eitaa logo
مَنظومه یِ حُسن
977 دنبال‌کننده
332 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💎منظومه ای از : ✅مطالب اخلاقی،فلسفی و عرفانی برای تهذیب و معرفت نفس ✅سخنان گهربار و راهگشا از عرفای بالله ◀ارسال نظرات و تبادل: 🆔 @Hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 لا اله الا الله نگو ! لا اله الا الله باش @manzoomeye_hosn گفت: «من قال لا اله الا الله خالصاً مخلصاً دخل الجنة.» اكنون تو بنشین می گوی، دِماغ خشک شود! او یکی است، تو کیستی؟ تو شش هزار بیشی! تو يکتا شو و گر نه از یکیِ او تو را چه؟ تو صد هزار ذره، هر ذره به هوایی برده، هر ذره خیالی برده! می فرماید ، اینکه خدایی جز خدای یکتا نیست ، امری مسلم است . لا اله الا الله یک اصل بدیهی هستی است . اما هر کسی از این اصل با خبر نیست . چیزی که از ما خواسته می شود این است که شاهدی باشیم بر این اصل . اینکه بر یکتایی او شهادت بدهیم ، اشهد ان لا اله الا الله . این شهادت اما صرف بر زبان راندن این اصل نیست . این نیست که بگوییم لا اله الا الله ! ما باید خود آینه یکتایی او شویم . ما باید نشان دهیم که همه کششها و میل های ما رو سوی یک چیز دارد . ما باید یک سو و یک جهت شویم . شاقول وجود ما تنها یک نقطه را نشان دهد. اما متاسفانه این جور نیستیم ، هزاران آرزو در دل داریم ، هر آرزویی به یک سو ما را میراند . بیست هزار آرزو بود مرا پیش ازین در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا @manzoomeye_hosn تنها چیزی که ما را یک سو و یک جهت می کند عشق است. عشق حقیقی همه وجود ما را چنان معطوف خود می کند که هیچ امر دیگری غیر از معشوق برایمان مهم نیست. در عشق ما خود یگانه می شویم. یگانه باش و جز قصد آن یگانه مکن. در نگاه شمس توحید صرفا به معنای یکتایی ذات احدیت نیست، یگانگی ما هم هست. ما باید خود چون گوی چوگان همگن و منسجم شویم، به گونه ای که برآیند همه نیروهای وارد بر ما یک نقطه بیش نباشد. ما که یکی گوی شویم، گوی می شویم و چوگان‌ْبازِ ما، خوب ما را می گرداند. @manzoomeye_hosn
💠💠💠💠💠 💠💠💠💠 💠💠💠 💠💠 💠 این مردمان به نِفاقْ خوش‌دل می‌شوند، و به راستی غمگین می‌شوند. او را گفتم: "تو مرد بزرگی، و در عصرْ یگانه‌یی." خوش‌دل شُد و دست من گرفت و گفت: "مُشتاق بودم و مُقَصِّر بودم". و پارسال به او راستی گفتم، خَصْمِ من شُد و دشمن شُد. عجب نیست این؟ با مردمانْ به نفاق می‌باید زیست، تا در میان ایشان با خوشی باشی. همین که راستی آغاز کردی، به کوه و بیابان برون می‌باید رفت. که میان خَلْق راه نیست. 👤 @manzoomeye_hosn می فرماید کسی تاب شنیدن راستی را ندارد؛ همگان طالب شنیدن چیزی هستند که خوش دارند. اگر حقیقت را با آنان درمیان بگذاری تَرکت می کنند، یا آنکه باید ترکشان کنی تا در امان باشی. نفاق کردن، دورویی است؛ یعنی بر زبان راندن حرفی و انجام دادن کاری که حقیقت حال ما را نشان نمی دهد. شمس آن را چنین معنا می کند : " نفاق آن است که آنچه در دل باشد خلاف آن ظاهر کردن " با این حال این واژه، مانند بسیاری واژگان دیگر در کلام شمس و مولانا، دو سویه و دو معنای منفی و مثبت دارد. معنای منفی آن، همان است که امروزه از آن مراد می کنیم و در بند بالا آمده است. در این نفاق ما آنچه در دل داریم را آشکار نمی کنیم تا از گزندی در امان باشیم و یا به منفعتی برسیم. اما نوع دیگری از نفاق هم هست که در کلام شمس آمده. او خود و اغلب انبیا را داخل در این نفاق می داند. " اغلب انبیا نفاق کرده اند ... اما نفاقی نی که او را به دوزخ برد، نفاقی که دیگران را به بهشت آرد ." تفاوت این نفاق مثبت با آن نفاق منفی در این است که اوّلی برای سود خود است و دومی برای منفعت مخاطب. در اولی نفاق می کنیم تا سودی را متوجه "خود" کرده باشیم و در دومی نفاق می ورزیم تا شری را از "مخاطب" دور نموده باشیم. در نفاق نوع دوم به این امر توجه داریم که هر کسی تاب شنیدن هر چیزی ندارد. به قول مولانا : لقمه هر مرغکی انجیر نیست. چون که با کودک سَر و کارم فُتاد هم زبانِ کودکان باید گُشاد 📚 @manzoomeye_hosn بسیاری از حرفها هست که به فراخور فهم ما گفته شده است، نه آنکه حقیقت امر چنان باشد. چون در این موارد، درویش از حقیقت حال و تجربه خود نمی گوید، پس نفاق کرده است. چیزی گفته که خلاف آن را در دل داشته است ! همه آنچه انبیا درباره خدا و بهشت و جهنم گفته اند، از این زمره اند. خدا، بهشت، جهنم، قیامت ، ... امور تجربه کردنی هستند نه گفتنی. پس هرچه در این باب می شنویم به قول شمس منافقانه است. @manzoomeye_hosn
لولاک گفت محمد را. محمد گفت: "من نیز! ما زاغَ البصرُ. تو از همه مرا گزیدی، من نیز غیر ترا نمی‌خواهم". می‌فرماید، اگر خدا در حق محمد می‌گوید: "لولاک ما خلقت الافلاک" (اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم)؛ محمد هم در عوض می‌گوید: "مازاغ البصر" (چشمم بجز تو، به کس دیگر نمی‌نگرد). عشق چون وافی‌ست، وافی می‌خَرد در حریفِ بی‌وفا می‌نَنگرد 👇 @manzoomeye_hosn عشق از جنس وفاست. در عشق شرک راه ندارد. خاصیتش آن است که هرچه جز معشوق را از چشم و دل می‌برد : «یکی در زمان مُصْطَفی صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد گفت که: "من این دین تو را نمی‌خواهم ، وَاللّه که نمی‌خواهم. این دین را باز بستان .چندان که در دینِ تو آمدم ، روزی نیاسودم؛ مال رفت، زن رفت، فرزند نماند، حرمت نماند، قوت نماند، شهوت نماند". گفت:"حاشا دین ما هر جا که رفت ، باز نیاید، تا او را از بیخ و بُن بَر نکَند و خانه اش را نروبد و پاک نکند؛ که لا یَمَسُّهُ اِلاَّ المُطَّهَرُوْنَ". چگونه معشوق است تا در تو مویی مِهر خودت باقی باشد، به خویشتن راهت ندهد. به کلّی از خود و از عالَم بیزار می‌باید شدن ، و دشمن خود شدن، تا دوست روی نماید. اکنون دین ما در آن دلی که قرار گرفت تا او را به حقّ نرساند و آنچه نابایست است از او جدا نکند، از او دست ندارد.» 👇 @manzoomeye_hosn