eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
388 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
| هیچ زیربنایِ اجتماعـی از آن زیربنایِ شـوم خطرناک‌تر نیست که انـسانی یا انسـان‌هایی بتوانـند هر چه میخـواهند بکنند بی آنکه بشـود بر آنها خـرده گرفت و بی آنکه بشـود از آنها بازخواسـت کرد.. مسـئولیت در جامعه‌یِ اسـلامی، مسئولیتِ متقابل است! | 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
بعداز نماز می‌خواستم حسین‌آقا را ببینم و درباره مسائلی مربوط به عملیات باهم صحبت کنیم، دنبالش فرستادم و منتظرش ماندم، او در حالی که اورکتش را روی شانه‌هایش انداخته بود و جوراب پایش نبود آمد! معلوم بود فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده نگاه معناداری به او انداختم! سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدایِ خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده‌ی او به سر و وضعم برسم! 🌱|@martyr_314
~🕊 نشسته بودیم کنار هم این عکس رو بهم نشون داد. متنش رو برام خوند... گفت ببین چقدر جمله ی قشنگیه، عشق میکنی... به شوخی بهش گفتم: آخه تو که شهید نمیشی اینا چیه می‌نویسی... ولی صد حیف که نشناخته بودمش... ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿‌حاج‌ قاسم یہ جایی‌ میگن: حتے اگہ‌ یہ‌ دࢪصد احتماݪ بدی ڪہ: یہ‌ نفࢪ یہ‌ روزی بࢪگردھ و توبہ‌ ڪنہ حق‌ نداࢪی راجبش‌ قضاوت‌ ڪنے! :) ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 🌴✨ یڪ بار در سرماۍ شدید جبهہ دستانم را در جیبم ڪردھ بودم آمد جلوی من ایستاد و فریاد زد:دستت رو در بیار دستانم را بیرون آوردم دوباره داد زد:دستت رو بیار باݪا دستانم مانند بید داشت میلرزید با خودم گفتم حتما مے خواهد با چوب مرا بزند دستانم را آوردم بالا بعد نگاهم به چهره‌ی‌مہربانش‌افتاد "یڪ مشت نخود چێ کشمش‌در‌ دستانم ریخت و گفت:برو بخور تا گرم بشۍ" ♥️🕊 🌱|@martyr_314
خداقوت دلاور مردان سپاه✌️🇮🇷
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
با هم از خیابان انقلاب رد می‌شدیم.. مردی بخشی از ماشینش آتش گرفته بود و از دیگران کمک میخواست..؛ چون احتمال انفجار وجود داشت کسی جلو نمی‌رفت، روح‌الله تا این صحنه را دید زد روی ترمز، همیشه در صندوق عقب آب داشتیم، آب‌ها را برداشت و به سمتِ خودرو دوید و آتش را خاموش کرد..؛ مرد راننده اشک می‌ریخت و می‌گفت: جوان! خدا عاقبتت را به خیرت کند..! همین دعا ها روح‌الله را عاقبت به خیر کرد..! 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 🌿💌 یاحضـــــرت معصومه(؎)مرا به بی‌بی زیـــــنب ببخش 💚🙃 ❤️🕊 🌱|@martyr_314
-روشن‌تر ازلبخند- •حاجی• 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 هر سال که می‌شد، با بچه های محل تکیه ای برپا میکردیم، تو پارکینگ خونه شهید ولایتی. یک سال به خاطر یکسری از مشکلات نمی‌خواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا حسین می‌گفت هر طور شده باید این سیاهی ها نصب بشه. باید این روضه ها برقرار باشه. حسینی که از جون و دل مایه می‌گذاشت در خونه ارباب و نمی‌خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی‌کنه اومد در خونه ما؛ گفت من دلم نمیاد امسال تکیه نباشه.. سیاهی ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت... اونشب خودش تکیه رو برپا کرده بود. تنهای تنها. از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده بود. صبح روز بعد سراسیمه و با خوشحالی زنگ خونمون رو زد. بهش گفتم چی شده حسین جان؟گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی هارو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم  امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی. دستی به سیاهی ها کشید و بهم خسته نباشید گفت. وقتی حسین این جملات رو می گفت، اشک تو چشاش حلقه زده بود. می‌دیدم چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده. "اون سال تکیه مون حس و حال دیگه ای داشت" ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
سالروز شهادتت مبارک آقا محمد رضا🙃🍃