✨ اندیشه ناب
🌹 طراوت و نشاط را میشود همواره داشت. حتی اگر شرایط به نظر واژگون بیاید.
🌷 یعنی همیشه حتی در اوج مشکلات، سختیها و میانسالی می شود شاداب بود، اگر اندیشه ای ناب داشته باشی.
#به_قلم_ترنم
#صبح_طلوع
#عکسنوشتهآلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠زندگی همراه با موفقیت
✅برای داشتن زندگی موفق و پرنشاط نیاز به نظم و ترتیب در امور زندگی است.
🔘زمانی نظم و ترتیب در زندگی شکل می گیرد که زن و شوهر برنامه ریزی داشته باشند.
🔘هرچه برنامه منسجم تر و گویاتر باشد، مقابله با انواع مشکلات و سختی ها آسان تر و آمادگی بیشتری حاصل می گردد.
🔘همچنین هر چه انسان آماده تر باشد، عزت نفسش هم به مراتب بیشتر است.
✅بنابراین همسران باید سعی کنند برای داشتن چنین عزت نفسی تلاش کنند و اولین اقدام یعنی؛ برنامه ریزی را، با گام های محکم و بلند بردارند.
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#عکسنوشتهحسنا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨گذشت از لغزشهاى همسر
☘براى افرادى که مدّتها با هم زندگى کرده اند و در امور زیادى منافع واحدى دارند، سر زدن لغزش و اشتباه و خطا، امرى عادى و متعارف است؛ بنابراین، لازم است با بردبارى از خطاها و اشتباهات یکدیگر چشم پوشى نمایند.
🌸سیره معصومان علیهم السلام چنین بوده است که اشتباه و خطاى شناختى و رفتارى همسران را نادیده می گرفتند.
🌿اسحاق بن عمّار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حقّ زن بر مرد چیست که با انجام آنها انسان، «نیکوکار» محسوب شود؟
🌷امام علیه السلام فرمود: خوراک و پوشاک او را فراهم نماید و اگر خطایى از او سر زد، از او بگذرد.
🌟سپس فرمود: پدرم امام باقر علیه
السلام همسرى داشت که به او آزار مىرساند؛ ولى پدرم او را مورد عفو و بخشش قرار می داد.
📚کافى، ج ۶،ص ۵۱۰
#سیره_معصومین
#همسرداری
#امام_باقر علیه السلام
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹تشکر از همسر
❣️🔆❣️🔆❣️🔆❣️🔆❣️
✨بسیاری افراد فکر می کنند که نیازی نیست در جمع از همسرشان تشکر و قدردانی کنند. اما گاهی تشکر از همسر در جمع بیشتر اهمیت دارد.
🌷چرا که سپاسگذاری از همسر در جمع باعث می شود که همسرتان عزت نفس بگیرد و احساس کند فرد ارزشمندی است.
#عزت_نفس
#همسرداری
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نیمه پر لیوان
🌸مهسا گوشی به دست روی تخت اتاق دراز کشیده بود. عکس های مینا خواهرش در گروه دورهمی توجه اش را درست مثل آهنربا به خودش جذب کرده بود. پرده سیاهی بر روی افکارش سایه انداخت. چطور مینا هر ماه یک دست لباس بخرد اما من سالی یک بار هم به زور؟
🍃مگر دو سال پیش نبود که مبل خریدند، دوباره مبل هایشان را عوض کردند اما ما هشت سال هست که با این مبل های کهنه ی رو رفته سر می کنیم.سرویس طلای مینا دل هر زنی را می برد اما من بیچاره یک جفت النگویم را هم پارسال برای خرید ماشین فروختم.
🌸افکارش یکی پس از دیگری در ذهنش رژه می رفتند، آه بلندی کشید. چشم های منتظر شکستن بغضش را روی هم گذاشت. حسابی حرصش درآمده بود. در میان افکارش دنبال چیزی بود که او را آرام کند. فکری به ذهنش آمد.از جایش بلند شد. آلبوم عکس را از داخل کشوی کمد بیرون آورد. دستی بر روی خاک هایش کشید.
