eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
620 دنبال‌کننده
266 عکس
27 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 🌷 سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان، پیروزی رزمندگان اسلام صلوات 🌷 لینک کانال ایتا و تلگرام و ویراستی: @marziyehatefi اللهم عجل لولیک الفرج بحق الزینب(س)🤲
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 در عزای شب ششم محرم الحرام 🍃🏴 غضبش مثل حسن(ع) رنگِ اجل میگیرد کارِ دشمن چه گره خورده؛ خلل میگیرد تیغ برداشته و با جنم ِ حیدری اش رخصت از حضرتِ مأمورِ اجل میگیرد ماندگار است مسیر و هدفش تا به ابد إذنِ جنگاوری از دستِ ازل میگیرد لرزه انداخته بر جانِ حرامی رجَزش قدَمش تصمیم ِ خیرالعمل میگیرد بیهوا تاخته و شیوهٔ نابِ رزمش رنگِ جنگاوریِ شاهِ جمل میگیرد تیغش از لشکر دشمن؛ چند سرباز که نه... "ازرق شامی" و فرمانده و "یَل" میگیرد تیرها بر بدنش خورده و افتاده به خاک نفَسش حالتی از حدّأقل میگیرد آسمان از غم ِ خشکیِ لبش بیتاب است میکِشد آه...دلِ ماه و زُحل میگیرد مملو از شهدِ شهادت شده سر تا پایش سیزده سالگی اش طعم عسل میگیرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هفتم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- حالا که هست صحبتِ شش ماههٔ رباب(س) حاجت بگو به حضرتِ شش ماههٔ رباب(س) از جانبِ حسین(ع) به بیچاره ها بگو امشب رسیده نوبتِ شش ماههٔ رباب(س) هرگز نداشت؛ طاقتِ تنهاییِ پدر لبریز شد محبّتِ شش ماههٔ رباب(س) گهواره تاب خورد و شد آمادهٔ نبرد جانم فدایِ غیرتِ شش ماههٔ رباب(س) آمد کمان-به دست سرآسیمه حرمله(لع) آغاز شد شهادتِ شش ماههٔ رباب(س) با تیرِ پُر شتابِ سه شعبه به حنجرش لرزان شده ست قامتِ شش ماههٔ رباب(س) پاشید؛ خون به رویَش و محروم شد از آب لبهایِ با طراوتِ شش ماههٔ رباب(س) آرام پشت خیمه غریبانه دفن شد این است اوجِ غربتِ شش ماههٔ رباب(س) قنداقهٔ نشسته به خون را نگاه کرد... پایان گرفت فرصتِ شش ماههٔ رباب(س) ایّام ِ نابِ مادری اش بود مختصر جز غم نبود؛ قسمتِ شش ماههٔ رباب(س) دردِ تمام عالمیان میشود "دوا" با ذرّه ذرّه تربتِ شش ماههٔ رباب(س) بخشیده میشویم مقدّر شود اگر- یک لحظه از شفاعتِ شش ماههٔ رباب(س)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- نامش علیِ اکبر(ع) اما هست حیدر خَلقاً و خُلقاً هست مانند پیمبر(ص) قصدِ عبادت کرده، قامت بسته صحرا با صوتِ زیبایِ اذانش کرده محشر ممسوس در ذاتِ خدا بود و دمادم- گفته پدر با دیدنش؛ الله اکبر رزم ِ عمو عباس(ع) چشمش را گرفته آموخته جنگاوری را هر چه بهتر بسیار غمگین بود با عمه وداعش تا قلبش آرامش بگیرد خوانْد کوثر زد بوسه ای بر صورت و دستِ رقیه(س) از خیمه بیرون آمد و غم شد مقدّر بابا نگاهِ آخرش را برنمی‌داشت هنگام ِ رفتن بود و شد بسیار مضطر از پیکرش سرنیزه استقبال میکرد شمشیر می آمد به رویِ زخم ِ خنجر آمد حسین(ع) و با سرِ زانو زمین خورد چشم ِ حسودان کار دستش داد آخر افتاد پایِ پیکرِ تازه-جوانش آن پیکری که إرباً إربا شد سراسر راهِ نفس شد بسته؛ جان دادن شد آغاز از خون لبالب بود سر تا پایِ حنجر شهزاده اش را ریخت گریان در عبایش زینب(س) رسید و کربلا شد کربلا تر! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴در عزای شب تاسوعا،شب نهم محرم الحرام و 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- شدی مرهم برای هر گرفتاری که شد بیتاب به رویَش باز کردی "در" هر آنکس کرده دقّ الباب تویی در امتدادِ غربتِ "وَالوِترِ وَالمَوتور"... شبیه جدّ خود از غفلتِ مردم شدی بیتاب غم ِ تزویر شد خاری به چشمت! روز و شب داری- گلایه از نفاق و فتنهٔ تعدادی از اصحاب شبیه جدّ خود از جهلِ مردم ضربه ها خوردی تو را آواره کرده ادّعایِ عدّه ای ناباب به یادِ ظلم هایِ مستمر بر ساحتِ شیعه نداری لحظه ای آرامش و افتاده ای از خواب صدایت میزَند مظلوم! میخوانَد تو را عالَم فراهم میشود محض ِ ظهورت عاقبت اسباب تو را حس میکنم در جمکران و مسجد سهله همینکه میگذارم صورتم را خسته بر محراب رساندی در میانِ گریه ها رزقِ محرّم را شدی بانیِ هر بزم عزا با احترامی ناب تک و تنها نشستی گوشه ای و روضه میخوانی شبانگاهان به یادِ علقمه در گوشهٔ سرداب * امیدش ریخت قطره‌ قطره؛ جرعه جرعه رویِ خاک همینکه تیر؛ سمتِ مشک شد با هلهله پرتاب عطش؛ آتش به جانش زد لبِ دریا و...لب-تشنه- بخوان سقّایِ دشت کربلا محروم شد از آب عمودِ آهنین شقّ القمر کرد و خسوف آمد لبالب شد تنش از نیزه ها امّا نشد سیراب غم ِ "أدرِک أخا" خیلی در آورده ست اشکَت را غم ِ آن ساعتی که مُنکسر شد حضرتِ ارباب کنارِ من شبی در روضه-خوانیِ عمو عباس(ع) عزیزم کاش بشینی و باشم از غمت بیتاب! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در عزای شب عاشورا،شب دهم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- آنکه یک عمر است با غیرت نگهدار من است رویِ خاک افتاده اما باز غمخوارِ من است بعد مادر، بعد بابا، سالها بعد از حسن(ع) رازدارم بوده و آری کَس و کارِ من است سنگ را انداختند و خونِ پیشانی او آتشم زد! باعثِ آزارِ بسیارِ من است با نگاهی سمتِ من بر پیکرش زد نیزه را... حرمله(لع) بیش از همه در فکرِ آزارِ من است میخورَد هر بار شمشیر از کنار و پشتِ سر "یا غیاثَ المُستغیثین" ذکرِ هر بارِ من است کارِ شمرِ (لع) بی حیا آغاز شد در قتلگاه رویِ تل بر سینه و بر سر زدن کارِ من است ای فدایِ این برادر که میانِ خاک و خون چشم هایِ نیمه بازش محوِ دیدارِ من است ای تمام ِ نیزه ها، ای سنگهایِ بی حیا این که زیر دست و پا افتاده سالارِ من است پُر شد از زخم و جراحت؛ جای-جایِ پیکرش در همین احوال هم حتی هوادارِ من است آه این صیدِ به خون خفته پناهِ زینب(س) است این حسینِ (ع) تشنه لب والله دلدارِ من است پیش چشم دیگران؛ نامرد! عریانش نکن غارتِ پیراهنش اندوهِ سرشارِ من است! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- ای سرزمینِ داغِ دل پرور خداحافظ آب فراتِ بی وفا دیگر خداحافظ سقّایِ لب تشنه، برادر جان! أباالفضلم(ع) ای دستهایت شافع ِ محشر خداحافظ ای مشکِ پاره...چشمهایِ تیر خورده و... ای قامتِ زخمی ِ سرتاسر خداحافظ مانندِ بابا از نگاهم غصّه را خواندی غمخوارِ عمّه! یا علی اکبر(ع) خداحافظ لعنت بر آن تیرِ سه پر! بر حرمله لعنت... آلالهٔ پرپر؛ علی اصغر(ع) خداحافظ ای یادگارانِ حسن(ع) بستند دستم را خیلی جسارت شد به ما آخر...خداحافظ آه ای عصایِ پیریِ بر خاک افتاده ای دو عقیقِ سرخ! ای مادر...خداحافظ سالار زینب(س)! رفتنت بیطاقتم کرده رفتم عزیزم با دلِ مضطر...خداحافظ ای ردّ خون بر رویِ لبهایِ ترک خورده‌ ای تشنگی و خشکیِ حنجر خداحافظ ای پیکرِ سیراب از شمشیر و سرنیزه آه ای قفایِ خونی از خنجر خداحافظ شد وقتِ رفتن آه قلبم مانده در گودال بیتابم ای جانِ دلِ خواهر خداحافظ افتاده ای بر خاک! زیرِ آفتابِ داغ... دردت به جانم! ای تنِ بی "سر" خداحافظ! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت بیمار مصلحتی کربلا 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- شنیدم در غل و زنجیر با آزار می‌بردند تو را با پایِ خسته؛ رویِ سنگ و خار می‌بردند دلت میسوخت از داغِ عزیزانی که جان دادند تو را در آفتابی شعله ور؛ تبدار می‌بردند دلت میخواست میرفتی پس از دفنِ پدر اما به ضربِ تازیانه! سخت بِالإجبار می‌بردند تمام ِ راه؛ حرفِ ناروا، زخم ِ زبان، تحقیر... علی(ع) بودی! تو را با کینهٔ بسیار می‌بردند تو را از کوفه و کاخ یزید(لع) و مست هایِ پست به آن ویرانه ای که داشت حالِ زار می‌بردند چهل منزل تو را که داشتی شأنِ امامت را مسلمان هایِ نحس ِ بدتر از کفاّر می‌بردند بدونِ سیّد و سالار، با یک محملِ عریان چه بی غیرت! که با خود جمعِ دختردار می‌بردند اسارت ارثِ اجدادَت نبود و بودی آشفته- از اینکه عمّه جانت را سرِ بازار می‌بردند از اینکه عده ای با هلهله ناموسِ حیدر را میانِ سیلِ نامحرم وَ در أنظار می‌بردند گرفت از چشمهایت خواب؛ داغِ کربلا عمری امان از لحظه ای که نامی از بیمار می‌بردند تنت میسوخت و غارت به جانِ خیمه ات افتاد تو را... رأس ِ پدر را خیلِ نیزه-دار می‌بردند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 ، به شوق کسب عنایت و آمرزش 🍃🏴 پشتِ پا از هر کس و ناکس فراوان خورده ام شیشه ام که سنگ از دستِ رفیقان خورده ام تکّه تکّه از وجودم زیرِ پا افتاده است برگِ پاییزم که در دستِ خزان افتاده ام زخم ِ بازِ روی پشتم خود گواهی میدهد لحظه لحظه خنجر از یک نامسلمان خورده ام صفحه صفحه حرفهایم را نمیفهمد کسی یک کتابِ کهنهٔ بسیار-باران-خورده ام کشتیِ فرسوده ام در پنجهٔ گرداب ها دور از آرامش ِ ساحل به طوفان خورده ام اشک میریزم به حال ساده لوحیِ خودم بد هدر دادم جوانی را؛ به خسران خورده ام مجرمَم! آن مجرمی که قبلِ هر وعده غذا- کنجِ زندان سیلی از مأمورِ زندان خورده ام در خودم میریزم انواع غم ِ ناگفتنی دردمندم! جایِ دارو داغِ پنهان خورده ام هست تنها همدم تنهایی ام؛ تنها حسین(ع) خوب میدانَد چه زخم از نارفیقان خورده ام مثل اجدادم رسیده رزقم از دستِ حسین(ع) من فقط پایِ همین سفره ست که نان خورده ام از تکبّر دور و سر تا پا فقط آرامش اَند غبطه ها بر حالِ خوبِ اهلِ ایمان خورده ام هر شبِ جمعه کنارِ چایِ روضه سالهاست... حسرتِ جا ماندن از خیلِ شهیدان خورده ام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای اول ماه صفر؛ ورود کاروان آل الله(ع) به شهر شام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- تمام کوچه ها و خانه ها مانده ست در ابهام چراغانی نبوده تا به حال اینقدر شهرِ شام برای اولِ ماهِ صفر تبلیغ می‌کردند به جایِ سوگواری؛ سور و ساتِ جشن شد اعلام رسیده کاروان!...با هلهله رفتند استقبال امان از داغِ پنهانی و بغض ِ عالم ِ اسلام به زینب(س) جایِ خوش-آمد بد و بیراه میگفتند نمی افتاد یک ثانیه از لبهایشان دشنام برایِ کاروانِ خسته-دل؛ جایِ پذیرایی پیاپی سنگ می بارید از اطرافِ پشتِ بام بساطِ عدّه ای کافر فراهم شد! معاذَالله... گمانم بود حتی گوشه ای ظرفِ شراب و جام امان از پایکوبی و لباس و‌ پرچم ِ رنگی چه ساعاتِ بدی طی شد برای زینب(س) و أیتام یتیمانی که می‌خوردند جای آب و نان؛ سیلی... امان از کوچه های مملو از عطرِ خوش ِ إطعام صدا زد بی حیا مردی که قطعاً بود بی غیرت- پس از کلّی تماشا؛ حضرتِ مستوره را با نام به چشمانِ حسینش(ع) روی نیزه خیره شد زینب(س) دو قطره اشکِ غم از گوشهٔ معجر چکید آرام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شبِ پنجم ماه صفر 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- مینویسم یارقیه(س) اشک؛ جاری میشود حسّ و حالِ چشم هایم سوگواری میشود روضه اش سنگین و میگویم فقط لعنت به زجر میدوانْدَش! سهم پایَش زخم ِ کاری میشود آه از خارِ مغیلانی که تاول را شکافت آه بیتاب است! کارش گریه زاری میشود بیقرارش بود! فکرش را نمیکرد اینچنین رأس بابایش به روی نیزه قاری میشود داغهایش یک طرف اما ببین اینروزها زائری دیگر ندارد! بردباری میشود... صبرمان دارد از این ماتم به پایان میرسد اینکه پس کِی؟ دشمن از دُورش فراری میشود؟! پس کدامین روز اطرافِ ضریحِ کوچکش از حرامی هایِ پُر آزار؛ عاری میشود؟! پُر تردّد میشود یکروز مثلِ کربلا... مثلِ مشهد غرقِ خادم-افتخاری میشود پنجم ِ ماهِ صفر، کنج حرم، در نورِ ماه... پایِ شمعی سوخته شب زنده داری میشود روضه خوان می آید و ذکرِ مصیبت میکند یادِ شبهایِ خرابه؛ اشک، جاری میشود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅  @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در حسرت زیارت اربعین 🍃🏴 ایکاش که در حسرتِ دریا نمانم مثلِ کویرِ تشنه لب؛ اینجا نمانم کاری کُند ایکاش اشکِ روضه تا که- سرگرم ِ حقّه-بازیِ دنیا نمانم دل دل نکن! تا بیشتر از این عزیزم چشم انتظارِ لحظهٔ امضا نمانم باید سیاهی لشکرَت باشم! بیایم... بینِ عزادارانِ تو رسوا نمانم با کاروانِ عشق؛ راهی کن مرا تا- امسال هم از کربلایت جا نمانم تنها تو را دارم در این دنیا و ایکاش در خانه با داغِ حرم تنها نمانم روشن شود چشمَم بر ایوانِ طلایَت در حسرتِ شش گوشهٔ زیبا نمانم راهی شوم ایکاش!..با چشمانِ گریان خیره به پابوسیِ زائرها نمانم من داغدارِ حنجرِ خشکِ تو هستم اصلا چرا لب-تشنه در گرما نمانم؟! پایِ پیاده، اربعین، موکب به موکب در آرزویِ جنّةُ الأعلی نمانم یا سیّدالأحرار! میخواهم جدا از- جمعیّتِ زوّارِ پایین-پا نمانم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به شوق کسب عنایت و رزق شهادت 🍃🏴 شد برایش نوکر و دنبالِ کارش را گرفت خوشبحال آنکه رنگ و بویِ یارش را گرفت خوشبحال آنکه قلباً گفت مدحش را چنان تا که هنگام ِ عمل رنگِ نگارش را گرفت شد سعادتمند آنکه از حسین بن علی(ع) نان و آب و آبرو و اعتبارش را گرفت اختیارش را به دست مادرسادات داد از خودش، از نفس ِ سرکش اختیارش را گرفت وای بر حال کسی که دل گرفت از این امام شد دچار غم! اگر قلبِ دچارش را گرفت سائلی آمد! نشست و در کنارِ حاجتش پایِ روضه حاجتِ ایل و تبارش را گرفت میخورَم حسرت به حال نوکری که عاقبت غرقِ در خون؛ با شهادت مزدِ کارش را گرفت مثلِ مادر؛ آرزویش بود باشد بی نشان... دستِ تقدیر آمد و سنگ مزارش را گرفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