eitaa logo
شهربازی خانگی|ایده‌های خلاق اوقات فراغت کودک
782 دنبال‌کننده
1هزار عکس
662 ویدیو
11 فایل
محلی پر از ایده‌های متنوع و خلاق💡 برای👇👇👇 🔹بازی🎾 🔸فیلم و کارتون و انیمه🎥 🔹کاردستی✂️🪁 🔸آزمایش علمی🔍 🔹داستان📖📚 🔸گردش و تفریح🚗🚴‍♀️⛺️ 🔹معما و سرگرمی🧩 👈و در یک کلام اوقات فراغت⏰ کودک 📭ارتباط با ادمین: @Mim1414
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر همه🖐 عصر همگی بخیر💐
حدیث✨ امروز: امام علی (ع) فان قرین السوء یغر جلیسه. دمساز بد ، همنشین خود را فریب میدهد. مراقب دوستان و هم بازی های کودکانتان باشید حتی در فامیل یعی کنید رفت وآمدتان بیشتر با خانواده ها و بچه های مناسب تر باشد.
یادآوری برنامه: 🔹مرتب کاری خونه حتی کمد و کشوهای گاهی یکم به هم ریخته با همراهی بچه ها مطمئن باشید براشون جذابه. 🔹وقتی خونه مرتب میشه و اسباب بازی ها جمع بهترین کار برای سرگرم کردن کودک بازی های تحرکی هست که تو بسته ای که معرفی کردم هم خیلی از این موارد برای آشنایی اومده. .
داستان📖 🐪 سفر به یثرب 🏞 کاروان شتر ها 🐫 مکه را پشت سر گذاشت و به کوهستان رسید و دره های پیچ در پیچ با شیب تند. شتر ها به زحمت پیش می‌رفتند. 🐪 انگار از گرمای بیابان 🏜می‌ترسیدند، برای همین ساربان ها صدای آوازشان را بلند کردند. 🎶 آواز ساربان ها هماهنگ با صدای زنگ شتر ها بود. 🔔 این آواز شتر ها را سرشوق آورد و قدم هایشان را تند تر کردند. محمد (ص) در کجاوه پشت شتری حنایی رنگ سوار بود. به پدرش فکر می‌کرد که او روزگاری همراه چنین کاروانی به یثرب رفته بود و دیگر برنگشته بود. و حالا او لحظه شماری می‌کرد که به یثرب برسند. ⏳ این سفر ده روز طول کشید. 📅 روز دهم نزدیک ظهر بودکه ناگهان صدایی بلند شد. ساربان ها فریاد کشیدند "یثرب! یثرب!" 📣 با شنیدن نام یثرب محمد (ص) پرده ی کجاوه را کنار زد و به دور دست نگاه کرد. 👀 میان دو رشته کوه لکه ی سبز رنگی دیده می‌شد. 🏞 آمنه گفت: آنجا یثرب است می‌بینی؟ محمد (ص) با دقت بیشتری به لکه های سبزی که بین کوه ها بود نگاه کرد و گفت: چه نخلستان های بزرگی! 🌴 آمنه با لبخند گفت: بله عزیزم یثرب از مکه پرآب تر 🌊و سرسبز تر🌴 است. هوایش هم خنک تر است. کمی بعد کاروان نزدیک خانه های یثرب ایستاد. شتر ها خوابیدند و ساربان ها بارها را از پشت آنها بر زمین گذاشتند. 🐪 اما شتر آمنه و ام ایمن هنوز ایستاده بودند. رئیس کاروان به آنها گفت: آنجا خانه های بنی نجار است و آن یکی که بزرگتر است و دیوار های بلند تری دارد، خانه ی رئیس و ریش سفید آنها نابغه است. 🏡 محمد (ص) مثل یک مرد از رئیس کاروان و تک تک ساربان ها تشکر کرد و با آمنه و ام ایمن، سوار بر شتر به طرف خانه های بنی نجار راه افتادند. 🐫 کمی بعد وارد کوچه های یثرب شدند. شتر ها تا جلو در🚪 خانه ی نابغه پیش رفتند و آنجا با اشاره ی محمد (ص) ایستادند. چندین مرغ و خروس در کوچه می‌دویدند و خاک ها را جست و جو می کردند و دنبال دانه می‌گشتند. 🐓 همان موقع مردی از خانه بیرون آمد و با دیدن آنها پرسید: بفرمایید با که کار دارید؟ 🤔 محمد (ص) با همان صدای آرام و مردانه اش گفت: مهمانیم مهمان داییمان نابغه. 🤝 مرد با صدای بلند فریاد زد مژدگانی بدهید سرورم برایتان مهمان رسیده. 🎉 لحظه ای بعد پیرمردی با موهای سفید و ریش بلند و ابروهایی که روی چشم هایش را گرفته بود از خانه بیرون آمد و به طرف شتر ها رفت. 🧔 همان طور که جلو می‌رفت گفت: خوش آمدید ! خوش آمدید! 🤗 شتر ها خوابیدند اول محمد (ص) از کجاوه بیرون آمد و کمک کرد تا مادرش از کجاوه بیون بیاید. بعد جلو رفت و مقابل پیرمرد ایستاد و گفت: سلام بر شما ای دایی عزیز. 🤗 من محمد (ص) پسر عبدالله پسر عبدالمطلب هستم. نابغه از شیرین زبالنی محمد (ص) خوشش آمد. نشست و او را بغل کرد و بوسید و باز هم گفت: خوش آمدید! خوش آمدید! 🥰 زن ها آمدند و آمنه و ام ایمن را داخل خانه بردند. نابغه و خانواده اش سفره ای پهن کردند و آب خنک و غذا سر سفره آوردند و مهمان های عزیزشان از آن غذا و آب خوردند. 🍽 بعد نابغه همسرش و آمنه و محمد (ص) راه افتادند تا سر مزار عبدالله بروند. قبر عبدالله نزدیک خانه ها در گورستان کوچکی بود. ⚰️ وقتی رسیدند آمنه که چشم هایش پر از اشک بود با صدای بلندی گفت: ای عبدالله پسرت به دیدنت آمده. 🌹 و رو به محمد (ص) گفت: عزیزم این هم آرامگاه ⚱️پدرت عبدالله. محمد (ص) در دل با پدرش شروع کرد به حرف زدن. 🗣
به اعضای جدید خوشامد میگم ✋ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .
حتما به پیام های سنجاق شده سر بزنید.
ادامه ی راهکار های کاهش دروغگویی در کودک: 5️⃣ تشویق 👏به بیان احساسات: به کودکان بگویید که می‌توانند همیشه احساساتشان را با شما به اشتراک بگذارند بدون ترس از سرزنش یا تنبیه. این نزدیکی و صمیمیتی رو به وجود میاره که از دروغ گویی کودک ممانعت می کنه. 6️⃣ استفاده از موقعیت‌های یادگیری🗣: وقتی کودکان دروغ گفتند یا در حالاتی که با هم نزدیک و صمیمی می توانید حرف بزنید و شنونده خواهد بود، از این فرصت ها برای آموزش و تبادل نظر استفاده کنید. 7️⃣ نمایش دادن عواقب دروغ❌: به کودکان توضیح دهید که دروغ گفتن می‌تواند به مشکلاتی بزرگتر منجر شود و می‌تواند اعتماد دیگران به آنها را از دست بدهد. 8️⃣ مدیریت 🗒انتظارات معقول(خیلی مهم): انتظارات خود را از کودکان به صورت معقول تنظیم کنید تا آنها نخواهند به دلیل فشارها دروغ بگویند. حتما با نوشتن انتظارات خود آنها را بررسی کنید.
یادآوری برنامه: نرمش صبحگاهی ر با قدرت تمام پیش ببرید و یادتون باشه خدا این کارمون رو دوست داره و باید ازش ممنون باشیم که فرصت و توان چنین کاری رو داریم. .
سلام و درود خدمت همگی روزتون خوش
حدیث ✨ امروز: امام علی (ع) من شرفت نفسه، نزهها عن دناءه المطالب کسی که نفسی شریف و بزرگوار داردآن را از خواسته های بی ارزش پاکیزی نگاه میدارد. برای عزت نفس کودک و دوری از دروغگویی و هر اشتباه دیگری، به کودکتون یاد بدین نباید دنبال خواسته های بی ارزش بود و باید ازشون گذشت (نه اینکه عملا مجبورشون کنید، فقط توضیح و درخواست) بلکه باید دنبال اهداف بزرگ باشن و در این راه کمکشون کنید.
یادآوری برنامه‌:📅 🔸خونه وقتی مرتب میشه احساس زندگی توش بیست و بهتر جریان میگیره(بی حکمت نیست خدا نظم رو تو وجود خانما گذاشته، چون تو این زمینه توان خدمت به خانواده رو داشته) 🔸البته باباها هم توان خدمت به خانواده رو از نوع دیگه ای دارن، مثل تخلیه انرژی شدید بچه‌ها با بازی و مسابقه تحرکی، که اگر تخلیه نشه خطرناکه واقعا😱👌 .
داستان📖 گم شده ای که پیدا شد 🎉 بعد از مرگ مادر محمد (ص) مکه بود و یک پیرمرد نود ساله 🧓، پیرمرد بود و یک پسر شش ساله پیرمرد پسر های بزرگ و نوه های دیگری هم داشت، اما محمد (ص) برای او عزیز تر از همه بود. ❤️ پیرمرد همه چیز و همه کس محمد (ص) بود. 🏠🌟 پدرش بود و مادرش بود و جدش بود و حتی هم بازی اش بود. گاهی با او همراه میشد و در کوچه های مکه بازی می کردند. 👬 گاهی محمد (ص) را روی زانو هایش می نشاند و برایش از مکه و گذشته ها می گفت. 📜 گاهی هم دست او را می گرفت و با هم به زیارت کعبه🕋 می رفتند. 🚶‍♂️ با هم هفت بار دور کعبه🕋 می چرخیدند. بعد به محل کار عبدالمطلب می رفتند. 🧔 عبدالمطلب بزرگ و ریش سفید قریش بود و مسئول رفاده. 📜👴 رفاده سازمانی بود که از غریبه ها و زیارت کننده هایی که به مکه می آمدند پذیرایی می کرد. 🤝 چند نفر بودند که از مردم مکه پول و جنس می گرفتند و از مهمان ها پذیرایی می کردند. 💰🍽 محمد (ص) هم می رفت و در رفاده کمک می کرد. 🙏 یک روز نزدیک مراسم حج مسافران زیادی به مکه آمدند و شهر خیلی شلوغ بود. 🕋 عبدالمطلب و چند نفر دیگه که در رفاده کار می کردند، خسته مشغول بودند و کار ها را روبه راه می کردند. 😓🏃 ناگهان سر و صدایی بلند شد 📢 عبدالمطلب به محمد (ص) گفت: برو ببین چه شده پسرم. 🏃‍♂️🗣 محمد (ص) دوید و در آن شلوغی یک عرب بیابانی را دید که داد و فریاد می کشد و از مردم سراغ عبدالمطلب را می گرفت. 🏃‍♂️ مردم رفاده را به او نشان دادند. 👀👥 مرد عرب با صدای بلند گفت: سلام 👋بر تو ای عبدالمطلب. 🧔 من مردی غریبم و از راه دوری🌍 آمدم تا کعبه🕋 را زیارت کنم. ولی همین روز اول پولم را گم کرده ام. 🙁💰 شاید کسی آن را دزدیده باشد. 🕵️‍♂️🔍 این پول را آورده بودم که خرج سفرم کنم، اگر پولم را پیدا نکنم، چطور به شهر و خانه ی خود برگردم؟ 🏡 عبدالمطلب با صدای آرامی پرسید بگو ببینم کیسه ی پولت چه شکلی بود. 🤔 چه نشانه هایی داشت؟ 🔍 چقدر پول توی آن بود؟ 💰 مرد گفت: کیسه ی کوچک و زرد رنگی بود . درش را با نخ سیاه بسته بودم. هفتاد سکه ی طلا و مقداری هم پول نقره در آن بود. 💰🌟 عبدالمطلب پرسید : یادت هست کجا پولت را گم کرده ای؟ 🤷‍♂️🤨 چه شد که گم شد؟ 🤔❓ مرد لب های خشکش را نشان داد و گفت🗣: اگر می شود به من آب🚰 بدهید، بعد تعریف می کنم. محمد (ص) که ایستاده بود و حرف های مرد را گوش می کرد دوید طرف چاه زمزم. 🏃‍♂️ از چاه آب کشید و با ظرفی پر از آب برگشت و آن را به مرد عرب داد. 💧 مرد ظرف آب را گرفت و با لبخند به محمد (ص) نگاه کردو گفت: چه پسر زیبایی 🌟 چقدر مهربان و بادب است. ❤️ زنده باشی پسرم. 🤗 و آب را سر کشید. 🚰 بعد ظرف آب را روی زمین گذاشت و گفت: وقتی وارد شهر شدم کیسه ی پول توی جیب لباسم بود. دیشب که خوابیدم😴 کیسه ی پول را دیدم ، همراهم بود. اما صبح 🌅که آمدم طرف بازار درآن شلوغی متوجه شدم کیسه ی پولم نیست. 😧 عبدالمطلب گفت: غصه نخور تا در مکه هستی مهمان مایی . 🤝 بعد هم پولی💰 به تو میدهم که به خانه ات برگردی. 🏠 مرد عرب آرام شده بود و دیگر ناراحت نبود. 😌🙏 اما محمد (ص) ناراحت بود. 😔🥺 به نظرش رسید که کیسه ی پول مرد را جایی دیده است...... 🧐🔍
اینم نقاشی یکی از کوچولوهای کانال😍😉
ادامه ی راهکارهای کاهش دروغگویی های کودک: 9️⃣ ترویج عزت نفس🥰: کودکانی که عزت نفس داشته باشند، احتمالاً کمتر به دروغ گفتن دست بزنند. 🔟 مسئولیت‌پذیری💪: به کودکان بیاموزید که باید مسئول اعمال و کلام خود باشند. 1️⃣1️⃣ شنیدن فرزندتان👂: وقتی کودکان داستان‌ها یا مشکلاتشان را با شما به اشتراک می‌گذارند، به آنها با توجه و احترام گوش دهید. 2️⃣1️⃣ حمایت از دوستیابی👥: کودکانی که دوستان صادق و معتبر داشته باشند، احتمالاً کمتر به دروغ گفتن دست بزنند. 3️⃣1️⃣ کنترل محتوا📱💻🖥📚: کنترل محتواهایی که کودکان ممکن است مشاهده کنند را کنترل کنید، تا از آنها به دروغگویی تشویق نشوند.
یادآوری برنامه📅: 🔹امیدوارم نرمش صبحگاهی تون خوب پیش بره و با انرژی 🔹امروز جمعه است و نوبت دیدن انیمیشن و صحبت با کودک در مورد اونه 🔹یادمون باشه یه وقتی از موروز رو باید بزاریم برای پارک رفتن. .