🍃چندین سال زندگی مشترکش در لابه لای عکس ها برایش مرور شد. احمد از روز اول واقعا عاشق مهسا بود. هر چند وضع مالیش خوب نبود اما هر چه داشت برای زندگیش گذاشت.تمام این سال ها از انجام هر کاری در هر زمانی دریغ نکرده بود تا به مهسا و بچه ها سخت نگذرد. همیشه با احترام با خانواده مهسا برخورد می کرد. اخلاق خوبش با مهسا و بچه ها زبانزد فامیل بود. هر مناسبتی که بود به مهسا تبریک می گفت و حتی شده بود شاخه گلی برای او می خرید.
🌸تمام عکس ها حس خوب بودن با احمد را به او می داد. پس چرا اجازه داده بود افکار پلیدش حس خوبش را نسبت به احمد وسوسه کند؟ نفسی عمیقی کشید. لیوان گوشه تخت را برداشت و کمی آب خورد.با خودش گفت: «هر چند بعضی از عکس هایمان را به جای نشستن روی مبل، روی زمین گرفته ایم. هر چند به جای گرفتن عکس در خانه خودمان، در خانه صاحبخانه عکس گرفته ایم. هر چند به جای این که در عکس ها النگو و طلاهایم خودنمایی کند لباس ساده ام به چشم می آید؛ اما مهم تر از همه این است که دلمان، دست هایمان با یکدیگر پیوند خورده بوده است. در شادی و غم مثل کوه پشت سر هم بوده ایم. آری همیشه دستمان خالی بوده اما دلمان از مهر و عشق به یکدیگر پر. »
#داستانک
#همسرداری
#بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
از: افراگل
به: یگانه خالق هستی
به نام خدای زیبا آفرین
خدای عزیز با چه زبانی شکر نعمت هایت را به جا آورم؟!
زبانی که از فرط گناهان لال شده !
زبانی که در برابر خوبی ها قدرنشناسی کرده !
زبانی که به جای سکوت، حرف زده و به جای حرف زدن سکوت کرده !
زبانی که با حرف زدن هایش دلی را شکسته!
زبانی که بدون ملاحظه، بی پروا و بدون فکر حرف زده !
خداجان بنده ات را دریاب.
دوست ندارد زبانش تیز و برنده باشد.
دوست ندارد با آن معصیت تو را انجام دهد.
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
💪تصمیم های مثبت خاک خورده را دریاب
✨هیچ چیز به اندازه خودمان نمیتواند در ما تغییر مثبت ایجاد کند.
🌱هر صبح انگیزه ای دیگر برای تغییر است، پس یا علی بگو به تمام تصمیم های مثبتت که مدت ها در طاقچه افکارت خاک می خورد.
#صبح_طلوع
#بهقلمبهاردلها
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💯مواهبی که در سایه عزت نفس شکل می گیرد
🔹1. در مقابل مشکلات و سختی های زندگی سربلند می شود.
🔹2.تلاش و کوشش خود را بیشتر می کند.
🔹3. به ذلت و خواری تن نمی دهد
🔹4. مانعی بر سر راه شکست انسان و ناامیدی اوست. زیرا شکست را پایان کار نمی بیند بلکه آن را پلی برای رسیدن به پیروزی می داند.
✅آری عزت نفس یکی از بزرگترین صفات اخلاقی است. خودش سبب اجرای سایر اخلاقیات در خانواده و جامعه می شود.
🔘بنابراین والدین این وظیفه را برعهده دارند تا به بهترین نحو این صفت اخلاقی را در خانه و بین اعضای خانواده تقویت کنند.
🔘همچنین والدین باید بدانند عزت نفس در سایه اطاعت از دستورات الهی و عبادت شکل می گیرد و تقویت می شود. زمانی که والدین، بندگان خوبی برای خدا باشند، خواهند توانست این مهم را به فرزندانشان منتقل نمایند.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چگونه با حق و ناحق شدن ها برخورد می کنید؟
🍃مهدی هیچ وقت حاضر نشد انصاف را زیر پا بگذارد و حق را ناحق کند.
🔸بچه اول مان محمد متین، آن قدر شلوغ و پر جنب و جوش بود که همه به شوخی به او فنته ۸۸ می گفتند. می بردیمش مهد کودک، یک ساعت بعد زنگ می زدند که بیائید ببردیدش. هر وقت هم زنگ می زدند، من از محمد طرفداری می کردم.
🔹یک بار که با هم رفته بودیم مهد. داشتم ازش طرف داری می کردم. مهدی گفت: حق با مربی هاست. همین الان دیدم محمد توی حیاط داشت دو نفر دیگر را می زد.
🌻از دستش ناراحت شدم و گفتم: مثلا تو پدرش هستی. چرا ازش طرف داری نمی کنی؟
🍃گفت: من حق را ناحق نمی کنم. الان اگه چشم روی اشتباهات پسرمان ببندیم، فردا که بزرگ می شود، مسئولیم.
راوی: همسر شهید
📚کتاب بابا مهدی؛ خاطراتی از شهید مهدی قاضی خانی؛ حسین سلمان زاده و علی غیوران؛صفحه ۳۲ و ۶۸
#سیره_شهدا
#ارتباط_با_فرزندان
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨سرزنش جوان
🔸عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ ـ : إذا عاتَبتَ الحَدَثَ فَاترُك لَهُ مَوضِعا
مِن ذَنبِهِ ؛ لَئِلاّ يَحمِلُهُ الإِخراج عَلَى المُكابَرَةِ.
🌸امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ فرمودند :
🌻 هرگاه جوان را سرزنش كردى ، جايى [براى عذر آوردن] از گناه برايش قرار ده تا قرار گرفتن در تنگنا ، او را به درشتى و سرسختى نكشانَد.
📚شرح نهج البلاغه، ج۲۰،ص۳۳۳،ح۸۱۹
#حدیث
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️گلدان شکسته
🌺امین با ذوق و شوق توپ بازی می کرد. یکدفعه توپ به گلدان زیبا و گرانقیمت گوشه سالن خورد و شکست. امین که چشم پدر و مادر خود را دور دیده بود و توپ را داخل خانه آورده بود غصه اش شد. حالا چکار کند؟ مادر عاشق این گلدان بود. یادگار مادربزرگش بود. می ترسید هر آن سر برسند و دعوایش کنند. بغض گلویش را می فشرد، اشکش سرازیر شد. نفرین بود که نثار خود می کرد که این چه کاری بود که کردم؟
🍀صدای چرخیدن کلید درونِ در را شنید. با سرعت خودش را در کمد دیواری قایم کرد. پدر و مادر وارد سالن که شدند با منظره گلدان شکسته روبرو شدند. مادر داد زد: « امین مگه دستم بهت نرسه؟ مگه نمی دونی این برام عزیزه؟ به چه جرأتی توپ رو داخل آوردی؟»
🌼 امین با شنیدن حرف های مادر بر خود لرزید. تپش قلب گرفت. منتظر تنبیه سختی بود که صدای پدر را شنید که مادر را آرام می کند: « زینب جان آروم باش این راهش نیست مگه نشنیدی حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: با خشم بچه تربیت نمی شود. حالا کاری که شده باید به آرامی باهاش صحبت کنی.» (۱)
امین دیگر صدای خشم مادر را نشنید.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔹۱- قال امام علی علیه السلام: لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ
🌸امام على عليه السلام فرمود: با خشم تربيت [ممكن] نيست .
📚غرر الحكم ، ح۱۰۵۲۹
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: ترنم
به: منجی عالم بشریت
✨سلام مولای ما!
