eitaa logo
کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
5.7هزار دنبال‌کننده
471 عکس
546 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق می گوید که من و حسین (ع) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (ع) بودیم که فرمود: «بارها به من زهر داده اند؛ ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است. » حسین (ع) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود. »[17]
6- فروتنی امام مانند جدش رسول الله (ص) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام حسن (ع) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد:«إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرین»؛ «خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد (نحل/ 23). » سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه کرد. [18] آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که برود؛ ولی در این لحظه، پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوشامد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او، فرمود: «ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن می دهی؟» و مرد فقیر عرض کرد: «بله، ای پسر رسول خدا!»[19] امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود 7- میهمان نوازی آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت؛ به ویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آنها لباس و مال می بخشید. [20] در سفری که امام حسن (ع) همراه امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم. » امام نیز آن گوسفند را ذبح کرد و زن از آن، غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم. » سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد، خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی کشتی که نمی شناختی؟» مدتها از این جریان گذشت تا اینکه بادیه نشینان به سبب فقر و خشکسالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی (ع) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: یا أَمَةَ اللَّهِ!تَعْرِفِینِی؟ ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی؟» گفت: «نه. » فرمود: «من همان کسی هستم که مدتها پیش، همراه دو نفر به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است. » پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!» امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین (ع) فرستاد. او نیز همین مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید. [21] حضرت با این سپاسگزاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم جایگاه و ارزش میزبانی او را به سبب عمل نیکویش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند، می فرمود: «فضیلت با آنان است. پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند؛ ولی برترند؛ زیرا آنان غیر از آنچه که ما را به آن پذیرایی می کنند، چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند؛ ولی ما بیش از آنچه پیش میهمان می گذاریم، اموال داریم. »[22] 8- بردباری
از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی (ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. ایشان در این سالها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و از خدنگ بی وفایی، زخم می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی (ع) شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: «السَّلَامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛ [23] سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان. » در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیر المؤمنین (ع) زبان می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل می کرد. روزی ایشان، وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جای خالی نیافت و ناگزیر، نزدیک پای معاویه نشست که بالای منبر بود. معاویه با دشنام به حضرت علی (ع) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست. » سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: «زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی (ع)] در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت. » امام فرمود: «ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟» معاویه گفت: «بله به خدا!» امام (ع) فرمود: «می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟» گفت: «بگو. » آن حضرت پاسخ داد: «عجیب تر از این که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم. »[24] این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم دشمن سرسخت امام با حالتی اندوهگین در تشییع پیکر ایشان شرکت کرد و در پاسخ آنانی که به او می گفتند تو تا دیروز با او دشمن بودی، گفت: «او کسی بود که بردباری اش با کوهها سنجیده نمی شد. »[25]
9- بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آن قدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند. روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: «خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد. [26] امام حسن (ع) هیچ گاه سائلی را از خود نمی راند و هرگز پاسخ «نه» به نیازمندان نمی فرمود و تمامی جنبه های معنوی بخشش را در نظر می گرفت. آورده اند روزی امام مجتبی (ع) شنید مردی در دعا با پروردگار خویش با گریه می گوید: «خدایا! ده هزار درهم به من روزی بده. » امام وقتی سخن او را شنید سریع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسیار خوشحال شد؛ اما وقتی خواست سکه ها را ببرد نتوانست آن را حمل کند. رو به امام کرد و گفت: «اکنون دو نفر را صدا بزن که این سکه ها را برای من حمل کنند». امام، عبایش را از دوش برداشت و سکه ها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را برای مرد ببرند؛ اما دیگر درهمی در میان نبود که به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ دیگر [حتی ] درهمی نداریم، امام فرمود: «لَکنِّی أَرْجُو أَنْ یکونَ لِی عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ [27] اما من امید پاداشی بزرگ از نزد پروردگار خویش دارم. » روزی خلیفه سوم در مسجد نشسته بود که مرد فقیری وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست کمک کرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهی به سکه ها کرد و گفت: «مرا نزد کسی راهنمایی کن [تا کمک بیش تری به من کند]. » عثمان او را به امام مجتبی (ع) که همراه حسین (ع) و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: «نزد آن چند جوان برو و از آنها کمک بخواه. » فقیر نزد آنها رفت و نیاز خود را بیان داشت. امام حسن (ع) برای نمایاندن جنبه های تربیتی بخشش، از مرد پرسید: «إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحْدَی ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَینٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِی أَیهَا تَسْأَلُ؟ کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست: 1- خون بهایی به گردن انسان باشد [و توان پرداخت آن نداشته باشد]؛ 2- بدهی سنگینی داشته باشد [و از عهده پرداخت آن برنیاید]؛ 3- درمانده ای باشد [که دستش به جایی نرسد. ] تو کدام یک از این سه دسته هستی؟» مرد فقیر سبب نیازمندی خود را بیان کرد. سپس امام حسن (ع) پنجاه دینار طلا به او بخشید. حضرت امام حسین (ع) به پیروی از ایشان و نیز رعایت جایگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز با همین انگیزه چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان با دیدن این جریان گفت: «این خاندان، کانون علم، حکمت و سرچشمه همه نیکیها هستند. »[28] امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار می داد. ابن عباس می گوید که با حضرت مجتبی (ع) در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتکف و مشغول طواف بود. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداری بدهکارم و از عهده قرض او بر نمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید]. » امام فرمود: «به صاحب این خانه! [و اشاره به کعبه کرد] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم. » شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان می اندازد. حضرت طواف خود را قطع کرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند. » آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد ابن عباس می گوید عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد، قصد اعتکاف کرده اید. »[29] حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده است. »[30]
- شجاعت شجاعت، میراث ماندگار امیر مومنان (ع) بود و امام مجتبی (ع) وارث آن بزرگوار. در کتابهای تاریخی آمده است که امام علی (ع) در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیرزنی و مهارتهای نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدانهای نبرد، مکتب درس شجاعت حضرت علی (ع) به فرزندانش بود. با آغاز خلافت امام علی (ع)، کشمکشها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا شد. شعله های جنگ زبانه می کشید. امیر مومنان (ع) پسرش محمد بن حنفیه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: «برو، شتر عایشه را نحر کن. » محمد بن حنفیه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمی توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن (ع) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: «شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (ص) است و تو فرزند علی هستی. »[31] امام مجتبی (ع) در دیگر جنگهای آن دوران نیز شرکت کرد و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوریهای او می گفت: «او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از اینکه نترس بود و از مرگ نمی هراسید). »[32][33] پی نوشت ها [1] بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج 43، ص 331. [2] مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دار الذخائر، قم، 1411 ق، ص 145. [3] مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج 4، ص 14 و بحار الانوار، ج 43، ص 339. https://eitaa.com/manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨                                                                         🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹 🔛حضرت عباس عليه‏السلام  و شهادت  امام حسن عليه‏السلام 🔸هنگام شهادت امام مجتبي عليه‏السلام، عباس عليه‏السلام بيست و چهار سال داشت.[۱] . او در تشييع جنازه برادرش شرکت کرد. وقتي به دستور عايشه بدن مبارک امام تيرباران شد، عباس عليه‏السلام شمشير از نيام برکشيد؛ امام حسين عليه‏السلام چون متوجه شد، برادر را از جنگ و درگيري به سبب وصيت امام مجتبي عليه‏السلام بازداشت. 🔹امام حسين عليه‏السلام فرمود: «برادرم اين گونه وصيت فرمود: لا تهرق من امري محجة من دم؛ [۲]  در تشييع جنازه‏ام قطره خوني ريخته نشود» ابوالفضل عليه‏السلام خشم خود را فرونشاند و بر آن توهين شکيبايي ورزيد. کظم غيظ و خويشتن‏داري ويژگي مردان خداست؛ هم آنان که خود را تربيت کرده‏اند. 🔸ديگر اين که از فضايل آن سرور معظم آن است که اهل بيت عليهم‏السلام او را در کارهاي مهم دخالت مي‏داده‏اند؛ از جمله او برادر خود امام حسين عليه‏السلام را در غسل دادن امام مجتبي عليهم‏السلام ياري رسانيده است، [۳]  با آن که مراسم غسل امام تنها توسط امام انجام‏ پذيرفتني است. و نامحرمان از اين گردونه بيرون‏اند؛ ولي عباس علي عليه‏السلام خود محرم آستان ولايت و امامت است.[۴] منبع: [1] ابصار العين، ص ۵۷.  [۲] العباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام، ص ۱۵۶.  [۳] العباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام ص ۱۲۵  [۴] یاران شیدای حسین بن علی ع[ ص ۳۰۰] علیه السلام https://eitaa.com/manbarmajma
