eitaa logo
منگنه‌چی
4.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═🌸🍃═┅ چند شب پیش تلفنی با نامزدم صحبت کردم - هیچ امیدی نیست.نه اینکه نتونه؛ نه...نمی‌خواد خدا رو ببینه. - من می‌دونم چرا ... چون اگه خدا رو نبینی، مجازی هرکاری انجام بدی. و این چیزیه که من ازش متنفرم. چند شب پیش به من گفت که مثل همیشه خیلی دوستم داره، اما حاضر نیست درباره‌ی این مسئله فکر کنه. صداش می‌لرزید، ادامه داد:« من هم بهش گفتم که من هم خیلی دوسش دارم اما خدا رو خیلی بیشتر از اون دوست دارم. به همین دلیل دیگه حاضر نیستم به ازدواج با اون فکر کنم.» رو کرد به من. خدا تو چشماش چشمه جاری کرده بود، با بغض گفت:« این یعنی من به خاطر خدا به عزیزترین دوستم گفتم نه. پس، من برای خدا زندگی می‌کنم.این همون چیزیه که تو اون روز به ویدد می‌گفتی؛نه؟این‌که آدمایی هستن که همه‌ی زندگی‌شون برای خداست و نه فقط ساعت دعا کردنشون ... من هم جزو اونام ... مگه نه؟ » گریه می‌کرد. حس کردم فشار زیادی روی قلبشه.خودش ادامه داد :« من برای خدا زندگی می‌کنم. حالا هم می‌خوام بدونم واقعا خدا چه چیزهای گفته. من نگرانم! پریشب تا دیروقت با بچه‌ها درباره‌ی مسیحیت و اسلام صحبت کردم. ریاض گفت که مسیحیت تحریف شده. این راسته؟ ... اون بهم گفت که بیام پیش تو و این سوالا رو از تو بپرسم. حالا تو به من بگو اگه اونایی رو که من تا حالا خونده‌م رو خدا نگفته، پس خدا چی گفته؟!» بغلم کرد، اشکاش روی مقنعه‌م ریخت. کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب. یه نفر این گوشه‌ی اتوبان داشت برای خدا گریه می‌کرد؛ کاری غیر معمول‌تر و عجیب‌تر. 📚خاطرات سفیر، نیلوفر شادمهری، صفحه‌ی ۹۱ و ۹۲ ┅═🌸🍃═┅ 🔗 ╭┅═ 🌸🍃═┅─╮ @mangenechi ╰─┅═🌸🍃═┅╯