، چه علتی دارد؟
🔸حدود هفته 12 بارداری یا در سه ماهه دوم بارداری، رحم در حال رشد میتواند به عروق خونی بدن مادر فشار وارد کند و علت سرگیجه در بارداری باشد به خصوص هنگامی که مادر به پشت بخوابد.
🔹سطح بالای پروژسترون نیز میتواند سبب شل و باز شدن عروق خونی شود، که در نتیجه گردش خون به سمت جنین افزایش یافته اما در بدن مادر باردار کاهش می یابد و سبب کاهش فشار خون میگردد. این مساله باعث میشود خون کمتری به مغز برسد و در نتیجه احساس سرگیجه ایجاد شود
🔸از دیگر علت سرگیجه در بارداری، افت قند خون یا از دست دادن آب بدن است
🔹یکی دیگر از احتمالات احساس ضعف در دوران بارداری این است که بدن در این دوران به علت نیاز جنین، گرم و پر حرارت و در حال صرف انرژی بیشتری است. بنابراین اگر زمان طولانی در اتاق بیش از اندازه گرم و گرفته سپری کنید، و علاوه بر آن لباس های تنگ و خیلی گرم نیز پوشیده باشید، ممکن است احساس سبکی در سر و سرگیجه ایجاد گردد.
@mama_bardari👼
#یکسال_غذای_کودک
#میان_وعده_کودک
کره ی سیب مامانا فوق العاده خوشمزس حتما درست کنین به جای مرباهای پر از شکر صبحانه و عصرانه به بچه ها چیزهای مفید باید داد اونم با شیره ی انگور که بسیار مفیده. چهار عدد سیب رو پوستش و بکنین هستش و قسمت های سفتش رو جدا کنین و تکه تکه کنین فرقی نمیکنه به چه صورت برش بدین. بریزین داخل قابلمه. کمی نمک کمی وانیل کمی دارچین و چهار قاشق شیره ی انگور اضافه کنید. دربش رو ببندین بذارین با شعله ی ملایم بپزه و آب بندازه. زمانی که دیدین آبش داره کشیده میشه و شیره غلیظ شده آماده است. سیب ها نرم و لطیف میشه. بریزین داخل ظرف و سیب ها رو پوره کنین با چنگال. کاملا سیب ها پوره بشه میتونین بریزین داخل شیشه دربش رو ببندین عین مارمالاد داخل یخچال نگهداری کنین. کره ی سیب من داغ بود من عکس انداختم بذارین داخل یخچال خودش و میگیره و خوشمزه تر میشه. من نون رو تست کردم و روی نان از کره ی سیب مالیدم و سرو کردم آدرین که خیلی دوست داشت امیدوارم شما هم درست کنین و خوشتون بیاد نوش جان نی نی ها
@mama_bardari👼
برنامه روزانه مادر کودکی:
برنامه هر روز بوس و بغل و فشار و سه دور چرخش😊
#بازی امروز
یه کرم رنگی
ابزار لازم:
درب بطری شیر( مانوشابه نمیخوریم😁😜)
میخ
بابای پر زور
نخ
ماژیک
بابا باید با میخ داغ یا هویه درب ها رو سوراخ کنه
دلبند باید مهره ها رو نخ کنه
با ماژیک چشم و دماغ و دهن بزاره.
این بازی واسه ۳_۶ سال مناسبه.
واسه بچه های بزرگتر با الگودهی رنگ سخت تر اجرا کنین😉
🎯هدف بازی:
دقت و تمرکز
دست ورزی
@mama_bardari👼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارت پستال بساز🏅🏅
برای روز پدر 😍😍
@mama_bardari👼
شیافهای پروژسترون با نامهای پروژسترون، فرتیژست یا سیکلوژست به دو صورت استعمال میگردند، واژینال و مقعدی
👈نگران نباشید میتوانید این شیاف ها را هم واژینال و هم مقعدی استفاده نمایید. اما اگر از داروهای پروژسترونی با نامهای یوتروژستان، لوتوژل و غیره استفاده مینمایید نمیتوانید آنها را مقعدی استفاده کنید.
@mama_bardari👼
🍥ویتامین #B6 در زمان بارداری حالت #تهوع را مهار می کند. به جای مصرف دارو برای رفع تهوع، سعی کنید خوراکیهای حاوی ویتامین B6 را مصرف کنید مواد غذایی ذیل حاوی این ویتامین می باشند:
غلات سبوس دار
کره بادام زمینی
موز
آجیل
عدس
لوبیا سفید
جوانه گندم
گوشت بوقلمون
ماهی
تخم مرغ
سویا
تخمه آفتابگردان
کلم
توجه داشته باشید پخت وپز زیاد باعث از بین رفتن خواص ویتامین B6 می شود.معمولا مواد غذایی خام ویتامینB6 بیشتری نسبت به مواد غذایی پخته شده دارند
@mama_bardari👼
#مصرف_توت_فرنگی_در_بارداری
درست مانند گیلاس، توت فرنگی نیز برای یک میان وعده سرپایی مناسب است.
در حالی که می توانید روزانه در مصرف توت فرنگی افراط کنید، این میوه خوشمزه با داشتن مقادیر زیادی از ویتامین ها و فیبر، مواد مغذی بدن را تامین می کند، پس حتما توت فرنگی را به سبد تغذیه دوران بارداری خود اضافه کنید.
درست مثل انبه، توت فرنگی حاوی مقدار زیادی فولات است.
توت فرنگی حاوی دیگر مواد مغذی مانند منگنز و پتاسیم است که به رشد بهتر استخوان های جنین کمک می کند.
@mama_bardari👼
#قصه_متن
#روباه_نادان_وگربه_زیرک
روباه نادان 🦊گربه دانا🐈
گربه اي🐈 به روباهي🦊 رسيد .گربه كه فكر مي كرد روباه حيوان باهوش و زرنگي است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است ؟
روباه مغرور🦊 نگاهي به گربه كرد و گفت : اي بيچاره ! شكارچي موش🐭 ! چطور جرات كردي و از من احوالپرسي مي كني ؟ اصلا تو چقدر معلومات داري ؟ چند تا هنر داري ؟
گربه با خجالت گفت : من فقط يك هنر دارم
روباه پرسيد : چه هنري ؟
گربه گفت : وقتي سگها🐕 دنبالم مي كنند ، مي توانم روي درخت🌳 بپرم و جانم را نجات بدهم .
روباه خنديد😂 و گفت : فقط همين ؟ ولي من صد هنر دارم . دلم برايت مي سوزد 🔥و مي خواهم به تو ياد بدهم كه چطور با يد با سگها 🐕🐕برخورد كني .
در اين لحظه يك شكارچي👤 با سگهايش🐕🐕🐕 رسيد . گربه فوري از درخت بالا رفت و فرياد زد عجله كن آقا روباه .
تا روباه خواست كاري كنه ، سگها او را گرفتند . 🐕🦊🐕🐕
گربه فرياد زد : آقا روباه شما با صد هنر اسير شديد ؟ اگر مثل من فقط يك هنر داشتيد و اين قدر مغرور نمي شديد ، الان اسير نمي شديد.
@mama_bardari👼
💕💕
قصه کودکانه زرافه پا شکسته
هدف از قصه امشب مهربانی و محبت در کودکان هست
تو یه روز بارونی زرافه به همراه خرگوش و گورخر داشتن توی جنگل راه میرفتن که یه دفعه پای زرافه لیز خورد و داخل یه گودال افتاد. خرگوش و گورخر سعی کردن هر طور که هست زرافه رو نجات بدن اما وقتی زرافه رو بیرون کشیدن متوجه شدن که پاش شکسته.
زرافه از درد گریه و بی تابی میکرد ، خرگوش به گورخر گفت: همینجا پیش زرافه بمون من میرم و دکتر جنگل رو خبر میکنم. خرگوش رفت و همراه دکتر جنگل برگشت. دکتر جنگل گفت: گریه نداره که پات شکسته و اگه قول بدی یه مدت استراحت کنی و راه نری خیلی زود پات مثل روز اول میشه. زرافه که حرفهای دکتر رو شنید یه کمی آروم شد و به دکتر قول داد که به توصیه هاش گوش کنه و استراحت کنه تا خیلی زود پاهاش بهتر بشه. وقتی دکتر رفت زرافه به دوستاش گفت: من خیلی گرسنمه حالا با این پای شکسته چه جوری غذا پیدا کنم. خرگوش و گورخر به زرافه گفتن نگران نباش ما بهت کمک میکنیم و برات غذا میاریم فقط استراحت کن تا پاهات زود خوب بشه و ما خیلی زود برات غذا میاریم. خرگوش و گورخر رفتن دنبال غذا ، خرگوش یه کمی هویج و توت فرنگی از خونه اش آورد و گورخر هم علف تازه از صحرا جمع کرد و برای زرافه بردن. اما وقتی زرافه این غذاها رو دید گفت دوستای مهربونم از شما ممنونم که به من کمک میکنین اما این چیزهایی که برای من آوردین غذای من نیست ، من برگ درختها رو میخورم. خرگوش گفت: اما ما دستمون به شاخه های درختا نمیرسه چون قدت خیلی بلنده میتونی راحت از برگ درختان بخوری و هرسه شروع کردن به فکر کردن اما راه حلی به ذهنشون نرسید .گورخر و خرگوش گفتن ما میریم و از بقیه حیوونای جنگل میپرسیم ، شاید کسی راه حلی به ما نشون بده. تو راه گورخر و خرگوش به آقا بزه که پیرترین و عاقل ترین حیوون جنگل بود رسیدن. آقا بزه گفت: چی شده ، چرا ناراحتین؟ دوستتون زرافه کجاست؟ ببینم نکنه با هم قهر کردین؟ گورخر و خرگوش گفتن: نه آقا بزه ، قهر نکردیم پای دوستمون شکسته و نمیتونه راه بره حالا هم گرسنشه و نمیتونه برای خودش غذا و پیدا کنه و ما غذاهایی که خودمون داشتیم رو براش بردیم اما اون از غذاهای ما نخورد. آقا بزه شما میدونی که ما باید چه کار کنیم؟ آقا بزه گفت: باید برین و از میمون کمک بگیرین ، اون حتما میتونه به شما کمک کنه.
گورخر و خرگوش از آقا بزه تشکر و خداحافظی کردن و رفتن دنبال میمون ، میمون بین درختا تاب میخورد و بازی میکرد و بچه ها به میمون سلام کردن و گفتن میتونی به ما کمک کنی؟ میمون گفت:سلام بچه ها ،چه کمکی از من بر میاد؟ خرگوش و گورخر گفتن: پای دوستمون شکسته و خودش نمیتونه غذا پیدا کنه. ما هم دستمون به شاخه های بالای درخت نمیرسه ، میتونی از اون بالا برگها رو بریزی و ما هم اونا رو جمع کنیم و برای دوستمون ببریم؟میمون گفت: بله که میتونم ، خوش به حال زرافه که دوست های به این خوبی داره کاش منم دوستایی به این خوبی داشتم. این رو گفت و شروع کرد به ریختن برگهای درختا. خرگوش و گورخر هم برگ ها رو جمع کردن و برای زرافه بردن ، اونا چند روزی خوب از زرافه مراقبت کردن تا دوباره پای زرافه خوب بشه. بالاخره بعد از چند روز استراحت و کمکهای خرگوش و گورخر ، زرافه پاهاش بهتر شد و تونست راه بره و از دوستاش برای کمکها و محبتاشون تشکر کرد و هیچ وقت محبت دوستاش رو فراموش نکرد.
@mama_bardari👼
#قصه
#برادر_کوچولو
نرگس گفت:«مگه منم مثل داداشم کوچولو بودم؟»
همه خندیدند. پدرگفت:« فکر می کنی همش همین قدی بودی؟ تو هم کوچولو بودی عزیزم.»
مادربزرگ گفت:« آره دختر گلم مامان بهت شیرداد و ازت مواظبت کرد تا بزرگ شدی. حالا هم به داداشت شیرمیده و ازش مواظبت می کنه تا بزرگ بشه.تو هم می تونی کمکش می کنی.»
مامان به داداش کوچولو شیر داد و او ساکت شد.
نرگس به او نگاه کرد و گفت:«داداش کوچولوم چه نازه.» و آهسته به نوزاد گفت :«داداش رضا سلام.»
پدرپرسید:«چی؟چی گفتی؟داداش رضا؟»
مادربزرگ جواب داد:« بله نرگس اسم داداشش را گذاشته رضا»
مامان گفت:«چه خوب!منم می
خواستم بگم بهتره اسمش را رضا بذاریم.آخه شب تولد امام رضا به دنیا اومد.»
پدررو به نرگس کرد و با مهربانی گفت:«چه فکر خوبی! دختر گلم ممنونم که کار مارا راحت کردی و اسم برادرت را خودت انتخاب کردی.رضا اسم خیلی خوبیه.اسم امام هشتمه.»
مادربزرگ گفت: «آره من و نرگس دیروز با هم حرف زدیم.نرگس یادشه که پارسال رفتیم زیارت امام رضا و اون برای کبوترا دونه پاشید.گنبد طلا و صدای نقاره ها را هم یادشه.»
نرگس گفت:«باباجون،داداشم که بزرگ شد با هم بریم مشهد زیارت امام رضا.باشه؟»
پدرگفت: «باشه دخترم.اگه خدا بخواد و قسمت بشه حتماً میریم زیارت امام رضا.من که خیلی دلم هوای حرم آقا امام رضارو کرده.»
مامان نرگس را صدازد و گفت:«نگاه کن نرگس جان داداشت خوابید.داره توی خواب لبخند می زنه.حتماً فهمیده که خواهر مهربونش اسمش رو گذاشته رضا.خوشحاله مگه نه؟»
نرگس خندید و گفت:« بله خوشحاله.»
مادربزرگ گفت:«حالا وقتشه که با هم به این کوچولو بگیم به خونه خوش اومدی آقارضا.»
پدر و مادر و نرگس و مادربزرگ باهم گفتند:«به خونه خوش اومدی آقا رضای کوچولو.»
اما رضاکوچولو خواب بود و توی خواب لبخند می زد.
@mama_bardari👼