eitaa logo
کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا @manbarmajma
8.7هزار دنبال‌کننده
950 عکس
974 ویدیو
164 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ زهرای من! حال که داری به دیدار پدرت می‌روی، همه ظلم هایی را که این امت در حق علی روا داشتند برای رسول خدا صلی الله علیه و آله، شرح بده... از جمله سخنانی که صدیقه کبری سلام الله علیها در ساعات آخر عمر شریفشان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند این بود که: يا أباالحسن،لَم يَبقَ لي إلّا رَمقٌ مِن الحياةِ و حان‌َ زمانُ الرَحيلِ و الوداع، فاستَمع كلامي فإنَّك لا تَسمعُ بعدَ ذلكَ صوتُ فاطمةَ أبدا. ▪️یا اباالحسن! دیگر رمقی برای زنده ماندن ندارم و زمان وداع و رفتنم نزدیک شده است؛ پس دل و جانت را به سخنانم بده؛ که دیگر بعد از این صدای فاطمه را نخواهی شنید. أُوصيكَ يا أباالحسن أَن لا تَنساني و تَزورَني بعدَ مماتي،فإنّي ما فارقتُك مدةَ حياتي و الآن أقيم في بيتِ الغُربة و الوَحشة و لا أجد من يرحم وحدتي ▪️وصیت می کنم تو را ای اباالحسن به اینکه مرا از یاد نبری و بعد از فوت من به زیارتم بیایی و سر قبرم حاضر شوی.؛چرا که من در مدت زندگی مان از تو جدا نشدم و دیگر دارم به خانه غربت و تنهایی می روم و کسی نیست که به تنهایی من رحم کند. فبَكَى عليُ عليه السّلام و قال:يا فاطمة،إذا لقيتَ حبيبي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فاقرئيه منّي السلام و اشرَحي له ما أصابَني من أمتِه من الظلم و العدوان. ▪️پس مولا علی علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: فاطمه جان! حال که داری به ديدن حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله می روی، سلام علی را به او برسان و همه ظلم ها و دشمنی هایی را که امتش در حق من روا داشتند برایش شرح بده. 📚 الکوکب الدری ج١ص٢۵٢ @manbarmajma
◼️ صدیقه کبری علیها السلام در وقت شهادت، اول برای مظلومیت ها و مصائب امیرالمؤمنین علی علیه السلام گریه می کند... در روایتی امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: «موقعی که شهادت حضرت زهرای اطهر نزدیک شد، به گریه افتاد. حضرت امیر به وی فرمود: یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ ▪️ «ای سیده من! چرا گریه می‌کنی؟ » فرمود: أَبْکِی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی ▪️«برای آن مصیبت‌هایی که تو بعد از من خواهی دید. » فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّه ▪️امیرالمؤمنین فرمود: «گریه نکن، به خدا قسم در راه رضای خدا آن مصائب نزد من کوچک و ناچیزند. » آنگاه به علی عليهماالسلام وصیت کرد که به عمر و ابوبکر اجازه تشییع جنازه و نماز ندهد. حضرت نیز به وصیت آن بانو عمل کرد. 📚روضة الواعظین ج١ص١۵٠ 📚بحارالانوار ج ۴۳ ص١٩١ @manbarmajma
◼️ ویژه شب جمعه، شب زیارتی سیدالشهدا علیه السلام ◼️زینبم! وقتی که حسینم این پیراهن رو از تو خواست بدان که دیگر آخرین دیدار تو با اوست... آخرین روزهای عمر شریف صدیقه کبری علیها السلام بود، که نوشته اند: أَعطتِ الزَهراء عَلَيهاالسّلام قميصَ إبراهيمَ الخليل لزَينب علیهاالسلام ▪️زهرای مرضیه علیهاالسلام، پیراهن حضرت ابراهیم علیه السلام را (که از آباء و اجدادش به ارث رسیده بود) به زینب کبری علیها السلام داد و فرمود: إذَا طَلبَه منكَ أخوكَ الحسينُ عليه السّلام فَاعلِمي أنَّهُ ضَيفكَ ساعةً،ثمّ يُقتلَ بأشدّ الأحوالِ بيدِ أولادِ الزنا ▪️وقتی که این پیراهن را برادرت حسین علیه السلام از تو طلب کرد، بدان که دیگر لحظاتی بیشتر مهمان تو نیست و ساعتی دیگر به سخت ترین حالت به دست اولاد زنا به شهادت می رسد. 📚عوالم العلوم:ج ١١ ص ٩٠٦ ح ١٥٧. 📚وقائع الشهور و الأيام للبيرجندی. 📚مسند فاطمة عليها السّلام للتويسركاني:ص ٣٢٤ ح ٢٠٣. @manbarmajma
🩸وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از مولا علی علیه‌السلام حلالیت طلبیده و سیل اشک از چشمان مولا جاری می‌شود... در نقلی آمده است: ساعات آخر عمر شریف صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بالای سر آن بانو نشسته و وصایای آن حضرت را می‌شنید. بانوی دو عالم بعد از اینکه سفارش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را به مولا نمود، فرمودند: 📋 يَا ابنَ عمّي! إنّي راضيةٌ عَنكَ،فَهل أنتَ راضٍ عَنّي‌؟ ▪️ای پسر عمو! من از شما راضی‌ام اما آیا شما هم از من راضی هستید؟ 📋 خَدِمتُك بِقَدْرِ جُهدي و طاقَتي و أَعَنتُكَ عََلَى دُنياكَ مِقدارَ قُوّتي ▪️من تا می‌توانستم و هر چه که در توانم بود در زندگی‌ام به شما خدمت نمودم... 📋 و بَعدَ ذٰلِكَ فإنّي أَعتَرِفُ بِالتَّقصيرِ في حَقّكَ فَسٰامِحْني ▪️اما با همه حال، اعتراف می‌کنم که در حق شما کوتاهی نموده‌ام؛ پس مرا حلال کن... 📋 فَبَكَى عليُّ عليه‌السّلام و قال: يا بنتَ المصطفى و يا سيّدة النساء! رُوحي لِرُوحكِ الفِداء ▪️در اینجا بود که مولا علی علیه‌السلام به گریه افتادند و فرمودند: ای دختر مصطفی! از سروَر همه زنان! روح و جانم به فدای تو.( این چه حرفی است که می‌گویی؟!) 📚 الکوکب الدُّرّی،حائری،ج۱ ص۲۵۱ ✍ به التماس نگاه یتیم‌های خودت به دستهای کریمانه‌ی دعای خودت بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت برای پهلو و بازو و دست و پای خودت فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟ برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟ تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟! تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟! تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟! تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟! تو را به جان حسینت نگو حلالم کن از این غریب بخر آبرو، حلالم کن کمی مراقب خود باش... فکر جانت باش به فکر من نه... کمی فکر کودکانت باش تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش همان که بست در این خانه دست حیدر را مخواه باز ببیند شکست حیدر را...
🩸 دیگر صدای فاطمه را نخواهی شنید... در نقلی آمده است: لحظات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که آن بانوی مکرّمه می‌خواست به امیرالمومنین علیه‌السلام وصایایی بنماید؛ لذا فرمود: 📋 يا أبَاالحَسَن،لَم يَبْقَ لِي إلّا رَمقٌ مِن الحياةِ و حان‌َ زمانُ الرَحيلِ و الوداع، ▪️یا اباالحسن! دیگر رمقی برای زنده ماندن ندارم و زمان وداع و رفتنم نزدیک شده است؛ 📋 فَاستَمِعْ كلامي فَإنَّك لا تَسْمَعُ بَعدَ ذٰلكَ صَوتَ فاطمةَ أبداً. ▪️پس دل و جانت را به سخنانم بده؛ که دیگر بعد از این صدای فاطمه «سلام‌الله‌علیها» را نخواهی شنید. 📚الکوکب الدُّریّ،حائری، ج١ ص٢۵٢ ✍میخواهم از حبيب خداحافظی كنم از حيدر غريب خداحافظی كنم خيلي شكسته پر شده‌ام الوداع علي آماده سفر شده‌ام الوداع علي نُه سال سايه‌ات به سرم بود ياعلي نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نُه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود در خانه تو زندگی من چه خوب بود نُه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی‌ام کم نداشتم من را ببخش می‌روم و می‌گذارمت ای پاره پاره دل، به خدا می‌سپارمت من خویش را روانه سوی قبر می‌کنم اما براى تو طلب صبر مي‌كنم بالی که سوخته است وَبال تو می‌شود اندوه فاطمه همه مال تو می‌شود من را ببخش زحمت تابوت می‌کشی خود را کنار من روی زانوت می‌کشی
🩸زهرا جان! با من حرف بزن که من پسر عمویَت علی هستم... در نقل‌ها آمده است: امیرالمومنین علی علیه‌السلام نماز ظهر را خوانده و به طرف منزل می‌رفت که ناگاه کنیزان را دید که ماتم زده و گریان به استقبال آن حضرت آمدند. امام علیه‌السّلام از آنها پرسید که چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟ گفتند: 📋 یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ علیها السلام وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا  ▪️یا امیرالمؤمنین! دختر عموی خود فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را دریاب! گرچه گمان نمی‌کنیم به هنگام برسی. 🥀 مولا علی علیه‌السلام به سرعت وارد خانه شد و نزد فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها رفت. ناگاه دید که همسرش در میان بستر خود که از پارچه کتان سفید مصری بود افتاده و (از درد) به طرف راست و چپ می‌غلتد. 📋 فَأَلْقَی الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ ▪️مولا علی علیه السّلام عبا را از دوش خود انداخت، عمامه را از سر مبارک خود برداشت و لباس خود را گشود. 📋 وَ أَقْبَلَ حَتَّی أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ ▪️آنگاه جلو رفت، سر مبارک زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها را به دامن گرفت و با صدای بلند فرمود: «یا زهراء» ؛ ولی آن حضرت پاسخی نداد. 🥀 برای دومین بار فرمود: «یا بنت محمدٍ المصطفی! » باز هم جوابی نداد. حضرت امیر علیه‌السلام برای سومین بار صدا زد: «ای دختر آن کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می‌برد! » اما باز هم جوابی نشنید. دوباره گفت: «ای دختر آن کسی که با ملائکه نماز خواند! » حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باز هم جوابی نداد. در این هنگام مولا علی علیه‌السّلام صدا زد: 📋 یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ   ▪️ای فاطمه! با من حرف بزن؛ من پسر عمویت علی بن ابی طالب هستم. 📋 فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی ▪️حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها این بار چشم‌های خود را به روی مولا علی علیه‌السلام گشود. آنگاه به گریه افتاد. مولا علی علیه‌السّلام هم گریان شد. 🥀‌ مولا علی علیه‌السلام به آن حضرت فرمود: مگر تو را چه شده است؟! من پسر عمویت علی هستم! زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها فرمود: 📋 یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ ▪️من اکنون مرگی را که نمی‌توان از دست آن گریخت، به چشم می‌بینم. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص١٨٧ ✍ التماست می‌کنم، با اشک‌ها، با ناله‌ام بیشتر پیشم بمان، ای یاسِ هجده ساله‌ام! چشمِ خود را باز کن، قامت‌کمانِ مرتضی! در غمِ عشقت پریشانم، خرابم، واله‌ام‌ ای گلِ خوش رنگ و بو، در آسمانِ عاشقی، تو ستاره باش، من هم تا ابد دنباله‌ام حیدرِ خیبرگشا را، داغِ تو، بیچاره کرد پاسخی ده، تا مگر فرخنده گردد طالعم کاش می‌مُردم، نمی‌دیدم که بینِ شعله‌ها ناگهان آتش گرفت و سوخت، باغِ لاله‌ام با علی حرفی بزن، این روزهای آخری "کَلِّمیني" فاطمه! ای یاسِ هجده ساله‌ام!
🩸زهرای من! حال که داری به دیدار پدرت می‌روی، تمام ظلم‌هایی را که این امّت در حق من روا داشت، برای پدرت بازگو کن... در نقلی آمده است: وقتی که صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها وصایای خود را به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود و آن حضرت دانست که دیگر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از جهان رفتنی‌ست، 📋 فبَكَىِ عَليٌّ عليه‌السّلام و قال: يٰا فاطمة،إذٰا لَقيتَ حَبيبي رَسولَ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله فَاقْرِئيهِ مِنّي السّلام ▪️در این‌جا بود که مولا علی علیه‌السلام به گریه افتادند و فرمودند: فاطمه جان! حال که داری به ديدن حبیب من، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌روی، سلام علی را به او برسان! 📋 وَ اشْرَحي لَهُ مٰا أصٰابَني مِنْ أُمّتِهِ مِنَ الظُّلمِ و العُدوٰان. ▪️و تمام ظلم‌ها و دشمنی هایی را که امّتش در حق من روا داشتند، برایش شرح بده. 📚الکوکب الدُّریّ،حائری، ج١ ص٢۵٢ ✍ مغتَنم ديدند صبر رو به پايان مرا آتش آوردند نمرودان گلستان مرا بيت من در آتش و مصراع من افتاده بود بي ادبها خوب سوزاندند ديوان مرا آرزوهاي مرا در پشت در آتش زدند كاش می‌بستند جای دست، چشمان مرا دست من بسته ولی دست مغيره باز بود زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد با تو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا...