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨                                                                         🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹 🔛 تير باران کردن جنازه‏ي امام حسن مجتبی علیه السلام 🔸داستان جانگداز تير باران کردن جنازه‏ي امام حسن (ع) را مرحوم ابن‏شهرآشوب روايت کرده که مي‏نويسد: و رموا بالنبال جنازته حتي سل منها سبعون نبلا .[۱] 🔹جنازه‏ي آن حضرت را تير باران کردند تا جايي که هفتاد چوبه‏ي تير به تابوت آويخته شد 🔹و از تاريخ ابن‏عساکر نيز نقل شده که ميان امام حسين (ع) و مروان بن حکم درباره‏ي دفن امام حسن (ع) نزاع درگرفت و دو دسته لباس جنگ پوشيده و ميان آنها تيراندازي شد.[۲] . 📚منابع: [۱] مناقب ابن‏شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۴. [۲] حياة الامام الحسن (ع) ج ۲، ص ۴۴۹ (پاورقي)، به نقل از تاريخ ابن‏عساکر، ج ۱۲. علیه السلام https://eitaa.com/manbarmajma
امام حسن مجتبی ع میفرمایند که: واسه دنیا طوری تلاش کن که انگار تا ابد زنده ای و واسه اخرتت طوری زندگی کن که انگار همین فردا میخوای بری‼️ رفیق میگم که..ما اینجوری عمل می‌کنیم یا نه؟!! https://eitaa.com/manbarmajma
▪️امام حسن مجتبی(ع): بخل آن است كه انسان آنچه را انفاق و خرج می كند از دست رفته و بيهوده بپندارد و آنچه را كه نگه می دارد، مايه شرف و بزرگی بداند. 🏴 شهادت امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد. https://eitaa.com/manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️نانجیبانی که سجّاده از زیر پای امام حسن علیه‌السلام کشیدند و خنجر به پای مبارک آن حضرت زدند و از بالای اسب او را به زمین انداختند‌... شیخ مفید در «الارشاد» می‌نویسد: در نزدیکی مدائن در محلی به نام «ساباط» إمام حسن علیه‌السلام خطبه‌ای برای یاران خود ایراد نمودند تا بدین جهت آنان را امتحان کنند؛ سپس وارد خیمه شدند و بر روی سجاده خود به عبادت پرداختند. در این هنگام بود که برخی از خوارج و منافقینی که در لشکر آن حضرت بودند، ثُمَّ شَدُّوا عَلَی فُسْطَاطِهِ وَ انْتَهَبُوهُ حَتَّی أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ▪️به خیمه‌های آن حضرت هجوم آورده و اموال وی را غارت کردند و حتی سجاده آن حضرت را از زیر پایش کشیدند. 🩸با مشاهده‌ این وضعیت، شب هنگام، امام علیه‌السلام از تاریکی شب استفاده کردند و در حال عبور از ساباط مدائن بودند که ملعونی از بنی اسد که به او «جراح بن سنان» می‌گفتند بر سر راه آن حضرت‌ آمد و در حالی که خنجری در دست داشت، افسار اسب امام را گرفت و گفت: اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْرَکْتَ یَا حَسَنُ کَمَا أَشْرَکَ أَبُوکَ مِنْ قَبْلُ ▪️اللّه اکبر ای حسن! همان طور که پدرت پیش از این کافر شد، تو نیز کافر شدی. ثُمَّ طَعَنَهُ فِی فَخِذِهِ فَشَقَّهُ حَتَّی بَلَغَ الْعَظْمَ ▪️آنگاه با خنجری که در دست داشت آن چنان به ران آن حضرت زد که آن را شکافت و به استخوان رسید. ثُمَّ اعْتَنَقَهُ الْحَسَنُ علیه السلام وَ خَرَّا جَمِیعاً إِلَی الْأَرْضِ ▪️امام حسن علیه السّلام دست به گردن آن ملعون انداخت و هر دو روی زمین افتادند. 📚الإرشاد ص ۱۷۰ 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۴۷ ✍ آه یا امام مجتبی... چه کنیم تا اسم «با صورت به زمین خوردن» و «از بالای اسب به زمین افتادن» می‌آید، خاطر ما به همان ساعتی می‌رود که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت: ➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیه‌السلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیز‌ه‌ای بر پهلوی امام عليه‌السلام زد، فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ. ▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیه‌السلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد. 📚لهوف ص۱۹۳ ➖هوا ز جور مخالف،چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید بلند مرتبـه شاهی ز صدر زین افــتاد اگــر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) ♨️مرد بیمار و دیدار با امام رضا(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) ♨️سه تیر به امام رضا(ع)!! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سفر مشهد همراه با مادر 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️آمدن حضرت‌ جواد الأئمه علیه‌السلام بر بالین پدر ... اباصلت گوید: وقتی که امام رضا علیه‌السلام وارد خانه شدند و به من فرمودند تا درب خانه را ببندم؛ و من همین کار را کردم. و مَکَثْتُ وَاقِفاً فِی صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً ▪️ سپس با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیه‌السلام ▪️در همین موقع مشاهده کردم جوانی خوش روی با موی‌های مجعد شبیه به حضرت رضا علیه السّلام وارد شد. فَبَادَرْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ ▪️پیش رفتم و عرض کردم: از کجا آمدی؟ درها که بسته بود!! فَقَالَ الَّذِی جَاءَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ فِی هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَنِی الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ ▪️فرمود: کسی که در این ساعت مرا از مدینه به طوس آورده، از درهای بسته نیز داخلم کرده است. فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِی أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ▪️گفتم: شما کیستید؟ فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم، ثُمَّ مَضَی نَحْوَ أَبِیهِ علیه السلام فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِی بِالدُّخُولِ مَعَهُ ▪️و به طرف اطاق علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام رفت. به من نیز فرمود: وارد شوم. فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیه‌السلام وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ ▪️همین که چشم حضرت رضا علیه‌السّلام به او افتاد، از جای خود تکانی خوردند و فرزندش را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و پیشانی‌اش را بوسید. ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً فِی فِرَاشِهِ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام یُقَبِّلُهُ وَ یُسَارُّهُ بِشَیْ ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ ▪️سپس او‌ را به جانب خود کشاند. امام جواد علیه السّلامُ پیوسته پدر را می‌بوسید و آرام با او سخنانی می‌گفت که من نفهمیدم. 📚عیون اخبارالرضا علیه‌السلام ج۲ ص۲۴۳ ◾️فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاک‌ها جان بدهم... در نقلی آمده است: وقتی که امام جواد علیه‌السلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیه‌السلام به پسرشان فرمودند: بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی ▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن. 🩸امام جواد علیه‌السلام عرضه داشتند: لِمَ یا أبَه؟ ▪️چرا این پدرجانم ؟! امام رضا علیه‌السلام فرمودند: أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیه‌السلام ▪️دوست دارم همان‌گونه که جدّم حسین علیه‌السّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم. 📚 العبرة الساکتة ج٢ ص۵۱۴ 📚الطریق،کاشی،ج۳ص۵۴ https://eitaa.com/manbarmajma
◾️فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاک‌ها جان بدهم... در نقلی آمده است: وقتی که امام جواد علیه‌السلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیه‌السلام به پسرشان فرمودند: بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی ▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن. 🩸امام جواد علیه‌السلام عرضه داشتند: لِمَ یا أبَه؟ ▪️چرا این پدرجانم ؟! امام رضا علیه‌السلام فرمودند: أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیه‌السلام ▪️دوست دارم همان‌گونه که جدّم حسین علیه‌السّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم. 📚العبرة الساکتة ج٢ ص۵۱۴ 📚الطریق،کاشی،ج۳ص۵۴۹ ✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب... https://eitaa.com/manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚کرامت امام رضا علیه السلام به زائرینش😭 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام 💚 🎤حاج حیدر خمسه https://eitaa.com/manbarmajma
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) ♨️آثار زیارت امام رضا(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ ♨️ شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی میگوید : کاروانی از سرخس اومدند پابوس امام رضا(ع) ، یه مرد نابینایی تو اونها بود، اسمش حیدر قلی بود. اومدند حرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلیه مشهد اُطراق کردند، و به اندازه یه روز راه از مشهد دور شده بودند. شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم خسته‌ایم، بخندیم و سرگرم بشیم! کاغذهای خالی برداشتن گرفتند جلوشون هی تکون میدادند، بعد به هم می‌گفتند ، تو از این برگه‌ها گرفتی؟ یکی می‌گفت: بله حضرت مرحمت کردند، فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه به خودش اومد و گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا(ع) برگ سبز می‌داد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان نامه از آتش جهنم، ما این رو می‌ذاریم تو کفن‌مون قیامت دیگه نمی‌سوزیم، جهنم نمی‌ریم چون از امام رضا(ع) گرفتیم، تا این رو گفتند دل که بشکند عرش خدا می‌شود، این پیرمرد یه دفعه دلش شکست با خودش گفت: امام رضا(ع) از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، کور بودم از قلم افتادم، به من اعتنایی نکردی! دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان‌نامه نگیرم سرخس نمیآم باید بگیرم، گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم! ولی هرچه کردند آروم نمیگرفت خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نابیناست، تو این بیابون تنها بلند نشه بره! شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره میاد یه برگه هم دستشه؛ می خنده، گریه می‌کنه؛ گفتند: چی شده؟ گفت: امام رضا(ع) به منم برگ امان نامه دادن؛ گفتند: چی میگی؟ امام رضا(ع) چیه؟ امان‌نامه چیه؟ گفت: همین که به شما داده، منم همینطور که می‌رفتم اشک ریختم گفتم مگه من چی از بقیه کم داشتم؛ من که زائر همیشگی شما بودم؛ دلمو شکستی آقا؛ دیدم یکی میزنه رو شونه‌م میگه بیا ما زائرمون رو فراموش نمی‌کنیم اینم امان نامه تو؛ برگه رو ازش گرفتند دیدند نوشته: هذا أمان من النار زیرشم نوشته: أنا علی بن موسی الرضا(ع) ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا