eitaa logo
مسار
355 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
477 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️پدر 🍃ماشینش را در گوشه‌ای پارک کرد همان طور که مشغول باز کردن کمربندش بود گوشی اش زنگ خورد، پدرش بود. حوصله نداشت جواب بدهد، سریع قطع کرد . ☘️نام پدرش را مزاحم همیشگی سیو کرده بود. از ماشین پیاده شد و به سمت بانک حرکت کرد. نوبت گرفت، دوباره گوشی‌اش زنگ خورد. با عصبانیت جواب داد: «چیه بابا هی زنگ میزنی؟» 🌸_مهرداد جان ، بابا قرص‌هام تموم شده پسرم . 💥_به من چه که تموم شده مگه مهرنوش دخترت نیست به اون بگو . ✨_اخه مهرنوش که بچه کوچیک داره باباجان. ❄️همان موقع شماره او را خواندن بلند شد و در همان حال گفت: « کاری نداری باید قطع کنم. » و بدون آن که منتظر خداحافظی پدرش باشد گوشی را قطع کرد. 🌱روی صندلی نشست ، کارهای مربوط به حساب را انجام داد. از کارمند بانک موجودی حساب را پرسید وقتی مطلع شد موجودی حساب به اندازه کافی هست از جایش بلند شد قبل از رفتن جوانی جلویش را گرفت: «وقت داری حرف بزنیم.» 🌺با خوشروئی گفت: « بله البته بفرماید در خدمتم.» 🔘_من... چه طور بگم ناخواسته حرف تون شنیدم اسم رو گوشی تونم دیدم. پدرتون بود درسته. 💠مهرداد سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. جوان دست روی شانه او گذاشت گفت: «الان به خاطر پول تو حسابت کلی خوشحال شدی، نمیدونی که دعای پدرت بود. من پدرم رو از دست دادم ولی میدونی چی صداش میزدم؟ گوهر نایاب ،قدر پدر تو بدون. » 🍃جوان این را گفت و بیرون رفت. مهرداد سریع گوشی اش را از جیبش بیرون آورد اسم پدرش را گوهر نایاب سیو کرد سریع تماس گرفت: «الو بابا جان خوبی ، قرصت تموم شده کدوم یکی رو میگی؟ » ☘️_سلام پسرم ، قرص قلبم بابا جان. 🌸_چشم بابا میگیرم براتون ، ببخشید بابا سرت داد زدم. 💠_ اشکال نداره پسرم سرت شلوغ بود حتما. ☘️_کاری نداری بابا. 🌸_نه بابا جان قربونت ، مواظب خودت باش. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از : گمنام به : قائم آل محمد بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا باب الله امام مهربانم ای کسی که تمام هستی به انتظارت نشسته است و اگر نبودی لحظه‌ای این نظم و آرامش بر جهان خلقت حاکم نبود و همه چیز رنگ می‌باخت. می‌دانم که تو مظهر و مثل اعلی خدای عز و جل برای هدایت من به سوی خالقی و این دوری و سردرگمی از غفلت و کوتاهی‌های خودم است، ولی باز هم برایم پدری کن و برای رسیدن به مقصد دستانم را بگیر و لحظه‌ای مرا از خودت جدا نکن. نیاز من به تو از نیاز ماهی به آب هم بیشتر است، خیلی بیشتر. اللهم عجل لولیک فرج🤲🏻 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
☘️ تلألؤ سبز زندگی 🌸بسیج ای تلألؤ سبز زندگی، نشاط معنوی تو در جای جای ایران عزیز دیده می‌شود. عطر خوش بسیج و بسیجی در فضای جامعه پیچیده است. هر جا نگاه کنی، حضور بسیج را حس می‌کنی. از هر لباس و صنف و سنی این مدال افتخار را به سینه دارند. 🍁بسیج به معنای ساخته شدن و آماده گردیدن است. بازسازی و محرویت‌زدایی از چهره شهرهای‌مان را مدیون تو هستیم. 💥پیر خمین‌مان با دیدن ارتش بیست میلیونی که اینچنین درخشیده روحش شاد می‌شود. بابت تمامی کمک‌ها، خوبی‌ها و شجاعت‌های‌تان سپاس. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁 بهترین اعمال 🌺بسیجی، برای امنیت کشور، جانش را کف دست می‌گیرد. خودجوش است و مخلص. بسیجی نگاهش به فرمانده کل قواست. بسیجی غیرتی است. ☘️ بسیجی عزیز سخن امام (ره) که می‌فرماید: بسیج لشکر مخلص خداست. را با جان و دل به گوش بسپار. لشکر مخلص خدا اعمالت را خدایی کن. 🔆روزت مبارک 🆔 @tanha_rahe_narafte
♦️ : اگر بخواهیم شما از ما راضی باشید چه باید کنیم؟ ✅ ؛👈از ناحیه امام زمان علیه‌السلام 🔵✍ هر یک از شما باید کاری کند که او را به محبت و دوستی ما نزدیک گرداند و از آنچه خوشایند ما نیست و باعث کراهت و خشم ماست دوری گزیند. 📚 احتجاج طبرسی، ج۹، ص۳۲۳-۳۲۴ 💥 این بار پاسخگوی سؤالاتمان امام عصر ارواحنافداه هستند.👆👆👆 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @tanha_rahe_narafte ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
✍هالو 🍃 در کوچه پس کوچه‌ها می‌چرخید که سید از راه رسید:«پنجشنبه این هفته مهمان ما خواهی بود.» 🌸قند در دلش آب شد. گاری و بند و بساط رویش را جمع کرد. در بازارچه به راه افتاد تا حساب کتاب‌ها را صاف کند. ☘در راه، پیرمردی سراغش آمد و برای پنجشنبه با او قرار گذاشت. هالو گفت: «فقط تا چهارشنبه می‌تونم در خدمت باشم.» 💠پنجشنبه ظهر که رسید، صدای قرآن در شهر پیچید. مردم در بازار راه می‌رفتند و خبر فوت هالو، باربر بازارچه را دهان به دهان می‌رساندند. 🌾کسی نمی‌دانست، کسی که در اصفهان به خاطر سادگی بیش از حد به هالو معروف شده، خبر فوتش را از امام زمانش شنیده بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: معصومه به: محبان حضرت زهرا سلام خواهر مهربان، نجیب و محجوب کشورم محجوب خواهرم تا به حال فکر کرده‌ایم که چقدر مواظب وسایل با ارزش و قیمتی خود مثل طلا و جواهرات‌مان هستیم؟! جایی پنهانش می‌کنیم که دست هیچ کسی به آن نرسد. از دست دیگران در امان باشد که آسیبی به آن نرسد. سلام به مردان با غیرت کشورم وقتی ماشین گران قیمتی می‌خرید، چقدر نگران و ناراحتش هستید که از دستش ندهید؟ بهترین پوشش و چادر را رویش می‌ندازید که خشی به آن وارد نشود. اگر عفت و حیا و حجاب را هم اینگونه نگاه کنیم، قسم می‌خورم به خون تک تک شهیدان، یک مورد بی‌حجابی و بی‌حیایی در کشورمان ایران نخواهیم داشت. برادر و خواهر بزرگوارم، هر کس به طریقی در راه ظهور آقا برمیدارد. گاهی با دادن جان شیرین، گاه کمک به مستمندان و ... شما هم به خاطر خدا و امام زمان پاسدار حجب و حیا و عفت باش. بیایید دست به دست هم بدهیم با یاری و همکاری در این امر مهم تا روز قیامت شرمنده روی شهدا و معصومین نباشیم.🙏🌹🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
💞عاشقانه‌های گل‌ها ✨روز، نو می‌شود. 🌸خورشید دوباره می‌تابد و تو چه می‌دانی در افق، گل‌ها چه عاشقانه‌هایی با خورشید دارند؟! ✨روزت پر از عشق💖 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ به شوهرت چقدر احترام میذاری؟ ▫️احترام زیادی برای شوهرش قائل بود. حتی برای رفتن به مسجد هم از او اجازه می‌گرفت. اگر کارش طول می‌کشید و وقت برگشتن شوهرش می‌شد سریع بلند می‌شد و می‌گفت: باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که می‌گفت، دیگر کسی اصرار نمی‌کرد، می‌دانستند که از حرفش برنمی‌گردد. 📚 برشی از زندگی شهیده فاطمه نیک/ کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 کی به تفاهم می‌رسیم؟ ✅انسان‌ها همه با اراده شروع به کار می‌کنند؛ امّا دنیا در راه اهداف آن‌ها، مانع تراشی می‌کند. 🔘 تنها کسانی موفقند که با پشتکار و اراده‌ی قوی، برای رسیدن به اهدافشان تلاش کنند. 🔘در روابط بین همسری داشتن پشتکار، کمک بزرگی به بهبود روابط می‌کند. به شکلی که افراد گاهی بعد از سال‌ها می‌توانند نکات مورد علاقه‌ی همسر را در خود ایجاد کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حمایت 🍃فرشید خسته وارد خانه شد ، ریحانه به استقبال او آمد و سلام داد. فرشید سری تکان داد و با اخم های درهم خودش را روی مبل پرت کرد. جورابش را از پایش بیرون کشید و گوشه‌ای انداخت، بعد داد زد: « ریحان امشب خونه مامانم میریم زودتر آماده شید. یه لباس آماده کن. برام اون پیرهن آبی رو اتو کن. » 🌸ریحانه در حالی که چایی را روی میز گذاشت، چشم گفت. وارد اتاق شد پیرهن آبی را بیرون کشید مشغول اتو کردن شد. 🔘یک جفت جوراب تمیز هم برداشت روی تخت گذاشت بعد به پذیرایی برگشت. فرشید همچنان مشغول عوض کردن کانالهای تلویزیون بود، گفت: « لباست آمادست. » 💠ریحانه به اتاق سامان رفت تا سامان را آماده کند ، نگاهی به سامان انداخت که خواب بود. با خودش گفت: « چیکار کنم ؟خدایا کمکم کن. باز مسخره‌ام میکنن یا غیبت می‌کنن. » 🍃لباس سامان را از کمد بیرون کشید گذاشت روی تخت. برگشت سمت سامان گفت: « مامانی بلند شو لباس خوشگل بپوشیم میخوایم بریم خونه مامان‌بزرگ. » 🌸به خانه مادر شوهرش رسیدند دائم ذکر می‌گفت که مبادا باز بحث غیبت و مسخره کردن رو به راه باشد . وارد که شدند مادر شوهرش به استقبالشان آمد. 🍀خواهر شوهر و برادر شوهرش هم بودند همه مشغول حرف زدن بودن و او خودش را مشغول سامان کرده بود. سعی می‌کرد توجه نکند به غیبت کردن و مسخره کردن ، دیگر در توانش نبود. 🍂خواهر شوهرش با صدای بلند و با حالت تمسخر گفت: « میگم دعا کن برام بلکه یه کاخ نصیبم بشه، تو که اینقدر دعا می‌کنی. » 🍁پشت بند حرفش همه خندیدند نگاه ریحانه به همسرش بود تا جوابی بدهد ولی همسرش هم می‌خندید. پس خودش دست به کار شد: « چشم عزیزم حتما دعا میکنم برات ، انشالله خدا هر چی صلاحته بهت بده. » و دیگر چیزی نگفت؛ ولی همچنان پچ‌پچ ها ادامه داشت. دست سامان را گرفت با اجازه گفت و به سمت اتاق رفت. تا لحظه که برگردند به همسرش چیزی نگفت. ❄️وقتی به خانه آمدند فرشید، سامان غرق خواب را روی تختش گذاشت و بعد به سمت اتاق خودشان رفت. 💥ریحانه وارد اتاق پسرش شد تا لباسش را عوض کند. نگاهش به دفتر نقاشی پسرش افتاد فکری به ذهنش رسید. نامه نوشت: « سلام مرد من، تکیه گاهم خواستم ازت تشکر کنم که هستی حمایتت مرا دلگرم میکند ، من به وجود تو افتخار میکنم؛ ولی در خانه پدری ات دلم گرفت.آخر دوست داشتم همه بدانند که همسرم بهترین همسر هست. حمایتت مرا به وجد می‌آورد، دوستت دارم . » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم از: آلاله به:یگانه منجی نجات بشر سلام مولای من! زمانه ما را با خود برده است، به کل همه چیز را فراموش کرده‌ایم. ما فراموش کرده‌ایم، مولایی داریم و در جهت رسیدن به او باید مقابل هوای نفس و تمایلات خود سد بزنیم. اگر آن سد شکسته شود، گناهان با فشار زیاد ما را با خود خواهند برد. مولای من! روزگار، چون گردابی در حال غرق نمودن‌مان است؛ اما کاش کشتی نجات شما سریع‌تر از راه فرا رسد و غریق نجات ما شود. ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می‌توانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهم‌السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط‌های مجازی‌تان منتشر کنید. با نشر نامه‌های‌تان در ثواب ارتباط‌گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌷🌷🌷🌷 ☘️ سرچشمه آرامش کجاست؟ 🍁وقتی نیروی‌های دشمن وارد آب‌های ایران شد، نیروی دریایی چنان با اقتدار جلوی آنها ایستاد که وحشت در دل پوشالی‌شان نفوذ کرد. ✨ما امنیت را مدیون جان بر کفان نیروی دریایی هستیم. 🇮🇷🇮🇷 🕸آنان که آنقدر آمریکا را حقیر می‌دانند که با بی‌خیالی کنار عرشه ایستاده و به قدرت پوشالی نیروهای غرب نگاه می‌کنند. 🌹این آرامش، این اقتدار از ایمان وجودی ایشان است. 🌸دعای خیر ما و امام زمان علیه‌السلام بدرقه راهشان🌸 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مهریه دخترت چقدر باشد؟ در مراسم عقد یکی از دخترانش [آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی]، اهل خانه چنین صلاح دیده بودند که جهت حفظ شئون خانوادگی، میزان مهریه زیاد قید گردد و در عقدنامه قید شود که نصف آن پرداخت شده و نصف دیگر بر عهده داماد باقی بماند. وقتی می‌خواستند صیغه عقد را جاری سازند، آقا مرا احضار و از میزان مهریه سؤال فرمودند. جریان را برایشان عرض نمودم. با این که پنجاه سال از عمرم می‌گذشت و دارای شخصیت اجتماعی و قضایی بودم، چنان مورد پرخاش و نهیب قرار گرفتم که بر جایم خشک شدم. او با صدای بلند فریاد کشید که می‌خواهی برای خوشایند این و آن، من راه فریب پیموده و از اولین لحظه وصلت، پیش داماد دروغگو معرفی شوم؟ مگر مهریه کم چه عیب دارد که باید به خاطر آن، خود و دیگران را گول بزنم؟ پس به همان مهرالمثل قناعت و عقد جاری شد. 📚گلشن ابرار، ج۸، ص۲۹۲؛ در احوالات میرزا عبدالله مجتهدی به نقل از ابوالقاسم مجتهدی 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 صله‌ی رحم تا کی؟ ✅ رسیدگی به خویشان از جمله مفاهیم صله‌رحم حقیقی است. فرزندان متأهل خانواده هم از این قاعده استثنا نیستند. 🔘 فرزندانی که ازدواج کرده‌اند، وقتی مورد توجه و پشتیبانی بدون افراط و تفریط والدین قرار بگیرند، بسیار موفق‌تر و با اعتماد به نفس بیشتر زندگی خواهند کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafe
☀️صبح پیروزی 🇰🇼مردم عزیز فلسطین برادارن و خواهران عزیزم هر چند نمی‌توانم در کنار شما باشم، ولی بدانید قلب ما همیشه همراه شماست و دست از حمایتتان بر نمی‌داریم. 🌲برادران و خواهران عزیزم، خدا شما را یاری می‌کند. بدانید حزب الله همیشه پیروز است. ☀️صبح پیروزی نزدیک است. 🌹القدس لنا 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️اسباب بازی 🍃آرمان در سالن میان اسباب بازی هایش نشسته بود و بازی می کرد. مینا در آشپزخانه سبزی های سرخ شده را درون خورشت ریخت. 💠صدای گریه آراز بلند شد. مینا در حین رفتن به سمت اتاق آراز پایش روی اسب سفید آرمان رفت. اسباب بازی ها مثل لشکر شکست خورده هر طرف اتاق پخش بودند. اخم هایش درهم رفت: « مامان جان، قربونت برم اسباب بازی‌هاتو جمع کن. » آرمان سرش را تکان داد و دوباره مشغول کیو کیو کردن و نبرد میان سرخپوست ها و کابوی ها شد. 🌸آراز در آغوش مینا آرام شد و صورت خیس و سرخش را به چشمان مینا دوخت. از اتاق بیرون آمد. آرمان همچنان مشغول نبرد اسباب بازی ها بود. جایی میان اسباب بازی های آرمان باز کرد و آراز را میان آنها نشاند: « با داداش هم بازی کن .» بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت، گفت: « پسر گلم امشب مهمون داریم و منم کلی کار دارم، اسباب بازی هاتو جمع کن. » ☘️دوباره به آشپزخانه رفت و مشغول درست کردن سالاد شد. صدایی از سالن به گوشش رسید. با دست های گوجه ای به سالن رفت. آرمان مشغول جمع کردن اسباب‌بازیهایش بود.جلو رفت و سر آرمان را بوسید: « مامان قربونت بره ، دست درد نکنه عزیزدلم.» 🔘آرمان خندیدو گفت: «چلا مامانی؟ » ✨_ آخه داری به مامان کمک میکنی. 🌸با خنده دست زد: « یعنی الان اون فلشته مهلبونه بَلام نوشته کال خوب کلدم. » 🍃_ آره مامان جان البته ، خدا هم خیلی خوش حال شده. 🌺آرمان آخ جون گفت و بقیه اسباب بازی هایش را جمع کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : افراگل به: قطب عالم امکان ☘بسم الله الرحمن الرحیم☘ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ. 🌸آقا جان دنیا بدون شما نفس‌های آخرش را می‌کشد. بیا عزیز زهرا. دم مسیحایی‌ات را برایمان ارزانی دار تا کمی نفس بکشیم. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می‌توانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهم‌السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط‌های مجازی‌تان منتشر کنید. با نشر نامه‌های‌تان در ثواب ارتباط‌گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘درس طبیعت ☀️هر صبح با طلوع خورشید، صدای ریزش آب از بالای صخره درس تواضع می‌دهد. 🏡همراه طبیعت با طلوع آفتاب از ایوان کلبه از قلب به زبانم جاری می‌شود؛ 🌺خدایا! هدیه امروزت به ما فروتنی با خانواده باشد. ✨صبح بخیر و روزتان نورانی✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ از برکات وجود مادرت خبر داری؟ مادر شیخ انصاری از زنان صالحه بودند. شیـخ در مرگ مـادر بسـیار گریه می‌کرد تـا آنکه بعضـی از خواص زبان به اعتراض گشوده و شـیخ را به این کار ملامت کردند. شیخ در جواب آنها گفت: گریه و تأسفم نه برای این است که مادر را از دست داده‌ام، بلکه علتش این است که بسیاری از بلاها به سـبب وجود او از مـا دفع می‌شـد و چه برکت‌هـائی که از وجود آن مخـدره خداونـد متعـال بر ما ارزانی داشت. از فقـدان این نعمت عظیم متأثر و گریانم. 📚زندگانی شیخ انصاری، ص۶۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 چرا به زن بودنم افتخار کنم؟   🔘 پروردگار وجود زن را مایه نزول رحمت در خانه انسان آفرید؛ یعنی رحمت خداوند بواسطه حضور زن بر اهل خانه فرود می‌آید. ✅ آیا می‌دانستید مفهوم «رَحِم» با مفهوم مادر یا «اُمّ» گره خورده است؟ «اُمّ» به معنای قصد با توجه مخصوص، ناظر به صاحب رحِمی است که بستر نزول رحمت قرار گرفته است. 🔶این مقام مقدس در قرآن و روایات به صورت‌های مختلف ستوده شده است: 🔹مقام مادر یادآور مقام رحمانیت و رحیمیت خداوند و یادآور حبّی است که او به بندگان دارد. 🔹مقام مادر ، مقام اشتیاق و رغبت و میل شدید و نیکی بدون عوض است. 🔷مفهوم پدر نیز جایگاه رفعت خود را به واسطه صاحب مولود رحِم بودن می‌یابد. 💎 زن از نگاه رهبری معظم انقلاب: این فریفتگان غافلِ -انسان چه بگوید؟- حرف‌های پوچ غربی‌ها، این‌قدر خانه‌داری را تحقیر نکنند. معنای خانه‌داری زن تربیت انسان است، معنایش تولید والاترین و بالاترین محصول و متاع عالم وجود است؛ یعنی بشر. خانه‌داری یعنی این. [۱۳۹۵/۱۲/۲۹] 📚تدبر در ساحت بیت، احمدرضا اخوت ، ص ۱۷۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ سجده پدر ☘سنگینی سلاح ، سرمای استخوان‌سوز کوه‌های غرب کشور، خشم شب و بیدارشدن‌های وقت و بی‌وقت، غروب بالای برج نگهبانی و به قول دوستانش ساچمه پلو، همه و همه از او مردی ساخته‌بود. البته سختی‌های این دو سال و دوری از پدر و مادر برایش فرصتی پیش آورد تا بیشتر فکر کند. شرمنده کارها و رفتار گذشته‌اش بود که چه توقعات بی‌جا از پدر کارگرش داشته اشت. تصمیم گرفت بعد از اتمام سربازی کار پیدا کند و کمک حال پدرش باشد تا بار سنگین زندگی روی دوش او نباشد. 💠با پایان یافتن خدمت بلافاصله وارد بازار کار شد. مثل یک توپ، از این شغل به آن شغل پاس داده می‌شد. یک روز که از سرکار به خانه آمد، پدرش را در گوشه هال دید که نماز می‌خواند و به سجده رفته. 🌸سعید به کنار شیر آب رفت تا وضو بگیرد. هر عضوی را که می‌شست، از خستگی‌اش کم و چهره‌اش بازتر می‌شد. بعد از تمام شدن وضو، تعجب کرد که هنوز پدر در سجده است. آمد چیزی بگوید؛ ولی نخواست حال خوش سجده را از بین ببرد. 🍃مشغول خواندن نماز شد. نماز او به پایان رسید؛ باز هم پدر در سجده بود. مادر هم این دست و آن دست می‌کرد تا نماز او تمام شود و سفره بیندازد. طاقت نیاورد. لب‌هایش تکانی خورد و صدایش کرد: «حاج علی نمازتون تموم نشده روده بزرگه روده کوچکه رو خورد.» 🍁صدایی از پدر شنیده نشد، سعید دلشوره به جانش افتاد. کنار پدر رفت و دستش را روی شانه او گذاشت. باز هم تکانی نخورد. شانه پدر را کمی به سمت راست هُل داد، گوش‌هایش را نزدیک دهان پدر گذاشت. دلش هُری ریخت: «وای چه خاکی به سرم شد بابا نفس نمی‌کشه» مادر هراسان خود را به بالای سر حاج علی رساند. ☘سعید پدر را به پشت خواباند و دکمه‌های لباسش را باز کرد. دستانش را در هم قفل کرد و روی قفسه سینه پدر گذاشت و شروع کرد به ماساژ قلبی. همزمان به مادر گفت: «مامان شماره ۱۱۵ رو بگیر و اورژانس رو خبر کن.» ⚡️مادر در حالی که دستانش می‌لرزید و رنگ و رویش پریده بود خودش را به کنار میزِ چوبیِ شکلاتی رنگ رساند. گوشی تلفن را برداشت و شماره را گرفت: «الو اورژانس؟ پدر بچه‌هام نفس نمی‌کشه به دادم برسید...» 💥دو نفر پرستار وارد خانه شدند و بلافاصله علائم حیاتی حاج علی را چک کردند. غباری از گرد ناراحتی بر چهره‌شان نشست. پرستاری که موهای جوگندمی داشت و مسن‌تر بود سرش را پایین انداخت: «تسلیت میگم.» ❄️سعید باناباوری به پدر نگاه می‌کرد. طولی نکشید که دو دستش را روی سرش گذاشته، اشک‌هایِ چشمش بر روی محاسن مشکی‌اش می‌ریخت و پدر را صدا می‌کرد. دردی جانکاه گوشه قلبش لانه کرد، که فرصت خدمت به پدر را از دست داده است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: دختر تنها به: بقیة‌الله 🌺سلام مولای من 🌹سلام ای آرامش جانم🌹 🌹سلام ای مهربان‌ترین مهربانان🌹 🌹سلام یا بقیة الله 🌹 آقای خوبم چه دل تنگم برای دیدارت. برای آمدنت. پس کی خواهی آمد مولای من؟ 😢هدایتم کن تا آنی شوم که تو می‌خواهی و صلاحم در آن است مولای من.🙏 نگذار در منجلاب گناهان نفسانی غوطه‌ور شوم. 😢🙏 آقا جان دنیا به کجا رسیده است که در نهایت فقرم بی شما.😔 شما که در اوج عنایتید عنایتی کن بیایم حرم به مهمانی. دستم بگیر آقا جان. همدم تنهایی‌هایم. 🙏 بیا و انتظار حاجتمندادنت را برآورده کن با حضورت مولا جان. 🌺 یاری‌مان کن تا دیگر موجب ناراحتی و اشک شما نشویم آقا.🙏😢 🌹اللهم عجل لولیک الفرج یابن الحسن یوسف زهرا بیا 🌺🙏 🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨پاییز شیرین 🌞با طلوع خورشید و نوازش نسیم خنک پاییزی، یک فنجان چای با عطر دارچین، طعم شیرین آرامش را به ارمغان می‌آورد. 🌼آرامش صبحگاهی جرعه‌ جرعه گوارای وجودتان ☀️سلام بر صبح ⚡️سلام بر زندگی 💚سلام ای آرامش جان 💚السلام علیک یا صاحب‌الزمان (عج) 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ افتخار شیعه 💥تاریخ شیعه سرشار از افتخارات بزرگی است که به دست عالمان متعهد بوجود آمده. 🔆 نمونه برجسته آن ابو عبدالله محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید از بزرگان شیعه است. 🌸 تنها شخصیتی که در غیبت کبری، لیاقت دریافت 30 نامه از امام عصر ارواحنافداه را داشت. ☘ درگیری های اجتماعی و علمی، او را از عبادت و معنویت بازنداشت. خوش اخلاقی، صدقات بسیار، خشوع و خضوع فراوان، روزه ها و نمازهای بسیار، ساده پوشی او تأثیر فراوانی در دوست و دشمن گذاشت. 🍁به شکل اقشار فقیر جامعه درآمده و از دنیای فانی دوری می‌کرد. آرامش نفس و اطمینان خاطر عجیبش بر شاگردان و اقشار مختلف جامعه تأثیر داشت. 🌺در اثر تربیت اخلاقی وی، فرزندش«ابوالقاسم علی» همانند پدر، عالمی برجسته در جامعه شیعی به حساب می‌آید. 📚شبیری،گذری بر حیات شیخ مفید،ص۲۶ ✨روز بزرگداشت شیخ مفید گرامی باد. 🆔 @tanha_rahe_narafte