۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🏴#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
🏴#سخنرانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🍁چرا به ایشان صادق می گویند مگر بقیه ائمه راستگو نبودند:
❗️در روایتی امده است که ابی خالد به امام سجاد علیه السلام
عرضه داشت:
🔷امام بعد از شما چه کسی است؟
❗️امام فرمود: فرزندم محمد همان که دانش را می شکافد.
❗️گفت بعد محمد چه کسی امام است؟
🗯فرمود: #جعفر که نامش نزد آسمانیان #صادق است
🔷راوی گفت چگونه تنها ایشان متصف به صادق شده اند در حالی که همه شما صادق هستید؟
❗️امام پاسخ داد: پدرم از پدرش و ایشان از پیامبر برایم حدیث نقل کرده اند که فرمود:
🗯وقتی فرزندم #جعفر متولد شود او را #صادق بنامید چون پنجمین فرزندش به نام جعفر به #دروغ ادعای امامت می کند او در نزد خدا جعفر #کذاب است که بر خداوند دروغ می بندد .
❗️ در این موقع اشکهای امام جاری شد فرمود:
👈گویا می بینم که #جعفر #کذاب خلیفه ستمگر زمان را وادار می کند که به جستجوی ولی خدا و امام غائب که خدا حافظ او است بر آیند»
📚بحار الانوار ج47 ص9
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🏴#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
🏴#سخنرانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مناظره امام صادق با کسی که خدا را قبول نداشت
روایتی درباره چگونگی مناظره امام صادق که درود خدا بر او باد، با فردی که منکر خدا بود در اصول کافی ذکر شده که در متن زیر می خوانید.
در سرزمین مصر، مردی به نام «عبدالملک» میزیست و به دلیل اینکه نام پسرش عبدالله بود، به او «ابو عبدالله» (پدر عبدالله) میگفتند. عبدالملک منکر خدا بود، و اعتقاد داشت جهان هستی خود به خود آفریده شده است.
او که شنیده بود که امام شیعیان، حضرت صادق که درود خدا بر او باد، در مدینه زندگی میکند، به مدینه سفر کرد تا درباره خداشناسی با امام مناظره کند. وقتی که به مدینه رسید و از امام سراغ گرفت، به او گفتند: «امام برای انجام مراسم حج به مکه رفته است». پس به مکه رفت و امام را در کنار کعبه مشغول طواف دید. وارد صفوف طواف کنندگان شد و از روی عناد به امام تنه زد.
امام با ملایمت پرسید: نامت چیست؟
او گفت: عبدالمَلِک (بنده سلطان)
امام پرسید: کُنیه تو چیست؟
عبدالملک گفت: ابوعبدالله (پدر بنده خدا)
امام گفت: این مَلِکی که تو بنده او هستی، چنانکه از نامت چنین فهمیده میشود، از حاکمان زمین است یا از حاکمان آسمان؟ وانگهی مطابق کنیه تو پسر تو بنده خداست. بگو بدانم او بنده خدای آسمان است، یا بنده خدای زمین؟
عبدالملک چیزی نگفت. امام به عبدالملک گفت، صبر کن تا طواف من تمام شود، بعد از طواف نزد من بیا تا با هم گفت و گو کنیم.
هنگامی که امام از طواف فارغ شد، او نزد امام آمد و در برابرش نشست، گروهی از شاگردان امام نیز حاضر بودند، آنگاه بین امام و او مناظره ای این چنین در گرفت:
امام: آیا قبول داری که این زمین زیر و رو و ظاهر و باطن دارد؟
منکر خدا: آری.
امام: آیا زیر زمین رفتهای؟
منکر خدا: نه.
امام: پس چه میدانی که در زیر زمین چه خبر است؟
منکر خدا: چیزی از زیر زمین نمیدانم، ولی گمان میکنم که در زیرزمین، چیزی وجود ندارد.
امام: گمان و شک، یکنوع درماندگی است، آنجا که نمیتوانی به چیزی یقین پیدا کنی. آیا به آسمان بالا رفتهای؟
منکر خدا: نه.
امام: آیا میدانی که در آسمان چه خبر است و چه چیزها وجود دارد؟
منکر خدا: نه.
امام: عجب! تو که نه به مشرق و نه به مغرب رفتهای، نه به داخل زمین فرو رفتهای و نه به آسمان بالا رفتهای، و نه بر صفحه آسمانها عبور کردهای تا بدانی در آنجا چیست، و با آن همه جهل و ناآگاهی، باز منکر هستی؟ آیا شخص عاقل به چیزی که ناآگاه است، آن را انکار میکند؟
منکر خدا: تا کنون هیچ کسی با من اینگونه سخن نگفته و مرا این چنین در تنگنای سخن قرار نداده است.