🌼شاید تو هم منتظری تا ما بیاموزیم از من ها وتن ها جدا شویم و ما شویم.
🌱این که دست این من ها بهم گره بخورد و «ما»ی متحد در راه عبودیت خدا را بسازد.
✨مولای من!
🌿ما را متحد کنندهی این اجتماع قرار بده.
ما را خادم اسلام بپذیر.🤲
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌞 چشم در چشم خورشید
🌺صبح می شود و چشم در چشم خورشید، نگاهم را به آسمان می دوزم و تو را طلب میکنم.
🌸آرزویم تلألؤ خورشید رویت در نگاهم است.
#صبح_طلوع
#بهقلمترنم
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte
💠زحماتی همراه با عشق
✅احترام به والدین از هر چیز واجب تر است. والدین مخصوصا در زمان پیری حساس تر می شوند.
بنابراین باید در خصوص ارتباط گیری و رفتارهایمان با آ ن ها دقت داشته باشیم مثلاً:
🔘مدام احوال آنان را به صورت حضوری یا حداقل با تماس تلفنی جویا شویم.
🔘همیشه زحمات و تلاش های آنان را یادآوری و از آنان تشکر کنیم.
🔘اگر در وضع اقتصادی مناسبی نیستند به آنان به صورت غیرمستقیم کمک مالی دهیم.
🔘همواره آنها را با احترام و القاب زیبا مورد خطاب قرار دهیم.
✅ بدانیم، انجام تمام این کارها حتی گوشه ای از زحمات آنان را جبران نمی کند، فرزندان در هر حال همواره مدیون زحمات همراه با عشق آنان هستند.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟 وقف خدمت به پدر
🌼امام حسن(علیه السلام)در طول سی و هفت سالی که در کنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلکه همواره بازوی نیرومند،یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداکاربرای امیرمومنان به حساب می آمد. وی با شناخت کاملی که از پدرداشت، خود را وقف خدمت به امیرالمؤمنین کرده بود.
🌸روزی بازوی نظامی پدر می شود و به فرمانش به طرف کوفه روانه می شود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهدو آنها را جهت مقابله با پیمان شکنان و ناکثان بسیج کند.
🌷 روزدیگر بازوی سیاسی امام می شود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه می شود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وکثرت انحرافات آگاه می سازد و یا در مسئله حکمیت به دستور آن حضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع می نماید و دست به افشاگری می زند.
🌱آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت ها به کمک و یاری پدرمی شتابد.
🌼باید اعتراف کرد که بدون شک در این سی و هفت سال خدمات آن حضرت در قالب ماموریت از طرف امیرمؤمنان بیش از این ها بوده است ولی ما برآن ها دست نیافته ایم و یا فاقد ارزش تاریخی بوده اند.
📚مجله فرهنگ كوثر، خرداد ۱۳۷۹، شماره ۳۹
#سیره_معصومین
#ارتباط_با_والدین
#امام_حسن علیه السلام
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بهشت نتیجه اطاعت از والدین
🌼قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: اَلْعَبْدُ الْمُطيعُ لِوالِدَيْهِ وَلِرَبِّهِ فِى اَعْلى عِلّييّنَ.
🌺پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: بنده اى كه مطيع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قيامت در بالاترين جايگاه است.
📚كنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۶۷
#حدیث
#ارتباط_با_والدین
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍آب تنی
🌸نور خورشید روی آب دریا سکه های طلایی ریخته بود. موج ها آرام به ساحل سر می زدند و به خانه خود بر می گشتند. سعید، وحید و مریم روی زیر انداز کنار پدرو مادرشان نشسته بودند.
🍃سعید با سر به وحید اشاره کرد. وحید رویش را برگرداند و به دهان پدر خیره شد. پدر از دوران کودکی خود تعریف می کرد: « اون زمونا حرف حرف بزرگترا بود. یازده سالم بود، همسن سعید، بابام گفت که باید کار کنین تا قدر پولو بدونین، برای همین از بچگی من و عموتونو برد سرکار... »
🌺سعید با نوک انگشتان پایش به وحید زد. وحید بالاخره تسلیم شد. پدر وقتی دید هر دو بلند شدند، حرفش را نیمه کاره رها کرد و رو به آنها گفت: «بچه ها تو آب نرید.» بچه ها باشه گویان به سمت دیگر ساحل دویدند.
🍃سعید پس کله وحید زد و گفت: «چرا تکون نمی خوردی؟» وحید پس سرش را ماساژ داد: «چته بابا داشتم خاطره گوش میدادم، حالا می خوای چی کار کنی که بلندم کردی؟»
🌸 سعید لباسش را از تنش در آورد و گفت: « زود باش بریم آب تنی.» وحید خیره به سعید گفت: « بابا گفت نریم.» سعید دست وحید را گرفت و به سمت دریا کشید: « این همه راهو نیومدیم که فقط دریا رو ببینیم، بدو که آب تنی تو این هوای گرم می چسبه.»
🍃وحید به سمت پدر و مادر نگاهی انداخت و بعد به آبی دریا. سعید درون آب رفت و شروع به آب بازی کرد. وحید هم دل به دریا زد. بدنش با اولین تماس آب لرزید و مو به تنش سیخ شد. سعید شنا کنان از ساحل فاصله گرفت.سرش را از آب بیرون آورد و گفت: « بیا دیگه اینقدر ترسو نباش!» وحید هم خودش را به سعید رساند و جلوتر رفت.
🌺عضله پای وحید گرفت و نتوانست پایش را تکان بدهد. بدنش سنگین شد و زیر آب رفت. سعید سرش را از زیر آب بیرون آورد تا به وحید نشان دهد که از او جلو زده است؛ اما صدای فریاد وحید و دست هایش که آب ها را به هوا می پاشید، جلو چشم هایش نقش بست.
🍃لحظه ای مات و متحیر به صحنه روبرویش نگاه کرد تا خواست به خودش بجنبد دیگر وحید را ندید. ناخودآگاه اشک از چشم هایش جاری شد و فریاد زنان به سمت وحید شنا می کرد. چیزی از کنارش با سرعت گذشت. سعید گریان و با چشمان تار به سمت وحید شنا کرد.نمی دانست چه چیزی از کنارش عبور کرد؛ ولی ترس به دلش راه نداد با سرعت شنا کرد. لحظه ای سرش را از آب بیرون آورد تا نفس بکشد،صدای سرفه های وحید را شنید. پدرش را دید که سر و سینه وحید را بیرون از آب گرفته بود.
🌸در ساحل، پدر سینه وحید را ماساژ می داد تا آب های خورده را برگرداند. سعید مثل موش آب کشیده بالا سرشان ایستاد. وحید با سرفه های شدید آب های خورده را برگرداند.
🍃پدر دست وحید را گرفت، بلندش کرد و از کنار سعید بدون اینکه نگاه کند، گذشت. سعید پشت سرشان راه افتاد و با صدایی که پدر بشنود، گفت: « ببخشید.» پدر با اخم برگشت و به سعید نگاه کرد: « ببخشید! اگه غرق میشد، فایده ای داشت؟» سعید با چشمان اشکی به وحید خیره شد.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب 🌺
به :خالق هستی 🌸
☘خدایا مگر نه اینکه در کتاب آسمانی مون قران نفرمودی
لایکلف الله نفسا الا وسعها
هر نفسی به اندازه توانایی خودش تکلیف میشه
🌱خدای مهربون کمکم کن اندازه نفسم خودم را درک کنم ،موقع تکلیف غُر نزنم نِق نزنم ....
🌿تو بهتر از خود من به من آگاهی من و میشناسی
🌻کمکم کن خودمو کم ندونم .
اون قدرت خدایی که در وجودم قرار دادی رو درک کنم.
🌹کمکم کن زحمت بکشم و به بُعد وجودی ام که انسانیت حقیقی هست برسم
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
✍سرچشمه تمام زیبایی ها
🌹 پروردگارا
🌸زیبایی هایت همتایی ندارد.
🌷چگونه ستایشت نکنیم؟
🌻 حال اینکه هر آینه می نگریم .
🌺 چشمانمان قابلیت توصیف تو و زیبایی هایت را ندارد .
🌼 ای سرچشمه تمام زیبایی های عالم
✨ ای پروردگار من و پروردگار همه
❤ دوستت دارم .
#صبح_طلوع
#بهقلمخادمالمهدی
#عکسنوشتهآلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
💯ذهن خوانی بلد هستید؟
✅حواسمان باشد همسر ما ذهن خوانی بلد نیست! و از دل ما خبر ندارد.
🔘نباید انتظار داشته باشید که بر طبق احساسات درونی شما عمل کند.
🔘تا وقتی که شما چیزی را به زبان نیاورده اید و در خصوص آن به توافق نرسیده اید، نمی توانید توقع داشته باشید به خواسته تان عمل کند.
🔘 هر موقع همسرتان بعد از توافق کردن، باز کوتاهی کرد او را سرزنش نکنید ؛ بلکه با آرامش و جملات زیبا و مثبت به او یادآوری کنید.
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آخرین همسرانه شهید عباس بابایی
🌷لباس احرام تنم بود و آماده رفتن به عرفات.
🌱گفتند: عباس زنگ زده. تا رفتم دم تلفن دیدم صف ۱۶-۱۵ نفره ای برای صحبت با عباس درست شده که آخرینش من بودم.
🌟بعد از سلام و احوال پرسی گفت: برای خودت از خدا صبر بخواه. دیگر مرا نخواهی دید. مبادا برگشتنی گریه کنی و ناراحت شوی. تو به من قول داده ای. ارتباطت را با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیشتر کن.
🌻دیگر در حال خودم نبودم. گوشی تلفن از دستم افتاد. رفتم اتاق مثل دیوانه ها سرم را به دیوار می کوبیدم. طاقت نیاوردم. هنوز برخی با عباس مشغول صحبت بودند.
🔸به زور گوشی را گرفتم. گفتم: عباس! به دادم برس. من نمی توانم از تو خداحافظی کنم. دیگر نه او می توانست چیزی بگوید نه من.
🌿وقتی گفتم خداحافظ. با گوشی تلفن با هم افتادیم روی زمین.
📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، علی مرج، صفحه ۴۳-۴۲
#سیره_شهدا
#همسرداری
#شهید_بابایی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞بگو دوستم داری
🌹رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود:
این سخن مرد که به همسر خود بگوید «دوستت دارم» هیچ گاه از دل زن بیرون نمی رود.
📚وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۳
#همسرداری
#محبت
#زندگی_بهتر
#عکسنوشتهولایت
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حسرت
🌸سعیده وارد خانه شد. مثل همیشه سلام بلندی گفت و سه قل هوالله خواند. چادرش را که به سر چوبرختی، آویزان کرد، لباسهای آویزان همسرش را دید. به اتاق همسرش رفت، تقی روی در قهوه ای رنگ کوبید و وارد شد. همسرش برای چند دقیقه سرش را از روی لبتاب بالا گرفت، لبخندی زد و سلامی تحویلش داد.
🌺« سلام، خسته نباشی خانومی»
🌼«ممنون عزیزم. شما هم همینطور.»
🍁سعیده همانطور که چهره اش را در تصویر تاریک لپ تاپ، نگاه میکرد تا شلخته و خسته به نظر نیاید، بغضش را قورت داد. ماه ها بود از کمحرفی همسرش، به ستوه آمده بود. کار همسرش پای لپ تاپ بود و در خانه. اما سعیده سعی میکرد به بهانه ای ازخانه بیرون برود تا حضورش درخانه، باعث سرزدنهای مداوم و در نتیجه عصبانیت همسرش، نشود.
