࿐❈🌟 پشت سر، فرار، ترس و وحشت است و پیش رو، امنیت و سلامت. و تنها کسی به سوی خدا می‌گریزد که ظلمت و تزلزل غیر او را باور کرده باشد. بارالها! به شماره‌ی نفس‌هایم، به حجم اضطراب درونم و به وسعت اشتیاق قلبم در به رویم بگشا. 🌟❈࿐ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ به سوی تو گریختم. ࿐❈🌟 #مناجات_شبانه #مناجات_شعبانیه #شب_بخیر #عکس‌نوشته #گروه_فرهنگی_تبار 🌟❈࿐ @mangenechi

┄┅◈❄️◈┅┄ عشق روزگارم! مولای مهربانم! دنیا بدون حقیقت یادت معنایی ندارد و بدون روشنای نامت، کلافی سردرگم خواهد بود! سلام بر تو، ای که آب حیات هستی از چشمان تو جاریست و سرچشمه زندگی مردمان به دستان توست! ┄┅◈❄️◈┅┄ #صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود #السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه #صبح_بخیر 🔗 #منگنه‌چی ╔═❄️◈═════╗ @mangenechi ╚═════❄️◈═╝

•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• چهارشنبه‌ها با علما و بزرگان 💛

🌸🔹 #خاطره آیت الله محمدتقی بافقی بسیار اهل تقوا بود و به حدی اهل دقت بودند که از کاغذ پاره‌های کوچه‌ها استفاده می‌کرد و حواله ها را روی آن می‌نوشت. در تمام زندگی و لباس ایشان، جنس خارجی پیدا نمی‌شد. از عمامه و قبا و پیراهن و عبا و کفش. در تمام مهمانی‌های منزلشان هم غیر از اجناس ایرانی پذیرایی دیگری وجود نداشت. 📚 به نقل از کتاب سیری در آفاق، ص۲۶۵ 🌸🔹 #عکس‌نوشته #در_محضر_بزرگان #اخلاقی #گروه_فرهنگی_تبار 🌸🔹@mangenechi

🍃🪷 برترین عمل! محمد بن مسلم از امام چهارم علیه السلام پرسید: «اىُّ الاعمالِ أَفضَل؟» در میان اعمال چه عملی از همه بالاتر است؟ قال: «ما مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ رسول الله أَفْضَلُ من بُغضِ الدُّنيا» هیچ عملی بعد از شناسایی خدا و شناسایی رسول خدا، برتر از بغض دنیا نیست. شما دیده‌اید با یک کسی که دشمن هستید حاضر نیستید حتی با او حرف بزنید، با دنیا هم باید همین جور باشید. بغض دنیا باید توی دلتان باشد. محبت آخرت باید توی دلتان باشد. البته معنی بغض دنیا این نیست که از کار و زندگی دست بکشی و دنبال کسب وکار نروی؛ بلکه معنی بغض دنیا این است که دنبال حرام نروی، و الّا اگر دنبال روزی حلال باشی که به زن و بچه نان بدهی که این حب آخرت است. بغض دنیا یعنی این‌که دنبال گناه نروی، دنبال حرام نروی. اگر دنیا خواست تو را گول بزند، گولش را نخوری. همان طور که گول دشمنتان را نمیخورید، گول دنیا را هم نخورید؛ که این افضل اعمال است. 📚بررسی گناهان کبیره در مواعظ آیت الله مجتهدی، ص۴۸_۴۹ 🍃🪷 #در_محضر_بزرگان #اخلاقی #گروه_فرهنگی_تبار 🍃 @mangenechi

پوسترهای جالب برای #اگر_دیر_بجنبیم خطر خیلی جدیه! 😱 @mangenechi

💠🍃 دو اشتباه بزرگ و ناامید شدن مذهبی‌ها #حجاب @mangenechi

⭕️ عاموس یادلین رئیس سابق دستگاه اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی اذعان کرد که نیروهای حزب الله برای نابودی رژیم صهیونیستی، نیازمند موشک‌های نقطه‌زن نیستند؛ زیرا این رژیم از درون در حال فروپاشی است. 🔻 از اسقاطیلی‌های عزیز بابت همکاری با محور مقاومت ممنونیم. 👌 ان‌شاءالله براتون جبران می‌کنیم 😁😁😁 #طنز @mangenechi

┄┅◈❄️◈┅┄ مولای من! ای معنی تمام روزها و فصل‌ها! ای مفهوم تمام رویش‌ها و طراوت‌ها! ای حقیقت تمام خوشی‌ها و لبخندها! بیا و زمستان دوریت را به نوروز دیدارت بهاران کن! ┄┅◈❄️◈┅┄ #صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود #السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه #صبح_بخیر 🔗 #منگنه‌چی ╔═❄️◈═════╗ @mangenechi ╚═════❄️◈═╝

┈ 𑁍◃┈┈┈ #عکس‌نوشته #گروه_فرهنگی_تبار ┈ 𑁍◃┈┈┈ @mangenechi

. مراقب باش! بعضی حرف‌ها فقط قابل بخشش هستند؛ نه فراموش شدن! #نکته #زندگی 🌼🌿 @mangenechi

🌼🍂 #داستانک فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید. پدر سنگى زیبا به او داد و گفت: ببر بازار، ببین مردم این سنگ زیبا را چند می‌خرند؟ اگر قیمت را پرسیدند، هیچ نگو، فقط دو انگشتت را ببر بالا. پسر، سنگ را به بازار برد. مردم سنگ را دیدند و قیمت پرسیدند. پسر، دو انگشتش را بالا آورد؛ گفتند دو هزار تومان! نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت. پدر به او گفت: این بار برو به بازار عتیقه‌فروشان. آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد، عتیقه‌فروش گفت: دویست هزار تومان! پسر نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو. وقتی دو انگشتش را بالا برد، آن گوهرشناس گفت: دو میلیون تومان! وقتی پسر برگشت، پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چند است؟ "مهم این است که گوهر وجودت را کجا و به چه کسی بفروشی" #زندگی 🌼🍂 @mangenechi

🔹 رسیدن به ظهور دردسر داره، قحطی داره، گرونی داره. 🔸پایان حکومت تمام طاغوت‌ها بی دردسر نیست. ‹💠⃟🇮🇷› @mangenechi ‹💠⃟🇮🇷›

•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• پنج‌شنبه‌ها با شهدا 💛

🌸🍃 کوتاه‌نوشت‌های شهدایی #در_محضر_شهادت #عکس‌نوشته #گروه_فرهنگی_تبار 🌸🍃 @mangenechi

❄️✨ #خاطره خانه که می‌آمد، به من مهلت تکان خوردن نمی‌داد. همه‌ی کارها را خودش انجام می‌داد. نگاهش که می‌کردم، می‌دیدم خسته‌است. می‌گفتم: «تازه اومدی. استراحت کن» قبول نمی‌کرد. می‌خندید و می‌گفت: «وقتی من نیستم تو خیلی سختی کشیدی، حالا که اومدم دیگه سختی‌ها تموم شد.» بعد بادی به غبغب می‌انداخت و می‌گفت: «حالا شما امر کن، ما انجام می‌دیم.» خوب یادم هست، آشپزخانه‌ی ما خیلی کوچک بود و آقا ولی خیلی درشت. آنجا که می‌رفت، سر به سرش می‌گذاشتم، می‌گفتم: «هیکلت خیلی درشته! تو آشپزخونه جا نمی‌شی!» 📚 نیمه پنهان ماه، شهید ولی چراغچی به روایت همسر شهید #در_محضر_شهادت #سبک_زندگی ❄️✨