eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
434 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃 نذر شهادت حضرتِ 🍃🏴 همراه عمه، پا به پایِ کربلا بودی بعد ِ عمو، مشکل گشایِ کربلا بودی می سوختی در تب ولی تاریخ آورده ست مثل پدر؛ دارالشفایِ کربلا بودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش... مجموعه ای از داغ های کربلا بودی با خطبه ای کوبنده مثل کوه پابرجا ناجی شدی! رمز بقایِ کربلا بودی هم روضه خوان، هم گریه کن، هم سینه زن، قطعاً- عینی ترین صاحب-عزای ِ کربلا بودی تو یک علی بن الحسین بنِ علی(ع) امّا؛ صد کربلایِ کربلایِ کربلا بودی یک بغض ِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃نذر شهادت حضرت سیدٱلساجدین 🍃🏴 چشمان تو تفسیری از قرآن سر تا به پا حبلُ ٱلمتین بودی از سجده هایت نور می بارید الحق که زین ٱلعابدین بودی جنس سکوتت بود از شمشیر شد دشمنت یکریز جان بر لب بودی شهید زنده در خیمه می سوختی از داغِ دل در تب لحن تو شد کوبنده و کرّار شد خطبه ات مردانه سرتاسر انگار یکبار دگر کَنده- «در» را علی(ع) از قلعهٔ خیبر سرشار از شور و ‌پُر از احساس تکلیف حق یکباره شد روشن از خاندانت گفتی و تب کرد بعد از «أنا بنُ» گفتنت دشمن آمد مؤذن! پس اذانش را با کینه و با بغضِ بی حد گفت از جدّ خود گفتی و بلوا شد تا «أشهدُ أنّ محمد(ص)» گفت تأثیر حرفت گریه در پی داشت رنگ یزیدی زاده ها شد زرد روشنگری کردی به امّیدِ بیدار-باش ِ عدّه ای نامرد غرق شجاعت بودی و از تو تا به ابد تاریخ شد حیران کرب و بلا شد مات و مبهوتت تا شام شد با غیرتت ویران کنج صحیفه گریه ها کردی تا که نشان دادی به انسان، راه افلاک شد تسبیح دستانت سجّاده ات خورشید، مُهرت ماه یاد عطش بودی! چنین آمد جان تو بر لب عاقبت آقا داغت چه سنگین بود! پس سی سال- شد اشک، قوتِ غالبت آقا عمّه تمامِ فکر و ذکرت بود صد بار دیدی از نفس افتاد بین تمام داغ های شام داغِ سرِ بازار دقّ ات داد بستند کلّ شهر را آذین کِل میکشیدند و پر از لبخند هجده سرِ بر نیزه وارد شد آنها به هم تبریک میگفتند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر تسلّای دل امام زمان(عج) از داغِ 🍃🏴 دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را کاروانی که با خودش می برد، تشنگی را و خشکیِ لب را دست و پاها اسیر سلسله بود، شمرِ ملعون امیرِ قافله بود یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟! بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف! زخم شد دستهای کوچکشان بسکه بر خارها زمین خوردند، گریه کردند تا سحر شب را روی هر نیزه یک سرِ مظلوم، قاتل جانِ کاروان می شد تا که با خود تکان تکان میداد، باد موهای نامرتّب را ناقه ها در کمالِ عریانی، بی کجاوه بدون محمل بود ساربان ها مقابل نیزه، آب دادند هر چه مرکب را خسته از راه آمدند امّا، دورشان ازدحام و هلهله بود همۂ شهر را خبر کردند، تا تماشا کنند زینب(س) را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت مظلومانۂ معزّالمؤمنین 🍃🏴 روزه بودی و همسرت ایکاش با تو روراست بود و می شد قهر تا مگر کینۂ پدر وَ جمل- را نمی ریخت در پیالۂ زهر جعده(لع) بد وعده داشت با ابلیس کرَمت را چطور بُرد از یاد؟! تشنه بودی و جای آبِ خنک