🍂با این وجود هیچ وقت نتوانسته بود با کم حرفی شوهرش کنار بیاید. هربار هم که تلاش کرده بود زمینهی مشترکی ایجاد کند، بیشتر از سه چهارجمله از او نشنیده بود.
🙃هر چقدر چانهی سعیده برای هم صحبتی گرم بود، فرید ترجیح میداد، غیر از صحبت های کاری، صحبت دیگری نکند. گاهی حتی از شدت کم حرفی همسرش، به گوشه ای پناه میبرد و در تنهایی خودش، گریه میکرد. گاهی سعی میکرد بتواند با خواهرانش، حرف بزند تا نیازی به شوهرش نداشته باشد، اما هربار باز به این نتیجه میرسید که هیچ چیز صحبت بین زن و شوهر نمیشود.
🍀امروز هم پیش مشاور رفته بود. حالا میخواست به آنچه آموخته، عمل کند. به آشپزخانه رفت. چایساز را روشن کرد. بستهی نسکافه را در فنجان ریخت. آن را درون سینی طلایی گذاشت.
📚از بین طبقات کتابخانه دفتر خاطرات طلایی ازدواج و آلبوم را بیرون کشید. در زد و گفت:«جناب همسر، نسکافه میل ندارند؟!»
☕️فرید گفت:«البته که میل دارم، خدمت می رسم.»
😢سعیده بغضش را فرو داد. انگشت فرید را که حالا کنارش نشسته بود، روی خیسی پای چشمش گذاشت و با لحنی شبیه به گلایه اما پر از عشق گفت:«می بینی اینها کلماتی است که می خواهد به زبان بیاید اما چون زبان ندارند، اشک میشوند و روی صورتم قل میخورند.»
😔فرید قلبش فشرده شد. انگشتش را به سمت لبش برد. بوسه ای روی آن زد و گفت:«عزیزم! شرمنده ام. سعی میکنم یاد بگیرم. می دانم زیاد تنهایی میکشی.»
💞دقایقی بعد فرید و سعیده روی مبل در آغوش هم نشسته بودند و مشغول تعریف خاطرات شیرین ازدواجشان و بعد از آن تصمیم برای اضافه کردن عضو جدید به خانوادهی دو نفرهشان بودند. بگو بخند میکردند و مشغول برنامهریزی برای سفرهای کم هزینه و بیرون رفتن های باهم شدند.
⏰این بار سعیده وقتیبه ساعت نگاه کرد، متوجه شد حدود دو ساعت با فرید مشغول خوش و بش بوده، اتفاقی که تا آن روز بیشتر رنگ حسرت داشت.
#داستان
#به_قلم_ترنم
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب
به: منجی عالم
🌿آقا جان
امروز مطلبی از شیخ اسماعیل شاگرد درجه یک مکتب شما می خوندم که می فرمودند: هیچ چیز مثل ادب و تواضع و فروتنی، انسان را رشد نمیده.
ادب داشته باشیم، در صحبت کردن ها، در راه رفتن، نشستن، غذاخوردن، نماز خوندن ، خوابیدن خلاصه هر کار می کنیم خودمون را در محضر خدا و اهل بیت ببینیم تا بیشتر مواظب باشیم و حواسمون رو جمع کنیم .
🌸آقا جون
دقت می خوام ، توجه و ادب می خوام. می دونم خیلی بی ادبم ولی تنها کسی که می تونه مؤدبم کنه شمایی.
🌹مولا جان
دستم را به دست شما می سپارم برای همیشه تا بی نهایت.
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا
✨«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا
✨ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم
✨شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا
✨وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم
✨تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا
🌙حلول ماه مبارک رمضان مبارک
#ماه_رمضان
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte