eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨به خاطر همسرت چکار کردی؟ 🌱اگر ایشان [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] نداشت و من خودم چیزی داشتم، شب می بردم می گذاشتم توی جیب ایشان که پیش بچه ها ناراحت نشوند که دارم یا ندارم. بعد که فهمیدند، گفتند: تو این قدر نسبت به من دل واپس هستی که پول در جیب من می گذاری؟ گفتم: بله، نمی خواهم پیش بچه ها ناراحت شوی. اول که تشکر کردند و بعد دعا کردند که خدا یک تومان تو را هزار تومان کند. الحمدلله شده. ایشان نیستند؛ اما همه کارهای من درست شده. مکه رفتم، زیارت همه معصومین رفتم. هشت سال بود فقط به خاطر ایشان مکه نمی رفتم. پاسپورتم را می آوردند در خانه که خانم بیا برو مکه؛ من نمی رفتم؛ چون ایشان مریض بودند. اگر می رفتم غصه می خوردند که نمی توانند بروند. اگر ایشان ناراحت می شدند، مکه و حج من چه می شد؟ من خودم چه می شدم؟ 📚الهیه، ص۶۶، به نقل از همسر آیت‌الله الهی 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅ بگو ببینم از خدا چی می‌خوای؟ 🌼مردان بعد از یک روز پر مشغله، نیازمند محیطی صمیمی و امن در منزل هستند تا لذت تلاش برای خانواده را چندین برابر کند. زنان هر چند قوی و مقتدر باشند، نیازمند همسری مقتدرتر از خود هستند تا تکیه‌گاهی امن برایشان باشد. مرد، تکیه‌گاه زن است. زن، پناهگاه مرد است. 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️ هدیه مادر 🌸هر وقت توی زندگی کم می‌آورم ، دیدن چهره فاطمه دلم را آرام و شاد می‌کند. در دل خدا را شکر می‌کنم بابت داشتن چنین دوستی. ☘️چادر بحرینی ام که هدیه مادر است در آغوش می‌گیرم و بو می‌کنم. بویِ مادر را می‌دهد. لبخند مادر را با پوشیدن آن تصور می‌کنم. همزمان لب های گوشتی‌ام کش می‌آورند. خیال مادرِ گیتی، در خلسه شیرینی مرا فرو می‌برد. چشمانم را می‌بندم و خودم را در بغل پُر عطرش می‌بینم. خیالش که اینچنین شیرین باشد، پس واقعی آن چه لذّتی دارد. دستهایم را به طرف آسمان می‌گشایم و آرزویش را می‌کنم. 🌺از دهانم وااااایِ بلندی برای دیر شدنم برمی‌خیزد. همسرم نگاهش به ساعت روی دیوار، گوشه پذیرایی قفل می‌شود از حرکاتم به وجد می‌آید. مثل همیشه در را برای خروجم از خانه باز می‌کند. شبیه دختر بچه‌ها پله ها را دوتا یکی می‌کنم. صدای همسرم را می‌شنوم آهسته جوری که همسایه‌ها نشنوند، می‌گوید: «زینب زشت است شاید کسی ببیند. » به عقب برمی گردم و چشمکی نثارش می‌کنم. خنده‌اش می‌گیرد استغفراللهی می‌گوید و برایم بوسه پرت می‌کند. با چشمهایش مرا بدرقه می‌کند. آخرین نگاهش را در آخرین پیچ طبقه مان گم می‌کنم. ☘️بوی یاس پیچیده در حیاط مجتمع مان بینی ام را قلقلک می‌دهد. به روزی فکر می‌کنم که رابطه من و علی خوب نبود. سر هر موضوع کوچکی دعوا و درگیری داشتیم. یک روز دل زدم به دریا و شکایت کردم از زندگی. اسم علی را که شنید حرف را عوض کرد تا ادامه ندهم. نمی‌خواست بیشتر از این به خودم این ها را تلقین کنم. بعد از آرام شدنم رو کرد به من و گفت: « زینب می‌خوای کارگزاری برای خدا باشی؟» حرف‌های قشنگ آن‌ روزش عجیب به دلم نشست. خوب یادم است آن روز بعد از حرف‌های او با خود عهد کردم مصداق سخن پیامبر باشم. 🔸 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«الزَّوجَةُ المُواتِيَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ؛ همسر سازگار ، كمكِ مرد در دين اوست.» 📚الفردوس، ج۲، ص۳۰۱، ح۳۳۶۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: گل نرگس به:آقای خوبی‌ها سلام آقای خوبی‌ها کاش بیایی، چرا که با آمدنت تمام گرفتاری‌ها و بدی‌ها از بین می‌رود. اگر تو بیایی عدالت در همه جا برپا می‌شود. نمی‌دانم چرا در این روزهای بد کرونایی احساس می‌کنم که شیعیان جهان یا بهتر است بگویم همه مسلمانان جهان برای ظهورت چه عاشقانه دعا می‌کنند. دلم خیلی روشن است، احساس می‌کنم همه چیز دست به دست هم داده که تو بیایی ای یوسف فاطمه. جهان خیلی تنگ و تاریک است. دلم از این همه ظلم گرفته است. مهدی جان بیا تا همه جا روشن شود. بخدا دلم برای شیعیان یمن و سوریه و هند و...می‌سوزد، دلم به درد می‌آید وقتی که مسلمانان جهان مظلومانه شهید می‌شوند. آقا جان بیا از وقتی که سردار دلها بهشتی شد سید عزیز ما خیلی تنها شده است. تو که مهدی صاحب زمانی بیا بیا. بیا تا به آنان که ادعا دارند صاحب جهانند، نشان دهی که توئی ارباب و سالار. ای به فدایت همه جان و تن ما بیا بیا.... إن‌شاءالله وقتی آمدی سردار دلها سربازت شود، چه زیباست سردار در رکاب سالار جهان مهدی صاحب زمان(عج) *اللهم عجل لولیک الفرج * 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸«امروز» ✨ چشمهایت را ببند، تمام آرزوهای قشنگ دور و نزدیکت را قطار کن. 🌱بعد محکم توی دلت بگو:«خداوند از مادر هم مهربان‌تر است، حکیم و بخشنده است. نه به آرزو نرسیدنم از کم لطفی و بخل اوست، نه رسیدنم فقط تلاش من است. تلاش خواهم کرد و اگر صلاح من باشد، حتما به آرزوهایم خواهم رسید.» ✨حالا چشم‌هایت را بازکن. به یک روز پر تلاش خوش آمدی. بسم الله 🆔 @tanha_rahe_narafte
😘آیا می‌دانستید بوسیدن هم آداب دارد؟ 🌹یکی از روحانیانی که به درس آیت الله العظمی بهجت حاضر می‌شوند، تعریف کردند: یک شب دختر کوچک‌ترم را نوازش کردم و بوسیدم و دختر بزرگم که خواب بود، نبوسیدم. در همان حال، لحظه‌ای در دلم خطور کرد که مبادا بیدار باشد و به خاطر این که او را هم نوازش نکرده‌ام، ناراحت شود. اعتنایی نکردم. صبح اول وقت که خدمت آقا رسیدم، دقیقا بعد از سلام، خطاب به بنده گفتند: «إن شاءالله تسویه بین اولاد را که رعایت می‌کنید؟!» 📚فریادگر توحید،ص۲۹۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠ثمره‌ی درخت محبت ✅ والدین عزیز در بیشتر احادیث به توجه بیشتر به دخترها و احترام و اکرام آنها اشاره و توصیه شده است. 