آتش ِ زهر را به خوردت داد رنگت از رخ پرید و افتادی همسرت داشت هلهله میکرد جگرت سوخت! با پریشانی- خواهرت رفت و تشت را آورد گریه میکرد و سینه ات شد تنگ جان او بسته بود بر جانت بر گلوی حسین(ع) خیره شدی اشک جاری شد از دو چشمانت درد پیچیده بود دورِ تنت لااقل کاش میزدی فریاد زنده شد در مقابل چشمت خاطراتِ بدی که دقّ ات داد بغض کردی و بعدِ چندین سال بر دلت مانده بود تأثیرش بعدِ مسجد؛ مقابلت قنفذ(لع) بوسه زد بر غلافِ شمشیرش داغ مادر، مزارِ بی زائر از تمام مدینه سیرت کرد تکیه زد بر ورودیِ کوچه خنده های مغیره(لع) پیرت کرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 چارپارۂ محاوره، زبانحالِ حضرت علی(ع) 🍃🏴 نشسته غمت کنج روز و شبم چقد خونه بی تو شده بی صفا عزیزدلم! فاطمه(س) رفتی و علی(ع) مونده و گریۂ بیصدا ندیدم از اونها به جز دردسر همونها که جز حق ندیدن ازم عزادار کردن من و یک شبه تو و محسنم رو گرفتن ازم نخواستی ازم چیزی و هیچوقت به غیر از یه چیزی که شد قاتلم نمی خواستی کاش تابوت ازم به این کار راضی نمیشد دلم همون شب که برگشتم از دفن تو کشیدم با گریه تویِ کوچه آه دیگه خونه ای که شده شعله ور نیازی نداره به پرچم-سیاه تو رفتی شبونه، به جز داغِ تو فقط از یه چیزی شدم اذیت نبستم «درِ» خونه مون و ولی نیومد کسی واسۂ تسلیت غم ِ بچه ها رو کشیدم به دوش ولیکن یه چیزی عذابِ منه حسن(ع) خیلی بیتابه! تو گریه هاش با دستاش تویِ صورتش میزنه گرفتم تو آغوشم اما چجور؟! بگیرم ازش اضطراب و تب و... چقدر آرزو داشتی و نشد- بمونی عروسش کنی زینب(س) و... دلش سوخته! مونده تو خاطرِش که مابینِ دیوار و «در» سوختی با دست ورم کرده واسه حسین(ع) روزِ آخری پیرهن دوختی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به غربتِ این روزهایِ خانۂ مولانا علی(ع) 🍃🏴 سخت آزرده شد و وقتِ سفر درد کشید بسکه از دست قضا، دستِ قدَر درد کشید تار میدید و شنیدم که حدودِ دو سه ماه با همان چشم ِ ورم کرده و «تر» درد کشید از همان لحظه که، گستاخیِ آتش گل کرد جگرش سوخت و از داغِ پدر درد کشید میخ با آتش و دیوار تبانی می کرد بیهوا تا که لگد خورد به «در»! درد کشید جانش آمد به لب و آنچه نباید می شد تا که شش ماهه پسر گشت سپر درد کشید پشتِ در آیه ای از سورۂ کوثر جان داد گفت «یافضّه خذیني» و کمردرد کشید با همان دست که با آه می آمد بالا دستمالی به سرش بست و چه سردرد کشید در خودش ریخت غمش را همۂ روز، ولی... شب چه بیتاب شد و تا به سحر درد کشید به علی(ع) گفت عزیزم به خدا رفتنی ام خودش از گفتنِ این حرف و خبر درد کشید بارها دست به زانو زد و برخواست علی(ع)... تا که تابوت بسازد چقدَر درد کشید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت دردانۂ عالم هستی 🏴🍃 -لطفا حقّ روضه ادا شود- چه زخمی؛ بی هیاهو... مادرِ من گرفته دردِ پهلو مادرِ من... نگو که این جراحت های ِ تازه ندارد هیچ دارو مادرِ من خودم دیدم میانِ کوچه محکم- زمین خوردی دو زانو مادرِ من نشسته روبرویت؛ بغض کرده گرفتی از پدر، رو مادرِ من نکش از دستِ کار افتاده ات کار نزن با اشک؛ جارو مادرِ من دعا کردی همه همسایه ها را میانِ دردِ بازو مادرِ من حسین(ع) آمد به من گفت ای برادر چرا پوشانده اَبرو مادرِ من؟! نخورده شانه بر موهایِ زینب(س) به هم پیچیده گیسو مادرِ من تو را جانِ حسن(ع)، دیگر به بابا- نگو تابوتِ من کو!؟ مادرِ من! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر تسلّای دل امام زمان(عج) از داغِ 🏴🍃 دید با چشم خود چهل منزل اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را کاروانی که با خودش می بُرد تشنگی را و خشکیِ لب را دست و پاها اسیر سلسله بود شمرِ ملعون امیرِ قافله بود یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟! بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف زخم شد دستهای کوچکشان بسکه بر خارها زمین خوردند گریه کردند تا سحر شب را روی هر نیزه یک سرِ مظلوم قاتل جانِ کاروان می شد تا که با خود تکان تکان میداد باد موهای نامرتّب را ناقه ها در کمالِ عریانی بی کجاوه بدون محمل بود ساربان ها مقابل نیزه آب دادند هر چه مرکب را خسته از راه آمدند امّا دورشان ازدحام و هلهله بود همۂ شهر را خبر کردند تا تماشا کنند زینب(س) را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ ۱۹ محرّم 🥀حرکت کاروان کربلا به سوی شام🥀 در این روز اهل بیت سیّد الشّهداء(ع) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.(۱) زن های غیر هاشمیّه از انصار امام حسین(ع) که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد إبن زیاد(لع) از قید اسیری آزاد شدند و فقط هاشمیّان برای اسارت به شام برده شدند.(۲) 📚 منابع: ۱. الوقایع الحوادث: ج۴ ص۱۱۴ ۲. ابصارالعین في انصارالحسین(ع): ص۱۳۳
🍃🏴 زبانحالِ چهل روز پریشانی 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- تو ماندی و صحرا، چهل روزِ پیش غریبانه! تنها...چهل روزِ پیش تو را با تنی خفته در خاک و خون سپردم به صحرا، چهل روزِ پیش زمین بر سر و سینه زد! گریه کرد برای تو دریا، چهل روزِ پیش نبودی و بستند دست مرا به زنجیرِ غم ها، چهل روزِ پیش ببین که شکسته مرا داغ تو جوان بودم امّا چهل روزِ پیش زمین خوردی و بود دور و برت چه جنجال و دعوا، چهل روزِ پیش رقم خورد با کینۂ حرمله(لع) تمام بلایا، چهل روزِ پیش به تو نیزه زد شمر(لع) و بعدش گذاشت به روی تنت پا...چهل روزِ پیش خودم دیدم آبت نداد و برید سرت را همین جا، چهل روزِ پیش سرت را که نه! بلکه بر نیزه زد دلِ زینبت(س) را، چهل روزِ پیش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
داغ پسرش میچکد از چشم ترم شد ذکر لبِ ضامن آهو: پسرم... ایوانِ طلا سیاهپوش است و شده ست بیتابِ جواد إبن رضا(ع) کلّ حرم! @marziyehatefi
🏴🍃 محاوره زبانحال حضرت زینب(س) 🍃🏴 برات بیقرارم عزیزم حسین(ع) به داغت دچارم عزیزم حسین(ع) توو خوابم نمی دیدم این روز و که نباشی کنارم عزیزم حسین(ع) خزونی شدم، قد کمونی شدم تو بودی بهارم عزیزم حسین(ع) یه خلوت میخوام که بشینم فقط برات خون ببارم عزیزم حسین(ع) بدونِ تو زندونه دنیا برام دلِ خوش ندارم عزیزم حسین(ع) واسه خشکیِ حنجرت توو گلوم چقد بغض دارم عزیزم حسین(ع) تموم شد روزایِ خوش ِ خواهرت شبه روزگارم عزیزم حسین(ع) سرت رویِ نیزه ست و دیگه کجا- -سرم رو بذارم عزیزم حسین(ع)؟! کجایی ببینی میخنده سنان(لع) به این حال زارم عزیزم حسین(ع) به موهای غرقِ به خونت قسم گره خورده کارم عزیزم حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مظلومانهٔ أباالمهدی(عج) 🍃🏴 خورشید سوخت از غم و فردا یتیم شد چشم و چراغِ نوح و مسیحا یتیم شد زهری گرفت، از حسنِ عسکری(ع) نفس صاحب-عزایِ روضهٔ بابا یتیم شد بالا سرش به گریه نشست و عزا گرفت ماهِ ربیع، حضرتِ مولا یتیم شد پشت و پناهِ منجیِ عالم شهید شد تنها نه سامرا...همه-دنیا یتیم شد ای جمکران سیاه بپوش و به سر بزن آمد خبر که مهدیِ زهرا(س) یتیم شد گریه کنان امام ِ زمان(عج) بیکس و غریب زد بی پناه؛ خیمه به صحرا...یتیم شد... تنهایی اش شروع شد از پنج سالگی آقایِ غایب از نظرِ ما یتیم شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در محکومیت حمله به بیمارستان و کشتار ناجوانمردانهٔ کودکان و زنان 🍃🏴 غم فراوان دیده اما سخت دارد اقتدار شد فلسطین شاهدِ لحظاتِ تلخ و ناگوار جنگ جنگِ اعتقاد است و هدف احقاقِ حق دارد این فریادها والله حکم ِ ذوالفقار هیچ فرقی نیست بین خردسال و پیرمرد عشق؛ از هر کس که آزاده ست میگیرد قرار باز هم در کربلایِ غزه عاشورا شده کلّ أرض کربلا یعنی همین قلبِ دچار شمرهایِ بی حیا بر مسلمین بستند آب پیروانِ حرمله(لع) با کینه هایِ استوار- -نیمه شب کشتند کودک های بی آزار را این جنایت نیز مانْد از ذاتِ صهیون یادگار دردهایِ بی دوا اینروزها در غزه است آه...از داغی که یک عمر است مانده پایِ کار آه از آوارهایِ آنی و اشکِ مدام آه از شب-گریه هایِ مادرانِ داغدار آه از صبرِ پدرهایی که پیچیدند سخت در کفن؛ با اشک؛ دخترهایشان را سوگوار آه از آن خواهری که بی برادر مانده و میزند هر لحظه گریان، ضجّهٔ بی اختیار آه از آن کودکی که تشنه در خون جان سپرد سیلِ آتش ریخت! رویِ زخم هایِ بیشمار از خدا جایِ شِفا قطعا شهادت خواستند مرگِ در بستر برای عاشقان ننگ است و عار مرگِ اسرائیل شد آغاز با دستان خودِ گورِ خود را کَند با انواعِ ظلم ِ آشکار میشود در خونِ مظلومانِ عالم سر به نیست میشود نزدیک؛ هر آن مرگِ این کفتارِ هار صبح؛ نزدیک و یهودِ لعنتی رو به زوال رو به پایان است درد و رنجِ عصرِ انتظار انتقام ِ واقعی کارِ عزیزِ فاطمه ست(س) منجیِ عالم به زودی میرسد با اقتدار! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای فاطمیه و تسلای دلِ امام زمان(عج) 🍃🏴 این روزها از داغِ دختر گریه میکرد قطعاً خدیجه(س) با پیمبر(ص) گریه میکرد در عالم برزخ به پا شد بزم ِ روضه از داغِ زهرا(س)؛ عالم ِ ذر گریه میکرد من مطمئنم که خدا لحظه به لحظه در خلقتِ زهرایِ أطهر گریه میکرد با دردهای فاطمه(ع)چشم ِ علی(ع) هم این روزها تا روزِ محشر گریه میکرد دور از نگاهِ اهلِ خانه، نیمهٔ شب آهسته و پیوسته حیدر گریه میکرد شد قلبِ سنگش آب، با هر آهِ زهرا(س) دستاس شد دلتنگ و مضطر گریه میکرد لعنت به خود میگفت و با افسوس ِ بسیار مسمار، رویِ شانهٔ "در" گریه میکرد شد حالِ مادر چونکه از دیروز بدتر امشب حسن(ع) با حالِ بدتر گریه میکرد یادِ نوازش هایِ سابق... قبلِ خوابش- زینب(س) برای دستِ مادر گریه میکرد دستی که لرزان دوخت پیراهن به سختی چشمی که از فردایِ معجر گریه میکرد بوسید حلقوم ِ حسینش(ع) را پریشان با تشنگی در کنجِ بستر گریه میکرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مادرِمظلوم امام زمان(عج) 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- با بغض ِ پُر گلایه و با ماتمی عجیب رد میشوی دوباره از آن کوچهٔ غریب رد میشوی و داغِ دلت تازه میشود قلبت اسیرِ آهِ بی اندازه میشود آشوب میشود دلِ غمدیدهٔ تو زود پیچیده در مشام تو انگار بوی دود با اشکِ چشم؛ خسته و مضطر رسیده ای نزدیکِ دربِ خانهٔ مادر رسیده ای بعدِ هزار سال سرآغازِ روضه هاست آن هیزمی که سوخته خاکسترش به جاست یکباره آمدند همان قوم ِ ناخلَف بویی نبرده اند همانها که از شرف آورده فتنه یکسره خونِ تو را به جوش دارد فقط صدای لگد میرسد به گوش آتش؛ گرفته در بغلش دربِ خانه را حس میکنی نفس زدنِ مادرانه را افتاد "در" به رویِ گلِ یاس بیهوا در ازدحام؛ برگِ گل از شاخه شد جدا بینِ هجوم؛ دست به دیوار و "در" کشید آن لحظه که، مسافرِ شش ماهه پر کشید فضه دوید و اشکِ تو بی اختیار شد افتاد بارِ شیشه! علی(ع) بیقرار شد آهی کشید و خورد زمین در مقابلَت مادر تو را صدا زد و آشوب شد دلت صاحب-عزایِ روضهٔ دور و برَت شدی صحرا نشینِ درد و غم ِ مادرت شدی هر روز یادِ صورتِ تبدار سوختی از جایِ زخم ِ تیزیِ مسمار سوختی در فکر انتقام؛ به بالایِ خیمه گاه با شال مشکی ات زده ای پرچم ِ سیاه می آیی و ظهور تو هر لحظه پیش روست با بیرقی که بیعتِ با حق شعارِ اوست شیعه نوشت هر شبه بر قبرِ بی نشان عجّل علی ظهورکَ یاصاحب الزمان! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به قصد آمرزش، در عزای شهادتِ غریبانهٔ 🏴🍃 دوباره اومدم چونکه یه عمره شده بنده نوازی کار و بارِت میشینی با دل و جون پایِ حرفام دوسِت دارم! سبک میشم کنارِت دلم خیلی گرفته، بسکه ذهنم همش درگیره و محتاجِ نوره خبر داری! میدونم! آره، اما بذار واست بگم حالم چجوره دلم رو خیلیا خیلی شکستن چه شبها سوختم تا صبح توو تب تک و تنها با گریه مثل هر سال به آغوشت پناه آوردم امشب خدایا از زمونه خیلی خسته م دلم خونه! ندارم حس و حالی میدونم که نمیذاری بمونه شب بیست و یکم دستام، خالی شب قدره، شدم حالا که مهمون بگو بخشیدمت! پیش خودم باش گذشتی از گناهام با یه توبه بدونم بیشتر قدرِ تو رو کاش شب قدره، به قدرِ چند جرعه میشه قسمت بشه رزق شهادت؟! واسه من که حسین(ع) آقامه والله... به قران! اُفت داره مرگِ راحت خودت میدونی که دارم شب قدر به این نیت فقط "جوشن" میخونم میترسم آخه از مردن خدایا شهیدم کن! میخوام زنده بمونم تو رو جونِ همون آقا که دیگه تویِ بستر داره از دست میره یتیما پشتِ در میگن با گریه: دیگه شیر از گلوش پایین نمیره چقد سختی کشید و خسته جون داد بمیرم! رفت با فرقِ شکسته خبر پیچیده توو کوفه، که حیدر- تموم کرده! دیگه چشماش و بسته دلم آتیش گرفت از اینکه باید بسوزن بچه ها از غم توو خونه که تشییع علی(ع) هم خیلی آروم شبیه فاطمه(س) باشه شبونه به دورِ بستر خالی دوباره نشستن بچه ها با چشم گریون حسن(ع) شاید به زینب(س) گفته باشه دو چندان شد غم ِ بی مادریمون ندارن میلِ به افطار، دیگه دلم داره عجب حالِ وخیمی کناره سفره میخونم با گریه یتیمی درد بی درمون یتیمی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب اول ماه محرم الحرام 🍃🏴 افتاده بر جانم تبِ ماتم دوباره حالم دگرگون میشود از غم دوباره از عرش می آید صدای گریه زاری در کوچه وقتی میزنم پرچم دوباره از پنج تن إذنِ عزاداری گرفتم دادند راهم...پس شدم مَحرَم دوباره حاجت گرفتم! گفته آقایم أباالفضل(ع) پایِ علَم امسال هم باشم دوباره آورده ام؛ بیتابیِ یکساله ام را... حال دلم خوش میشود کم کم دوباره بیچاره ام کرده به قران دردِ غفلت عاصی شدم! کی میشوم آدم دوباره؟! هر کس که مثل من مریض و دردمند است با توبه می آید پیِ مرهم دوباره همراه با صاحب-عزایِ روضه جاریست- از چشم هایم چشمهٔ زمزم دوباره هنگام ذکرِ "یا لَثاراتِ الحسین(ع)" است افتاده در شور و نوا عالم دوباره شال عزا را با اذان؛ بر گردن انداخت صاحبزمان(عج) با گریهٔ نم نم دوباره * از داغِ آن پیراهنِ آغشته در خون در کربلا زد خیمهٔ ماتم دوباره! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دوم محرم الحرام 🏴🍃 آمدند از عرش حق؛ دور و برت محشر شده خیمه برپا کرده ای و خواهرت مضطر شده قلبش از جا کنده شد وقتی رسیدی کربلا قلبش از دلواپسی پیوسه شعله ور شده خواهر است و درد را میخوانَد از چشمان تو دردِ غربت داری و چشمانِ خواهر "تر" شده دوست میدارد برادرزاده هایش را عجیب جانش از دلشوره، درگیرِ غمی دیگر شده بیقرارِ این صدای دلنشین است و مدام سخت بیتابِ اذان هایِ علی اکبر(ع) شده لحظه لحظه مَشک را لبریز می‌بیند از آب حالِ سقّای حرم از هر زمان بهتر شده مادرانه بوسه زد...آرامش جانِ رباب(س)- دستهای کوچک و گرم ِ علی اصغر(ع) شده میرود خندان رقیه(س)‌جان در آغوش حسین(ع) عمه زینب(س) خیره سمتِ این پدر-دختر شده عمه زینب(س) خاک را برداشت استشمام کرد بوی خون میداد و آغازِ غم ِ حیدر(ع) شده گفت برگردیم ای جانِ برادر...جانِ من! بیقرارم!... بیقرارِ پیکرت مادر شده * خواب دیدم زخمی و با تشنگی جان میدهی خواب دیدم حنجرت مجروح با خنجر شده پیکرت که بود روزی زینتِ دوش نبی(ص) خواب دیدم روی خاک افتاده و بی سر شده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- با دل و جانم اسیرش هستم و آزاده است دوست دارم آنکه نامش حضرتِ شهزاده است دوستش دارند و به نسوان حواسش هست خوب حافظِ ناموسِ حیدر عشقِ خانواده است‌ با همان شوقی که دارد در اذان؛ خوانده رجز ریگِ صحرا زیر پاهایش خودِ سجّاده است کینهٔ صفین و خیبر زود شد پا به رکاب خنجرِ دشمن برای کشتنش آماده است می کِشد در شطّ خون با صد مشقّت یک نفس ردّی از شمشیر رویِ حنجرش افتاده است آمده با چشم گریان و چه می بیند حسین(ع) ساغر افتاده به خاک و خاک؛ غرقِ باده است تکّه تکّه از تنِ تازه-جوانش را گریست در عبایش ریخت آن داغی که فوق العاده است شد عبا سنگین و دستش هست اما ناتوان فتنهٔ دنیا چه کاری سخت دستش داده است... عمه زینب(س)آمده!شد جان به لب دیگر حسین(ع) مات و مبهوتِ سراپایِ برادرزاده است عضو عضوِ پیکرِ اکبر(ع) پراکنده شده بُردنش تا خیمه اینگونه مگر که ساده است؟!... ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب نهم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش" پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع) مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دهم محرم الحرام شب عاشورای حسینی 🍃🏴 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جدّاه سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جدّاه نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام هست بر شانهٔ من شال عزا؛ یا جدّاه من هم از منتظرانم به خدا خوردم زخم غیرِ یک عده قلیل و شهدا؛ یا جدّاه... یار کم دارم و بیتاب شده منتقمت فرَجم را بطلب حینِ دعا؛ یا جدّاه گوشهٔ خیمهٔ تنهاییِ خود میسوزم از غریبیِ تو در کرب و بلا؛ یا جدّاه نیزه ها نقشه برای بدنت ریخته اند در وجودم شده آشوب به پا؛ یا جدّاه آب را بسته و این وضعِ پذیرایی نیست تیرباران شده جسم تو چرا؟! یا جدّاه... تا که بر سینهٔ تو حرمله(لع) زد تیرِ سه پر گریه کردم! زدم از سینه صدا: یا جدّاه... "زینتِ دوش نبی(ص)روی زمین جای تو نیست" پیکرِ دَرهم ِ تو کشت مرا؛ یا جدّاه شمرِ ملعون چه بلایی به سرت آورده ریخت بر صورتِ تو خونِ قفا؛ یا جدّاه مادرت دید به سرنیزه سرت را بردند پیکرت ماند به گودال رها؛ یا جدّاه یک نفر کاش کمی داشت حیا...وقت غروب- بر تنت کاش می انداخت عبا؛ یا جدّاه پیرمردی وسطِ معرکه خیرات آورد سخت میزد به تنت سنگ و عصا؛ یا جدّاه عمه-جان زینبِ(س)من طاقتِ دشنام نداشت رفت و شد با چه غمی از تو جدا؛ یا جدّاه رفت و با قهقههٔ قاتل تو جان میداد وای از شام بلا، شام بلا؛ یا جدّاه داغدیده وسطِ هلهله دق خواهد کرد پایکوبی شده برپا همه جا؛ یا جدّاه... سرِ بازار پُر از مردِ تماشاچی بود وای...نامحرم و ناموس ِ خدا؛ یا جدّاه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال امام رضا علیه السلام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- کشته ما را کشتهٔ دور از وطن یابن الشبیب روضه خوانی کن برای جدّ من یابن الشبیب اشک میریزم برای لحظه ای که مانده بود سر به روی نیزه، رویِ خاک؛ تن یابن الشبیب تا که غارت شد عقیقش، شک ندارم میرسید- ناله هایِ "وا حسینا" از یمن یابن الشبیب با خبر بود از چنین داغی که وقتِ احتضار گفت: "لا یومَ کیومکْ" را حسن(ع) یابن الشبیب ضربهٔ شمشیر می آمد پس از زخم ِ زبان بعد از آن دشنام و حرف بد زدن یابن الشبیب ابتدا "خدّ التریب" و انتها "شیبُ الخضیب" دُور تا دُورش ملائک لطمه-زن یابن الشبیب تار و پودش سخت نیزه خورد و در گودال شد- وقتِ غارت؛ پاره پاره پیرهن یابن الشبیب نعلِ تازه پایِ مرکَب را قویتر میکند نامرتّب شد سراپایِ بدن یابن الشبیب مهربان بود و پذیرایِ هزاران زخم شد پیکرش شد عاقبت با خون کفن یابن الشبیب عمه جانم رفت و از داغ اسارت سالهاست کاملا سربسته میگویم سخن یابن الشبیب بی برادر، بی پسرها، بی برادرزاده ها پیر شد از یک شبه تنها شدن...یابن الشبیب رفت با داغِ عزیزانش پس از کوفه به شام سخت بود اینگونه ماندن در وطن یابن الشبیب! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت دختر سه سالهٔ امام حسین(ع) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- غم تا قیامت هست معنایِ رقیه(س) جانم فدایِ قلبِ تنهایِ رقیه(س) ایکاش در آتش سپر بودم برایش تا در امان می مانْد موهایِ رقیه(س) لعنت بر آن چشمانِ غارتگر که زل زد بر گوشواره هایِ زیبایِ رقیه(س) از آن شبی که بیهوا از ناقه افتاد از آه پُر شد خواب و رؤیایِ رقیه(س) بسیار سنگین بود زنجیرِ اسارت بسیار خم شد قدّ و بالایِ رقیه(س) تاب و توان از عمه جانش رفت تا که... بر نیزه قران خوانْد بابایِ رقیه(س) دردش به جانم!.. گوشهٔ ویرانه ایکاش- من اشکِ غم می ریختم جایِ رقیه(س) با مهربانی خارها را می گرفتم ایکاش دانه دانه از پایِ رقیه(س) تا گریه می افتاد فوراً می سپردم چندین عروسک را به دنیایِ رقیه(س) آنقدر برده ارث از مادربزرگش خورده گره کارِ مداوایِ رقیه(س) از دستهای زجر(لع) سیلی خورد چونکه در کوچه سیلی خورده زهرایِ رقیه(س) از کربلا جا مانْد! پابوسیِ بابا- شد حاجتِ امروز و فردایِ رقیه(س) برگ‌ براتِ اربعینم مانده گریان... چشم انتظارِ مُهر و امضایِ رقیه(س)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شهادت مظلومانهٔ مادرسادات 🏴🍃 بیچاره ام بسیار؛ یازهرا(س) أغیثیني از دستِ روزگار؛ یازهرا(س) أغیثیني برگشته ام با توبه مثلِ آدم و حوّا ای رمزِ استغفار؛ یازهرا(س) أغیثیني شرمنده ام از اینکه فاطمیه می آیم هر بار عصیانکار...یازهرا(س) أغیثیني ذکرِ توسّل بر تو مرهم داده بر دردم گفتم هزاران بار: یازهرا(س) أغیثیني این "دو عبارت" رویِ دربِ خانه ام حک شد "ألجّار ثُمّ الدّار"، "یازهرا(س) أغیثیني" حاجتروا شد بی برو برگرد هر کس گفت: در سجده با اصرار؛ یازهرا(س) أغیثیني لبریز کن اشک مرا بسیار! حالا که داغت شده سرشار...یازهرا(س) أغیثیني لعنت به شورایی که در آن حق، به غارت رفت آماده شد آزار... یازهرا(س) أغیثیني هر کوچه در خود داشت چندین منکرِ حیدر شهری پُر از مکّار؛ یازهرا(س) أغیثیني آشوبم و ای وای... با خشم و تشر آمد ابلیس پایِ کار؛ یازهرا(س) أغیثیني از هیزمی که داشت فکر آتش افروزی از قوم ِ لاکردار؛ یازهرا(س) أغیثیني همراهِ "در" شد شعله ور! آهی کشید و شد- ذکرِ لبِ دیوار؛ یازهرا(س) أغیثیني وارد نمیشد بیهوا هرگز به پهلویَت میگفت اگر مسمار: یازهرا(س) أغیثیني جانِ حسن(ع) "عجّل وفاتي" را نگو دیگر ای مادرِ بیمار؛ یازهرا(س) أغیثیني زل میزنم با گریه بر تابوت...میگویم- با حیدرِ کرّار: یازهرا(س) أغیثیني جانش به لب آمد علی(ع) هنگام ِ غسلِ تو غم از دلش بردار؛ یازهرا(س) أغیثیني! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅    @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال حضرت زهرا(س) با پیامبر(ص) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- اسیرِ بسترم بابا...ندارم قوّتی دیگر پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر پس از تو میروم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد سه ماهی میشود پایم ندارد قدرتی دیگر سرم پایین بود و بیهوا خوردم چنان سیلی که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر لگد زد بیهوا، خوردم زمین، شش ماهه ام را کشت ندیدم محسنم(ع) را و ندارم حاجتی دیگر نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده برای دخترت بابا!...نمانده طاقتی دیگر از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است ببَر پیش ِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر حسن(ع) با ذکرِ "یا شافی"* شبانه اشک می‌ریزد ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر کجایی تا ببینی بی رمق افتاده پهلویم همان دستی که بوسیدی ندارد حرکتی دیگر برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم علی(ع)جانم حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است سلام ِ بی جوابش شد برایم غربتی دیگر! * از اسماء الهی: ای شفا دهنده ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