eitaa logo
مدارس امین
23هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
7.6هزار فایل
✅ کانال آموزشی و محتوایی مدارس امین ✅ کانال اطلاع رسانی مدارس امین https://eitaa.com/amouzeshamin
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرمردی فقیر، همسرش از او خواست شانه‌ای برایش بخرد تا موهایش را سر و سامانی بدهد. پیرمرد با شرمندگی گفت: نمی‌ توانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست بند جدیدی بخرم. پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد. پیرمرد فردای آن روز ساعتش را فروخت و شانه‌ای برای همسرش خرید. وقتی به خانه بازگشت، با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده و بند ساعت نو برای او گرفته است. اشک ‌ریزان همدیگر را نگاه می ‌کردند. اشک‌ هایشان برای این نبود که کارشان هدر رفته بود، بلکه برای این بود که همدیگر را به یک اندازه دوست داشتند و هر کدام بدنبال خشنودی دیگری بود. به یاد داشته باشیم عشق و محبت به حرف نیست، باید به آن عمل کرد. عمل است که شدت عشق را به تصویر می‌کشد. فرواردیادتون نره 🌷🌷@tth_ir🌷🌷
🌱داستان کوتاه مجازات شبی‌ آقا محمد خان قاجار نتوانست از زوزهٔ شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد. هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما ا‌و هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت تر را برای شغالان جستجو می کرد. دستور داد تمامی‌ شغالانی را که در آن حوالی یافت می شد، را بیابند و زنده به حضورش آورند. وقتی‌ شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگوله‌ای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمه‌ها از صدای زنگوله شغالان می‌گریختند و هیچ یک نتوانستند طعمه‌ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی‌ از گرسنگی مُردند. 🌷🌷@tth_ir🌷🌷
خاطره ای جالب از حاج احمد کافی در مورد حجاب 🌸🌸🌸 آقای کافی نقل می کردند: داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن! هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد. می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه. برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه. نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست. گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟ همه خندیدند. گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز. گفتم: این چیه بغل ماشینت؟ گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟! گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟ گفت: چادره روش کشیدن دیگه! گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟ گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم! چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ، انگولکش نکنن ، خط نندازن روشو … گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟ گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه! کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن! "منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم"
هدیه امام حسین(ع) به میرزا تقی خان امیرکبیر 🔸مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟ 🌷🌷@tth_ir🌷🌷 🔹 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 🔻آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. 🌷🌷@tth_ir🌷🌷 📑منبع : کتاب آخرین گفتارها
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکهدل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.. 🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
◽️کودکان افغانستان قربانیان هیولای تحجر و سیاست‌های شیطانی استکبار ◽️ ▫️محصول خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی ▫️ایده: پویا سرابی ▫️طراح گرافیک: محمد شکیبا ⬇️ دریافت نسخه‌ی با کیفیت|۲۳مگابایت ⬇️ دریافت | ●خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی @KHATTMEDIA
| خون دل ◽️خون شد دل آسمان ز داغت ◽️به یاد ۲۰۰ شهید و مجروح مظلوم مدرسه‌ی «سید الشهدا» در غرب کابل که در انفجار تروریستی به آسمان پر کشیدند. | ▫️محصول خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی ▫️طراحی گرافیک: کارگاه طراحی سه در چهار ⬇️ دریافت نسخه‌ی با کیفیت|۱۱مگابایت ⬇️ دریافت | ●خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی @KHATTMEDIA
🌿 🍄 ۱: 💠معلمی تعريف می كرد: فرّاش مدرسه مريض شد . و من به بچه ها گفتم: بياييم برای كمك به او كلاسمان را تميز كنيم😊 🕓چند روز بعد از طرف حراست مرا به خاطر اين كار توبيخ كردند🤭‼️ ♻️بعد معلوم شد پدر يكي از بچه ها شكايت كرده و گفته : ما ماليات می دهيم كه بچه هايمان كار نكنند . مگر ما پيامبريم كه غم امت بخوريم؟!!!😳 فكر می كنيد! آن دانش آموز ؛ در بزرگی چه شخصی می شود⁉️ انسانی طلبكارِ تنبلِ مرفهِ لوس⁉️ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ 🌸࿐🔖̸༊
🥀 : دانش آموزی به نام محمود؛ وقتي ميبيند فراش مدرسه دست تنها بايد كلی كلاس را جارو و نظافت كند،تصميم ميگيرد كمكش كند🤗 🍃ديرتر از همه ی همكلاسياش به خانه می رود وقتی دليل تاخيرش را توضيح ميدهد ، پدرش خوشحال مي شود و او را تشويق مي كند☺️🤗 او انسانی با احساس مسئوليت ... حس نوعدوستی ... عدم تاثير پذيری ازهم كلاسيان بی تفاوت ... انسانی ايثارگر همان روحيه ، كه با تشويق خانواده در وجود آن دانش آموز نهادينه شد ، او را به ميدان ☄خطر و جبهه ها كشاند و بدون توجه به همكلاسيهای بی تفاوت ، درغربت به جبهه رفت😔 ✅آری این دانش آموزِ ؛ سردار رشيد اسلام 🥀 بود. كسی كه در سن ۲۱ سالگي ؛ فرماندهی تيپ ويژه 🥀شهدا ؛ يعنی مهمترين تيپ سپاه در دوران جنگ را به عهده می گيرد و در سن ۲۵ سالگی فرمانده ی لشگر می شود؛ تا جايی كه مقام معظم رهبری❤️ درباره اين يگان و 🥀 فرمودند: تيپ ويژه شهدا كه ايشان فرماندهي‌اش را برعهده داشتند يكی از واحدهای كارآمد ما محسوب ميشد. ‌ او در عمليات گوناگون شركت داشت و كارآزموده ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مديريت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشكر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربيت، توجه و ذكر، يك انسان جوان، اما برجسته بود. ‌ اين جوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم‌نظيری بود كه او را در صدد خودسازی يافتم. حقيقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوايی و هم خودسازی رزمی. آيا امروز در زندگی نميتوان رهرو بود و اهل خودسازی⁉️ آيا نمی شود به ديگرانی كه بی تفاوتند، نگاه نكرد ⁉️ و وظيفه را درغربت انجام داد ⁉️ آيا فقط الگوي ميدان جنگ است ⁉️ يا الگوی چگونه زيستن هم ميتواند باشد ⁉️ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ 🌸࿐🔖̸༊
| القدس هی المحور ◽️همه متحد پای یک پرچمیم... ◽️وحدت امت اسلامی برای یاری فلسطین مظلوم ▫️تهیه شده در خانه طراحان انقلاب اسلامی ▫️محصول موسسه فرهنگی هنری آب و آینه. ⬇️دریافت نسخه‌ی باکیفیت | ۱۲مگابایت https://b2n.ir/b02104 ⬇️دریافت https://b2n.ir/w77639 | 🔹خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی
🧩 پروژه ✅ دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. ⚠️او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی دی هیدروژن مونوکسید توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود: 1. مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود 2. یک عنصر اصلی باران اسیدی است 3. وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است 4. استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود 5. باعث فرسایش اجسام می شود 6. حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد 7. حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است 💠 از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!! ◀️ عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود! 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
💢گذر از صراط! 🔰قیامت برپا شده بود. پل صراط، بر فراز دوزخ گسترده شده بود. شعله‌های سوزان از جهنم زبانه می‌کشید و صدای ناله گناهکاران گوش آسمان را می‌خراشید. 🔸همه در صف بودند، منتظر تا نوبتشان برسد. 🔹جوانی در میان جمع ایستاده بود، تنش می‌لرزید. قلبش به شدت می‌تپید. در دلش نجوا می‌کرد: آیا می‌توانم عبور کنم؟ 🔸اولین فرشته رو به جوان کرد و گفت: از ولایت علی علیه‌السلام بگو! 🔹جوان با وحشت نگاه می‌کرد. یاد روزهایی افتاد که از عشق امیرالمؤمنین سخن می‌گفت، سر را بلند کرد و گفت: او امام من است و من عاشق او هستم، فرشته کنار رفت و جوان جلوتر رفت. 🔸فرشته بعد از نماز پرسید: عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. نمازهایش را خوانده بود، اما نه آن طور که باید، در دلش ندایی می‌گفت: به رحمت الهی امید داشته باش، فرشته کنار رفت و جوان جلوتر رفت. 🔹فرشته بعد از زکات پرسید، بعدی از روزه و فرشته‌های بعد از حج و جهاد و عدل، هر کسی جوابی نداشت به داخل دوزخ می‌افتاد. 🔸جوان از صراط گذشت، به سوی بهشت رفت، جایی که دروازه‌های آن برای او گشوده شده بود 📚مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی، ج2، ص ۱۵۲ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat