eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
419 دنبال‌کننده
244 عکس
15 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 درعزای اول ماه صفر نذرکاروان اسرا و 🏴🍃 از کربلا و کوفه آمد با غمی ناب و تمام این کاروان ِ دست-بسته، خسته، همراهِ امام بیتاب بودند و گرسنه! شهر؛ پُر آزار بود در هر قدم میخورد عطرِ نانِ تازه بر مشام بسیار در دروازهٔ ساعات سرگردان شدند بر قلبشان میزد چراغانی چه خنجرها مدام کِل می کشیدند و شنیدم جای عرض تسلیت دشنام می آمد به استقبالشان جای سلام با هلهله با قهقهه با پایکوبی پشتِ هم میخورد بر سرهایِ روی نیزه سنگ از پشت بام رفت و به او خلخال داد آورد بینِ جمعیت ناموس خود را شمرِ ملعون در کمال احترام بغضی شبیه سنگ، ساکن شد میانِ حنجره از ذهنشان رد شد غروب و داغ و آتش، ازدحام... میریخت از هر سو حرامی؛ با جسارت، بی حیا آن لحظه که در شعله میشد تلّ خاکستر خِیام گودال و غارت را به چشمش دید اما بیشتر شد قتلگاهِ زینب‌ کبری(س) سرِ بازار شام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد عطش برحنجر و براستخوان خورد به لبهای تو ظرف آب ميخورد لبِ ارباب چوب خیزران خورد! @marziyehatefi
🍃🏴 به شوق نگاهی به عشق شهادت 🏴🍃 من برای روضه ات چشمان «تر» می آورم از نفس می افتم و خون جگر می آورم در میان گریه قلبم را به آتش میکشم آه را با اشک هایِ شعله ور می آورم هست جُرمَم معصیت! مُجرم زیاده خواه نیست شرمسارم! حاجتم را مختصر می آورم حضرتِ سنگِ صبورِ من حلالم کن اگر غصه هایم را برایت بیشتر می آورم بی خبر از حالِ دنیایم...به هر کس میرسم- -از «تو» و لطف مدام ِ «تو» خبر می آورم من به جز «تو» هیچکس را که ندارم یاحسین(ع) بی پناهم رو به درگاهت اگر می آورم از زمینگیری خلاصم کن! شهادت لازمم حسرتِ پرواز دارم... بال و پر می آورم من به کارِ دیگران کاری ندارم در جنون من برایت عاقبت یکروز «سر» می آورم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شوق لیلة الرغائب در آرزوی حرم 🌺🍃 باز هم دلتنگ، در بین مناجات و دعا خاطراتم غرق شد در اشکهای بیصدا راه، دور و دل بهانه گیر از داغِ فراق باز هم غم در وجودم کرده آشوبی به پا بابِ میلم نیست اینجا، اهل اینجا نیستم با خودم گفتم خدایا من کجا اینجا کجا؟! حاجتم را عرضه میدارم به ربّ العالمین هر شب از ماهِ رجب در وادیِ إغفر لنا توبه کارم، توبه کارم، توبه کارم، توبه کار باز خلوت کرده ام با رحمتِ بی انتها معصیت هایم دوباره محوِ مطلق میشود پایِ استغفارهایی با طنینِ ربّنا من زیاده خواهم و در عشق؛ قانع نیستم میزنم فریاد این را در میان روضه ها در دلم شوقِ اقامت در حرم دارم ولی نیست مقدور و همین غم میکشد آخر مرا من تبِ شش گوشه دارم! یک نفر کاری کُند لااقل باشم شب جمعه در آن حال و هوا کاشکی میگفت بخشیدم تو را غصه نخور کوله بارت را ببند و زود؛ الساعه بیا در شبانگاهِ رغائب بیشتر شد رغبتم رغبتم شد بیشتر نسبت به آن صحن و سرا مختصر میگویم و با اشک امضا میکنم دوست دارم پشتِ این «در» تا ابد باشم گدا ابتدا و انتهایِ آرزوهایم حسین(ع) یا مّن أرجوهُ لِکلّ خَیر یعنی کربلا! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 غزل مناجات به شوق شهادت 🌺🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- تنهایِ تنهایم؛ در آغوشت وطن دارم خیلی بدم اما به لطفت حُسن ظن دارم یا فارج الهمّ...همّ و غم های مرا دریاب از لاأبالی بودنم در دل محن دارم این دردِ بی درمانِ عصیان را مداوا کن از رویِ بیتابی ست اصراری که من دارم یا عالِم الأسرار از شرم ِ گناهانم- -میسوزم و پیراهن از آتش به تن دارم گاهی دو رکعت سجده، گاهی چند خط روضه با خود برای بندگی؛ کم فوت و فن دارم هر بار زیرِ بارِ غم گریان شدم گفتم: حل میشود! چون زیر لب ذکرِ حسن(ع) دارم یارب تمام تار و پودم مال تو اما نذرِ حسین(ع) است این سری که در بدن دارم نذرِ حسینی(ع)که به گوشَش گفت شاید شمر(لع) مخصوص ِ پهلویِ تو چندین نیزه-زن دارم زهرا(س) «بنیّ» گفت با هر ضربهٔ نیزه بیطاقتم کرد و تبِ لطمه زدن دارم شد سهمَش از دنیا حصیری کهنه و پاره حالِ بدی در روضه هایِ «پیرهن» دارم این کشتهٔ عریان؛ مرا که میکشد آخر می بینمش روزی که جسمی بی کفن دارم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت حضرت مشکل گشا 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود با نفسهایی سرآسیمه جدالی سخت داشت استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لب‌هایش ترک رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز بر تنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شادباش میلادباسعادت سرداران کربلا 🌺🍃 متولد شده و رفت از عالم مشکل شد برای علی(ع)وفاطمه(س) آرامشِ دل پسر کعبه که نه! قبلهٔ حاجات بگو میشود قبله نما نیز به سمتش مایل کاش قنداقه به من هم پر و بالی بدهد مثل فطرس به نوایی برسد این سائل آمد اربابم و آورده‌ ام امشب هدیه سرِ کم-ارزش ِ نوکر که ندارد قابل منزلم گوشهٔ کشتیِ نجاتش شده و میرساند منِ طوفان-زده را تا ساحل ذکر من هست حسين(ع)و به خدا جز عشقش هیچ این عمرِ هدر رفته ندارد حاصل دیده ام از کرَمش لحظه به لحظه اعجاز یاورم هست و ندارم به کسی ذره نیاز مینویسم حرم و مسجد و محراب؛ حسین(ع) آنکه داده ست به دل بندگیِ ناب؛ حسین(ع) وسطِ درّ نجف حک شده با دست علی(ع) نورُ عيني، ولدي، گوهرِ نایاب؛ حسین(ع) وقتِ جاری شدنِ رود به دریایِ زلال میشود با هیجان زمزمهٔ آب؛ حسین(ع) منِ دلداده به هنگام بلا میگویم: این گدا را به نگاهی شده دریاب؛ حسین(ع) رحمت واسعه یعنی دل من تا که شکست بیشتر از همه شد مضطر و بیتاب؛ حسین(ع) پدرم گفت: مبادا به کسی رو بزنی مادرم گفت: به جز حضرتِ ارباب! حسین(ع) نورِ زیبایی از این عشق، به قلبم خورده پسری دارد و او نیز دل از من برده آنکه دل از همه با صوتِ جلي میگیرد محوِ قرآن شده و نام علی(ع) میگیرد نفَسَش سمبلِ عرفان و کلامش گیراست سجده هایش جلَواتِ ازلی میگیرد لطفش اندازه ندارد نوهٔ شاهِ نجف میرسد سائل و نان و عسلی میگیرد- -از همان دست که این دستِ پر از عصیان را دیر شاید! به خداوند...ولی میگیرد رزقم از گوشهٔ سجادهٔ سبزش جاریست تا که تصمیم به خیرالعملی میگیرد با وضو پایِ مناجات اگر مجنونم به علی بن حسین بن علی(ع) مدیونم امشب از حضرتِ سجاد(ع) و أباعبدالله(ع) إذن دارم که بگویم غزلی هم از ماه از همان قرص قمر، آنکه همین دیدَش ماه گفت: لاحول ولا قوة إلا بالله هست صیاد و شود صید به ابرویِ کمان چشم هرکس که بیفتد به نگاهش ناگاه بسکه حاجت داده؛ نامش أباالفضل(ع) شده دارد اطرافِ خود از ارمنیان خاطرخواه علتی دارد اگر که گذرا میگویم- -از یلِ أم بنین(س) مختصرانه، گهگاه ترسم آن است بگوید که خدا عباس(ع) است نگرانم! بشود حاتم طایی گمراه خیّرانِ دو جهان از کرَمش میگویند از شفا یافتگانِ حرمش میگویند! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 آخرین شبِ جمعهٔ سال به شوق کربلا 🌺🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- پشتِ زمین شکست و دلِ آسمان گرفت بی تو بهار، حال و هوایِ خزان گرفت گفتیم میرسی و شبِ عید میرسد امسال هم نیامدی و حالمان گرفت خوشبخت آن کسی که سرِ سفره ات نشست از خیمه گاهِ عرشیِ تو آب و نان گرفت گریان، ورق زدی و دریغ از دعایِ عهد پروندهٔ معاصیِ ما از تو جان گرفت عالم، عجوزه ای که زمینگیر و ناتوان- -از دست هایِ گرم تو؛ تاب و توان گرفت در آرزویِ اینکه به تو اقتدا کُند کعبه دلش گرفت و نوایِ اذان گرفت برگرد و بیقرار بگو: جدّیَ الحسین(ع) جدّی که تیر؛ پیکرِ او را نشان گرفت سالارِ زینب(س) از نفس افتاد روی خاک گودال، گریه کرد و غمی بیکران گرفت «سر» را گرفت خنجر و تحویلِ نیزه داد ضرْباتِ نعل، از بدنش استخوان گرفت غارت تمام شد!ولی ای وای...جلوه کرد انگشترِ عقیق؛ دل از ساربان گرفت از حال رفت حضرتِ زهرا(س)به قتلگاه اینجایِ مرثیه، نفس ِ روضه خوان گرفت اربابمان بدونِ کفن ماند عاقبت این داغ؛ صبر از دلِ صاحبزمان(عج) گرفت! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 چهارده بیت توسل به نیت شفاعت 🌺🍃 گرچه عصیانگر و گمراه و نمک نشناسم به عاشقم و بندهٔ پُر احساسم کاش با دستِ (ص) بهتر از اینها بشود حُسن خُلق و ادب و معرفت و اخلاصم باید این بندِ اذان خوانده شود با دل و جان أشهدُ أنّ (ع) شد همهٔ وسواسم میدهد نور به چشمم؛ به هوایِ (س) دوستش دارم و دیوانهٔ عطرِ یاسم مال و داراییِ من هست گدایش بودن عشقِ نایابِ (ع) شد همهٔ میراثم پنج تن سخت عزیزند برایم اما بینهایت به بن علی(ع) حسّاسم گوشه-چشمی برسانَد به بساطم... گرچه رنگ و رو رفته و کهنه ست همه اجناسم ناخدایِ کرَم و سایهٔ روی سرم است ناجیِ روزِ جزا؛ واسطهٔ محشرم است کاش میشد که به حالم سر و سامان بدهد به شبِ معصیتم جرأتِ پایان بدهد کاش با لطفِ قدیمش به وجودم هر صبح دستِ احسان بکشد! قلبِ مرا جان بدهد زائرِ کرب و بلا کرده و کنج حرمش وسطِ روضه شبی نسخهٔ درمان بدهد میشود حالِ پریشانِ دلم خوب...اگر حرمله(لع) آب به شش ماههٔ عطشان بدهد آب نه! تیرِ سه پر آمده و میخواهد نازکِ حنجره را زجرِ فراوان بدهد خون به قنداقه نشسته! شده بیتاب؛ حسین(ع) وای از حالتِ حیرانیِ ارباب؛ حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 غزل مناجات به شوق آمرزش و شهادت 🌺🍃 من از تو جز نگاه که چیزی نخواستم جز بخشش ِ گناه که چیزی نخواستم وقتِ گلایه، لال شدم! شرم کردم و هنگام ِ اشتباه که چیزی نخواستم حالم درست نیست! از این زندگی به جز یک حالِ روبراه که چیزی نخواستم وقتِ دعا به غیرِ امیدِ به عفوِ تو از قلبِ روسیاه که چیزی نخواستم در روضهٔ حسین(ع)؛ خدایا تو شاهدی جز اشکِ چشم و آه که چیزی نخواستم از این جهان، به جز غم ِ اربابِ بی کفن هستی خودت گواه که چیزی نخواستم غیر از تنی تپیده به خون و بدون سر از تلّ و قتلگاه که چیزی نخواستم!  ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شوق زیارت کربلا و شهادت 🌺🍃 ای برکتِ بی انتها؛ ممنونم از تو اربابِ من! بعد از خدا؛ ممنونم از تو نانِ مرا دادی و هستی سرپرستم عمری محل دادی مرا؛ ممنونم از تو گفتم حسین(ع) و در پناهِ نامت آقا شد دورِ دور از من بلا؛ ممنونم از تو مِهر مرا انداختی در قلبِ زهرا(س) کرده ست در حقم دعا؛ ممنونم از تو این نوکرِ شرمنده را در اربعینت بردی نجف تا کربلا؛ ممنونم از تو با تربت و با چند جرعه چایِ روضه درد مرا دادی شفا؛ ممنونم از تو امروز اگر که رزقِ اشکم روبراه است دارم اگر حالِ بکا؛ ممنونم از تو من دوست دارم کشتهٔ عشق تو باشم این حاجتم را کن روا؛ ممنونم از تو مثل شهیدان عاقبت این تن اگر که در خاک و خون باشد رها...ممنونم از تو یا که اگر یکروز جانم را بگیری در روضه هایِ بوریا؛ ممنونم از تو!  ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت یادگار کربلا 🏴🍃 زبانم قاصر است از وصف غم هایی که تو دیدی ندیده هیچکس رنج و ستم هایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحن ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بم هایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت‌؛ چه بد شد قاتل جانت- به روی چادر عمه‌‌؛ قدم هایی که تو دیدی به رویِ نيزه ها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَم هایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترم هایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینه ی آن بی جنم هایی که تو دیدی نهایت‌‌‌‌‌‌‌؛ پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد ساله ست غم هایی که تو دیدی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر عزای شب اول ماه محرم الحرام 🏴🍃 رو به اسلام ِ خطرناکِ یزید(لع) آوردند دور یک کعبهٔ بی اصل و نسب میگردند حبّ دِرهم به دلِ تک تکشان افتاده بسکه در کوچهٔ تزویر و ریا ولگردند دل نبستند بر آن عهد که با تو بستند یارِ پیمان شکَنند و به وفا دلسردند سفره هاشان به خدا پُر شده از نانِ حرام سفره هایی که به هنگام ِ اذان گستردند غافلانند که خوردند فریب دنیا دین ندارند! به والله قسم بی دردند سخت دارند همه با تو سرِ جنگ حسين(ع) قصد دارند که از یاریِ تو برگردند با سرِ نیزه و با هجده هزاران کینه نامهٔ قتلِ تو را یک شبه امضا کردند خنجر از پشت زدن رسم ِ قدیم ِ کوفه ست دلشان سنگی و نامردترین-نامردند مرگِ مسلم! به هوایِ علی اصغر(ع) برگرد به خدا با خودشان حرمله(لع) را آوردند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر عزای شب دوم محرم 🏴🍃 سرزمینِ کربلا غم در دلم انداخته آسمانش کوهِ ماتم در دلم انداخته ای عزیزِ مادرم با خواهرت چیزی بگو خاکِ اینجا...درد؛ هر دم در دلم انداخته هر چه می بینم تو را دلشوره میگیرم حسین(ع) حنجرت داغِ دمادم در دلم انداخته صحبتِ آهسته ات با خاکِ اینجا نیمه شب غصه هایِ هر دو عالم در دلم انداخته بر رقیه(س)-جان،نوازش هایِ بیش از حدّ تو غربتی پیوسته، کم کم در دلم انداخته حرف هایت با علی-اکبر(ع)، عجب بیتابیِ إرباً إربا...نامنظم در دلم انداخته بوسه هایت بر گلویِ نازکِ طفلِ رباب(س) حسّ بغض و اشکِ نم نم در دلم انداخته زل زدی بیتاب بر عباس(ع) و این طرزِ نگاه بیقراری هایِ مبهم در دلم انداخته این نگاهِ ممتد و پنهانی ات بر معجرم لحظه لحظه حالِ دَرهم در دلم انداخته در سرم افتاده روز و شب فقط فکرِ وداع بسکه نام ِ کربلا؛ غم در دلم انداخته! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب تاسوعای حسینی 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش همینکه راه می آید فراری میشود دشمن أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س) به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای عاشورای حسینی 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- روضه خوانِ ناب و خیلِ سینه زن حاضر کنید یک حسینیه برایِ حالِ من حاضر کنید زینتِ دوش ِ نبی افتاده بینِ قتلگاه نیزه را بد ميزنند و لطمه-زن حاضر کنید پاره کردند عاقبت آن یادگارِ کهنه را تا بسوزد عالمی؛ داغِ کهن حاضر کنید با نوک شمشیرِ زهرآلوده کَندند از تنش پیرهن رفته به غارت! پیرهن حاضر کنید پشتِ هم؛ از جای جای پیکرش خون میچکد مرهمی فوراً برای زخم ِ تن حاضر کنید مرهم ِ زخم ِ تنش اشکِ مدام است و سریع- گریه کُن هایی برایِ این بدن حاضر کنید تا بر این جسم ِ به خون آغشته برگردد نفس از مدینه! مُشتی از خاکِ وطن حاضر کنید زودتر تابوتِ اربابِ مرا کنجِ بقیع نیمه شب، آهسته؛ با ذکرِ حسن(ع) حاضر کنید جسم عریانِ حسینش(ع) را نبیند غرقِ خون مادرش دارد می آید! یک کفن حاضر کنید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به یاد غربت امام المنتقم 🍃🏴 در خیمه گاهِ غیبت؛ با غربتی نهانی هستی برای جدّت مشغولِ روضه خوانی در وادیِ مُحرّم غیر از تو نیست مَحرم چون وارثِ قدیم ِ این داغِ بیکرانی آشوب میشود قلبِ داغدارت آقا با صوتِ نابِ قران، یا نغمهٔ اذانی دلتنگم و عزیزم از تو خبر ندارم در کربلا و مشهد، یا اینکه جمکرانی؟! تا جان دهم کنارِ هر قطره اشکِ چشمت از خیمهٔ عزایت بفرست یک نشانی امسال هم برایت کاری نکردم اما دعوت شدم به لطفَت در اوجِ مهربانی با نفْس در جدالم! لطفا مرا نگهدار عمری به زیرِ پرچم هر طور میتوانی روزِ ظهورت ایکاش با جان و دل بیایم با ذکرِ یاحسین(ع) و با حالِ آسمانی افتاده چشمت از خواب این روزها و دائم بیگانه با غذا و یک جرعه آب و نانی شد کشته جدّت آقا چون تشنه و گرسنه با یادِ این مصیبت در تو نمانده جانی این روزها به یادِ قدّ کمانِ زینب(س) در روضه می نشینی با قامتِ کمانی از غارت و اسارت جانت به لب رسیده شام ِ تو میشود صبح؛ با گریهٔ نهانی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید عنایت و آمرزش و شفاعت 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- سید و سالار بوده! حکم ِ سرور داشته جایگاهِ ویژه بر دوش پیمبر(ص) داشته اختیارِ چرخش ِ افلاک در دستان اوست از ازل چون دست در دستانِ حیدر داشنه مادر سادات حتی قبلِ میلادِ حسین(ع) روز و شب! شش ماه، دائم حالِ مضطر داشته از کرامتهایِ نابِ حضرتِ اربابِ ماست در میانِ عرشیان فطرس اگر پَر داشته هست ثارالله(ع)، پس لبریزِ حق، در راهِ حج وقتِ خطبه خوانی اش از کعبه؛ منبر داشته سخت درگیرِ بلا شد ظهرِ سالِ شصت و یک از شلوغی، دور خود صحرایِ محشر داشته سیدالعطشان پُر از دلواپسی در کربلا داغ هایی از تصورها فراتر داشته تا نیفتد چشم ِ نامحرم به ناموسِ علی(ع) کوهِ غیرت داشته! در خیمه؛ اکبر(ع) داشته بیقراری ها برای گوشوارِ دختر و... چادر و گهواره و خلخال و معجر داشته این شکسته-قامتِ افتاده در گودالِ غم در کنارِ علقمه داغِ برادر داشته ای کمان ها، نیزه ها، ای خنجرِ کهنه ببین این گلویِ تشنه بیتابیِ خواهر داشته این عزیزِ فاطمه(س) که اینچنین عریان شده هم عبا، هم پیرهن، هم بر تنش سر داشته نعل های تازه...مرگِ من! کمی آهسته تر این شهیدِ بی کفن یکروز مادر داشته! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید نیم نگاهی مغفرت بخش 🍃🏴 بی تو سرگردانم و یک دردِ جانکاهم حسین(ع) خوب شد که سائلِ این بزم و درگاهم حسین(ع) دستهایم را نگیری میخورم هر آن زمین... راه را گم میکنم! پس باش همراهم حسین(ع) دردسر دارم برایت! من کجا اینجا کجا؟! بینِ خوبانت منِ بیچاره گمراهم حسین(ع) مثلِ حرّ؛ با توبه راهم را به تو کج کرده ام چونکه از آقایی ات بسیار آگاهم حسین(ع) میشوم آب از خجالت با همین چشمانِ خشک رزقِ اشکی لطف کن! ای عشقِ دلخواهم حسین(ع) رد شدم از خطِّ قرمزهایِ بسیاری ولی خط بکش بر اشتباهاتِ خودآگاهم حسین(ع) تا همین لحظه که طی شد با گناهانِ زیاد رحم کن بر باقیِ این عمرِ کوتاهم حسین(ع) از خدا جز تو نمیخواهم کسی را لحظه ای هست عشقت حاجتِ صبح و شبانگاهم حسین(ع) آرزویم هست بیمارِ غمت باشم فقط دردمندم کن! مداوا نه! نمیخواهم حسین(ع) میشود دوزخ گلستان! با شهیدان در بهشت- تا که میگوییم هر شب یکصدا، با هم: حسین(ع) داغت از قلبم شبیه شعله بالا میرود تشنه بودی! آتشی افتاده در آهم حسین(ع) میکُشد آخر مرا که غارتِ انگشترت روضهٔ پیراهنت شد دردِ جانکاهم حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای ورودکاروان حسینی به شهر شام 🍃🏴 کشید از سینه آهِ مستمر؛ دروازهٔ ساعات دلش یکریز میشد شعله ور؛ دروازهٔ ساعات نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی شد از حالِ رقیه(س) محتضر؛ دروازهٔ ساعات مزیّن شد به پرچم های رنگی، شد چراغانی به دستِ شامیانِ فتنه گر؛ دروازهٔ ساعات حرامی هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی عزیزانِ علی(ع)...رأسِ قمر...دروازهٔ ساعات... شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم به دورش دید خیلی دردسر دروازهٔ ساعات به خود لعنت فرستاد و به زینب‌(س) خیره شد مضطر به دستِ بسته اش با چشم ِ تر؛ دروازهٔ ساعات سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال نه با گل! با غم و خون جگر؛ دروازهٔ ساعات حسین بن علی(ع) شد منکسر بالا سرِ عباس(ع) شکسته عمه سادات در؛ دروازهٔ ساعات به پایِ نیزه های داغدیده پایکوبی بود فقط از این بلا دارد خبر؛ دروازهٔ ساعات! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای ماه صفر به امید آمرزش 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- به قلبم از ازل مُهر و نشان خورد سر و کارم به اهلِ آسمان خورد خدا را شکر قلبم شد حسینی خدا را شکر با نامش تکان خورد خودم دیدم میانِ روضه اش؛ دل- نشست و غصه هایِ بیکران خورد توانِ جنگِ با ابلیس را یافت از این سفره هر آنکس آب و نان خورد بمیرم باید از این غم که ارباب- به جای آب؛ زخم ِ بیکران خورد گرسنه بود و جایِ لقمه ای نان زمین خورد و چه شمشیر از سنان(لع) خورد کمان ها از غمش قامت کمانند به جسمش بسکه تیرِ بی امان خورد تمام کهکشان ها را تکان داد به رویِ نیزه تا مویش تکان خورد فدای دخترِ دردانه اش که کتک در آشکارا و نهان خورد چهل منزل میان خواب حتی لگدهایِ بدی از ساربان خورد امان از شام، آنجایی که سنگ از زنِ رقاصه و دیگر-زنان خورد شبانه قتلگاهش شد خرابه طَبَق وارد شد و لطمه به جان خورد رقیه(س) قبلِ رفتن بوسه برداشت از آن لب ها که چوب خیزران خورد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای اربعین حسینی 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- غمی کشانده به جانم حرارتِ تب را نشانده بر غزلم؛ غربتِ مرتب را چگونه وصف کنم "ما رأیتُ إلا" را چگونه شرح دهم روضه های زینب(س) را دلش شکست ولی عاشقانه ترک نکرد پس از نمازِ شبش ذکرِ نابِ "یا رب" را نفس به بغض نشست آن زمان که جا میداد میانِ جانِ خودش ماتمی لبالب را به رویِ تلّ، دلش آشوب شد همینکه دید- به زیرِ هجمهٔ نیزه؛ تنی معذّب را سر و جبینِ حسینش به خون مزیّن شد عطش دو چندان کرد ناتوانیِ لب را میانِ غربتِ گودال؛ رگ به رگ بوسید تمام حنجرهٔ خشک و نامرتب را برای سوختنِ زخم های رویِ تنش چه صیقلی کردند هر چه نعلِ مَرکب را رسید کرب و بلا، زينبی(س) که بیطاقت رساند تا به سحر با عزا چهل شب را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شوق شب لیلة الرّغائب، دلتنگ کربلا 🌺🍃 آمدم گریه کنم حالِ بکایی بفرست رزقِ اشکی بده و سوزِ صدایی بفرست بغض ِ سنگینِ مرا بشکن و آرامَم کن درد دارم به خدا؛ زود دوایی بفرست زخم ِ گمراهیِ این نفْس؛ عمیق و کهنه ست تا شوَم راحت از این زخم، دعایی بفرست ای خدا رغبتِ دل را به خودت سوق بده عاشقم کن همه شب حال و هوایی بفرست تا مناجات کنم با تو... بر این قلبِ مریض- التیامی برسان...حمدِ شفایی بفرست سائلِ ماه رجب از همه بیچاره تر است سائلم! نیمهٔ شب نان و نوایی بفرست حاجتی نیست به جز زائرِ شش گوشه شدن شب جمعه ست نوایی به گدایی بفرست آرزویِ دلِ بیتابِ حرم را دریاب لطف کن تذکرهٔ کرب و بلایی بفرست کربلا...غرقِ عطش یکسره میزد فریاد: آسمان! بارش ِ بی چون و چرایی بفرست یک نفر کاش که به حرمله(لع)میگفت نزن! سمت شش ماهه بیا تیرِ خطایی بفرست تا که آن حنجرِ نازک نشود پاشیده به دلِ تیرِ سه پر؛ شرم و حیایی بفرست! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شوق آمرزش و کسبِ نیم نگاهی مهربان 🌺🍃 ای که از حال دلم هر لحظه هستی با خبر حالِ من هر روز دارد میشود آشفته تر بی تو یک‌ گمکرده دارم! جانِ من برگرد زود کاش میگفتی که مانده چند روزی از سفر خیرِ این و آن نمیسازد به من! شر میشود... زخم ِ منّت ها مرا بیچاره کرده بیشتر منفعت دارد برای عاشقانت انتظار من ولی غافل شدم از تو...فقط کردم ضرر غیرِ گریه در بساطم نیست! فقرم را ببخش هست آقاجان همه-دارایی ام چشمانِ تر اشک میریزم که اشکَت را درآوردم چرا؟! کاش من هم داشتم کمتر برایت دردسر میشوم مشغولِ عصیان و حواسم به تو نیست چشم میپوشی ولیکن میخوری خون جگر از دعایِ خیرِ خود یک لحظه محرومَم نکن چشم هایم را ببند از غیر؛ مقدور است اگر میشدم ایکاش بیتابِ تو؛ مثلِ مهزیار میشدم با عشق تو در هر دو عالم معتبر می‌نشستم یک شبِ جمعه میانِ خیمه ات میشدم از داغِ خیمه گاهِ جدّت شعله ور تا که "یا جدّاه" میگفتی؛ کنارِ قتلگاه میشدم بی طاقت از سرنیزه و تیر و حجر با تو در کرب و بلا بر سینه و سر میزدم در عزای پیکری غرق به خون و مختصر! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادتِ باب الحوائجِ ازلی 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- سرش گرم ِ عبادت بود و کارش خواندنِ قران تمام روزهایِ هفته در هر گوشه از زندان زمین غرقِ تحیّر از خضوعِ سجده اش دائم در و دیوار، از نورِ قنوتش آن به آن؛ حیران به ظاهر دست و پایش در غل و زنجیر بود اما بدونِ إذنِ چشمانش نمی بارید که باران مسلمان میشد و میرفت بعد از صحبتِ با او کنارش لحظه ای میشد اگر که کافری مهمان خودش از رنج؛ رنگش زرد بود اما پس از لبخند غذایش را تعارف کرد در زندان به این و آن اگر چه دست و پایش زخم و ردّی از کبودی داشت خودِ باب الحوائج بود؛ بر هر دردِ بی درمان فدای قدّ و بالایِ نحیفش که اذان گفت و شد از سرسختیِ غل هایِ سنگین؛ قامتش لرزان به رویِ تکه ای از بوریا با اشک خلوت داشت به زیرِ تابش ِ خورشید با یک داغ بی پایان برایِ غارتِ پیراهن و انگشت و انگشتر برای جدّ عطشانش، برای پیکرِ عریان به رویِ سینه می کوبید با دستانِ در زنجیر به یادِ عمه جان-زینب(س)، به یادِ "شام" شد گریان زمانِ احتضارش با شکنجه سخت تر جان داد زمانی که به جدّش ناسزا میگفت زندانبان به مکرِ سندیِ إبنِ شاهک ملعون رها افتاد تنش رویِ پلِ بغداد...در بینِ گذر...عطشان! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