#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنه کامان دیده دریا کن
بیا با عمّه هایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍استاد #غلامرضا_سازگار
@marsieh_madh
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
بکش به روی سرم دست مهربانت را
که باز حس کنم آن لطف بیکرانت را
عجیب نیست از این "چشمِ هرچه را دیده"
ندیده است اگر جلوهی عیانت را
غریبه راه ندارد به خلوتت اما
به روضه یافتهام بارها مکانت را
"رواق منظر چشم من آشیانهی توست"
کرم نما و نگاهی کن آشیانت را
به این امید که باشم اسیر دستانت
کبوترانه رها بودم آسمانت را
هزار جاده مرا میرسانَدَم تا عشق
اگر که گم نکنم راه جمکرانت را
به زیر سایهی الطاف تو بزرگ شدم
مگیر از منِ کوچک، تو سایهبانت را
**
بگو حسین و درآور دوباره اشک مرا
که سیر گریه کنم چشم روضهخوانت را
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@marsieh_madh
🥀 #شعر | #امام_حسین علیهالسلام | #اسارت 🥀
ای آن که کفت ز خون خضاب است!
عریان تنت اندر آفتاب است
بَردار سر از تراب، ای جان!
کاین دشت بلا، نه جای خواب است
ای رفته به نوک نی، سر تو!
افتاده به خاک، پیکر تو
از چیست که جسم اطهر تو؟
بیغسل و کفن در آفتاب است
ای مرهم زخم سینهریشان!
وی آدم و عالمت، پریشان!
از نیزه و تیر و تیغ و پیکان
زخم تو به سینه بیحساب است
ای صبح غمت، سیهتر از شام!
خوش رفته به خواب و داری آرام
برخیز که خصم را سوی شام
در بردن کودکان، شتاب است
ای صید به خون تپیده از تیر!
برخیز و ببین که همچو نخجیر
بر بازوی زینب است، زنجیر...
بر گردن عابدین، طناب است
شمشیر به کف، هزار قاتل
باشند مرا به گِرد محمل
هر لحظه چو مرغ نیم بسمل
دل در برِ ما به اضطراب است
برخیز که شور محشر آمد
روز از شب من، سیهتر آمد
لیلا به سراغ اکبر آمد
در ناله و نوحه، چون رباب است
رفتیم ز کوی تو به صد آه
با ما ز ره کرم تو، ای شاه!
یک چند قدم بیا به همراه
همراهی بیکسان، ثواب است
ای زخم تن تو، چون ستاره!
برخیز و دمی نما نظاره
بین فرقهی خصم را سواره،
اطفال پیاده، دلکباب است
در ماتمت، ای شهید عطشان!
«جودی» است مدام اندر افغان
بس ریخت سرشک او به دامان
هر چشمهی چشم او، سراب است
▫️جودی خراسانی
▫️ #شعر
▫️ #شعر_فخیم
▫️ #شعر_اصیل
▫️ #شعر_شیعی
▫️ #شعر_آئینی
#اشعار_آیینی
#اشعار_محرم
#نوحه
#مدایح_مراثی | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2592800965C27ad482bc3
سفر خوب است اگر مقصد به سمتِ کربلا باشد
که در جان و دلت شوقِ شهید سر جدا باشد
سفر خوب است اگر رفتی طوافِ قبرِ شش گوشه
به هر گوشه لبت تکبیر و تسبیحِ خدا باشد
به یاد خواهرش زینب که از شامِ بلا آمد
غم و رنجِ اسیری اش به کامت آشنا باشد
سفر خوب است اگر در سر هوای اربعین باشد
به فردا در صفِ محشر شفیع ات شاهِ دین باشد!
#هستی_محرابی
#امام_حسین 🖤
#اربعین 🏴
@marsieh_madh
#حضرت_رقیه_شهادت
#عامیانه
فكر نمي كردم بازم ببينمت
باباجون خوش اومدي قدم به چشم
تو مگه گم شده بودي مثل من
تو ديگه چرا داري ورم به چشم
وقتي كه خيمه ها رو آتيش زدن
تو كه تو خيمه نبودي باباجون
پس كجا سوخته سر و صورت تو
چرا اينقدر كبودي بابا جون
باباجون سوال دارم جواب ميدي
الهي فدات بشم تنت كجاست
چرا ساكتي جوابمو بده
خوشكل رقيه پيرهنت كجاست
باباجون خوابي مزاحمت شدم
باشه يك كمي روي زانوم بخواب
باباجون ببخش اگه اينجوريه
سر و وضع نوه ي ابوتراب
يه روزي جام روي دوش عمو بود
حالا رو نبين كه اوضاعم بده
نميخوام ناراحتت كنم ولي
يه نفر به اسم زجر منو زده
مثه تو منو غريب گير كشيدن
كشتنم يه جورائي با قتل صبر
چشاتو وا كن ببين رفتني ام
هي ميترسم برسه دوباره زجر
من فقط يه خواهشي ازت دارم
جون هر كي دوست داري نرو سفر
يا اگه بايد بري عزيز من
جون هر كي دوست داري منم ببر...
#محسن_صرامی
@marsieh_madh
#حضرت_رقیه_شهادت
من ازبس غصه دارم که،میشه صدتا کتابش کرد
کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد
دیدی تنهامو شبهای خرابه سردوتاریکه
سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد
تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب
دعاکردم بیای پیشم خداهم مستجابش کرد
بهم ریخته سر و وضعت رو آوردن برای من
نمیشه که یه دختر رو ازاین بدتر عذابش کرد
میگیرم دستمو بابا،به دور صورت زخمیت
هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد
اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ
یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد
رو خاک داغ صحرا با،سرانگشتِ پر از زخمم
نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد
گذشت ازمن ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد
نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد
نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست
اگر دستم بیاد بالا میشه اونو حجابش کرد
همه سوختن به پای من،منم واسه تنِ سوختهت
تنافتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد
دیگه از هرچی اسبه من بدم میاد آخه اون روز
دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گلابش گرد
میسوزونه منو داغ تنور خونه خولی
کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟!
رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کردو
خیالی شیرشو دادو لالایی خوندو خوابش کرد
#یامظلوم
@marsieh_madh
#حسینجانم ♥️
«وَمِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا
جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلی اَلْسِنَتِنا»
از بزرگ ترین نعمتها بر ما
جاری شدن ذکر تو بر زبان ماست...
@marsieh_madh
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
هوای کوی تو دارم نمیروم به سرایی
در آستان کریمی نشسته ام به گدایی
دمی که پا بگذاری برون ز خانه ، بیایم
گدایی ، عرض ارادت ، به هر بهانه بیایم
مگیر چهره ی خود را از این غریبه ی سائل
که فرش کرده برایت مسیر را ز سر و دل
بگیر دست گدا را نه آمدم پی غارت
اجازه ای که ببینم تو را به چشم زیارت
بیا که پاره ی دل را رفو کنی به نگاهی
به سوزن مژه ات با نخی ز رشته ی آهی
اگر چه هم رده ای در روی سیاه ندارم
در این بساط گدایی به غیر آه ندارم
اگر چه در دل صحرا به خاک گرم قتیلی
بیا که گمشده گان را تو رهنما و دلیلی
نگاه کن ز سر نی به پشت قافله یارب
که گمشده است یتیمی ز کاروان تو امشب
کسی نرفت سراغش به غیر زجر چه زجری
چه شام پر محنی شد رقیه برد چه زجری
رقیه برد چه زجری چه شام پر محنی شد
که راه رفتن طفلی شبیه پیره زنی شده
چه روی داد که آنشب گرفت دست به پهلو
کبود گشت جمالش چکید خونش از ابرو
#محمد_علی_بقایی
@marsieh_madh
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
ای دختر سه ساله ی سلطان کربلا
وی کوثر سه آیه ی قرآن کربلا
تو یادگار فاطمه بودی رقیه جان
جان حسین بودی و جانان کربلا
خواندت نگین حلقه ی آغوش خویشتن
از شدت علاقه سلیمان کربلا
بر پای ذوالجناح زدی دست خود گره
وقت وداع شاه شهیدان کربلا
بابا سفر که رفت تو را همره اش نبرد
برگشت روی نیزه ز میدان کربلا
هم گوش رفت غارت و هم گوشواره ات
آن شب که بود شام غریبان کربلا
چون عمه ی تو گفت علیکن بالفرار
پای تو بود و خار مغیلان کربلا
سمت نجف بسان غزالی دوان شدی
از چنگ گرگهای بیابان کربلا
خفتی به زیر بوته ی خاری که چشم تو
بیدار شد ز سیلی عدوان کربلا
کردی صدا عموی خود عباس را ولی
دیگر نبود ساقی طفلان کربلا
از کوفه تا به شام شدی ای اسیر عشق
با اشک چشم آینه گردان کربلا
شعر "یتیم" در گره افتاد از غمت
تا شانه زد به موی پریشان کربلا
#مرتضی_جام_آبادی
@marsieh_madh
حضرت_رقیه_س!🥀•°
آمدی از بین آتــــــش تا گلستانت کنم
با پریشانی نمیخواهم پریشانت کنم
کاش میشد زخمهایت را بریزم در تنم
تا فقط اندازهی یک زخم، درمــانت کنم
سفرهدارا!سفرهام خالیست،امادلپُر است
روضهام شو تا دو کاسه اشک، مهمانت کنم
مقتلِ مکشوفهی من! روضههایم را نبین
حیفِ چشمِ زخمدارت نیست گریانت کنم؟!
از میان کوچـــــــههای سنــگباران آمدی
تا منِ حسرتبهلب هم، بوسهبارانت کنم
میبَرندت، میزَنندت، میکُشندت باز هم
من کجای دنجِ این ویــرانه پنهانت کنم؟!
قاریِ سرنیزهها و تشت! ألرّحمٰن بخوان
تا مـــزارِ کوچکم را رحـــــلِ قرآنت کنم
جا نمیمانم، نمیخوابم، نمیگویم نرو
من که میآیم، چرا باید پشـمانت کنم؟!
#رضا_قاسمی
#ماه_صفر 🥀
@marsieh_madh