eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
799 عکس
550 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟! محمد جواد شیرازی @marsieh_madh
اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد به او همیشه مباهات می کند زینب به کوه شانه ی او تکیه آسمان بدهد به بارگاه پرش آسمان پناه آورد پناه عالمیان را پرش امان بدهد عجب نباشد اگر از خجالت آب شود شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد جواب العطش خیمه را که مشک نداد جواب کودک بی شیر را کمان بدهد عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است نگین سرخ بهانه به ساربان بدهد بلند شو که پس از تو حسین می میرد تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد سر بریده به دامان این و آن بدهد پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد لبی که بوسه روی دستهای تو می‌زد پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد اگر شهید شوی گوشواره دق بکند رقیه رنگ رخش را به ارغوان بدهد محسن حنیفی @marsieh_madh
 مشک برداشت که سیراب کند دریا را  رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را  آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب  ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را  تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا  پس ننوشید که سیراب کند دریا را  کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید  ماه افتاد که محراب کند دریا را  تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب  زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را  ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس  تا در آغوش خودش خواب کند دریا را  آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید  در توان داشت که مرداب کند دریا را  روی دست تو ندیده است کسی دریا را  چون خدا خواست که نایاب کند دریا را  سیدحمیدرضا برقعی @marsieh_madh
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند ناله دارند تو را دست به دامانی چند کاش باران بزند تا که بشویَد ما را شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند من که از روضه‌ی تان هیچ نمیفهم هیچ تا به پایم نرود خار مغیلانی چند غیر تو حال حرم را چه کسی می‌فهمد کاش آواره شوم بین بیابانی چند هرچه داریم حسین است حسین است حسین خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند حسن لطفی @marsieh_madh
ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا صاحب عزای ماه محرم بیا بیا خیمه به خیمه، روضه شدم‌ در فراق تو ای همنشین گریهٔ نم‌نم بیا بیا اشک فراق، شور شعور آفرین بود شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا در خیمه ای که روضه عباس شد به پا من با امید قول تو ماندم بیا بیا ما نوکریم، خوب و‌ بد از هم سوا نکن ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو اما گرفته است حرم، دم بیا بیا چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا سعید نسیمی @marsieh_madh
میان قتلگاه است و نگاه آخرش باشد تمام لشکرش رفتند ، زینب لشکرش باشد شده گودال بیت الله و کعبه هست ثارالله منم حاجی ، طواف من به دور پیکرش باشد زسوز تشنگی ، کرب و بلا را دود می بیند نگاه او به سوی ساقی آب آورش باشد به خیمه رفتم و برگشته ام ، دیدم که برگشته سر فرصت نشسته شمر ، سرگرم سرش باشد به او گفتم جدا کردی سرش دست از سرش بردار تبسم کرد و گفت: تازه وقت حنجرش باشد به زیر سم مرکب هر که می ماند نمی ماند منم پروانه و از شمع من خاکسترش باشد بود مادر به یک گوشه به هر گوشه جگرگوشه نمی دانم کدامین یوسف او در برش باشد ! نشد او رو به قبله ، هر چه رو به قبله اش کردم ز بس پاشید حتی ، قبله مشکل باورش باشد ندیده هیچ چشمی بشمرد خواهر ، برادر را نباشدکار کس این کار ، کار خواهرش باشد چو او را جمع میکردم به من یک جمع خندیدن همه دیدند از بسمل ، فقط بال و پرش باشد به گودال هر که آید ، دست خالی بر نمی گردد کسی را من نمی دیدم که نومید از درش باشد بسکه چکمه روی سینه خورده سینه اش نرم است شکسته استخوان او ، به مثل مادرش باشد ز پا افتاد، پای حرمله در خیمه ها وا شد میان خیمه دنبال سه ساله دخترش باشد @marsieh_madh
وقت غروب گشت و نشد سر جدا هنوز راحت جدا نشد سر او از قفا هنوز بعد از هزار و نهصد پنجاه جای زخم مانده است ده سوار و چهل جای پا هنوز آقا گرسنه کُشته و تشنه شهید شد خصمش چگونه سیر نشد از جفا هنوز دردا بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد و هست بر دل او دردها هنوز سوغاتی امشب از تنش انگشتری برند زینب خبر ندارد از این ماجرا هنوز @marsieh_madh
لب‌تشنه‌ای و یادِ لب خشک اصغری آن داغ دیگری‌ست و این داغ دیگری گاهی زره به تن به علی می‌شوی شبیه گاهی عبا به دوش شبیه پیمبری گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن واشد به دردهای تو از هر سخن دری با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ با صد هزار دیده ندیدند برتری تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است حالا که در میان شلوغی لشکری... شمشیر می‌کشی... چه شکوهی، چه هیبتی تکبیر می‌کشند... چه الله اکبری یاران بی بدیل، عجب جمع سالمی اعضای چاک چاک، چه جمعِ مُکَسّری آن‌ها که روی دستِ محمد ندیده‌اند بر نیزه دیده‌اند که از هر نظر سری... @marsieh_madh
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود فردا میان قتلگه در خون شناور می شود امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شود امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی فردا تمام باغ او لب تشنه پرپر می شود امشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولی فردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شود امشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنند فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شود امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو فردا ز سم اسب ها صد پاره پیکر می شود امشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بود زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شود امشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رود فردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شود امشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم فردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شود امشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کند فردا کنار علقمه او بی برادر می شود امشب برای روز نو در کف نمانده چاره اش فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شود @marsieh_madh
نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا گوشه‌ی ابروی او را چکمه‌ی قاتل شکست سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟» شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست @marsieh_madh