🔘 با رعایت این نکات ظریف و برقراری رابطه‌ی عاطفی صحیح و مهرآمیز با فرزندان و بخصوص دختران نوجوان، آن‌ها را از خطرات بزرگی مانند کمبود اعتماد به نفس، آسیب‌های اجتماعی و بخصوص دوستی با جنس مخالف، حفظ می‌کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بی‌خیالی 🌺فایزه در اتاق نشسته بود و تدریس مجازی‌اش را انجام می‌داد. ناگهان صدای جیغ دخترش حورا بلند شد. خواست بلند شود، ولی احساس‌کرد بهتر است دانش آموزانش از وضع و حال زندگی او چیزی ندانند. ترجیح داد خودش را از لذت جمله‌هایی از این دست محروم نکند:« چقدر شما خوبید.» یا خجالت بامزه و کودکانه‌ی بعضی بچه‌ها موقع گفتن این جمله که:«ببخشید میشه مامان منم باشید.» 🌸کمی قلبش تپید، اما با همان متانت همیشگی، درس را ادامه داد. چند دقیقه‌ی بعد بی‌آنکه هول شود، برای بچه‌های پشت سیستم، دستی تکان داد و به اتاق دخترش سرک کشید. ☘پنجره باز بود. گربه‌ی بزرگی در حال لیس زدن دست‌هایش بود. حورا بیهوش کف اتاق افتاده بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت ✨ بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 سلام و صلوات خدا بر تو ای قرآن ناطق آقا جان فدایتان شوم هم‌اکنون دارم برایت می‌نویسم و اشک در چشم‌های نالایقم جمع شده کجای این عالم سرگردان و چشم به راه مایی تا به سوی تو برگردیم؟ 🌎 هر جای دنیایی دلم اونجاست... مولا جان بپذیر این بنده خطاکار را ☘ خوب می‌دانم طول غیبتتان و ندیدنتان فقط و فقط به سبب اعمال ناشایست و ناپسندمان است. همانگونه که خود فرمودید: چیزى ما را از شیعیان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى است که از آن‏ها به ما مى‏‌رسد. ‌ 📚الزام الناصب، ج۲ دستمان را بگیر آقا ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🏔محکم چون کوه 🌅در آغاز صبحی با طراوت و لطیف، شادابی و مهربانی نصیبتان زلال، روان و پر انرژی باشید؛ مانند آب. در برابر سختی‌ها همچون آب که صخره‌های مسیرش را به نرمی می‌شکافد و پیش می‌رود، با تلاش و امید آن‌ها را از پای درآورید. قوی و محکم باشید؛ چون کوه. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قهر بی قهر 🌱امام با اهل بیت خود قهر نمی کردند و اگر ناراحتی داشتند، آن روز مثلا سر ناهار اکتفا می‌کردند به نان و ماست. دیگر از گوشت و پلو نمی‌خوردند و طرف چون می‌فهمید، عذرخواهی می‌کرد و من این جریان را از حاج آقا مصطفی [فرزند ارشد حضرت امام خمینی] نقل می‌کنم. 📚صحیفه دل، ص۵۹، به نقل از آیت الله خلخالی رحمة الله علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 قلب میان تهی ✅ پدر و مادر، مثل تکه‌های قلب ما هستند. 🔘 وقتی یکی از آن‌ها نباشد، احساس تهی بودن قلب، رنج زیادی را به انسان تحمیل می‌کند. 🔘 ممکن است گاهی برخوردی یا حرفی از آن‌ها باعث رنجش بشود، امّا اگر به حسرت عمیق روزی که نداریم‌شان فکر کنیم، بیشتر قدرشان را خواهیم دانست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ شغل نون و آبدار ☘️ اول ماه بود و کارت‌های بانکی او خالی خالی. با وجود کار چند شیفته باز هم درجا می‌زد. حوصله هیچکس؛ حتّی دختر شیرین زبانش، سمانه را نداشت. روی مبل شکلاتی سالن پذیرایی، ولو شده و در خود فرو رفته بود. ذهن خسته‌اش کار نمی‌کرد. ❄️سمیه سینی چای بابونه را روی میز جلوی سعید گذاشت. به او نگاه کرد که سرش را به عقب روی پشتی مبل لم داده و ابروهایِ گره خورده‌اش را پایین انداخته بود. دلش به حال او سوخت؛ امّا تنهایش گذاشت تا فکر کند و حالش مساعد شود، باید موضوع مهمی را با او در میان می‌گذاشت. 🍃 ساعتی در آشپزخانه مشغول شد و قرمه سبزی را بارگذاشت. نگاهی دوباره به سعید انداخت، کمی سرحال‌تر به نظر می‌رسید. لبخندی مهمان لب‌های رژ زده‌اش کرد و به طرف او رفت. 🌸 بعد از کمی خوش و بش گفت: سعید جون دیشب خوابم نمی‌برد و فکر می‌کردم. ☘️ تو که همش در حال فکری! حالا بگو ببینم به چی؟ 🌺 راستش دقت کردم دیدم از اون روزی که دلِ پدر و مادرت رو شکوندی و به حرفشون گوش نکردی روز به روز اوضاع زندگیمون بد و بدتر شده. 🍃 سمیه تو هم خوب بلدی آسمون ریسمون ببافی! بابا بی‌خیال! اینا چه ربطی به هم دارن؟! 🌸 می‌دونی به نظرم باید دنبال یه شغل بهتر بگردم. این شغل برام نون و آب نمیشه! 🍃سمیه آهی کشید و به آشپزخانه برگشت. 🔹امام هادى عليه‌السلام فرمود:العُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ ، و يُؤَدّي إلَى الذِّلَّةِ؛ نافرمانى والدين، تنگدستى مى‌آورد و به ذلّت مى‌كشاند. 📚بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۸۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما *به نام خدا* از:فضه کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها به:کریمه اهلبیت حضرت معصومه سلام الله علیها 🟩🔸🟩🔸🟩🔸🟩🔸🟩 سلام بانوی من✋ سلام‌ زینب‌ثانی✋ بانوی من❗ صدای زنگ کاروان🔔و ورودتان به قم شنیده می‌شود. همه آمده‌اند کودک و بزرگ، پیر و جوان با شاخه‌هایی از گل 🌸و شهری که به یمن ورود شما آذین بسته شده است🎊🎉 چه استقبال باشکوهی ...😍 استقبال اینان کجا و استقبال اهل شام کجا ...😭 🌹خوشا به حال زائر شما که سال‌ها قبل از میلادتان ؛جدبزرگوارتان امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:ما را حرمی است در قم و به زودی فرزندم فاطمه در آن دفن خواهد شد. هرکس او را زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.۱ 🔸🟩🔸 آمده بودی که به دیدار برادر بروی و امام زمانت را ياري کنی اما این دیدار ...😓 🌿۱۷روز مهمان مردم قم بودی، البته شما میزبان و همه مهمان شما بودند و هستند. 💚آمدید و با حضورتان برکت آوردید وقم، قم شد.💓 حرمت مانند نگینی زیبا و درخشان میدرخشد.✨✨✨ 🌿با وجود شما حوزه‌های علمیه بوجود آمد و علمای بزرگی در این شهر تربیت یافتند. 🌻ای دختر ولی خدا 🌻وای‌خواهرولی‌خدا 🌻وای عمه ولی خدا مقام شفاعت داری در دنیا و آخرت شفیعمان باش 🤲🏻 بانوی من❗ آرزوی زیارت حرم شما بر این دل عاشق مانده 😭بطلب که بسیار دلتنگم.🤲🏻 📚بحارالانوار،ج۹۹،ص۲۶۶ 🌹🌺🌹🌺🌹🌺 اهل البیت 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨انعکاسی زیبا 🌅همین ابتدای صبح، عهد ببندیم؛ رفتارمان طوری باشد که انعکاس زیبایی داشته باشد. ☀️چه زیبا می‌شود، روزی که انعکاس کارهایمان، فرج و ظهور آقا جان‌مان حضرت حجت ارواحنافداه باشد. ✋سلام مولای دو جهان صبحتان به خیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨کی امام زمان رو صدا بزنیم؟ 🌱«قاسم تازیکه» فرمانده یک گروهان غواص بود. فرمانده لشکرش «مرتضی قربانی» می گفت: «قاسم با بچه های گروهانش کنار آب ایستاده بود و سیم تلفنی هم جلوی رویش آویزان بود، به او گفتم: قاسم این سیم آن طرف به موانع عراقی ها گیر می کند؛ قطعش کن.» رفتم و برگشتم دیدم هنوز سیم را قطع نکرده؛ دست بردم و سیم چین قاسم را که به کمرش بسته بود برداشتم؛ تا خواستم سیم را قطع کنم قاسم گریه کرد. پرسیدم چرا گریه میکنی؟ 🌹گفت: آقا مرتضی! شما می دانید ما چقدر برای آموزش زحمت کشیدیم؛ شبانه روز؛ در سرما و گرما؛ چند ماه به خانواده هایمان سر نزدیم، حتی تماس هم نگرفتیم، نامه هم ننوشتیم؛ ماندیم و آموزش دیدیم، ما تلاش خودمان را کردیم حالا هم که قرار هست از آب عبور کنیم می خواهیم حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف خودشان سر سیم را به دست بگیرند و ما را راهنمایی کنند. 📡سایت خبری شبستان 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ایجاد محبت اگر دلتان می‌خواهد که با ما هم صحبت شوید ، اگر خواسته‌ای دارید که به ما توسل می‌جویید، آن را به زبان آورید، ما نزدیکیم و می‌شنویم. ✨امام زمان علیه السلام: باور و محبت به اهل بیت علیهم السلام و از جمله امام زمان، حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، باید ظهور و بروز داشته باشد و حداقل این ظهور و بروز، به یک سلام و علیک ساده و روزمره می‌باشد. مگر زیارت عاشورا و سایر زیارات را نمی‌خوانیم؟ پس چرا با امام زنده [حیّ] خود، چنین ارتباطی نداریم؟ 🌼اگر کسی باور کند که امام حق، حیّ است، اگر باور کند که عالم محضر خدا و خلیفه‌ی خداست، اگر به آیه‌ی قرآن کریم ایمان آورد که آنها شاهدان شما هستند و ...؛ حتماً با امام زمان خود مرتبط می‌شود، ولو به یک سلام. 🌼می‌دانیم که "سلام" مستحب و پاسخش واجب می‌باشد و کریم نیز به وجه نیکوتر پاسخ می‌دهد. اما کسی گمان نکند که می‌تواند از معصوم (ع) سبقت بگیرد، عمل به مستحب کند تا او عمل به واجب نماید. بلکه عالم محضر ایشان است، توجه ایشان همیشه به ما هست، سلام و صلوات ایشان همیشه بر ما هست ...، اما این ما هستیم که گاهی توجه می‌کنیم و جواب سلامی می‌دهیم. 📚 بحارالانوار، ج۵۲، ص۹۲ 🆔 @tanha_rahe_narafteو
✍️ حیاط خونه عزیزجون 🌺 چشم انتظار مهمان عزیزی بود، سفر دریایی او بیشتر از یکسال طول کشیده بود. عزیز جون محمود را بیشتر از بقیه نوه‌هایش می‌خواست. محمود هم عاشق عزیز بود. وقتی محمود مسافرت می‌رفت عزیز را با خودش می‌برد. هر وقت هم مأموریت داشت مثل سفر دریایی، او آخرین نفری بود که باهاش خداحافظی می‌کرد. 🍃عزیز مشغول آب و جارو زدن خانه‌اش شد. روز قبل از سوپری سرکوچه‌شان بیسکویت ساقه‌طلایی و دمنوش به‌لیمو خرید، همان که محمود دوست داشت و می‌گفت: « عزیزجون خونه‌تون چه حیاط باصفایی داره. چقدر مزه می‌ده بشینی اینجا و دمنوش‌به‌لیمو با بیسکویت ‌ساقه‌طلایی بخوری. » 🌸داخل خانه را سروسامان داد، سراغ تمیز کردن حیاط رفت. شلنگ را از داخل انباری گوشه حیاط بیرون آورد. به شیر آب کنار حوض وصل کرد. گلدان‌های شمعدانی اطراف حوض را مرتب کرد. برگ‌های زرد و نارنجی داخل حیاط را جارو زد. ☘شیر آب را باز کرد تا گرد و خاک نشسته بر روی گل‌برگ‌ها و زمین را بشوید؛ ولی دردی در کمرش پیچید و نتوانست ادامه دهد و بر روی پله‌ها نشست. 🌸با صدای زنگ تلفن دستش را به میله‌های کنار پله‌ها گرفت و به سختی خود را به کنار میز رساند با دستان لرزانش گوشی را برداشت. 🍃 با شنیدن صدای مریم، خواهر محمود، دلش شور اُفتاد از محمود سؤال کرد. مریم گفت: «هنوز نرسیده، انگار با تأخیر میاد. » احساس کرد چیزی را از او پنهان می‌کند؛ ولی مریم به او اطمینان داد که مشکلی نیست و مثل همیشه برای سالم برگشتن محمود دعا کند. 🌺با قطع تلفن روی مبل وا رفت. هزاران فکر با سرعت نور به ذهنش خطور کرد. تلویزیون را روشن کرد تا حواسش پرت شود. صدای مجری در سرش پیچید: « دزدان دریایی سه لنج ماهیگیری ایرانی را در آبهای آزاد به گروگان گرفته‌اند. کشتی نیروهای دریایی که از مأموریت برمی‌گشت برای نجات آن‌ها مسیر خود را تغییر داده است.» 🍃اشکی از گوشه چشمش روی پیراهن بلند گُل‌گُلی‌اش ریخت. دستان چروکیده و لاغرش را به سوی آسمان بلند کرد. برای سلامتی و نجات ماهیگیران و نیروهای دریایی دعا کرد. 🌸سه روز تسبیح از دست عزیزجون نیفتاد و دائم در حال ذکر و دعا بود. روز چهارم اخبار خبر از آزادی و نجات ماهیگیران داد. سجده شکر به جا آورد و چشم انتظار آمدن محمود شد. ☘با رسیدن کشتی به ایران، خبر شهادت محمود به خانواده‌اش رسید. عزیزجون شب قبلش خواب محمود را دیده بود. محمود به او از شهادت و چشم انتظاری‌اش برای دیدارش گفته بود. همه نگران حال عزیزجون بودند؛ او خوابش را برای بقیه تعریف کرد. بعد آن روز عزیزجون چشم انتظار آمدن محمود است تا او را با خود ببرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
AUD-20210829-WA0023.mp3
13.47M
از: افراگل به: قطب عالم امکان ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ☘ سلام و صلوات خدا بر تو ای امام حق 🌺 آقاجان جمعه متعلق به شماست. روزی است که عاقبت ظهور خواهی کرد. ما به پیشگاهت پناه آورده و مهمان خوان کریمانه تان هستیم. ای چشم پوش خطاهایمان ما را بپذیر . 🔸 أَيْنَ صَدْرُ الْخَلاَئِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوَی. كجاست آن پيشوا و صدرنشين آفريدگان، صاحب نيكوكارى و تقوا. سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ یا رفیقَ مَن لارفیق له 🌺 صبح را آغاز می‌کنیم با یاد و نام تو 🌸دقیقا یادمان نیست آخرین بار کی خودمان را پیدا کردیم؟! ولی خوب می‌دانیم هرگاه گم شده‌ایم، دستمان در دست تو نبود... ☀️همین ابتدای روز دستمان را به دستت می‌سپاریم. تو بهترینی برایمان بهترین رفیق دوستت داریم یارفیقَ مَن لا رفیقَ له یاانیسَ مَن لا انیسَ له 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای خانمت چقدر احترام قائلی؟ 🌹خیلی به ایشان [مادرم] اظهار محبت و علاقه می کردند و مقید بودند این اظهار محبت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. امام احترام فوق العاده ای برای خانم قائل بودند.... در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند.... در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم باز می کردند، اگر قادر به صحبت بودند، می‌گفتند: خانم چطورند؟... . اگر روزی خانم غذا را تهیه می‌کردند، هر چقدر هم که بد می‌شد، کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می‌کردند. امام به ما می گفتند: «هیچ کس مادر شما نمی‌شود.» 📚پابه پای آفتاب، ج۱، ص۹۲ و۹۷، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام خمینی. رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺اگر آرامش می‌خوای، بگذر. 📌در مشاجره‌های زندگی مشترک، بایستی بدنبال ريشه‌ها، علل و راه حل مشكلات گشت؛ نه مقصر دانستن، محكوم كردن و برنده شدن. 👌هنگام مطرح کردن مسئله تا حد امكان از طرح مسائل گذشته بايد خودداری نمود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍راز‌مهر 🌺شهلا سعی کرد کالسکه خرید را رد کند، اما شلنگ آب و وسایل نظافت نمی‌گذاشت. با لحن تندی گفت: «این‌ها را بردار تا رد شوم.» اما مرد نظافت‌چی حتی برنگشت تا ببیند چه خبر است. ☘صدای شهلا بلند شد. مهری در حالی که چادرش را به کمر گره می‌زد، آمد و وسایل را کنار دیوار کشید. 🌸_ بفرمایید خانم. 🍃همین که مهری خواست برود تا بقیه پادری‌ها را بشوید، شهلا گفت: «اولین باره به این ساختمان میای؟ همیشه آقای قربانی می‌ اومد.» 🌺مهری با اخم جواب داد: «آره. » ☘پسر خردسال شهلا که کنار مادرش ایستاده بود، آخرین گاز را به موز زد و پوستش را زمین انداخت. 🌸 در پارکینگ از سمت بیرون به داخل ساختمان باز شد. ماشین سمند سفیدی روی پل توقف کرد چند بار بوق زد تا مرد نظافت چی کنار برود. شهلا دست پسرش را گرفت. راننده سرش را از ماشین بیرون آورد. 🍃_هوووی هالو بکش کنار. 🌺مهری تا خودش را به داوود، نظافتچی ساختمان، برساند مرد راننده از ماشین پیاده شد. روبروی داوود ایستاد و فریاد کشید: « مگه صدای بوق را نمیشنوی؟ » 🍃 داوود تازه متوجه مرد جوان عصبانی شد. عقب عقب رفت روی پوست موز، محکم زمین خورد. 🌸مهری دست همسرش را گرفت و کمک کرد تا بلند شود. بعد با حرکات دست و لب در حالی که نگاهش به چشم های همسرش دوخته شده بود با اشاره با او صحبت کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: سردار دلها به: شهید محمد حسین فهمیده لباس‌ها برای تنت زیاد گشاد و بزرگ بود. به تو اجازه نمی‌دادند که به خط مقدم بروی. دلت هوایی شده بود. وقتی تانک عراقی‌ها نزدیک می‌شد و تو در دلت اقتدا کردی به حضرت قاسم، مرگ برایت شیرین بود. نارنجک را برداشتی. به سمت تانک گام‌های استوارت را گذاشتی. حفظ ناموس و وطن، چیزی بود که از قاسم بن الحسن یاد گرفته‌ بودی. شهادتت مبارک ای افتخار ایران زمین 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨روز نو 🌒شب تاریک جایش را به روز روشن می‌دهد، تلخی‌ها و ناکامی‌ها، جایشان را به خوشی‌ها می‌دهند. ☀️ روز از نو متولد می‌شود. تو نیز امروز فرصتی دوباره یافتی برای نو شدن، بسم الله... 🆔 @tanha_rahe_narafte