🩸فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، اشک‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام را با دست‌های مجروحش برمی‌گرفت و به صورت خود می‌کشید... در نقلی آمده است: ساعات آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر بالین آن حضرت نشسته و گریه می‌کردند؛ 📋 فَجَعلَتْ فاطمةُ عليهاالسّلام تَأخذُ مِن دُموعِه وَ تَمسحُ بِه وَجهَها ▪️صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها هم با دست‌های مجروحش، اشک‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام را برمی‌گرفت و به صورت خود می‌کشید. 📋 وَ قالَتْ: يا أبَاالحسن! لَو بَكَىٰ مَحزونٌ في أمّةِ محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله لَرَحِمَ اللّهُ تَعالىٰ تِلكَ الأُمّة ▪️و می‌فرمود: يا اباالحسن! اگر یک غمزده و مظلومی در امّت پدرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گریه کند، خدا به تمام امّت رحمتش را می‌فرستد. 📋 وَ إنّكَ لَمَحزونٌ یَابنَ عَمّي لِفراقي،و دَمْعةُ المَحزونِ إذا وَقعَتْ عَلَى الاُمّةِ خَصَّها اللّهُ بالرَّحمةِ، فكيفَ إذا وَقَعتْ على اَمَةٍ ▪️ای پسر عمو! حقیقتا شما به جهت از دست‌دادن من، غمزده و مظلومی؛ و اشک مظلوم ، رحمت خدا را برای یک امّت به دنبال دارد چه برسد به یک کنیز؛ 📋 و قَد مَسَحتُ وَجْهي بِها طَمَعاً لِلرَّحمة،فإنّي أَمَةُ اللّهِ و بِنتُ رسولِ اللّه. ▪️و اشک های شما را به روی خودم می‌مالم تا شامل رحمت خدا شوم چرا که من کنیز خدا هستم و دختر رسولش. 🥀 در این هنگام، خود آن بانوی مکرّمه شروع به گریه‌کردن نمود و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم همراه او می‌گریستند. 📚 الکوکب الدُّرّی،حائری، ج۱ ص۲۵۱ ✍ این که دارد می‌رود از خانه، سامان من است بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است نیست دیگر هیچ امیدی بر مداوای دلم اینکه افتاده به جانش درد، درمان من است گریه‌هایش گریهٔ درد است، درد بی کسی فاطمه گریان پهلو نیست ، گریان من است باز هم از حقّ کعبه برنخواهد داشت دست فاطمه دست شکسته‌ش هم به دامان من است میهمان سرزده خوب است، لیک اینگونه نه چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟ چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه گیسوان سوخته حالا پریشان من است آی مردم در جوانی آخر کارم شده اول این زندگیِ گرم ، پایان من است بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن خانه‌ی آباد را با رفتنت ویران نکن...
🩸به فدای آن بانویی که چه واسطه‌هایی را در لحظات آخر عمر شریفش به درگاه الهی می‌برَد، تا شیعیان گنهکارش آمرزیده شوند... در نقلی آمده است: لحظات آخر عمر شریف صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که به اَسماء فرمودند: مرا تنها گذار که می‌خواهم با پروردگارم مناجات کنم. اسماء گوید: از نزد آن حضرت خارج شدم اما می‌شنیدم که چنین مناجات می نمود: 📋 أللّهمَّ إنّي أسألُكَ بِمحمّدٍ المُصطفى وَ شَوقِهِ إلىّ‌ََ، ▪️خدايا تو را قسم می‌دهم به محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله، و به شوق آن حضرت نسبت به من. 📋 و بِبَعلِي عَليٍّ المُرتضى و حُزنِهِ عَلَيّ‌َ، ▪️تو را قسم می‌دهم به شوهرم علی علیه‌السلام و حزن و مظلومیت او از برای من. 📋 و بِالحَسَنِ المُجتَبىٰ و بُكائِهِ عَلَيّ‌َ، ▪️تو را قسم می‌دهم به حسن مجتبایم و به گریه‌های او برای من؛ 📋 و بِالحُسَينِ الشَّهيدِ و كآبَتِهِ عَلَيّ‌، ▪️تو را قسم میدهم به حسین ‌شهیدم و به سختی ها و مصائب او به خاطر من. 📋 و بِبَناتِيَ الفاطمِيّات و تَحَسُّرُهِنّ‌َ عَلَيّ‌َ؛ ▪️و تو را قسم می‌دهم به دخترانم و افسوس و آهِ حسرت آن‌ها به خاطر من؛ 📋 أنّكَ تَرحَمُ و تَغفِرُ لِلعُصاةِ مِن أُمّةِ محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله و تُدخِلُهُمُ الجَنّةَ، إنّكَ أكرَمُ المَسئولينَ و أرحمُ الرّاحمين. ▪️به اینکه گنه‌کاران امّت پدرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را ببخشی و بر آنان رحم نمایی چرا که تو بخشنده‌ترینی که از او چیزی را طلب می‌کنند و تویی که أرحم الرّاحمینی! 📚 وفاة فاطمة الزهراء عليهاالسّلام،بحرانی؛ ص۶٧ ✍ ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین فاطمه دار و ندار ماست، ثروت را ببین حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین عالم و آدم تماماً دست بوس مصطفاست مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین وقت یا رب یا ربش ، ربّش ندا می‌داد که آی جبرائیل، جبرائیل عبادت را ببین گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین راه داده قاتلش را به گُل رویِ علی بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین کرد با دست شکسته ، لحظه‌های آخرش بر گنهکاران دعا ، بانوی امّت را ببین...