eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
426 دنبال‌کننده
250 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 نذر شهادت غریبانهٔ 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- بر تخته ای فرسوده پیکر میشود تشییع پیکر که نه! یک جسم لاغر میشود تشییع راحت نکردند از غل و زنجیر جسمش را با دست و پای بسته، مضطر میشود تشییع «باب»الحوائج بود و جای بهترین تابوت آقایمان بر لنگه ای «در» میشود تشییع حاجاتمان پیراهن مشکی به تن کره چون حضرت موسی بن جعفر(ع) میشود تشییع جا مانده آهِ احتضارش گوشهٔ زندان جان داده دور از چشم دختر میشود تشییع دلواپس بیتابیِ معصومه(س)جانش بود دور از رضا(ع) در غربت آخر میشود تشییع بر صورتش جامانده ردّ زخمهٔ شلّاق دارد کبودی های حنجر میشود تشییع شکرخدا در ازدحام نیزه داران نیست بیگانه با شمشیر و خنجر میشود تشییع بر روی شانه! نَه به زیر ضربه هایِ نعل دارد تنش با وضع بهتر میشود تشییع دلواپس ناموس در بین حرامی نیست دور از غم ِ خلخال و معجر میشود تشییع! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر میلاد اسوهٔ ادب و ولایتمداری 🌺🍃 سرشار شد از برکتی کامل تا بُرده شد نامش به هر محفل ماه بنی هاشم بخوانش تا زیبا شود از این فضایل دل سرخورده کرده ماه را امشب رخسار مولانا أبوفاضل(ع) باب الحوائج هست و شد خوشحال مثل پدر از دیدنِ سائل حتی برای ارمنی ها هم عباس(ع) شد حلّال هر مشکل عشقِ حسین بن علی(ع) را داشت با جان و دل! با دقّتی کامل جای برادر «سیدي» میگفت یک دم نبود از حال او غافل تنها کسی که با ادب، با عشق میشد علمدار و یلی قابل نفروخت حق را با امان نامه بر فتنهٔ یک فرقهٔ باطل سقا شد و هر روز با حاجت- دریا به سمتش میشود مایل! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت حضرت مشکل گشا 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود با نفسهایی سرآسیمه جدالی سخت داشت استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لب‌هایش ترک رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز بر تنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
هر روز غروب؛ شد وجودش جنجال در روضهٔ آهستهٔ خود رفت از حال لب-تشنه به روی خاک، گریان میشد در عمقِ سیاهچال یادِ گودال! @marziyehatefi