امام: بنابراین تو در این راستا، شک داری که شاید چیزهائی در بالای آسمان و درون زمین باشد یا نباشد؟
منکر خدا: آری شاید چنین باشد.
امام: کسی که آگاهی ندارد، بر کسی که آگاهی دارد، نمیتواند برهان و دلیل بیاورد. ای برادر مصری! از من بشنو و فراگیر، ما هرگز درباره وجود خدا شک نداریم، مگر تو خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که در صفحه افق آشکار میشوند و به ناچار در مسیرتعیین شده خود گردش کرده و سپس باز میگردند و آنها در حرکت در مسیر خود مجبور هستند. اکنون از تو میپرسم: اگر خورشید و ماه، نیروی رفتن و اختیار دارند، پس چرا برمیگردند؟ و اگر مجبور به حرکت در مسیر خود نیستند، پس چرا شب، روز نمیشود و به عکس، روز شب نمیگردد؟
ای برادر مصری! به خدا سوگند، آنها در مسیر و حرکت خود مجبورند، و آن کسی که آنها را مجبور کرده، از آنها فرمانرواتر و استوارتر است.
منکر خدا: راست گفتی.
امام: ای برادر مصری! بگو بدانم، آنچه شما به آن معتقدید، و گمان میکنید روزگار گرداننده موجودات است، و مردم را میبرد، پس چرا روزگار آنها را بر نمیگرداند، و اگر بر میگرداند، چرا نمیبرد؟
ای برادر مصری! همه مجبور و ناگزیرند، چرا آسمان در بالا، و زمین در پائین قرار گرفته، چرا آسمان بر زمین نمیافتد، و چرا زمین از بالای طبقات خود فرو نمیآید، و به آسمان نمیچسبد، و موجودات روی آن به هم نمیچسبند؟
وقتی که گفتار و استدلالهای محکم امام به اینجا رسید، عبدالملک که در میان مناظره در نظر خود دچار شک و تردید شده بود به مرحله ایمان رسید و در حضور امام ایمان آورد و به یکتائی خدا گواهی داد و گفت: آن خدا است که پروردگار و حکم فرمای زمین و آسمانها است، و آنها را نگه داشته است.
عبدالملک تازه مسلمان به امام عرض کرد: مرا به عنوان شاگرد، بپذیر.
امام صادق که درود خدا بر او باد، به هشام بن حکم، شاگرد برجستهاش فرمود: عبدالملک را نزد خود ببر، و احکام اسلام را به او بیاموز.
هشام که آموزگار زبردستی برای مردم شام و مصر بود، عبدالملک را نزد خود طلبید و اصول عقائد و احکام اسلام را به او آموخت، تا اینکه او دارای عقیده ای پاک و استوار شد.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مداحی آنلاین - آخرین کلمات امام صادق - استاد قرائتی.mp3
1.21M
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️آخرین کلمات امام صادق(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #قرائتی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مداحی آنلاین - هر چی داریم از امام صادق - استاد کاشانی.mp3
1.98M
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️هر چی داریم از امام صادق(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #حامد_کاشانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🏴#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
🏴#سخنزانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🌹▪️داستانهایی از امام صادق ع
📚مرثيّه شاعر و اهميّت گريه
يكى از اصحاب نزديك امام جعفر صادق عليه السلام به نام زيد شحّام حكايت كند:
روزى به همراه عدّه ای در محضر پربركت آن حضرت بوديم ، يكى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و كنار خود نشانيد و فرمود: اى جعفر! شنيده ام كه درباره جدّم ، حسين عليه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدايت گردم .
حضرت فرمود: چند بيتى از آن اشعار را برايم بخوان .
همين كه جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسين عليه السلام شد، امام صادق عليه السلام به قدرى گريست كه تمام محاسن شريفش خيس گرديد؛ و تمام اهل منزل نيز گريه اى بسيار كردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائكه مقرّب الهى در اين مجلس حضور دارند و همانند ما مرثيّه جدّم حسين عليه السلام را مى شنوند؛ و بر مصيبت آن بزگوار مى گريند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن كه بر مصائب حسين سلام اللّه عليه ، مرثيّه سرائى مى كنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نيز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام عليه السلام فرمود: آيا مايل هستى بيش از اين درباره فضيلت مرثيّه خوانى و گريه براى جدّم ، حسين عليه السلام ، برايت بگويم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هركس درباره حسين عليه السلام شعرى بگويد و بگريد و ديگران را نيز بگرياند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش مى دهد.
اختيار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
گذر روضه صادق به کجا افتاده
مولای مثل حیدرروی خاک افتاده
خانه اش خانه زهرا ست نسوزانیدش
آتش اینبار به بیت صادق آل عبا افتاده
مهلت دهید تا که عبایی به تن کند
سر برهنه است عمامه ای ب سر کند
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